در دوران ماقبل مدرن، نیاز حکومت به مردم در نظام ارباب- رعیتی تعریف می شد و حکومت محتاج رأی مردم نبود. لذا ثبت نیکنامی در تاریخ، بیشتر مد نظر بود. اما امروز شهروند جایگزین رعیت شده است و به حکومت معنا می بخشد.
در کشور ما دو معنا از عوام گرایی استنباط می شود؛ برخی عوام گرایی را به
معنای همراه و همسو بودن با مردم می دانند و برخی آن را معادل و هم معنا با
عوام فریبی تفسیر می نمایند. عوام گرایی یعنی مطابق با میل و ذائقه توده
سخن بگویید و رفتار نمایید اما عوام فریبی یعنی اینکه با سخنان غلط انداز
یا هیجان آمیز و تصنعی یا ارائه مطالبی که شخصاً نیز بدان باور نداریم،
باور مردم را در نقطه ای متمرکز نماییم که کاملاً دروغین است.
شاید بتوان گفت عوام فریبی توسط حاکمان در دوران مدرن همان سیاست
ماکیاولیسم است. در کشور ما که سخنرانی به بخشی از رفتار اجتناب ناپذیر
رؤسای جمهور تبدیل شده، همیشه شاهد رفت و بر گشت بین واقع گویی و عوام
گرایی بوده ایم. در بین دولت های بعد از انقلاب دولت احمدی نژاد به عوام
گرایی بیشتر متهم شد. احمدی نژاد دو هدف را به صورت همزمان دنبال می کرد.
اول اینکه شناخت خوبی از جامعه ایران داشت و می دانست برای استمرار در قدرت
چگونه رفتار نماید. دوم اینکه احمدی نژاد با ارکان دیگر قدرت، روحیه تعامل
و همکاری نداشت. به همین دلیل اعتبار خود را در بین نخبگان جست وجو نمی
کرد. لذا با پشتوانه توده ای درصدد ساکت کردن یا زمینگیر کردن مخالفان بود و
در این زمینه موفق هم بود.
در تبلیغات انتخابات 1388 و 1392 عوام گرایی احمدی نژاد یکی از محور های
منازعات بود. به همین دلیل مردمی که صحنه انتخابات را رصد می کردند درصدد
بودند تا ببینند نقادان عوام گرایی، بعد از رسیدن به قدرت چگونه عمل می
نمایند؟ در کشور ما یکی از شاخص های عوام گرایی در بین توده، سخنان آتشین و
حملات بی وقفه به «بعضی ها» و «عده ای» است. اما شاخص فهم عوام گرایی در
بین نخبگان ارائه تصویر و پرستیژ تحول خواهی است. بدین معنی که وقتی مدیر
جدید در دولت یا وزارتخانه یا ... مستقر می شود، بدون مطالعه وضع موجود در
صدد است خود را اثبات نماید. روش این اثبات، تولید مفاهیم جدید و روانه
کردن آن به رسانه است تا نخبگان باور نمایند که فلانی چیزی در چنته دارد.
این پرستیز خواهی اکنون همچون یک بیماری در میان مدیران کشور موج می زند.
«مسکن اجتماعی» به جای مسکن مهر، «پنج شنبه بدون کیف» به جای تعطیلی پنج شنبه، «پویش و پایش» به جای «سفر های استانی» نمونه ای از این مفهوم سازی و پر ستیژ سازی است. احساس مدیر آن است که اگر از این اقدامات و مفاهیم استفاده نکند، متهم به ندانم کاری، بی بر نامگی و روز مرگی خواهد شد. گویی اگر دولت جدید اقدامی از دولت پیشین را مثبت شمارد، بدان معناست که در آن حوزه حرف جدیدی ندارد. لذا باید حرف جدیدی را در اسرع وقت و حتی پس از شنیدن یک ایده یا خروج از یک جلسه مشورتی روانه رسانه نماید، تا چهره ای خلاق، تحولگر و رو به جلو از خود ترسیم نماید.
