شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۶ دی ۱۳۹۲ - ۰۱:۳۰

روایتگری هالیوود از آخرالزمان

روایت‏گری که در آثار هالیوود مشاهده می‏شود، بیش و پیش از همه ایجاد اضطراب و وحشت می‏کند و موجب نگرانی عمومی در بشر امروزی نسبت به پایان این وضعیت می‏شود.
کد خبر : ۱۵۷۲۴۲
صراط:  ابتدا باید توجه داشت که منظور از هالیوود منطقه جغرافیایی در حومه شهر لوس‏ آنجلس آمریکا نیست؛ بلکه مراد یک فرهنگ و نگرش خاص است که در آن منطقه جغرافیایی در قالب محصولات هنری به نقاط مختلف جهان صادر می‏شود.


هر چند که آخرالزمان و پایان دنیا و باور به نوعی منجی، پدیده‏ای مشترک در تمامی مکاتب کهن است و در اساطیر ملل ریشه دار است (البته در مصداق و تفسیر آن اختلاف نظر وجود دارد) اما، آن‏چه در قالب پیش‏گویی‏ها و معرفی قهرمانان و الگوهای نجات‏بخش در هالیوود مطرح است برگرفته از یک نگرش خاص است که نیاز به تأمل و اندکی تحلیل دارد.

 


آخرالزمان گاهی به معنای نقطه پایان دنیاست و گاهی به معنای موعد بهره‏برداری و به بارنشستن دنیاست که تلاش می‏شود چهره‏ای از آرمان‏شهر مطلوب و نهایی به دیگران معرفی شود. هالیوود عمده بر معنای دوم متمرکز است؛ یعنی نوعی منجی‏گرایی که در آن وضعیت مطلوب و کامل برای بشر بحران دیده امروزی ترسیم شده است.


رویکرد سینمای هالیوود به مفاهیمی مانند «آخرالزمان، مهدویت، دجال، ظهور مسیح، جنگ پایان» گاهی چند بعدی است و نگرش‏های مکاتب مختلف را در خود جمع می‏کند؛ اما آن چه که بیش از همه سوژه‏های آخرالزمانی هالیوود را از نظر محتوی شکل می‏دهد نگرش توراتی به آخرالزمان است. نگاه آخرالزمانی در هالیوود برگرفته از شیوه روایت عهدین از پایان دنیاست. حتی نگرش انجیل به آخرالزمان نیز در مقایسه با نگرش توراتی کم رنگ و کم اثر است. بدین جهت نگرش هالیوود به آخرالزمان با قرائت تورات پیوند عمیقی دارد.


از قضا در انجیل( کتاب مقدس مسیحت)، تفسیرهای آخرالزمانی زیادی دیده می‏شود مانند پیشگوییهای آخرالزمانی که در آخر کتاب مقدس انجیل، (فصل مکاشفات یوحنا) آمده است که ابهام‏ گونه و در قالب پیش‏گویی‏های نمادین و رازآلود، مطالبی در باب آخرالزمان بیان شده، اما باز آن‏چه که مبنای تفسیرهای هالیوودی قرار گرفته مبانی تورات و تفسیرهای تورات است تا انجیل.

 

حتی در فیلم‏های هالیوودی آن‏چه که در باب فرشته‏ها، شیطان و قدرت‏هایش، بهشت و جهنم آمده باز با قرائت تورات سازگارتر است تا انجیل. بر همین مبناست که در بعضی از این فیلم‏ها اورشلیم به عنوان سرزمینی ملکوتی و مقدس معرفی می‏شود که باید به دست صاحبان اصلی‏اش یعنی یهودیان سپرده شود.

 

دیگران صلاحیت حفظ و حراست از این سرزمین را ندارند و در زمان موعود باید یهود بر این سرزمین مسلط باشد تا پروژه اخرالزمان به خوبی سامان یابد. باز از همین منظر است که منجیان تاریخی قوم یهود که از نگاه یهودیان نماد قدرت یهود محسوب می‏شوند (مانند داود پیامبر و حضرت موسی) ولی از نگاه مسلمانان پیامبران و رسولان الهی محسوب می‏گردند، به گونه پررنگی به عنوان پهلوانان و برگزیدگان نژاد یهود از آن‏ها یاد می‏شود و ستاره شش پر که علامت داوود هم هست به عنوان سمبل منجی یهود تبلیغ می‏شود.

