سرمقاله روزنامههاي صبح امروز
«خانه اي روي آب» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم مهدي محمدي است كه رد آن ميخوانيد:
ديويد آلبرايت، پل برنان و كريستين والروند در 22 دسامبر 2010 يادداشتي روي پايگاه اينترنتي موسسه علوم و امنيت بين المللي نوشتند و در آن ادعا كردند ويروس استاكس نت چيزي حدود 1000 ماشين سانتريفيوژ را در نطنز از كار انداخته است. پس از آنها، ويليام براود، جان ماركوف و ديويد سانجر روز 16 ژانويه 2011 (26 دي) در گزارشي مبسوط كه نيويورك تايمز آن را منتشر كرد با تكرار همان ادعاها خبر دادند كه اسرائيل و آمريكا مشتركاً اين ويروس را طراحي كردند و هدف آنها هم اين بود كه برنامه هسته اي ايران را طوري عقب بيندازند كه نيازي به اقدام نظامي عليه آن نباشد!
اين مقاله آخرين و البته مفصل ترين مورد از يك سلسله تحليل ها و گزارش ها است كه ظرف 6 ماه گذشته منتشر شده و همه آنها به طور مشترك ادعا مي كنند ايران در برنامه غني سازي خود دچار مشكل فني است و اين برنامه «كند» شده است. درباره اين سلسله گزارش ها دو پرسش وجود دارد. اول اينكه اين گزارش ها تا چه حد درست است و آيا واقعا برنامه ايران كند شده است؟ و سوال دوم اين كه هدف از انتشار اين قبيل اخبار و گزارش ها چيست؟ابتدا بايد به اين نكته توجه كرد كه همانطور كه قبلا هم نوشته ايم اين ادبيات در سطح رسانه اي باقي نمانده و مقام هاي رسمي كشورهاي غربي هم مكررا به آن استناد كرده اند. حدود 6 ماه است كه غربي ها مي گويند برنامه هسته اي ايران كند شده و زمان بيشتري براي ديپلماسي بوجود آمده است.
هيلاري كلينتون و استوارت لوي وقتي مي خواهند درباره ميزان توفيق پروژه تحريم ها گزارش بدهند، عموما حرفي براي گفتن ندارند الا اينكه سرعت برنامه غني سازي ايران كاهش پيدا كرده است. لوي و ويليام برنز مذاكره كننده آمريكا در گروه 1+5، در جلسه استماعي كه روز اول دسامبر 2010 در كنگره برگزار شد جز اين چيزي نگفتند كه استراتژي اوباما در مقابل ايران موفق بوده چون سرعت برنامه ايران را كم كرده است. در واقع اين تنها توجيهي است كه به طور وسيع به آن استناد مي شود و الا يادمان هست كه قرار بود تحريم ها با طرح هدفمندي تلفيق شود، در ايران آشوب خياباني راه بيندازد و نظام ايران را يا ساقط كند و يا حداقل آن را به سمت امتيازدهي به غرب بكشاند. آخرين موارد هم برآوردهاي اطلاعاتي است كه روساي سرويس هاي اطلاعاتي غربي اخيرا از آنها سخن گفته اند و تقريبا در همه آنها ادعا شده به اين دليل كه برنامه ايران ديگر سرعت سابق را ندارد، برآوردهاي اطلاعاتي درباره زمان رسيدن به آنچه غربي ها نقطه نهايي آن مي دانند، تغيير كرده است. همه اين برآوردها با استناد به گزارش هاي فني منتشر مي شود كه از وجود مشكلات فني در سانتريفيوژهاي ايران و كند يا مختل شدن روند غني سازي خبر مي دهند.
خوشمزه تر اين است كه توجه كنيم برآورد نويسان محترم، آنچه را كند شدن برنامه ايران معرفي مي كنند مستقيما به «اقدامات اطلاعاتي و عمليات خاموش»(؟!) خود عليه برنامه هسته اي ايران نسبت داده اند تا كارنامه اي هم براي خود دست و پا كرده باشند.
واقعيت اما اين است كه ما در اينجا صرفا با يك بازي سياسي رسانه اي مواجه هستيم و اين گزارش ها و برآوردها به لحاظ فني هيچ مبناي قابل استنادي ندارد. دقيقا به همين دليل هم هست كه درهيچ كدام از آنها اطلاعات جزئي و دقيقي در اين باره كه دقيقا به چه معنا مدعي هستند برنامه هسته اي ايران كند شده، يافت نمي شود. همه تحليل ها با اين ادعا شروع مي شود كه «برنامه ايران كند شده» و بعد بلافاصله بي آنكه حاجتي به ارائه شواهد ببينند با داستان هايي عجيب و غريب مواجه مي شويم درباره اوج مهارت فني يا توان عملياتي سرويس هاي غربي روي برنامه هسته اي ايران كه يك نمونه اش را ديروز نيويورك تايمز با آب و تاب منتشر كرد. اما چه خواهد شد اگر ثابت شود كه همه اينها داستان سرايي هايي بي پايه است و اساسا برنامه ايران نه فقط كند نشده بلكه سرعت آن افزايش هم پيدا كرده است؟ و اگر چنين چيزي ثابت شد آيا جاي آن نيست كه بپرسيم مقصود از اين دروغ گويي هاي عمدي چيست؟آنچه غربي ها كند شدن برنامه غني سازي در ايران مي نامند اساسا 3 معنا بيشتر نمي تواند داشته باشد: 1- عدم فعاليت ماشين ها در تاسيسات 2- عدم توليد محصول (مواد غني شده) و 3- مختل شدن فعاليت در تاسيسات به گونه اي كه دائما در آن اتفاقات غيرمنتظره رخ بدهد و كنترل تاسيسات از دست مدير آن خارج شده باشد.
