صراط: ششم بهمنماه مصادف است با قیام مسلحانهی گروهی از معارضین و افراد
ضدانقلاب در آمل با هدف فتنهانگیزی علیه انقلاب نوپای اسلامی. در این روز
تاریخی مردم آمل با بصیرت و شجاعتی مثالزدنی به مبارزه با آنها پرداخته و
در كمترین زمان ممكن سركوبشان كردند.
آنچه در ادامه میآید گزیدهای از روایت تاریخی «حماسه ششم بهمن مردم آمل» در بیانات رهبر انقلاب اسلامی است كه پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR آن را به مناسبت این روز منتشر میكند.
* قضیه ششم بهمن آمل؛ درسی برای امروز و آینده ملت ایران
قضيهى ششم بهمن آنقدر اهميت داشت كه امام بزرگوار ما آن را در وصيتنامهى تاريخى خود هم مندرج كردند، آن را يادگار گذاشتند؛ يعنى فراموش نشود. حالا چرا فراموش نشود؟ براى اينكه حوادث تاريخى، هم درس است، هم عبرت است. قضاياى جارى بر يك ملت، قضايائى است كه در برهههاى مختلف غالبا تكرار ميشود. امروز بيست و هشت سال از آن زمان ميگذرد، اما راه جمهورى اسلامى كه عوض نشده است؛ دشمنان جمهورى اسلامى هم عوض نشدند. پس آنچه كه آنجا اتفاق افتاد، ميتواند براى امروز و براى آينده تا هر وقتى كه ملت ايران به حول و قوهى الهى دلبستهى اين اصول و اين انقلابند، عبرت باشد، درس باشد؛ لذا نبايد فراموش بشود.
خوب، حالا در فضائل ششم بهمن آمل يك جملهى ديگر هم عرض كنيم. «هزار سنگر» يعنى چه؟ ظاهر قضيه اين است كه در درون شهر، مردم در مقابل گروههاى اشرار و متجاوز سنگر درست كردند - حالا يا هزار تا، يا بيشتر يا كمتر - اما من يك تفسير ديگرى دارم: اين سنگرها سنگرهاى درون خيابانها نيست، اين سنگر دلهاست؛ هزار تا هم نيست، هزاران سنگر است؛ به عدد هر مومنى، هر انسان باانگيزهى باشرفى، يك سنگر در مقابل تهاجم دشمن وجود دارد. اگر يك ملت وقتى به دنبال يك هدفى حركت ميكند، نداند سر راه او چه خطراتى است، چه كمينكردههائى هستند، چه بايد كرد در مقابل اينها، خود را رها كند، قيد و بندهاى خود را رها كند، بىخيال باشد، ضربه خواهد خورد. همهى ملتهائى كه در جهت يك هدف بزرگى حركت كردند و وسط راه ضربه خوردند و گاهى آنچنان افتادند كه ديگر قرنها بلند نشدند، مشكلشان از همين جا آغاز شد: ندانستند چى در انتظار آنهاست و خود را براى مواجههى با آن آماده نكردند. درسهاى گذشته اين كمك را به ما ميكند كه راهمان را بفهميم، بشناسيم، كمينها را بشناسيم، كمينكردهها را بشناسيم.
