دوشنبه ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۸ دی ۱۳۹۲ - ۱۹:۴۹
سعدالله زارعی

پیامبر، موضع‌ شدت و موضع رحمت

کد خبر : ۱۵۷۸۵۹
"صراط" - «شدید» و «رقیق» دو صفت متضاد هستند که هر دو در قلب مومن جمع می‌شود و مومن می‌تواند مظهر کمالی هر دو باشد اما درباره کاربرد آن ملاحظات جدی وجود دارد. مومن می‌تواند مظهر کمالی «شدید» باشد در مواجهه با کفار و معاندان و هم‌زمان می‌تواند مظهر کمالی «رقیق» در مواجهه با مومنان و همراهان دین خدا باشد. کمااینکه خداوند متعال در آیه 29 سوره مبارکه فتح، خاتم‌انبیاء - صلی‌الله علیه و آله و سلم-  که اینک در آستانه زاد روز مبارکش قرار گرفته‌ایم و پیروان ایشان را اینگونه ترسیم کرده است: «محمدرسول‌الله والذین معه‌اشداء علی‌الکفار و رحماءبینهم» بنابراین باید گفت تقسیم انسانها به دو دسته غلیظ‌القلب یا شدیدالقلب و رقیق‌القلب و به قول خودمان در ادبیات رایج فارسی به «سنگدل» و «مهربان» صحیح نیست چرا که خداوند خالق قلب‌های ما خواسته است که قلب انسان توامان سنگدل و مهربان باشد اما البته هر سخن جایی و هر نقطه مقامی دارد.

اگر شدت و رقت در نقطه‌ای بهم نرسند، قلب دچار تضاد و سردرگمی می‌شود اما اگر در یک نقطه هدف بهم برسند این تضاد به توافق تبدیل می‌شود در آیه شریفه، «دین خدا» کانون حل این تضاد معرفی شده است یعنی اینکه فرد باید بنده خدا باشد و در راه بندگی که در آن تضاد راه ندارد با آنانکه خدا فرموده شدید باشید، شدید باشد و با آنانکه خدا فرموده رحیم باشید، رحیم باشد. خداوند می‌فرماید با کفار غلیظ باشید و با مومنان رحیم باشید و بعد هم فراهم شدن این دو کار به ظاهر متضاد با یک قلب را بندگی فرد معرفی کرده و در همان آیه به  خصوصیات چنین افرادی اشاره می‌کند: «تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود» پیامبر عظیم‌الشان اسلام مظهر تام اشداء  علی‌الکفار و رحماء بینهم بودند کمااینکه در نشانه‌ها، بالاترین مرتبه رکوع و سجود و نورانیت ناشی از آن را داشتند.

اسلام واقعی و ناب در واقع همین اسلام اشداء علی الکفار و رحماء بینهم است. این یک ترازوی واقعی بازشناسی اسلام اصیل از اسلام‌های ساختگی است و باید گفت اسلام‌های ساختگی اسلام‌هایی نیستند که عوام به واسطه ضعف اطلاعات دینی و یا اشتغال به لهو و لعب آن را به مرور ساخته و پرداخته باشند بلکه اسلام‌های جعلی که آشکارا اصل «اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» را نشانه رفته‌اند، توسط همان کفار و معاندانی ساخته و پرداخته و عملیاتی شده‌اند که بیشترین ضربه را از سیاست‌ اسلامی «اشداء علی الکفار» دریافت می‌کنند. اما در این رابطه چند نکته اساسی وجود دارد:

1- اکثریت قاطع شخصیت‌ها، مراکز، مجامع و نحله‌های سنتی جهان اسلام، «وحدوی» هستند یعنی از اصل وحدت مذاهب و همکاری طوایف مسلمانان با یکدیگر حمایت می‌کنند. شیعیان جعفری، شیعیان علوی، شیعیان زیدی، شیعیان اسماعیلی، اهل سنت مالکی، اهل سنت شافعی، اهل سنت حنفی و اهل سنت حنبلی در همه کشورها از همگرایی اسلامی و گفتگوی علمایی میان خود استقبال می‌کنند کما اینکه همین اکثریت قاطع در همه مذاهب اسلامی از غرب و همگرایی با غرب انزجار دارند در نزد همه آنان غرب و تمدن آن اگرچه نکات قابل قبولی هم دارد ولی قابل اعتماد و پیروی نیست. خود آمریکایی‌ها بارها به نتایج نظرسنجی‌های خود اشاره کرده و گفته‌اند به طور میانگین، 80 درصد مسلمانان از آمریکا نفرت داشته و این کشور را دشمن اول خود ارزیابی می‌نمایند. خب این متن جوامع اسلامی است بنابراین می‌توان با قاطعیت گفت این گروهک‌های جدید الولاده موسوم به تکفیری سلفی هیچ ارتباطی با متن و اهداف جوامع اسلامی ندارند و ادامه حیات و فعالیت این گروه‌های تکفیری به کمک جوامع و ملل اسلامی صورت نمی‌گیرد. طبعاً در اینجا یک سؤال به وجود می‌آید که وقتی تکفیری‌ها توسط ملت‌ها یا دولت‌های شناخته شده ممالک اسلامی حمایت نمی‌شوند و در عین حال به اقدامات بسیار پرهزینه اقتصادی دست می‌زنند از سوی چه کشورهایی تأمین مالی و... می‌شوند؟