جمهوري اسلامي
«فرصتي براي پالايش فضاي سياسي لبنان» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
استعفاي 11 وزير كابينه "سعد حريري" و سقوط دولت وي فضاي سياسي لبنان را تحت الشعاع خود قرار داده اما اگر فعالان سياسي و مولفههاي قدرت در مقطع كنوني به درستي عمل كنند، چه بسا كه از فرصت به دست آمده بتوان براي پالايش فضاي سياسي لبنان بهره برد و زمينههاي ثبات و پايداري سياسي در اين كشور را فراهم نمود.
براي آنكه درك بهتري از شرايط سياسي امروز جامعه لبنان داشته باشيم، بايد قدري به گذشته برگرديم و با شناسائي ريشههاي بحران، به جمع بندي روشني در اين زمينه برسيم. در واقع همه چيز به اشتهاي سيري ناپذيري قدرتهاي بيگانه براي نقش آفريني در صحنه سياسي - اجتماعي لبنان باز ميگردد.
* فرانسه براي چندين دهه در فضاي سياسي لبنان به دخالت سياسي و مداخله نظامي پرداخته و براي خود، نقش منحصر به فردي را در اين مقوله قائل است.
* آمريكا در دهههاي اخير در فضاي سياسي لبنان، خود را كارگزار اصلي ميدانسته هنوز هم اميدوار است بتواند از همين موضع حتي به صورت آشكار مداخله جويانه عمل كند.
* رژيم صهيونيستي با ايجاد ارتباطات آشكار و نهان با محافل "ماروني" و سرمايه گذاري برروي برخي احزاب مسيحي لبنان سعي داشته و دارد نقش محرزي را در شكل گيري "ساختار قدرت در بيروت"، براي خود تثبيت كند.
* برخي دربارهاي عرب و مشخصاً رياض و قاهره در مقاطع مختلف در اين زمينه، تأثيراتي هر چند محدود، ولي قابل رديابي را از خود بر جاي گذاشتهاند.
جديترين تأثيرات عيني در همين مقولهها را ميتوان در التهابات سياسي - امنيتي و نظامي طي 4 دهه گذشته به خوبي رصد نمود. از جمله در جريان بحران سياسي دهه 1350 در لبنان كه به جنگ داخلي تمام عيار ميان جبهه مسلمانان و "مارونيت سياسي" منجر شد و "فالانژها" به عنوان بازوي نظامي "حزب كتائب" در اين زمينه بيشترين نقش جنايت آميز را ايفا كرده اند، جديترين نمونه از اين مقوله است.
جنگ و تجاوز نظامي ارتش صهيونيستي به لبنان كه در خرداد ماه 1362 انجام شد و سه چهارم خاك لبنان را به اشغال صهيونيستها در آورد، قاعدتاً ميبايست به "اجماع سياسي براي طرح اشغالگران" منجر ميشد، ولي همه ديدند كه "مارونيت سياسي" از حضور نظامي اشغالگران صهيونيست، بهره برد و سعي كرد حاكميت خود را به كمك و حمايت اشغالگران صهيونيست، تثبيت نمايد.
اين يكي از عجايب تاريخ معاصر است كه ارتش لبنان در آن دوره كمترين واكنش قابل ذكري را در قبال اشغالگران به انجام نرساند ولي يك گروه جديدالتأسيس از جوانان سلحشور لبنان به استقبال شهادت شتافت و اشغالگران را به زانو در آورد و فراري داد. همان جوانان غيرتمند لبناني، هرگز درصدد رياست و حاكميت نبودند ولي در عين حال تحمل نميكردند كه عدهاي همدست اشغالگران و با دريافت حمايت از بيگانگان درصدد تحميل شرايط جديد باشند و سعي كنند همان كاري را كه از طريق نظامي قابل اجرا نبود، از طريق سياسي - تبليغاتي به اجرا در آورند.
رمز و راز تمامي بحرانهاي سياسي - اجتماعي دهههاي اخير لبنان را ميتوان در همين محورها جستجو نمود و آنرا دقيقاً رديابي كرد. تصادفي نيست كه قدرتهاي شيطاني براي ايجاد كانون بحران در لبنان و دامن زدن به آن تا اين اندازه بي تابي نشان ميدهند و مايلند به هر طريق ممكن، ريشههاي مقاومت در لبنان را بسوزانند و اعتبار آنرا نزد افكار عمومي، زير سئوال ببرند.