انقلاب اسلامى با آن عظمت پيروز شد. مردم آمدند با تنهاى خودشان، با جسمهاى بىپناه و بىزره خودشان در مقابل سلاح عوامل رژيم جبار ايستادند و انقلاب را پيروز كردند؛ بعد همين مردم آمدند به جمهورى اسلامى راى دادند و جمهورى اسلامى را انتخاب كردند. خوب، يك انسان باانصاف و باشرف، در مقابل اين خواست مردم چه ميكند؟ بعضىها آمدند وسط ميدان، ادعاى طرفدارى از مردم كردند، خودشان را دموكراتيك خواندند، خودشان را طرفدار خلق معرفى كردند؛ آن وقت با همين خلقى كه اين نظام را با اين بهاى سنگين سر كار آورده بودند، شروع كردند به مقابله كردن. توشان منافق بود، كافر صريح بود، طرفدار غرب بود، متظاهر به دين هم بود؛ همهى اينها با هم شدند يك جبهه، يك حركت، در مقابل نظام اسلامى، در مقابل ملت ايران. ادعاى طرفدارى از مردم كردند، با مردم درافتادند؛ ادعاى طرفدارى از دموكراسى و آرا مردم كردند، با آرا مردم و نتيجهى آرا مردم درافتادند؛ ادعاى روشنفكرى و آزادانديشى و آزادفكرى كردند، به طور متحجرانه چهارچوبهاى القائى متفكرين غربى را - كه آميختهى به بدخواهى و بددلى بود - قبول كردند؛ آمدند مقابل ملت ايران. اول با حرفهاى روشنفكرانه يا شبهروشنفكرانه شروع كردند به امام و به جمهورى اسلامى و به مبانى امام اعتراض كردن، انتقاد كردن، حرف زدن؛ بعد يواشيواش رودربايستى را كنار گذاشتند، آمدند توى ميدان، مبارزهى فكرى را، مبارزهى سياسى را تبديل كردند به مبارزهى مسلحانه يا اغتشاشگرى - اينها توى كشور ما اتفاق افتاد؛ مال تاريخ نيست، مال همين دههى اول انقلاب است - شروع كردند مزاحمت كردن. به جاى اينكه بنشينند فكر كنند، ببينند مشكلات كشور چيست - اين همه مشكلات متوجه كشور ما بود؛ مقدارى از گذشته مانده بود، مقدارى را تحميل ميكردند - به حل اين مشكلات كمك كنند، به مسئولين كمك كنند، اگر به نظرشان ميرسد كه بايد راهنمائى كنند، راهنمائى كنند، اگر زير يك بارى را بايد بگيرند، به جاى اينكه بگيرند، افتادند سينه به سينه شدن، معارضه كردن، بدگوئى كردن؛ بعد هم هر جا توانستند، با مردم مواجه شدن، در بخشهاى مختلف. كشور در مرزها درگير جنگ بود، به جنگ هم بىاعتنائى كردند؛ داخل همين خيابانهاى تهران، سر هر چهارراهى كه توانستند، سر هر گذرى كه دستشان رسيد، بنا كردند با جمهورى اسلامى و با نظام مقابله كردن.
خوب، جمهورى اسلامى هويتى غير از هويت مردم و ايمان مردم و عزم مردم كه ندارد. امروز هم همين جور است. ما كسى نيستيم، ما چيزى نيستيم؛ خداى متعال به وسيلهى اين مردم و اين دلهاست كه اين نظام را حمايت ميكند؛ «هو الذى ايدك بنصره و بالمومنين». خداوند متعال به پيغمبرش ميفرمايد كه پروردگار، تو را به وسيلهى مومنين يارى كرد. جمهورى اسلامى امروز هم همين جور است، آن روز هم همين جور بود. ما وسيلهى ديگرى نداريم؛ وسيله، همين ايمانهاى مردم است كه از هر سلاحى كارآمدتر است، از هر وسيلهاى موثرتر است. آن روز هم همين جور بود. مردم آمدند اين توطئهها را جارو كردند. ۱۳۸۸.۰۱۱.۰۶
* حركت مردم آمل در مقابل معارضین؛ نمونه پیروی از اهل بیت علیهمالسلام
در همين داستان آمل كه يك حركت مردمى عجيبى مردم آمل نشان دادند، اينكه امام (رضوان الله تعالى عليه) در وصيتنامه از مردم آمل اسم آوردند، نشاندهندهى عظمت كار اينها - قشرهاى مختلف، حتى زنها - است. دخترك چهارده پانزده ساله در همين داستان آمل، ميرود ميجنگد و به شهادت ميرسد. البته سوابق مردم مازندران كه زياد است؛ من بارها گفتهام، از دورانهاى قديم اين منطقهى طبرستان و منطقهى پشت اين جبال سربهفلككشيده كه لشكريان فاتح خلفا نميتوانستند از اين جبال عبور بكنند، فراريان خاندان پيغمبر، اين جوانهايى كه در مدينه و در كوفه و در مناطق عراق و حجاز زير فشار قرار ميگرفتند، خودشان، زنوبچههاشان فرار ميكردند و خودشان را ميرساندند به آن طرفى كه نيروهاى مسلح آن روز نميتوانستند برسند. لذا مردم مازندران از وقتى كه مسلمان شدند، پيرو اهلبيت بودند؛ يعنى از همان اول، اسلام اينها همراه بود با پيروى از اهلبيت (عليهمالسلام). يك چنين كار بزرگى [كردند]. ۱۳۹۲.۰۹.۲۵
آنچه در ادامه میآید گزیدهای از روایت تاریخی «حماسه ششم بهمن مردم آمل» در بیانات رهبر انقلاب اسلامی است كه پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR آن را به مناسبت این روز منتشر میكند.