2- بزرگترین اقداماتی که گروههای تکفیری انجام می‌دهند به هم ریختن جوامع مسلمان و درگیر کردن بخشی با بخش دیگر است نگاهی به اقداماتی که این گروه‌ها در پاکستان، عراق، سوریه، لبنان، مصر، لیبی و... انجام می‌دهند به ما می‌گوید که جریان تکفیری در مقابل وحدت و همگرایی اسلامی ایستاده و توانایی‌های درونی آن را تحلیل می‌برند این موضوع به ما می‌گوید به تصدیق آیه 29 سوره مبارکه فتح، رحماء بینهم از سوی آنان نقض شده که با توجه به «شاخص» بودن این اصل، می‌توان با قاطعیت گفت این‌ها مسلمان نیستند چرا که محمد رسول‌الله والذین معه اشداء علی الکفار و رحماء بینهم. یک سؤال کلیدی در اینجا وجود دارد و آن این است که به هم ریختن وحدت در میان جوامع اسلامی با کدام دسته از سیاست‌های شناخته شده همخوانی دارد؟ آیا غیر از این است که کانون‌های اصلی برنامه‌ریزی آمریکایی‌ها- از جمله کمیته 400 نفره پل ولفوویتز، کاندو لیزا رایس، زلمای خلیل‌زاد و...- در سال 2000 با صراحت نوشتند که راه پیروزی در جنگ تمدن‌ها میان مسیحیت و اسلام، درگیر کردن بخش‌هایی از جهان اسلام با بخش‌هایی دیگر از آن است.

3- «اسلام هراسی» یکی از راهکارهای اصلی غرب برای برون‌رفت از بحران درونی است. غربی‌ها مدت‌هاست به این نتیجه رسیده‌اند که نسخه غربی دیگر پاسخگوی نیاز بشریت نیست و طالبان حقیقت دیری است که امید خود را از آن قطع کرده و دنبال نسخه جایگزین می‌گردند. غرب به خوبی می‌داند که تنها نسخه جامع که می‌تواند این چشم‌های پرسشگر را به نقطه‌ای متمرکز کند،‌ اسلام است. اگر بخواهیم می‌توانیم، هزاران گزاره از میان متون معتبر غربی‌ها طی یکصد سال اخیر بیاوریم که در آن با صراحت ضمن اذعان به متوقف شدن تمدن و فرهنگ غرب، گفته‌اند که اسلام تنها نسخه جایگزین است و اساسا هانتینگتون نظریه جنگ تمدن‌ها را بر این اساس پایه‌ریزی کرد.
کاری که تکفیری‌ها انجام می‌دهند دقیقا در راستای فرار غرب از پذیرش واقعیت و کمک به آن برای دور کردن اذهان و قلوب از اسلام ناب می‌باشد. در واقع سرویس‌های اطلاعاتی و سیاسی غرب می‌گویند نباید اجازه داد مردم جهان، اسلام را جایگزین غرب نمایند و از این طرف گروه‌های تکفیری هم با کشتار مسلمانان و کثافت‌کاری‌ها می‌خواهند بگویند اسلام و تمدن قابل جمع نیستند و با این اسلام نمی‌توان هیچ بنای قابل قبولی را به وجود آورد  در واقع می‌توان با دلایل و حتی اسناد فراوانی گفت که این گروه‌های تکفیری، گردان‌های عملیاتی سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی غرب هستند که برای بر هم زدن نسخه اسلامی به میدان آمده‌اند و البته عملیات‌هایی از نوع «ستون پنجم» به راه می‌اندازند.