رسالت
«دادخواست مردمي براي باغ قلهك»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت است كه در آن مي خوانيد:
موضوع اين متن نه سياسي است نه آرماني، نه امنيتي است نه ادبي و فرهنگي، بلكه يك مقوله صد درصد حقوقي است با پشتوانهاي محكم از اسناد مثبته.
متن حاضر آماده محاجه با اساتيد و علماي علم حقوق و هر ديپلمات و يا عالم سياسي كه منكر قابل رسيدگي بودن آن در محاكم صالحه داخل كشورند يا پيگرد ديواني آن را مصلحت انديشانه رد كنند ميباشد. شرايط زماني كه امروز با آن مواجهيم از جمله توقيف اموال سپردههاي بانكي متعلق به بانكها و شركتهاي ايراني توسط مراجع قضائي كشورها (به غير از دادگاههاي آمريكايي) آن طوري كه اخيرا براي توقيف دو كشتي ايراني در سنگاپور شاهد بوديم، نشان ميدهد كه ما از ظرفيتهاي حقوقي و قانوني خود حتي در داخل كشور هم استفاده نميكنيم چه برسد در خارج.
شرايط روز به ما ميگويد براي كوبيدن سر مار بريتانياي مثلا كبير به سنگ، حتما لازم نيست از بالاي ديوار سفارت بالا رفته و بيخ خفت آنها را بچسبيم و يا آقاي جفري آدامز (سفير سابق انگليس در ايران) و يا آقاي سايمون گس (سفير فعلي) را گروگان بگيريم، بلكه كافي است با اندك تدقيق و استفاده از ساز و كارهاي قانوني و ظرفيتهاي حقوقي لازم الاجراي موجود و قابل دسترس در حوزه حاكميت قلمرو جغرافياي خود استفاده كنيم.
ورود به چنين فضايي مستلزم دو رويكرد ضروري است. اول فضاسازي آگاهي بخش، دوم استفاده از مجريان كار بلد و شجاع.
مراد از مجري كار بلد در اين وادي آن قاضي و دادرس در مقام تمييز حقي است كه با شناخت كافي از محاكم اولا محكمه صالحه رسيدگي به چنين دعوايي را بشناسد، ثانيا قدرت انطباق مصداق جرم را با حكم قانون موضوعه بداند.
بديهي است دادرسي كه فرق بين سفارت (مكاني كه در آن فعاليت كنسولي در جريان است) با مكاني به مثابه باغ كه در آن فعاليت غير كنسولي از جنس رفاهي، تفريحي، ورزشي و در يك كلام گاردن پارتي جريان دارد را در نيابد، سپردن چنين پروندههايي به او عين خطاست و يا دادرس در مقام تمييز حقي كه از قوانين و مقررات حاكم بر وجوه و اموال دولت آگاه نباشد و بخواهد با اتكا به قوانين عام حاكم به چنين دعوايي كه قوانين و مقررات خاص دارد حكم براند، بهتر آنكه اصلا ورود پيدا نكند.
جان كلام اينجاست كه در دعواي باغ موسوم به قلهك ادعاي مدعي ناظر به محل سفارتخانه نيست، بلكه ناظر به محل و مكاني ميباشد كه در آن سالهاي مديدي است با كاربردهايي به شرح ذيل روبهرو هستيم.
قدس
«اعتماد سازي در آستانه نشست استانبول»عنوان سرمقاله روزنامه قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن ميخوانيد:
جمهوري اسلامي ايران در آستانه برگزاري دور جديد مذاکرات با گروه 1 + 5 که از اهميت ويژه اي برخوردار است، در تأسيساتش را به روي نمايندگان جنبش عدم تعهد، گروه 77 و اتحاديه عرب که در مجموع شامل 130 کشور بودند، باز کرد.
در آستانه نشست استانبول، ايران با اين اقدام خود بار ديگر حسن نيتش را به جهانيان اثبات نمود و با اتخاذ راهبرد خردمندانه خود نشان داد که همواره به قوانين بين المللي پايبند بوده و هيچ گونه تخطي از مقررات آژانس بين المللي اتمي را بر نمي تابد، به گونه اي که همکاريهاي اعتماد ساز ايران در سالهاي اخير، گواهي بر اين مدعا مي تواند باشد.
بازديد سفرا و نمايندگان 130 کشور از تأسيسات هسته اي ايران، مي تواند ادعاي بيگانگان و سمپاتهاي آنها را در خصوص ايران هراسي خنثي نمايد، زيرا اگر جمهوري اسلامي آن گونه که آنها جوسازي نموده اند فعاليتهاي مشکوک داشته باشد، قطعاً اجازه نخواهد داد که چنين بازديدي در سطح بين المللي از تأسيسات هسته اي اش صورت گيرد. «آنتوني کوردسمن» مدير مؤسسه آمريکايي CSIS ، در کنفرانس ژانويه 2010 با عنوان «خاورميانه در عصر هسته اي» مي گويد: «... به نظر من، هدفهاي ايران در طرح ريزي استراتژيک خود چندان هم جاه طلبانه نيست، زيرا در دهه گذشته کشورهاي عرب حوزه خليج فارس 13 برابر ايران واردات نظامي داشته اند و بودجه نظامي آنها 8 برابر ايران بوده است.»
