صراط: داستانهای هزار و یک شب، حرمسراهای قاجار و عشقهای بیمارگونه پادشاهان
ایران همه نشان از فساد دربار و حساسیت بیرون از دربار دارد. اما دربار
محمدرضا پهلوی از دو جهت با سلف خود متفاوت بود.
محمدرضا برای کاستن از قبح زنبارگی رعایت احکام شرعی را نمیکرد و فساد
مختص به مردان دربار نبود. خواهران، دختران و زن او نیز از این قاعده
مستثنی نبودند.
حتی لحظاتی که ملت ایران برای سرنگونی او در سرتاسر کشور بسیج شده بودند و
در خیابانها صدای رگبار و مرگ بر شاه در هم پیچیده بود او در بارگاه خویش
بیاعتنا به واقعیتهای بیرونی به عشقبازی مشغول بود.
شاید رفتار جنونآمیز جنسی محمدرضا بیتأثیر از مادرش نبود، زیرا مادرش
به او سفارش میکرد: «از قدیم و ندیم گفتهاند به هرچمن که رسیدی گلی بچین و
برو!»
شاه و دلال محبت او، علم در رابطه با اخلاق جنسی به این اعتقاد رسیده
بودند که مردان بزرگ احتیاج به یک سرگرمی دارند و مسئله جنسی بهترین سرگرمی
است. به گزارش علم یک روز شاه و علم «دربارهی دوستان مؤنث، گپ »
میزدند.
شاه از پیر شدن معشوقهها صحبت میکرد و افزود «با وجود همهی اینها اگر
این سرگرمیها را هم نداشتیم به کلی داغان میشدیم.» علم نیز که در فساد
جنسی دست کمی از شاه نداشت در تأیید شاه گفت: «همهی مردانی که مسئولیتهای
خطیر به عهده دارند نیاز به نوعی سرگرمی دارند و به عقیده من مصاحبت جنس
لطیف تنها چارهی کارساز است.»
مسئله مهمی که بر فساد جنسی شاه دامن میزد، فساد اخلاقی خواهرانش اشرف و
شمس بود. اشرف و شمس که از نقطه ضعف شاه آگاه بودند، «دختران زیبا را به او
معرفی میکردند.» و «دختران جوان را به دام » میانداختند و برای محمدرضا
به کاخ میآوردند.
گرچه شخصیتهای پیرامونی محمدرضا شاه، پدر، مادر، خواهران، وزیر دفاع
دربار و دوستان او نقش بسزایی در زمینهسازی فساد جنسی شاه داشتهاند؛ اما
عامل اصلی، شخصیت خود شاه بود. برای روشن شدن عوامل و ابعاد موضوع، مروری
بر فساد جنسی محمدرضا شاه بیمناسبت نیست.
وقتی شاه عاشق مستخدمه مدرسه می شود
محمدرضا در اوایل جوانی که برای تحصیل به مدرسه لهروزه سوئیس رفته بود،
عاشق یکی از مستخدمههای مدرسه شد و پس ار برقراری ارتباط، دخترک را حامله
کرد. محمدرضا با کمک فردوست با پرداخت پول از آن دخترک خواستند تا سقط جنین
کند و مدرسه را ترک نماید.
رضاشاه پس از بازگشت محمدرضا از سوئیس به ملکه مادر سفارش کرد که برای
جلوگیری از رابطه محمدرضا با زنان ناباب، یک خانمی برای او به دربار
بیاورند. درباریان برادرزاده ساعد مراغهای را که زن مطلقهای به نام
فیروزه بود با پرادخت ماهیانه سیصد تومان به دربار آوردند و تا ازدواج
محمدرضا و فوزیه با او بود.