4- کمترین تردیدی در این نیست که عربستان سعودی و وهابیتی که از سوی آن به جان جهان اسلام افتاده و در کار نفی باورها و اعتقادات اصیل آنان است با غرب وحدتی استراتژیک دارد. هیچ‌کس تردید ندارد که عربستان سعودی بعد از رژیم صهیونیستی، پایگاه اصلی غرب در منطقه حساس خاورمیانه است. از قضا تسلط این دو رژیم بر مسجد‌الاقصی و کعبه این معنای مشترک را به وجود می‌آورد که سپردن قبله‌های مسلمانان به رژیم‌های صد درصد وابسته به غرب توسط انگلیس در فاصله سال‌های 1310 تا 1327 (واگذاری قبله دوم به آل‌سعود در سال 1931م و واگذاری قبله اول به رژیم صهیونیستی در سال 1948) یک سیاست حساب‌شده بوده است. عملکرد آل سعود و عملکرد تکفیری‌ها نه تنها با یکدیگر مو نمی‌زند بلکه عربستان به طور آشکار از اقدامات تکفیری‌ها در همه ممالک اسلامی حمایت می‌کند. حمایت آشکار عربستان از لشکر تکفیری جهنگوی در پاکستان، حمایت از شبه‌نظامیان تکفیری در داغستان، حمایت از تکفیری‌های داعش در عراق، حمایت از تکفیری‌های النصره در سوریه و حمایت از جریان تکفیری عبدالله عزام در لبنان بخشی از این مسئله است با این وصف خود این معادله دست غرب را در راه‌اندازی، حمایت و بهره‌گیری از جریانات تکفیری کاملا آشکار می‌کند. غرب اگر چه وانمود می‌کند که نه تنها از جریانات تندرو تکفیری حمایت نمی‌کند بلکه خود را در معرض آسیب آنان معرفی می‌کند، اما نمی‌تواند از این معادله فرار کند که:

1- غرب از عربستان حمایت قاطع می‌کند و خواهان محور شدن آل سعود در جهان اسلام می‌باشد.

2- عربستان و وهابی‌های تکفیری از جریانات شناخته شده و تروریسم نظیر القاعده در شکل‌ها و شعبه‌های مختلف آن حمایت جدی مالی و تسلیحاتی می‌کنند.

3- اقدامات تکفیری‌ها وحدت جهان اسلام را نشانه رفته است اما طی سال‌های اخیر هیچ ضربه‌ای در هیچ جا به اهداف آمریکایی و اسرائیلی وارد نکرده است. بر این اساس جریان تکفیری، وهابی و غربی یک جریان است که در اروپا به شکل‌های بهداشتی و در عربستان و در میان تکفیری‌ها به شکل وحشیانه وحدت مسلمانان از یک سو و نجات غرب از مهلکه را نشانه رفته‌اند.

4- اگر کمی به اطراف خود نگاه کنیم درمی‌یابیم که تشدید اقدامات تروریستی در جهان اسلام با وقوع انقلاب‌های عربی و بالا گرفتن موج بیداری اسلامی همراه شده است و اگر به کشورهایی که در سایه بیداری اسلامی از شر رژیم‌های مستبد و وابسته خلاص شده‌اند، سری بزنیم می‌بینیم که همه آنان بدون استثنا با پدیده تکفیر درگیر می‌باشند. تکفیر در لیبی، مصر، تونس و... با ادعای اسلام به جان مسلمانان افتاده است و غرب در این کشورها در حال بازسازی همان رژیم‌های سابق و اعاده همان قواعد و اصول است. مگر نه این است که با وقوع درگیری‌های خیابانی در طول یک سال حکومت مرسی، نظامیان فرصت پیدا کردند تا رژیم حسنی مبارک را در قیافه ژنرال السیسی بازسازی کنند؟ با این وصف کاملا پیداست که جریان تکفیری یک جریان مستقل یا برخاسته از اختلافات عقیدتی بخشی از مسلمانان با بخشی دیگر نیست.

5- البته در عین حال با نگاه به جوامع اسلامی و کم رمق شدن جریانات تکفیری و اعلام رسمی سران دول غرب مبنی بر این که خشونت راه‌حل نیست و باید با اقدامات سیاسی مسائل را حل کرد، می‌توان گفت اسلام اصیل بر این جریان مشترک نیز غلبه کرده است امروز دستکم سه سال از وقوع رخدادهای خونین در جهان اسلام می‌گذرد. در این میان نه ذره‌ای از نفرت مردم به غرب و به‌خصوص آمریکا کاسته و نه اندکی از تمایل مردم به تاسیس دولت‌های اسلامی کم شده است البته غرب کمی این زمان را با تاخیر مواجه کرد ولی مسلما شعله‌ای که دستکم 200 سال است در جان مسلمانان برافروخته شده به سبب دست و پا زدن دشمن خاموش نمی‌شود.
منبع: کیهان
نظرات بینندگان
محسن
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۵۴ - ۲۸ دی ۱۳۹۲
۴
۳
این همونی نیست که قدیما تو برنامه کودک داستانهای قرآنی میگفت؟؟؟؟