صراط: حسین قدیانی امروز شنبه 05/11/92 طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت: در این مملکت، روزنامههایی هستند که رنگ لوگویشان را با شال کاترین اشتون ست میکنند. عکسش هست، سندش هست. این روزنامهها، مدعیاند طرفدار دولتند اما حتی در این ادعا هم دروغ میگویند و طرف ایرانی را به طرف غربی میفروشند. چیست نسبت این روزنامهها با غرب، جز «لحمک لحمی و دمک دمی»؟!
در این مملکت، روزنامههایی هستند که مثلا حامی ظریفند اما رنگ لوگویشان را با کراوات زمخت جان کری ست میکنند! در این مملکت، روزنامههایی هستند که از همان زیر عبای دولت، به ما پز استقلال میدهند؛ «ما مستقلیم»! عکسش هست، سندش هست. در این مملکت، روزنامههای مستقل، آزاد و غیروابستهای وجود دارند که هم از «توبره سعدآباد» میخورند، هم از «آخور کاخ سفید»! زنجیرهایها دولتی نیستند؛ «سوپردولتی»اند! و از هر 2 دولت میز مذاکره ارتزاق میکنند اما خب! قلم بهدستان درباری، هنگامی که تصویر وزیر امور خارجه خودمان و کاترین اشتون، عکس یکشان باشد، دولت اعتدال را به آمریکا و اروپا میفروشند و لوگوی خود را با رنگ پیراهن نماینده «1+5» ست میکنند. عکسش هست، سندش هست. در این مملکت، روزنامههایی هستند که لوگوی خود را با رنگ کت و شلوار جک استراو انگلیسی ست میکنند. عکسش هست، سندش هست. در این مملکت، روزنامههایی هستند که حال قلمشان از هر نوع خشونت و ترور بهم میخورد اما رنگ لوگوی خود را با رنگ پرچم تروریستهای سوریه ست میکنند! عکسش هست، سندش هست. در این مملکت، روزنامههایی هستند که با افکار تند و رفتار ارتجاعی مرزبندی دارند اما در پروندهشان حتی «پیشنهاد برقراری رابطه میان جمهوری اسلامی و سلفیهای طالبان» هم دیده میشود! عکسش هست، سندش هست. قلم زنجیرهایها و شمشیر تکفیریها، هر 2 از آبشخور غرب، ارتزاق میکنند، سر همین هم هست که هر 2 علیه «مقاومت» مقاومت میکنند، حزبالله را میزنند، هستهای ایران را برنمیتابند، دوست را به نفع دشمن کنار میزنند، بر مردمسالاری دینی میشورند و علیالدوام ماحصل کارشان، سود رساندن به آمریکا و اسرائیل است.
ندیدید زنجیرهایها همراه «العربیه» و «بیبیسی» چگونه جشن گرفتند تعلیق هستهای را؟! جوزالمپستهای وطنی و معاریوهای داخل، بهترین روز دیماهشان، سیام دی است، این روز بیرنگ و بیرمق، ما اما در «وطن امروز»، رنگ لوگوی خود را در آن روز، با رنگ مردمک چشم علیرضا احمدیروشن ست کردیم. با همان قلم مشکی نقاشی آرمیتا که «پری» کشیده بود. مگر بعضیها شعار نمیدادند که ما برای آزادی رنگها آمدهایم؟! مگر «انقلاب رنگها» جزو شعارشان نبود؟! اینک چه بر ایشان آمده که رنگ شال و پیراهن اشتون، رنگ کراوات اوباما و رنگ تروریستهای وحشی را تحمل میکنند اما رنگ مردمک چشم ایتام شهدای هستهای، چشمشان را میزند؟! به راستی کدامین خط قرمز را ما «بچههای وطن» درنوردیدهایم؟! جرممان چیست؟! بعضیها به ما میگویند «کاسب تحریم» اما به آقای اوباما میگویند «مودب و باهوش»! همین پرزیدنت مودب و باهوش، جملهای دارند بدین مضمون؛ «ریاستجمهوری روحانی، محصول فشارهای ما بود». اشتباه نشود! ما نه اوباما را مودب و باهوش میدانیم، نه حتی این جمله را قبول داریم، لیکن بعضیها که صحه بر هوش و ادب اوباما میگذارند، هیچ اندیشه کردهاند با استناد به این جمله فاخر(!) چه کسی «بزرگترین کاسب تحریم» لقب میگیرد؟! روز بیرنگ و رمق، یعنی روز آه، روز سیاه. یعنی روز آشکار شدن علت «بدبینی به مذاکرات». ایراد از ما نیست؛ از کسانی است که در یک «دیپلماسی کاملا صدقهای» نقدا و یکروزه، لرزه انداختند در ساختمان هستهای کشور، بلکه نسیه، بخش کوچکی از حق خودمان را از دشمن بگیرند، آن هم ماه به ماه!