زندگی با فوزیه
شاه پس از ازدواج با فوزیه همچنان به روابط نامشروع خود ادامه میداد و
همین امر موجب شد تا «ملکه فوزیه از ماجراهای عاشقانه او خشمگین » شود. شاه
با حضور فوزیه، عاشق دختری به نام «دیوسالار» شد، او که هنوز به تشریفات
اسکورت مبتلا نشده بود، با یک دستگاه اتومبیل به منزل دخترک میرفت.
با شیطنت ارنست پرون موضوع به اطلاع فوزیه رسید. پرون، فوزیه را سر قرار
برد و وقتی محمدرضا از خانه دیوسالار بیرون آمد، او را مشاهده کرد. فوزیه
نیز به تلافی خیانت شاه با تقی امامی دوست شد و اختلافات شاه و فوزیه از آن
پس شدت گرفت و سرانجام منجر به طلاق گردید.
پس از طلاق فوزیه، شاه مجدداً به «زندگی پرعیش و نوش شبها در کلوپهای
دانس ... ادامه داد. شایعات زیادی دربارهی اسم خانمهایی بود که در این رفت
و آمدها با اعلیحضرت دیده میشدند.»شاه در این دوره از زندگیاش «حتی
آپارتمانهایی در تهران دست و پا کرد تا بتواند با زنان جوان خلوت کند.»
معشوقه ای به نام پروین
معروفترین معشوقهی شاه در این دوره، پروین غفاری بود. پروین غفاری،
«16-17 ساله، مو بور، زیبا و بلند قد»، دختر میزا حسن غفاری همدانی یکی از
کارمندان مجلس شورای ملی بود. فردوست یک روز در باشگاه افسران با وی و
مادرش آشنا شد و چون سلیقه شاه را میدانست او را به شاه معرفی کرد.
سرانجام با دلالی فردوست، ترتیب ملاقات وی با شاه در سرخ حصار داده شد.
پروین غفاری کم کم به دربار راه یافت و در حال و هوای ملکه شدن، از شاه
حامله شد. اما شاه وی را مجبور کرد تا توسط پروفسور عدل، دوست شاه سقط جنین
کند. شاه پس از بهبودی پروین، خانهای در خیابان کاخ نزدیک کاخ مرمر برای
وی خریداری کرد تا به وی نزدیکتر باشد. سرانجام پس از مدتی پروین از چشم
شاه افتاد و از دربار رانده شد.
پروین غفاری پس از پیروزی انقلاب اسلامی خاطرات خود را در کتابی به نام
«تا سیاهی ...» منتشر کرد. پروین غفاری در این کتاب نشان میدهد که شاه چه
قدر موجود جلفی بوده، تا آنجا که خود به تنهایی در خیابانها به دنبال شکار
دختران میافتاده است.فرح پهلوی وعروسش یاسمین
شاه جلافت را به حدی رسانده که چند بار از دیوار خانه پروین بالا رفته
است. او دورهی طلاق بعد از فوزیه را چنین ترسیم میکند: «در تهران آن
روزگار شایع بود که برای شبهای تنهایی او دختران زیبایی را شکار کرده و به
دربار میبرند. حتی نام دختری ایتالیایی به نام "فرانچیسکا" در لیست
معشوقههای شاه بود.»
غفاری در این کتاب یکی «از خصوصیات بارز شاه را زنبارگی» او میداند که
«دست از هرزگی برنمیداشت و در تمام بزمهای شبانه با دریدگی به زنان و
دختران چشم میدوخت و به بهانههای مختلف سعی میکرد با آنها تنها باشد و
یا آنان را به رقص دعوت کند.»
شاه با تداوم حکومت پهلویها و لزوم داشتن ولیعهد ناچار شد در سال 1329 با
ثریا ازدواج کند. اما این ازدواج پس از هفت سال ثمری برای دودمان پهلوی
نداشت و ثریا نیز از دربار رانده و مطلقه شد.
زندگی پس از ثریا شیرین تر می شود
پس از جدایی شاه از ثریا، زندگی عشقی شاه رونق گرفت. بعدها سیا در یکی از
گزارشهایش درباره شاه متذکر شد که سلیقه او جنبه جهانی دارد و همه نژادها
را دوست دارد.» شاید گزارش سازمان سیا زیادهروی باشد.