با اين حرکت مثبت ايران، حربه فضا سازي دولتهاي غربي که همواره در آستانه هر مذاکراتي با ادبيات متفاوت تلاش مي کنند اذهان مخاطبان و افکار عمومي را به نفع مواضع خودشان تسخير نمايند، خنثي خواهد شد. پر واضح است، گروه مذاکره کننده تاکنون با استفاده از ابزارهاي تبليغي و جنگ رواني، تلاش کرده است تا با ايجاد ذهنيت منفي نسبت به جمهوري اسلامي، وارد سالن مذاکرات شوند تا بستر تعاملات سازنده را از بين ببرند. اقدام فريبکارانه خانم اشتون بر خلاف نتايج جلسه در نشست ژنو 3 ، مؤيد اين ادعاست. وزير امور خارجه آمريکا قبل از نشست ژنو 3 ، با هدف فضاسازي منفي، برنامه هسته اي صلح آميز ايران را بر خلاف گزارشهاي رسمي آژانس بين المللي انرژي اتمي، نگران کننده مي نامد.
تور هسته اي و حضور نمايندگان ديگر کشورها و اطلاع آنها از فعاليتهاي هسته اي ايران، حقانيت جمهوري اسلامي را ثابت خواهد کرد و مهمانان در خواهند يافت که در سالهاي اخير جمهوري اسلامي با وجود هزينه هاي گزاف براي اعتماد سازي، در معرض اتهامهاي گوناگون و بي اساس غربيها بوده است. از آنجا که 1 + 5 ايران را به پنهان کاري در فعاليتهاي هسته اي متهم کرده است، برگزاري تور هسته اي ايران مي تواند دروغگوييهاي اين گروه را افشا و آنها را خلع سلاح کند، به نحوي که «فيليپ کراولي»، سخنگوي وزارت خارجه آمريکا در واکنشي قيم م؛بانه و در عين حال منفعلانه نسبت به دعوت جمهوري اسلامي ايران از نمايندگان برخي کشورها براي بازديد از تأسيسات هسته اي نطنز و اراک، گفت: دليلي نمي بينيم که ديگر کشورها بخواهند در اين بازديد شرکت کنند.
بازديد کشورهاي مختلف از روند فعاليتهاي هسته اي ايران باعث مي شود آنها از دستاوردهاي مهم و علمي کشور با خبر شوند و بدين ترتيب، زمينه همکاريهاي علمي و فني ميان ايران و ساير کشورهاي دنيا فراهم مي شود. تهران در اين بازديد به جهانيان نشان داد رابطه سنتي امردهي و امر بري، منسوخ گرديده و مي توان بدون اتکا به کشورهاي ابرقدرت، مسير پيشرفت و ترقي را پيمود و دولتهاي همسو در جهان مي توانند با ارتقاي روابط، از تجربيات ديگران بهره مند گردند.
کشورهاي توانمند هسته اي با توجه به عضويت جمهوري اسلامي در آژانس انرژي اتمي، وظيفه داشتند با ايران براي تأمين نيازهاي هسته اي و دستيابي به فعاليتهاي نوين همکاري کنند، اما آنها نه تنها اين کار را نکردند، بلکه در سالهاي اخير با کارشکني فراوان و نشان دادن خوي استکباري خود که با اعمال تحريم هم همراه بود، در جهت دست نيافتن کشورمان به انرژي پاک هسته اي تلاش کردند. مهمانان هسته اي در اين سفر دو روزه به يک واقعيت در جامعه ايران پي بردند که نمي توان با ابزارهاي قهري و نيمه سخت با اراده ملتها مبارزه کرد.
مردم سالاري
«چرخه تکراري واردات ميوه»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن ميخوانيد:
روز گذشته وزير جهاد کشاورزي به صفر شدن تعرفه واردات مرکبات و سيب که از 15 دي ماه جاري اعمال شده انتقاد کرد و به صراحت گفت که کشاورزان، توان تامين کل نياز ميوه شب عيد را دارند و نيازي نيست براي تنظيم بازار، به واردات گسترده مرکبات وسيب روي آورد. اين اظهار نظر صريح خليليان، نشانه روشني از تداوم اختلا ف در دولت دهم بين دو وزارتخانه بازرگاني و جهاد کشاورزي است که گويا پاياني نمي توان برآن متصور بود.
استدلا ل وزارت بازرگاني براي واردات ميوه به کشور، آن هم با تعرفه پايين و حتي تعرفه صفر، تلا ش براي تنظيم بازار و قيمتها است اما وقتي وزير جهاد کشاورزي به صراحت اعلا م مي کند که کشاورزان توان تامين نياز کشور را دارند، استدلا ل وزير بازرگاني براي توجيه واردات ميوه رنگ مي بازد.