 


در فیلم‏های هالیوودی دسته‏ای از محصولات تولید شده‏ اند که پیشرفت تکنولوژیکی غرب را به تصویر می‏کشد، اما نه به عنوان یک فرصت و موهبت، بلکه به عنوان تهدید. یعنی رشد علمی و فناوری که اتفاق افتاده به عنوان یک نعمت و موهبت روایت نمی‏شود، بلکه به این عنوان که صنعت و فناوری که ساخته دست بشر است دنیا را به سمت نابودی می‏کشاند و تهدیدی است برای بشر امروزی. به عبارت دیگر تکنولوژی به عنوان رقیبِ صاحب خود معرفی می‏شود که دارد صانع خود را به مرز هلاکت نزدیک می‏کند. در فیلم ماتریکس که رایانه سوژه اصلی آن است انسان قربانی رایانه شده و نئو به عنوان یک منجی و قهرمان جدید، بشر را از این وضعیت نجات می دهد.


این مدل روایت‏گری که در آثار هالیوود مشاهده می‏شود، بیش و پیش از همه ایجاد اضطراب و وحشت می‏کند و موجب نگرانی عمومی در بشر امروزی نسبت به پایان این وضعیت می‏شود. چنین ترسی به طور طبیعی، بشر نگران را به سمت یک تکیه‏گاه و مأمن قابل اتکا سوق می‏دهد و نیاز به قهرمان و منجی را به عنوان ضرورتی اجتناب ناپذیر برجسته می‏کند. تعدد چنین فیلم‏هایی در هالیوود باعث شده که بیننده به آن دسته از فیلم‏های که نشانی از منجی و قهرمان دارند رغبت پیدا کنند و منتظر باشد تا کسی او را از این وحشت همگانی نجات دهد.


ناگفته پیداست که بخشی از این نگرانی ـ بدون محصولات هالیوودی ـ در افکار عمومی جهانیان احساس می‏شود؛ اما با تصویر و هنر این وحشت دوچندان شده و غرب از این تشنگی که نسبت به منجی موعود ایجاد شده موج سواری می‏کند.

 

از یک طرف با تعریف خاص خود از منجی، منجی تحریف شده را به جهانیان معرفی می کند و قرائت غیر وحیانی و اومانیستی از موعود ارائه می‏کند و از طرف دیگر مصداق دجال و ضد مسیح را هم تحریف کرده و معمولا انگشت اشاره به سوی شرق و عموما مسلمانان نشانه می‏رود. مثل فیلم معروف «مردی که فردا را دید» که بر مبنای پیشگوییهای نوسترآداموس خطر آخرالزمانی مسلمانان را گوشزد می‏کند و به نوعی شخصیت آخرالزمانی منجی مسلمانان را در جبهه باطل قرار داده و او را بعنوان دجال غرب نشان می دهد. در بعضی از این محصولات، شیطان از شرق بر می‏خیزد و غرب و امریکا را مورد تهاجم و تاخت و تاز قرار می‏دهد.


یکی از کارکردهای نگرش هالیوود در زمینه مهدویت کارکرد سیاسی آن است که در پی آن، از نقش دولت‏مردان امریکا در سامان بخشی به نظم جدید جهانی یاد می‏شود و با بزرگنمایی از این نقش، بیننده این فیلم ها به این نتیجه می‏رسد که برای دستیابی به امنیت و صلح جهانی، باید رهبری آمریکا را به عنوان رهبر نیروهای خیر بپذیرد.

 

در نتیجه دیکتاتوری نظامی که در دهکده جهانی توسط آمریکا تعقیب میشود به رهبری جبهه خیر قلب ماهیت می‏یابد.‏ نمونه روشن این نگرش فیلم روز استقلال است که با تأسی از چهارم ژوئیه که در تقویم آمریکا روز استقلال آمریکاست، دستگیری امریکایی‏ها از دیگران به تصویر کشیده می‏شود. در این فیلم موجودات فضایی به زمین حمله می‏کنند و بالاخره آمریکایی‏ها موفق می‏شوند در روز استقلال آن‏ها را شکست دهند و امنیت و آزادی را دوباره به کره زمین برگردانند.‏

منبع: جام نیوز