هیچ گزارشی از این که شاه به دختران چینی یا آفریقایی علاقه داشته باشد
نرسیده است و به گفته ملکه مادر «محمدرضا در برابر دختران موطلایی تسلیم
محض بود. یک بار که در جوانی با هواپیمای آلمانی مسافرت میکرد عاشق
میهمانداران موطلایی هواپیمایی لوفتهانزا شده بود ...
همین مسئله مدتها موجب بدبختی محمدرضا شده بود و پولهای زیادی را صرف
میهمانداران لوفتهانزا میکرد و یک قسمت از دربار مسئول دعوت و پذیرایی از
میهمانداران بود.» برادر و خواهر شاه هم که این موضوع را فهمیده بودند، در
ترتیب ضیافت میهمانان هواپیمایی برای شاه فعالیت میکردند.
«رفیقههای یک شبه و چند شبه فراوانی داشت که معرف آنها اشرف خواهرش و
عبدالرضا برادرش بودند. اینها بیشتر از رده میهمانان خارجی هواپیماییها
بودند.» شاه در این دوره علاوه بر مراوده با میهانداران موطلایی اروپایی به
عشق دختران آمریکایی نیز مبتلا شده بود. «در مسافرتهایش به آمریکا هم
زنهای متعددی را میدید که دولو به او معرفی میکرد.»(95) شاه کم کم عاشق
ستارههای سینمایی و ملکههای زیبایی میشد و با هزینههای سرسامآور به
مراد میرسید.
ارتشبد فردوست که خود یکی از دلالان فساد محمدرضا بود، میگوید: در مسافرت
شاه به نیویورک «من دو نفر را به محمدرضا معرفی کردم، یکی گریس کلی بود که
در آن زمان آرتیست تئاتر بود و دو بار با او ملاقات [کرد] و محمدرضا به وی
یک سری جواهر به ارزش حدود یک میلیون دلار داد.
این زن بعداً همسر پرنس موناکو شد ... نفر دوم یک دختر آمریکایی 19 ساله
بود که ملکه زیبایی جهان بود ... چند بار با محمدرضا ملاقات کرد و به او
نیز یک سری جواهر داد که حدود یک میلیون دلار ارزش داشت.»
گیتی معشوقه ای پر خرج
معرفترین معشوقههای شاه در این دوره گیتی خطیر بود که در آستانه ازدواج
با فرح «حدود یک میلیون تومان پول نقد و همین حدود جواهر به او داده شد و
راهی رم شد.»
باز شاه در سال 1338 برای به دنیا آوردن ولیعهد با فرح ازدواج کرد. با این
که سن شاه در این دوره به کهولت میرفت، اما در فساد هر روز بدتر از گذشته
میشد. در همین دوره بود که افراط محمدرضا در زنبارگی موجب تیرگی روابط
شاه وفرح شد.
شاه و دربار بدون توجه به موقعیت ملت و مملکت جلافت را به حدی رسانده
بودند که با مؤسسات فساد جنسی در اروپا رابطه برقرار کردند. یکی از این
مؤسسات، مؤسسه مادام کلود، «یکی از موفقترین و معتبرترین شبکههای دختران
تلفنی در پاریس» بود. این مؤسسه بود که دختری به نام «آنژ» را به شاه معرفی
کرد.
او با هواپیما به ایران آمد و مورد استقبال یکی از کارمندان وزارت خارجه
قرار گرفت و در هتل هیلتون در یک سوئیت ساکن شد. سه روز آداب حضور نزد شاه
را به وی آموختند،«وقتی شاه آنژ را دید، به قدری از او خوشش آمد که او را
در تهران نگه داشتند».