ما اتفاقا از منظر معیشت مردم، رفع تحریمها و اقتصاد کشور معتقدیم؛ «توافق ژنو، بسیار نامتوازن و ضعیف تنظیم شده». بعضیها یک رنگ لوگوی ما را تحمل نمیکنند اما از تبدیل دشمنی به دوستی، میان ایران و آمریکا سخن میگویند. آقایان! اگر هر چه فریاد دارید، بر سر آمریکا نمیکشید، لااقل بر سر جوانان وطن خودتان هم نکشید! ما هر چند معتقدیم خوشبینی بعضیها به دشمن، زمینه پلمب فعالیتهای هستهای را باعث شد، لیکن همچنان شعار «مرگ بر آمریکا» تیتر یکمان بوده است. عکسش هست، سندش هست. ما قبلا هم در لابهلای سطور همین ستون، نوشته بودیم توافق ژنو، نه ترکمانچای و جام زهر است، نه فتحالفتوح اما در تیتر یکمان، انتقاد از توافق ژنو را به اظهارنظر در پستوی مصلحت یا تکرار بدیهیات برتری دادیم. لذا هنوز هم نقدمان را صریح اما صحیح مطرح میکنیم و همچنان که بارها گفتهایم این توافق را بیشتر متضمن منافع دشمن میدانیم. «توافق ژنو، نه جشن میخواهد، نه عزا» هر چند جمله درستی است اما بیان آن، بدون گفتن حرف اصل کاری یعنی نقد مفاد توافق ژنو، باری به هر جهت است. القصه، ما روز سیام دی را لازمالنقدتر از آن میدانیم که میانه دعوا را بگیریم! جشن و عزا کدام است؟! اگر این روز نشان داد «آنچه مرقوم شد» با «آنچه انجام شد» تفاوتی فاحش دارد، به ما حق بدهید برای یک روز در سال، باب دل آن کودکی، لوگوی خود را تنظیم کنیم که هیچ توافقی، برای او جای خالی پدر را پر نمیکند. این کار یا بهتر بگویم این ابتکار، نه عزاداری بلکه رواداری در حق این شعار مظلوم بود که «انرژی هستهای، حق مسلم ماست» و عاقبت، هست یا نه؟! ما اگر میخواستیم با رنگ لوگوی خود عزاداری کنیم، آن روز اعلام عزا میکردیم که اختلاف اصولگرایان، اولین دولت هفت دهم درصدی را در این مملکت سر کار آورد! یا آن روز که مشاور ارشد رئیسجمهور، در اقدامی بیسابقه در تاریخ جمهوری اسلامی، رای نیمی از ملت را رای به بیقانونی خواند! یا آن روز که توسط همین جراید زنجیرهای و در همین دولت، به ساحت قدسی حضرت صدیقه کبری(س) اهانت شد و کک وزارت ارشاد هم نگزید! یا آن روز که جمعی از خانواده شهدای هستهای را بردند دیدار جک استراو ملعون! مثل اینکه جماعتی از خانواده شهدای دفاع مقدس را در همان زمان جنگ میبردند دیدار فرماندهان رژیم بعث! ما در سیام دیماه، نه اعلام عزای عمومی کرده بودیم، نه حتی اعلام عزای خصوصی. ما فقط یک آژیر کشیدیم به این نشانه که آیا رنگ مردمک چشم علیرضا، اندازه رنگ شال خانم اشتون برای بعضیها حرمت ندارد؟! و یعنی بچه حزباللهی، این اندازه هم در جمهوری اسلامی حق آزادی بیان ندارد؟! ما انشاءالله سرباز کوچکی برای انقلاب هستیم که در خط مقدم جنگ روزگار، سینه خود را سپر کرده است. ما سرباز انقلابیم، نه سرباز دیپلماسی و سرباز انقلاب باید به خط بزند و حرف را صاف بزند! ما هرچند از خوشبینی بعضی دولتمردان به دشمن، دل پردرد داریم اما در مکتب ولایت فقیه، به خوبی آموختهایم که هر چه فریاد داریم، بر سر آمریکا بکشیم. لوگوی 30 دی ما رسما «مرگ بر آمریکا» بود. «مرگ بر آمریکا» از چشم روشن شهدای هستهای. آنان که خیلی اهل نکتهگیریاند، خوب است دمی هم به روزنامههایی بپردازند که رنگ لوگوی خود را با رنگ کلاه عموسام ست میکنند. ما نه اهل شیطنتیم، نه اهل شارلاتانیسم و الا مثل بعضی زنجیرهایها در سالهای گذشته، یومالله 12 بهمن از قول خمینی بتشکن، تیتر میزدیم؛ «من توی دهن این دولت میزنم».
دولتها میآیند و میروند؛ پلمب تاسیسات هستهای، دیر یا زود خواهد شکست و آنچه میماند مردمک چشم علیرضاست... برقرار مانی ای وطن من!