اکنون در فیلم جدید بنیاعتماد نیز شاهد حضور مهراوه شریفینیای «زیر پوست شهر» در نقش یک روسپی خیابانی با کودکش هستیم و مهدی هاشمی «خارج از محدوده» را در نقش پیرمرد بازنشستۀ گرفتار بیماری و خرج عمل میبینیم که برای گرفتن یک امضا آوارۀ اتاقهای مدیران دولتی ریاکار و بیمسئولیت است. باران کوثری «خونبازی» نیز در این فیلم در نقش مددکار یک مؤسسۀ توانبخشی بازی میکند که با داشتن اچآیوی مثبت، اکنون برای کمک به زنان معتاد و خیابانی، بین کار در مؤسسه و انجام فعالیتهای سیاسی علیه حکومت مردد است؛ چیزی که همکار او آن را تغییر شرایط یا آموزش ماهیگیری به جای بخشش ماهی میداند.
فیلم آخر خانم بنیاعتماد یک اثر سینمایی سیاسی تمامعیار و نود دقیقه خط و نشان برای حاکمیت است. این کارگردان سینمای ایران که نحوۀ ساخت و نمایش فیلم اخیرش حواشی بسیاری را در پی داشته، در نشست خبری قصهها با توضیحات شفاف و تفصیلی از هوشمندی خود در عبور از موانع قانونی پیش روی ساخت چنین اثری سخن گفت و تمامقد از تعهدش برای بیان باورها و اعتقاداتش دفاع کرد و حتی از طرح این جمله نیز ابا نکرد که «از مادر زاده نشده کسی که بخواهد جلوی ساخت فیلم من را بگیرد!» اما نمایش این فیلم همانطور که انتظار میرفت در سالن همایشهای برج میلاد حواشی چندی را نیز به همراه داشت. در نشست خبری «قصهها» پس از قرائت چند بیانیۀ سیاسی دیگر از سوی کارگردان و دیگر عوامل فیلم و سوت و کفهای خبرنگاران، به هنگام طرح پرسشهایی ناهمسو با سلیقۀ سازندگان فیلم از جمله پرسش خبرنگار کیهان، خانم بنیاعتماد با نیت خیرخواهی مادرانه تصمیم به نصیحت چنین پرسشکنندگانی گرفت و دلسوزانه پرسید «حقیقتا اگر در جاهایی مثل فارس و کیهان کار نمیکردید، باز هم چنین نظری دربارۀ این فیلم داشتید؟». و پس از این، گفتگوهایی بین چند تن از خبرنگاران و کارگردان فیلم در گرفت که البته در این میان نقش مؤثر مجری نشست در تحریف برخی از سؤالات مکتوب و تحقیر خبرنگارن ناهمسو با سلیقۀ خود نیز جالب توجه بود. از آن جمله پرسش بندۀ حقیر بود که مجری نشست از آن اینگونه یاد کرد که آقای محمدرضا وحیدزاده نیز نامهای به خانم باران کوثری نوشتهاند که در اینجا نمیشود آن را خواند...