اما او از زندگی در تهران خوشش نیامد، بعد از شش ماه هنگامی که قصد بازگشت
را نمود به او اخطار کردند که «تو نمیتوانی از اینجا بروی، اعلیحضرت از
تو خوشش میآید». ولی سرانجام او موفق شد ایران را ترک گوید.
مراوده شاه و دربار با این مؤسسه ادامه داشت، این مؤسسه «برای شاه و
مقامات دربار صدها دختر به تهران میآورد، همهی اینها عادی مینمود و
بخشی از سبک زندگی پهلویها به شمار میرفت». ولی ناگهان در ایران یک خبر
عشقی از شاه منتشر شد و سپس کاخ شاه را نیز متشنج کرد.
«در اوائل سالهای 1970 (1350) در دربار و بازار زمزمههایی رواج یافت
حاکی از اینکه شاه عاشق شده است. آن هم نه عاشق یک دختر اروپایی، بلکه یک
دختر نوزده ساله ایرانی با موهایی که به رنگ طلا بود. میگفتند نامش گیلدا
است.»
گیلدا پرحادثهترین داستان هزار و یک شب دربار
داستان گیلدا پرحادثهترین داستانهای هزار و یک شب دربار پهلوی بود. شاه
بیمهابا او را به کاخ آورد و رسماً جزء دربار شد. فرح از گستاخی شاه سخت
به تنگ آمد و دعوا و درگیری را آغاز کرد.
گیلدا دختر سرلشکر آزاد یکی از افسران نیروی هوایی اصفهان بود، در سفری که
شاه به اصفهان رفت سخت شیفته او شد و او را با خود به تهران آورد. مادر
محمدرضا، داستان گیلدا را چنین تعریف میکند: در سال 1351 سرلشکر آزاد برای
اینکه «خودش را به محمدرضا نزدیک کند»، از دخترش استفاده کرد، او را هنگام
سفر محمدرضا به اصفهان با خود آورد و در هواپیما کنار محمدرضا نشاند و
محمدرضا را خام خودش کرد. محمدرضا چنان شیفته او شد که «نمیتوانست در
برابر خواهشهای او نه بگوید»، شاه نام او را به خاطر موهای طلاییش، طلا
گذاشت.
کم کم حس رقابت فرح برانگیخته شد و بحث طلاق پیش کشیده شد. ملکه مادر از
این که فرح نسبت به این دختر حساسیت نشان میداد، تعجب میکند و میگوید:
«فرح خودش را روشنفکر میدانست.
محمدرضا در مجالس با زنهای این و آن و دخترهای این و آن میرقصید و آنها
را در آغوش میگرفت و میبوسید و فرح میدانست که محمدرضا ... علاوه بر او
با زنان دیگری هم رفت و آمد دارد، اما او نسبت به این دختر فوقالعاده حساس
شده بود.»
ملکه مادر علت حساسیت بیش از حد فرح را این میداند که «این دختر
فوقالعاده قشنگ بود». خصوصاً این که محمدرضا به زیبایی ذاتی این دختر
اکتفا نکرده بود و او را نزد پروفسور تسه فرانسوی، دکتر خانوادگی دربار در
امور زیبایی فرستاده بود و با چند عمل جراحی «خیلی دیدنی شده بود.» سرانجام
فرح بیتاب شد و وقتی «در سعدآباد چشمش به طلا افتاد. جلو رفت و کشیده
محکمی به گوش طلا زد.»
مادر فرح، فریده دیبا در بزرگواری و گذشت دخترش فرح مینویسد:
بیتفاوتی فرح نسبت به کامجوییهای محمدرضا باعث شد که شاه جسارت را از حد بگذراند و دست دختر یکی از افسران نیروهای هوایی را بگیرد و به عنوان معشوقه خود به کاخ بیاورد ... محمدرضا در داخل کاخ جایگاهی را به او اختصاص داده بود. فرح با آنکه میکوشید نسبت به این مسائل بیتفاوت باشد، اما یک بار کشیدهای محکم به گوش این دختر زد.