البته اين چرخه باطل، هرسال تکرار مي شودو وزارت جهاد کشاورزي انتقاد مي کند و وزارت بازرگاني توجيه مي کند و سرانجام واردات هم، حتي بيش از ميزان نياز انجام مي گيرد و دولت هم با تبليغات فراوان رسانه اي و نمايش دادن انبارهاي مملو از مرکبات و سيب در هفته هاي منتهي به عيد، با افتخار به مردم اطمينان مي دهد که شب عيد مشکلي در تامين ميوه نخواهند داشت چرا که واردات به اندازه کافي صورت گرفته است.
امادراين ميان، آنچه هميشه مغفول واقع مي شود رنج کشاورزان و باغداران است که محصولا تشان يا روي دستشان مي ماند، يا پاي درخت مي پوسد يا اينکه در بهترين حالت ممکن، با قيمت ارزان به واسطه ها داده مي شود تا آنها با قيمت گران، آن را به دست مردم در شهرها برسانند. کشاورزان و باغداراني که توانايي تامين نياز داخلي کشور به ميوه را دارند، ضرر مي کنند و در اين ضرر کشاورزان، نه فقط وزارت بازرگاني به عنوان متولي واردات ميوه، بلکه وزارت جهاد کشاورزي هم مقصر است که هنوز نتوانسته کشاورزان و باغداران را چنان تحت پوشش قرار دهد که اينچنين ضرر نکنند ومحصولا تشان به ميزان مورد نياز به بازار داخلي عرضه شود و حتي براي صادرات برنامه ريزي کنند.
وقتي اين توان در کشور وجود دارد، پس چرا دولتمردان همچنان به تکرار چرخه معيوب سال هاي گذشته در واردات ميوه و بي توجهي به توليد کنندگان داخلي ادامه مي دهند؟
تهران امروز
«ميزان اصولگرايي» عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم دكتر محمدرضا جمالي است كه در آن ميخوانيد:
منشور اصولگرايي كه به اهتمام جامعه روحانيت مبارز و جامعه مدرسين حوزه علميه قم انتشار پيدا كرده است، حاوي معيارها و ويژگيهاي صريحي است كه گروههاي مختلف اصولگرا و تشكلهاي معتقد به آرمانهاي امام (ره) و مقام معظم رهبري بايد براي قوام بخشيدن و جامه عمل پوشاندن اين منشور استوار بكوشند.
تلاش نحلههاي اصولگرا براي تطبيق با معيارهاي اصولگرايي خود نيز نويد وحدت مباركي را خواهد داد كه از مدتها پيش اصولگرايان به دنبال آن بودند.
جامعيت منشور اصولگرايي بهگونهاي است كه مواد متعددي از ابزار و لوازم اعتقاد به آرمانهاي ديني و انقلابي را در بر گرفته است و فاصله جدي و مرزبندي صريحي با خواص بيبصيرت و گروههاي سياسي دوزيستي دارد كه از رهگذر منافع سياسي خود و بهرهبرداريهاي سوء جناحي و باندي خويش، خط تفرقه و چندگانگي را در دايره اصولگرايي تزريق ميكند.
منشور جامع اصولگرايي همانطور كه عنوان شده، داراي مباني و مفاهيم ثابتي ميباشد كه جوهره و ثابتات جريان اصولگرايي است و آن اسلام ـ جمهوري اسلامي ـ امام و تفكر امام و مقام معظم رهبري و ولايت مطلقه فقيه است و اين مهم در هيچ زمان و مقطعي تغيير نميكند و تبديلپذير نيست اما شاخصهاي مهمي كه جنبه عيني، عملي و كاربردي به خود ميگيرد نيز بهصورت ويژه در منشور اصولگرايي برجسته شده است كه جريانهاي سياسي اصولگرا بايد به صورت عميق و دقيق اين نكات را در خود برجسته كنند و زمينه همگرايي جريان قدرتمند اصولگرايي را فراهم نمايند.
شايد از رهگذر وحدت روي شاخصها كه اعتقاد عملي به ولايت مطلقه فقيه و فصلالخطاب دانستن نظر رهبري و احترام و توجه ويژه به جايگاه روحانيت و مرجعيت و وحدت قوا و تعامل بين آنها و دشمنشناسي و استكبارستيزي، استقلالطلبي و موضعگيري در برابر فتنهها در بطن آن مشهود است، اصولگرايان با در نظر داشتن شاخصهاي صحيح دو تشكل روحاني و ريشهدار انقلابي بتوانند در مقاطع آينده و راههاي پيشرو گامهاي بلندتري بردارند بهطوري كه سلايق متفاوت، آنها را از مسير ترسيمي پيشرو كه خدمتگزاري به بندگان خدا و تقويت جايگاه انقلاب و كشور است، بازندارد.
ابتكار
«پس از"بن علي" نوبت کيست؟» عنوان سرمقاله روزنامه ايتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن ميخوايند:
ديگر تصاوير"زين العابدين بن علي" ديکتاتوري که البته عنوان رييس جمهور را برخود داشته ، در ميان هوادارانش ترجيع بند اخبار هرروزه تلويزيون دولتي تونس نخواهد بود. از اين به بعد بايد به دنبال تک عکسي از اين رئيس 23 ساله يک کشور عربي گشت که در تبعيدگاهش صفحات روزنامهها را جستجو ميکند و از اظهار نظر سران کشورهايي که بارها به استقبالش آمده اند و يا مهمانش بوده اند بر ميآشوبد و بر روزگار غدار لعنت بفرستد که: "دوستان ديروز همه چيز را فراموش کرده اند" .