* قضیه ششم بهمن آمل؛ درسی برای امروز و آینده ملت ایران
قضيهى ششم بهمن آنقدر اهميت داشت كه امام بزرگوار ما آن را در وصيتنامهى تاريخى خود هم مندرج كردند، آن را يادگار گذاشتند؛ يعنى فراموش نشود. حالا چرا فراموش نشود؟ براى اينكه حوادث تاريخى، هم درس است، هم عبرت است. قضاياى جارى بر يك ملت، قضايائى است كه در برهههاى مختلف غالبا تكرار ميشود. امروز بيست و هشت سال از آن زمان ميگذرد، اما راه جمهورى اسلامى كه عوض نشده است؛ دشمنان جمهورى اسلامى هم عوض نشدند. پس آنچه كه آنجا اتفاق افتاد، ميتواند براى امروز و براى آينده تا هر وقتى كه ملت ايران به حول و قوهى الهى دلبستهى اين اصول و اين انقلابند، عبرت باشد، درس باشد؛ لذا نبايد فراموش بشود.
خوب، حالا در فضائل ششم بهمن آمل يك جملهى ديگر هم عرض كنيم. «هزار سنگر» يعنى چه؟ ظاهر قضيه اين است كه در درون شهر، مردم در مقابل گروههاى اشرار و متجاوز سنگر درست كردند - حالا يا هزار تا، يا بيشتر يا كمتر - اما من يك تفسير ديگرى دارم: اين سنگرها سنگرهاى درون خيابانها نيست، اين سنگر دلهاست؛ هزار تا هم نيست، هزاران سنگر است؛ به عدد هر مومنى، هر انسان باانگيزهى باشرفى، يك سنگر در مقابل تهاجم دشمن وجود دارد. اگر يك ملت وقتى به دنبال يك هدفى حركت ميكند، نداند سر راه او چه خطراتى است، چه كمينكردههائى هستند، چه بايد كرد در مقابل اينها، خود را رها كند، قيد و بندهاى خود را رها كند، بىخيال باشد، ضربه خواهد خورد. همهى ملتهائى كه در جهت يك هدف بزرگى حركت كردند و وسط راه ضربه خوردند و گاهى آنچنان افتادند كه ديگر قرنها بلند نشدند، مشكلشان از همين جا آغاز شد: ندانستند چى در انتظار آنهاست و خود را براى مواجههى با آن آماده نكردند. درسهاى گذشته اين كمك را به ما ميكند كه راهمان را بفهميم، بشناسيم، كمينها را بشناسيم، كمينكردهها را بشناسيم.