بلندپروازیهای خانواده گیلدا حتی حساسیت شاه را هم برانگیخت. به گزارش علم، یک روز صبح «شاه خیلی بدخلق بود.» شاه علت بدخلقی خود را مصاحبه خانواده گیلدا با یک روزنامه ترک دانست که گفتهاند: «با این که شایعات ازدواج [دخترشان با شاه] بیاساس است، اما بدون شک دخترشان معشوقه شاه است.»
اختلافات شاه و شهبانو، شاه را به این نتیجه رساند که فرح را طلاق بدهد. ملکه مادر با او وارد بحث شد، ولی شاه اعلام کرد: «چه عیب دارد؟ او را طلاق میگویم. طلاق در میان مردم ایران یک امر مقبول است و خیلی مردها زنشان را طلاق میگویند»؛
اما ملکه مادر طلاق را به صلاح ندانست و با پادرمیانی وی شاه و ملکه «توافق کردند که به خاطر مصالح مملکت از هم طلاق نگیرند؛ ولی منبعد با هم کاری نداشته باشند و فقط دوست باشند و سپس، محمدرضا با این تصمیم آزادی خودش را به دست آورد و فرح هم کار خودش را میکرد.»
سرانجام گیلدا نیز دل شاه را زد و تصمیم گرفت او را به تیمسار خاتم فرمانده نیروهای هوایی واگذار نماید. شاه عاشقپیشهای بود که هر لحظه دل به دامن کسی میبست و بیتالمال را بیهیچ دغدغهای هزینهی وصلش میکرد.
بیتفاوتی فرح نسبت به کامجوییهای محمدرضا باعث شد که شاه جسارت را از حد بگذراند و دست دختر یکی از افسران نیروهای هوایی را بگیرد و به عنوان معشوقه خود به کاخ بیاورد ... محمدرضا در داخل کاخ جایگاهی را به او اختصاص داده بود. فرح با آنکه میکوشید نسبت به این مسائل بیتفاوت باشد، اما یک بار کشیدهای محکم به گوش این دختر زد.
بلندپروازیهای خانواده گیلدا حتی حساسیت شاه را هم برانگیخت. به گزارش علم، یک روز صبح «شاه خیلی بدخلق بود.» شاه علت بدخلقی خود را مصاحبه خانواده گیلدا با یک روزنامه ترک دانست که گفتهاند: «با این که شایعات ازدواج [دخترشان با شاه] بیاساس است، اما بدون شک دخترشان معشوقه شاه است.»
اختلافات شاه و شهبانو، شاه را به این نتیجه رساند که فرح را طلاق بدهد. ملکه مادر با او وارد بحث شد، ولی شاه اعلام کرد: «چه عیب دارد؟ او را طلاق میگویم. طلاق در میان مردم ایران یک امر مقبول است و خیلی مردها زنشان را طلاق میگویند»؛
اما ملکه مادر طلاق را به صلاح ندانست و با پادرمیانی وی شاه و ملکه «توافق کردند که به خاطر مصالح مملکت از هم طلاق نگیرند؛ ولی منبعد با هم کاری نداشته باشند و فقط دوست باشند و سپس، محمدرضا با این تصمیم آزادی خودش را به دست آورد و فرح هم کار خودش را میکرد.»
سرانجام گیلدا نیز دل شاه را زد و تصمیم گرفت او را به تیمسار خاتم فرمانده نیروهای هوایی واگذار نماید. شاه عاشقپیشهای بود که هر لحظه دل به دامن کسی میبست و بیتالمال را بیهیچ دغدغهای هزینهی وصلش میکرد.
اگر دل تو را شکستند
تو را به بند کینه بستند.....
چه عاشقانه بی نشانی
به پای درد تو نشستند......
آخ که چه حق هایی از مردم فوت کردن و چه سرمایه هایی را به هدر دادند.