همان تصاويري که از محمد رضا پهلوي آخرين شاه ايران منتشر شده بود که آوارگي اش را از پاناما تا سواحل نيل بردوشهاي نحيفش ميکشيد و بر دوستان قديمش که رو پنهان کرده بودندلعنت ميفرستاد.
بن علي اگر چه چهارده سالي زودتر از محمدرضا شاه به مردم گفت که"پيام انقلاب شماره شنيدم" اما باز هم دير شده بود و بايد سوار هواپيمايش ميشد و در آسمان کشورهاي مختلف از مالت تا فرانسه اجازه فرود گدايي ميکرد و دست آخر بايد کسي چون خودش که بي هيچ انتخاباتي بر عربستان حکومت ميکند، دستش را بگيرد.
شاه عربستان همان کاري را با بن علي کرد که محمدرضا با شاه سرنگون شده افغانستان (محمدظاهر شاه) کرده بود. برايش در رم خانه خريد و خرج زندگي اش را ميداد با اين توجيه که او" پادشاه" است و حرمت پادشاه بايد حفظ شود. گويي ميديد روزهايي را که ديکتاتوري ديگر در کشوري ديگر بايد دستش را بگيرد.
سقوط زين العابدين بن علي از تختي که البته نام رياست جمهوري را بر آن نهاده بود، بايد بسياري از سران عربي - که با راه و رسم بيست و سه ساله او حکومت ميکنند- را به تفکر وا داشته باشد . اين شيوه حکومت داري در ميان کشورهاي عربي هنوز رواج کامل دارد. چه نام شاه و ملک داشته باشند و چه عنوان رييس جمهوري بي رقيب را يدک بکشند.
هنوز عليرغم پيشرفتهاي تکنولوژيکي ، گسترش ارتباطات و بيداري ملتها حکمرانان عربي به شيوه ملوک الطوايفي فرمان ميرانند. حتي اگر اين فرمان را از طريق اينترنت و ماهواره و تلويزيون و موبايل به گوش رعاياي خود برسانند.
اگر شاه و ملک باشند ، حق خدايي خود ميدانند که پس از خود فرزندشان بر تخت بنشيند و بي توجه به آنچه قواي مقننه ، قضاييه و اجراييه ميخوانند، حکم برانند . اگر هم بر اثر اشتباهي که پيشينيان کرده اند عنوان جمهوري را براي شکل حکومتي خود برگزينند(والبته تغيير اين عنوان را در منظر جهانيان به صلاح نميبينند) همان گونه برخلائق فرمان ميرانند که امرا و خلفاي سابق .
نگاهي به وضعيت پادشاهان و روساي جمهور عربي از عربستان و کويت و اردن و مراکش تا سوريه و ليبي و مصر و ... نشان ميدهد که همه بر يک شيوه حکم ميرانند .
حمايت
«شفاف سازي هاي ايران و جنجال سازي هاي رسانهاي»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت به قلم خديجه روزبهاني است كه در آن ميخوانيد:
مذاكرات راهبردي ايران با 1+5 در استانبول و تاكيد ايران بر طرح موضوعات متنوع جهاني منطقه اي در حالي مركز توجه رسانه ها قرار گرفت که اقدام ايران براي برگزاري تور هسته اي و شفاف سازي بيشتر طرف هاي مذاکره شونده را باچالش هاي بزرگي روبرو کرده است .
ابتکار جمهوري اسلامي ايران در برگزاري تور هسته اي موجب شده است تا طرف هاي غربي با توجه به اين اقدام که در راستاي شفاف سازي و حسن نيت ايران برگزار شده است را با چالش جدي در مذاکرات آتي روبه رو کند .
با توجه به اينکه جمهوري اسلامي استفاده از فناوري هسته اي را حق مسلم خود دانسته و اقداماتي که در اين راستا انجام داده است نيز براي شفاف سازي هر چه بيشتر جامعه جهاني بوده است در نتيجه طرف هاي مذاکره براي تشويش اذهان عمومي جهان مجبور به موضع گيريهاي غير کارشناسي زده اند که بيش از پيش دست آنان را در داشتن خصومت و عناد رو مي کند .
در همين راستا اختلاف نظر در مورد دستور كار دور جديد مذاكرات ميان ايران و شش كشور عضو گروه 1+5 (آمريكا، روسيه، فرانسه، چين+ آلمان) كه قرار است در تاريخ يكم و دوم بهمن ماه (21 و 22 ژانويه) در شهر استامبول برگزار شود، در مطالب رسانه هاي غربي برجسته شده است.