انقلاب اسلامى با آن عظمت پيروز شد. مردم آمدند با تنهاى خودشان، با جسمهاى بىپناه و بىزره خودشان در مقابل سلاح عوامل رژيم جبار ايستادند و انقلاب را پيروز كردند؛ بعد همين مردم آمدند به جمهورى اسلامى راى دادند و جمهورى اسلامى را انتخاب كردند. خوب، يك انسان باانصاف و باشرف، در مقابل اين خواست مردم چه ميكند؟ بعضىها آمدند وسط ميدان، ادعاى طرفدارى از مردم كردند، خودشان را دموكراتيك خواندند، خودشان را طرفدار خلق معرفى كردند؛ آن وقت با همين خلقى كه اين نظام را با اين بهاى سنگين سر كار آورده بودند، شروع كردند به مقابله كردن. توشان منافق بود، كافر صريح بود، طرفدار غرب بود، متظاهر به دين هم بود؛ همهى اينها با هم شدند يك جبهه، يك حركت، در مقابل نظام اسلامى، در مقابل ملت ايران. ادعاى طرفدارى از مردم كردند، با مردم درافتادند؛ ادعاى طرفدارى از دموكراسى و آرا مردم كردند، با آرا مردم و نتيجهى آرا مردم درافتادند؛ ادعاى روشنفكرى و آزادانديشى و آزادفكرى كردند، به طور متحجرانه چهارچوبهاى القائى متفكرين غربى را - كه آميختهى به بدخواهى و بددلى بود - قبول كردند؛ آمدند مقابل ملت ايران. اول با حرفهاى روشنفكرانه يا شبهروشنفكرانه شروع كردند به امام و به جمهورى اسلامى و به مبانى امام اعتراض كردن، انتقاد كردن، حرف زدن؛ بعد يواشيواش رودربايستى را كنار گذاشتند، آمدند توى ميدان، مبارزهى فكرى را، مبارزهى سياسى را تبديل كردند به مبارزهى مسلحانه يا اغتشاشگرى - اينها توى كشور ما اتفاق افتاد؛ مال تاريخ نيست، مال همين دههى اول انقلاب است - شروع كردند مزاحمت كردن. به جاى اينكه بنشينند فكر كنند، ببينند مشكلات كشور چيست - اين همه مشكلات متوجه كشور ما بود؛ مقدارى از گذشته مانده بود، مقدارى را تحميل ميكردند - به حل اين مشكلات كمك كنند، به مسئولين كمك كنند، اگر به نظرشان ميرسد كه بايد راهنمائى كنند، راهنمائى كنند، اگر زير يك بارى را بايد بگيرند، به جاى اينكه بگيرند، افتادند سينه به سينه شدن، معارضه كردن، بدگوئى كردن؛ بعد هم هر جا توانستند، با مردم مواجه شدن، در بخشهاى مختلف. كشور در مرزها درگير جنگ بود، به جنگ هم بىاعتنائى كردند؛ داخل همين خيابانهاى تهران، سر هر چهارراهى كه توانستند، سر هر گذرى كه دستشان رسيد، بنا كردند با جمهورى اسلامى و با نظام مقابله كردن.
خوب، جمهورى اسلامى هويتى غير از هويت مردم و ايمان مردم و عزم مردم كه ندارد. امروز هم همين جور است. ما كسى نيستيم، ما چيزى نيستيم؛ خداى متعال به وسيلهى اين مردم و اين دلهاست كه اين نظام را حمايت ميكند؛ «هو الذى ايدك بنصره و بالمومنين». خداوند متعال به پيغمبرش ميفرمايد كه پروردگار، تو را به وسيلهى مومنين يارى كرد. جمهورى اسلامى امروز هم همين جور است، آن روز هم همين جور بود. ما وسيلهى ديگرى نداريم؛ وسيله، همين ايمانهاى مردم است كه از هر سلاحى كارآمدتر است، از هر وسيلهاى موثرتر است. آن روز هم همين جور بود. مردم آمدند اين توطئهها را جارو كردند. ۱۳۸۸.۰۱۱.۰۶
* حركت مردم آمل در مقابل معارضین؛ نمونه پیروی از اهل بیت علیهمالسلام
در همين داستان آمل كه يك حركت مردمى عجيبى مردم آمل نشان دادند، اينكه امام (رضوان الله تعالى عليه) در وصيتنامه از مردم آمل اسم آوردند، نشاندهندهى عظمت كار اينها - قشرهاى مختلف، حتى زنها - است. دخترك چهارده پانزده ساله در همين داستان آمل، ميرود ميجنگد و به شهادت ميرسد. البته سوابق مردم مازندران كه زياد است؛ من بارها گفتهام، از دورانهاى قديم اين منطقهى طبرستان و منطقهى پشت اين جبال سربهفلككشيده كه لشكريان فاتح خلفا نميتوانستند از اين جبال عبور بكنند، فراريان خاندان پيغمبر، اين جوانهايى كه در مدينه و در كوفه و در مناطق عراق و حجاز زير فشار قرار ميگرفتند، خودشان، زنوبچههاشان فرار ميكردند و خودشان را ميرساندند به آن طرفى كه نيروهاى مسلح آن روز نميتوانستند برسند. لذا مردم مازندران از وقتى كه مسلمان شدند، پيرو اهلبيت بودند؛ يعنى از همان اول، اسلام اينها همراه بود با پيروى از اهلبيت (عليهمالسلام). يك چنين كار بزرگى [كردند]. ۱۳۹۲.۰۹.۲۵