بنا به آنچه گذشت صاحب این قلم نیز با هدف رفع هرگونه شبهه و تردید به ویژه در دل خانوادۀ خود! تصمیم به شفافسازی در خصوص نامۀ مذکور دارد. مفاد نامهای که آقای کثیریان محتوای آن را قابل قرائت در جمع نمیدانست (البته کمی بسط و شرح یافتهتر) به قرار زیر بود:
خانم بنیاعتماد! شما همانگونه که خود مکرراً بر آن تأکید داشتید حق دارید هر فیلمی که میخواهید براساس نظر و باور خود بسازید و طبیعی است که همۀ تلاشتان را نیز برای دفاع از اثر خود به کار بگیرید. اما این اصلاً شایسته نیست که بر خلاف آنچه در اثر و سخن خود مدعی آن هستید، حق اظهار نظر را از خبرنگاران و منتقدانی که سلیقۀ متفاوتی با شما دارند سلب کنید. شما از سویی می گویید از نقدهای منفی دربارۀ فیلمتان استقبال میکنید و از سوی دیگر خبرنگارانی را که فیلم شما را نپسندیدهاند و آن را کاری شعاری میدانند، متهم به مزدوری میکنید و حرفهای آنها را واکنشی سازمانی و در چارچوب نهاد یا مجموعهای که در آن کار میکنند میخوانید و دلسوزانه این دست از منتقدان را دعوت به صداقت میکنید. آیا حقیقتا ذرهای هم احتمال نمیدهید که حرف این دسته از اصحاب رسانه هم حرف دل آنها و بر اساس باورهای آنها باشد. یعنی هرکس که با نظر شما مخالف بود، مزدور است؟ آیا این برخورد مستبدانه با ادعایی که شما در فیلم خود دارید در تناقض نیست؟
خانم بنیاعتماد شما حق دارید هر فیلمی که میخواهید بسازید و در فیلمتان حتی به صراحت مشروعیت نظامی را که سی و چند سال است خون هزاران جوان عاشق و چشم هزاران پیر جواندل نهال آن را آبیاری کرده، زیر سؤال ببرید (منظورم بخشهایی که در آن دغدغۀ عدالت اجتماعی دارید نیست که اینها حرفهای ما هم هست و بابت آن از شما متشکریم، منظورم بخشهایی است که در آن صراحتاً سلامت انتخابات و در واقع جمهوریت و مشروعیت این نظام را انکار کردهاید) اما تاب کوچکترین انتقادی به فیلمی که یک سال است آن را با کمک دوستانتان و بازی دخترتان و سرمایۀ خواهرتان ساختهاید ندارید. فیلمتان را در همین حکومت به نمایش درمیآورید و هرکس که بگوید بالای چشمش ابروست مزدور و غیر صادق مینامید. حقیقتا یا شما به باورهای خود از ما غیورتر و مؤمنترید یا ...
و البته این رفتار برای امثال من چندان ناآشنا هم نیست. ما هنوز خاطرۀ سالهای گذشته را در همین سالن و در همین جشنواره از یاد نبردهایم. متأسفانه ما رفتار دختر شما، باران کوثری، که بیشک سهمی از این فیلم متعلق به اوست، و دوستان او را به هنگام نمایش آثاری که با سلیقۀ ایشان همسو نبود، در خاطر داریم. من هنوز واکنشهای ایشان را در زمان نمایش فیلم قلادههای طلا فراموش نکردهام. من هنوز فریادها و صداهای احشام و وحوشی که در زمان نمایش فیلم پایاننامه، اصحاب رسانه و منتقدان روشنفکر از خود صادر میکردند، در گوشم زنگ میزند. من هنوز ماجرای حملۀ دخترتان در پارک دانشجو به علی رام نورایی به خاطر بازی در فیلم ابوالقاسم طالبی از حافظهام پاک نشده است. شما و دوستانتان در همین سالن کوچک نشست خبری که تا حدودی قدرت را در اختیار خود میدانید، اجازۀ اظهار نظر را به مخالفانتان با سوت و کفهای عکاسان و خبرنگاران و با متلکهای مجری محترم نمیدهید و مصرانه بر حکومتی که اجازه میدهد مشروعیتش را در یک فیلم سینمایی زیر سؤال ببرید، حمله میکنید.
خانم
بنیاعتماد بگذارید کمی راحتتر بگویم. من فیلم شما را به رغم برخی
حرفهایش که من با آنها مخالف هستم، به لحاظ سینمایی پسندیدم و حتی خلاقیت
و شجاعت شما را برای عبور از موانع قانونی و ساخت فیلمی که به آن باور
داشتید تحسین میکنم. شما برای بیان حرفهای
خود جنگیدهاید و اکنون برای موفقیتتان باید به شما تبریک گفت. اما
صادقانه میگویم که نمیتوانم چشمانم را بر روی این رفتار متناقض ببندم.
اگر ساکت کردن مخالف، قلب شما و فیلمتان را به درد میآورد، عملکردهای شما و
دوستانتان در موقعیتهای مشابه کمتر از این، دردآور نیست. شما مخالفانتان
را دعوت به صداقت کردید، ما نیز از شما میخواهیم در خلوتتان کمی با خود
صادق باشید.