اين رسانه ها در اخبار مربوط به مذاكرات ايران و 1+5 تلاش مي كنند با تمركز بر روي محورهاي اختلاف ميان دو طرف در مذاكرات استامبول، ديپلماسي ايران در اين مذاكرات را مواجه با مخالفت شديد اعضاي 1+5 نشان دهند و به مخاطبان خود اينگونه القاء نمايند كه مذاكرات تنها در صورتي مي تواند نتيجه بخش باشد كه موضوع هسته اي ايران محور بوده و به طور مفصل در دستور كار گفت و گوها قرار گيرد. اگرچه كاترين اشتون به روشني بيان داشت كه پرداختن به ساير موضوعات نيز امكانپذير است.
'تارنماي صداي رژيم صهيونيستي' در 24 دي بدون اشاره به سخنان اشتون در باره پرداختن به ساير موضوعات، نوشت: وزير خارجه اتحاديه اروپا، بانو كاترين اشتون بار ديگر تاكيد كرد كه 'برنامه اتمي حكومت ايران' محور مذاكرات گروه 1 +5 و جمهوري اسلامي در نشست هفته آينده استانبول خواهد بود.
راديو رژيم صهيونيستي در مورد اظهارات وزير خارجه آمريكا، هيلاري كلينتون نيز نوشت، وي با تاكيد بر اين كه موضوع اصلي در نشست هاي هفته آينده استانبول پيدا كردن راهي براي رفع نگراني جامعه جهاني از برنامه اتمي جمهوري اسلامي است، گفت: 'حكومت ايران بايد خود را براي مذاكرات سخت در هفته آينده آماده كند'.
اين رسانه هم چنين نوشت كه وزير خارجه روسيه، سرگئي لاوروف از سران جمهوري اسلامي خواست در مذاكرات استانبول اجازه دهند كه 'نقاط مبهم' در برنامه اتمي حكومت ايران برطرف شود.
راديو رژيم صهيونيستي در عين حال به بازتاب نقطه نظرات مقامات ايران در مورد دستور كار مذاكرات نيز پرداخت و در بيان تفاوت ديدگاه دو طرف درباره موضوع گفت و گوها اين گونه نوشت: در حالي كه مقامات كشورهاي عضو 1+5 تاكيد دارند كه مذاكرات هفته آينده با حكومت اسلامي بايد بر سر برنامه اتمي ايران باشد، مقامات جمهوري اسلامي همچنان پاي فشاري مي كنند كه درباره برنامه اتمي خود صحبت نخواهند كرد. اين راديو افزود، دبير شوراي عالي امنيت رژيم، آقاي سعيد جليلي در گفتگويي با روزنامه فرانسوي 'لوفيگارو' گفت: در مذاكرات استانبول تنها به موضوعات مهم جهاني خواهيم پرداخت.
آفرينش
«احضار سفير افغانستان،تداوم يک اختلاف»عنوان سرمقالهِروزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد:
روابط تهران کابل هفته هاست تحت الشعاع اختلاف بر سر تانکر هاي حامل نفت افغانستان در مرز ايران قرار گرفته است و به نظر ميرسد اين اختلاف نظر هم چنان تداوم داشته و در اين راستا کنش ها و واکنش هايي از سوي دو کشور همسايه ادامه يافته است در اين بين به دنبال تجمع گروهي در مقابل سفارت ايران در کابل و تعرض به آن «عبيدالله عبيد» سفير افغانستان در تهران به وزارت امور خارجه احضار و ضمن تسليم يادداشت اعتراضي دولت ايران به نامبرده، مراتب اعتراض شديد دولت ايران نسبت به اين تعرضات اخير به وي ابلاغ شد.
در واقع اگر نگاهي به اختلاف نظر دو کشور بر سر مشکلات پيش امده در روابط دو کشور داشته باشيم بايد گفت که بسياري اميدوار بودند با سفر مارشال فهيم معاون اول رئيس جمهور افغانستان به ايران در هفته هاي گذشته اختلاف بر سر تانکر هاي سوختي در مرز ايران پايان يابد اما به نظر ميرسد همچنان کابل معتقد است که ايران از حدود دو هزار تانكر حامل نفت افغانستان را بدون دليل قانع كننده اي متوقف ساخته است که باعث افزايش قيمت سوخت در اين کشور در فصل زمستان شده است.
در اين بين در چند هفته گذشته توسط رسانهها، احزاب و برخي از مقامات افغانستان اظهاراتي بر عليه دولت ايران صورت گرفت و هم چنين تظاهرات ها و تجمع هايي گاه توهين آميز در برابر سفارت ايران و... بر عليه تهران انجام شد در اين بين سخنان سفير ايران در کابل در مورد شناسايي و دستگيري عوامل اصلي تعرض به سفارت ايران در کابل به نوعي باعث بروز واکنشهاي بيشتري عليه دولت ايران شد به گونه اي که حتي شماري از هواداران حزب افراطي افغان ملت در هرات با راه اندازي تظاهرات از حکومت افغانستان خواستند تا با ايران روابط خود را قطع کندوسفير ايران را از کشور بيرون کند.