این رفتار هم عوام گرایی برای توده است و هم عوام گرایی برای نخبگان. اما آنچه کمتر مورد توجه قرار می گیرد اینکه در کشور ما مبارزه با عوام گرایی نیز نوعی عوام گرایی مدرن است که نخبگان نیز می پسندند. رفتار دکتر روحانی در خوزستان نمونه ای از عوام گرایی نخبه گرا یا مدرن است. به خاطر اینکه متهم به استفاده از الگوی احمدی نژاد نشوند دچار نوعی سر در گمی در استان بودند که برای تحلیلگران کاملاً مشهود بود. تفاوت این شد که احمدی نژاد بر ماشین سر باز سوار می شد و بی محابا می راند اما روحانی همین کار را با چند کیف ضد گلوله انجام می داد. احمدی نژاد با توده سخن می گفت ولی روحانی جمع های نخبگی را سامان می داد، احمدی نژاد نامه های مردم را توسط همراهان جمع می کرد اما روحانی از طریق پست. احمدی نژاد سیب زمینی می داد و عوام گرایی مدرن برنج می دهد. اما هر دو به نامه ها پاسخ داده و می دهند، چون هر دو به آینده ای فکر می کنند که صاحب این نامه باید آنان را ببیند.
اما در ایراد سخن، عوام گرایی، هر دو مشترک بود. روحانی می گفت: «تبعیض بین اقوام را نمی پذیریم» و عده ای سوت می زدند. اما کسی نمی پرسد: دولت که دست شماست، امکان و پول کشور را که شما توزیع می کنید پس چه کسی به دنبال مرزبندی قومی است که شما با آن مخالفید؟ این از جنس سخنان احمدی نژاد است که روحانی «بعضی ها» و «عده ای» را در لفافه می گوید، ولی احمدی نژاد با صراحت می گفت. در همین اهواز، چند ماه پیش احمدی نژاد «عده ای»را تهدید کرد که گوشه پرونده آنان را بالا خواهد زد و مشایی را بدون هیچ مسئولیت داخلی در کنار خود می نشاند که مردمی که برای تهدید اتش کف می زنند، بدانند که این فرد قرار است همین جبهه عوام گرایی را در فردای احمدی نژاد دنبال نماید.
احمدی نژاد صدها مصوبه در استان می گذراند و جالب بود که قبل از برگزاری
هر گونه جلسه تصویب آن را در سخنرانی اعلام می کرد که: قرار است امشب فلان
موضوع را تصویب کنیم. اما دولت جدید چون نمی خواهد مانند دولت احمدی نژاد
معرفی شود، اعلام می کند مصوبه ای نداشتیم ولی 30 طرح را اجرا می کنیم.
احمدی نژاد می گفت طرح هایی را که تصویب می کنیم باید تا پایان همین دولت
تمام شود و روحانی دقیقاً همین جمله را در اهواز تکرار کرد. کار به جایی
کشید که عوام گرایی دولت جدید صدای حامیانی چون زیبا کلام و اکبر اعلمی را
نیز در آورد. بنابراین ماهیت عوام گرایی یکی شد، تفاوت در این بود که اعلام
و اقدام این دولت با هم متفاوت بود اما دولت احمدی نژاد ابایی به همسویی
عمل و سخنش در این باره نداشت.
اکنون همه می گویند روحانی همان راه احمدی نژاد را رفت و همان کاری را کرد
که تا دیروز مورد نقد قرار می داد. واقعیت امر این است که روش ها و کلیشه
ها بعضاً اجتناب ناپذیر است. نمی توان به استانی رفت و با مردم دیدار نکرد
یا مصوبه ای برای مشکلات مردمی که انتظار دارند، نداشت. پس القای تفاوت
برای چیست؟ آیا برای عوام گرایی علیه عوام گرایی است؟ دولت خاتمی عوام
گرایی نخبگانی را دنبال می کرد.
دولت احمدی نژاد در نقطه مقابل بود و شکاف توده و نخبه را عمیق تر کرد.
اما دولت روحانی عوام گرایی نخبه گرایی را در مبارزه با عوام گرایی توده
گرا دنبال می کند. واقعیت امر این است که فرهنگ تعامل مردم و دولتمردان و
توقعات مردم و توده، به رغم تغییر دولت ها ثابت است. بنابراین دولت ها به
جای تمرکز و عمق بخشی به مسیر دولت قبلی، مسیر جدیدی را شروع می کنند تا
تفاوت خود را اثبات نمایند، اما ماحصل آن عدم توفیق در پیمودن راه جدید و
نهایتاً شکست اجتماعی – سیاسی دولت است، چرا که «متفاوت بودن» بعضاً فراتر
از یک پرستیژ نمی رود و عملاً در سبد مردم چیزی قرار نمی گیرد. وقتی در سبد
توده چیزی قرار نگرفت و نخبگان نیز شعار تغییر را در عمل احساس نکردند،
توده و نخبگان به یک تقاطع مشترک می رسند که: مسیر، مسیر عوام گرایی است و
این چنین یک حسن پدیدار می شود و آن التیام شکاف نخبه – توده در فردای عوام
گرایی دولت هاست.