در اين ميان هر چند اين رويکرد هاي افراطي واکنشي در افغانستان بر عليه سياست هاي تهران در قبال کابل مورد تاييد دولت افغانستان نيست اما بيشک تاثيري گسترده در رسانه هاو ميان شهروندان افغانستان داشته و دارد و عملا ميتواند در روابط دو کشور همسايه تاثيري منفي بر جا بگذارد. انچه مشخص است در يک سال گذشته مواردي از اختلاف نظر در بين مقامات ايران و کابل وجود داشته و حتي گاهي در رسانههاي افغانستان نسبت به رفتار ايران با مهاجران افغاني شايعاتي نيز منتشر شده در اين حال اينک به نظر ميرسد اختلاف نظر برسر تانکر هاي نفتي و ادعا هاي دو کشور نسبت به مصرف اين مواد باعث شده تا روابط همواره تاريخي دو کشور همزبان و هم فرهنگ تا حدي آسيب ببيند و زمينه براي ايجاد رفتارهاي افراطي بر عليه ايران در افغانستان مهيا گردد.
در اين ميان بايد در نظر داشت که تداوم اين اختلاف در صورت عدم توجه جدي مقامات وزارت خارجه کشور به اين امر ميتواند بر دامنه همکاري هاي اقتصادي سياسي و فرهنگي دو کشور آسيب وارد کند به طور مثال که درهفتههاي گذشته اتاق تجارت و صنايع افغانستان هشدار داد که ممکن است بازرگانان افغان سرمايههاي شان را از ايران بيرون کشند و روابط تجارتي شان را هم با اين کشور قطع کنند .
در اين بين در واقع وجود اين مشکلات و تداوم بدبيني ها در روابط دو کشور به نظر امري نيست که به آساني از آن گذر کرد در همين راستا است که بايد از مقامات مسئول ايران پرسيد آيا تداوم اين اختلافات و عدم حل جدي آن در کوتاه ترين مدت منافع کوتاه مدت و بلند مدت سياسي اقتصادي فرهنگي و استراتژيک ايران را در افغانستان با خطر مواجه نميکند ؟
دنياي اقتصاد
«تله نفتي و انتظارات از برنامه پنجم»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دکتر سيداحمد ميرمطهري است كه در آن ميخوانيد:
رشد و بالندگي کشورهاي پيشرفته مرهون اراده معطوف به پيشرفت، آينده نگري، تشخيص موقعيت، استفاده از فرصتها و وجود برنامههاي هماهنگ توسعه بلندمدت و ميانمدت بوده است و در اين ميان، تعهد و انقياد دولتها به پيگيري هدفها و برنامههاي رشد و توسعه، نقش کليدي داشته و دارد.
در کشورهاي نفتخيز و از جمله ايران که بخش نفت، سهم غالب و بسيار تاثيرگذاري در تجارت خارجي، بودجه دولت و توليد ملي دارد از مجراي مکانيزمهاي مالي نظير تخصيص منابع، سرمايهگذاري و ظرفيت گستري ميتوان آثار پايداري را در شکل دادن به فرآيند رشد بر جاي گذارد. لذا مقيد بودن به برنامه و برنامهريزي و مشارکت دادن بخش خصوصي در فعاليتهاي اقتصادي از الزامات اجتنابناپذير رهايي از بندهاي «تله نفتي» است.
اين تله که همان تحقق نظريه «معماي فراواني» است با وابسته کردن اقتصاد به درآمد نفت از طريق نرخ ارز و تورم بيماري هلندي را به وجود ميآورد و لذا به راحتي ميتواند به عامل بازدارنده پيشرفت و تثبيت پديده کم رشدي تبديل شود. به عبارت ديگر در کشورهاي نفتخيز، به طور عام و در ايران به طور خاص به واسطه مديريت دولتها بر منابع نفتي، پايان پذير بودن اين منابع و نيز ويژگي نامطلوب نوسانات و چرخههاي افت و خيز درآمدهاي نفتي، ضرورت مديريت منابع و تخصيص کارآمد و استفاده بهينه از عوايد نفت، مخصوصا اکنون که قيمت نفت رو به افزايش است، اهميت فراواني دارد.
حال که سند برنامه پنجم مراحل تصويب نهايي خود را طي ميکند انتظار اين است که اجراي برنامه به دور از «تله نفتي» به راهاندازي چرخه رشد و ايجاد فضاي مساعد کسب و کار کمک کند و فضاي توليد و سرمايهگذاري را بهبود بخشد. توقع از اجراي برنامه پنجم اين است که موانع حقوقي و قانوني در حوزههايي مانند حقوق مالکيت فردي، تعارضات قانون کار، قانون تجارت، قوانين مرتبط با حمايت از سرمايهگذاري خصوصي و داخلي، قانون مالياتها و انبوهي از مقررات و بخشنامههاي بعضا متناقض و مغاير با توسعه صنعتي و رشد فعاليتهاي بخش خصوصي رفع گردد.
از همه مهمتر با اجراي برنامه پنجم کارکردهاي ناموزون نظامهاي بانکي، بيمه، گمرک و تجارت اصلاح شود. آنگاه است که در چنين شرايطي با ايجاد ثبات و محيط اطمينان بخش اقتصادي ميتوان به سمت نرخهاي تورم اندک، نرخهاي بهره حقيقي مثبت، دولت کوچک و کارآمد، توازن بودجهاي و ثبات نسبي نرخ ارز حرکت کرد.