"صراط" / وبلاگستان - «علی حسینی کلهر» نویسنده تارنمای "شور شیرین" در بروز رسانی وبلاگ خود چنین نوشت:
شما که خودتان انقلابی بودهاید، شما که به چشم خود دیدهاید آنگاه که نیروی امنیت پهلوی چشم دیدن عمامه و منبر نداشت، تنها لبوفروشها و رانندهها پشتتان درآمدند، گلویشان را با فریاد دریدند و سیلی بر گوش آن نامردمان نواختند.
شاید یادتان رفته مشقتهای سفرتان به تویسرکان را در آن ایام. فکر نمیکنم، در روزهایی که به بهمن پیروزی منتهی شد، رئیس دانشگاهی هم لبانش را به دادن شعاری جنبانده باشد یا پای منبر آخوندی انقلابی نشسته باشد.
زشت است، حال که خر از پل گذشته، برای گذر گاری لبوفروشها و تاکسیها از پل عوارض بگذاریم و رؤسای دانشگاهها را که در این روزگار به دریایی میمانند که جهل در آن موج میزند ـ دانشگاهها را میگویم نه رئیسانشان را ـ از پرداخت آن معاف کنیم ـ رئیسان را میگویم نه دانشگاههایشان را ـ. میدانم؛ دانشگاه دیگر آن دانشگاه نیست، انقلاب فرهنگی لاشۀ بیجان دانشگاه طاغوتی را به سرانگشت دستان در دستکشش گرفت و در قوطی رنگ انقلاب فروکرد که مدتی در آن بخوابد تا شاید رنگ فساد ببازد و رنگ صلاح برگیرد، اما ـ مستحضرید که ـ نجسالعین جز به استحاله طاهر نمیشود.
هنوز دانش دانشگاهی ما دانش سکولار است، گرچه از قماش دین برقعی ساخته و بر چهره انداخته است. به خدا قهرش میگیرد خدا! مردم سالارند، چه باسوادشان و چه بیسوادشان، چه مسلمانشان و چه گبرشان، چه سرهنگشان و چه حقوقدانشان، چه لبوفروششان و چه رئیس دانشگاهشان. اینکه بیایید مردم را به دو دستۀ باشعور و بیشعور تقسیم کنید، زنبیلهای کالا را از عدهای دریغ کنید و جواز ارائۀ نظر را از برخی بگیرید، هر نامی که بر آن بنهید نام مردمسالاری دینی را نمیشود بر آن گذاشت. راستی، شما که از پوپولیسم و اقتصاد گداپرورانه بیزار بودید، چه شده که مردم را در این روزهای قندیلبسته به صف کشاندهاید تا سبدی پر از صدقههای اقتصادی به آنها بدهید؟!
برای تقسیم قسط اول صدقههایی که از صندوق به یغمارفتۀ سر کوچۀ انرژی هستهای به چنگ آوردهاید راههای نوتری هم بود. ردای دیپلماسی صدقهای را خودتان نشستید و با کاترین و جان بریدید و دوختید، ولی ملت از پوشیدن زره اقتصاد صدقهای در سال حماسۀ اقتصادی ابا دارد. شاهد صدق ادعایم بازار پیامکهایی باشد که این روزها به داغی گراییده. داعیۀ نقدپذیری را بشنویم یا دشنامهایتان به سلیقههای دیگر را؟!
ما هم خواهان اندیشۀ آزادیم، ولی آزادی اندیشه را به این معنا که قبالۀ تریبونها را به نام تفکر غربی بزنند و تدبیر بومی را کمسوادی بنامند نمیخواهیم. ما تدبیر میهنی میخواهیم و امید وطنی، نه عرضۀ اندیشههای شوم غربی را با رخساری برافروخته از بزک.
***
شما دیگر چرا آقای رئیس؟! شما که خودتان انقلابی بودهاید، شما که به چشم خود دیدهاید آنگاه که نیروی امنیت پهلوی چشم دیدن عمامه و منبر نداشت، تنها لبوفروشها و رانندهها پشتتان درآمدند، گلویشان را با فریاد دریدند و سیلی بر گوش آن نامردمان نواختند.
شاید یادتان رفته مشقتهای سفرتان به تویسرکان را در آن ایام. فکر نمیکنم، در روزهایی که به بهمن پیروزی منتهی شد، رئیس دانشگاهی هم لبانش را به دادن شعاری جنبانده باشد یا پای منبر آخوندی انقلابی نشسته باشد.
زشت است، حال که خر از پل گذشته، برای گذر گاری لبوفروشها و تاکسیها از پل عوارض بگذاریم و رؤسای دانشگاهها را که در این روزگار به دریایی میمانند که جهل در آن موج میزند ـ دانشگاهها را میگویم نه رئیسانشان را ـ از پرداخت آن معاف کنیم ـ رئیسان را میگویم نه دانشگاههایشان را ـ. میدانم؛ دانشگاه دیگر آن دانشگاه نیست، انقلاب فرهنگی لاشۀ بیجان دانشگاه طاغوتی را به سرانگشت دستان در دستکشش گرفت و در قوطی رنگ انقلاب فروکرد که مدتی در آن بخوابد تا شاید رنگ فساد ببازد و رنگ صلاح برگیرد، اما ـ مستحضرید که ـ نجسالعین جز به استحاله طاهر نمیشود.
هنوز دانش دانشگاهی ما دانش سکولار است، گرچه از قماش دین برقعی ساخته و بر چهره انداخته است. به خدا قهرش میگیرد خدا! مردم سالارند، چه باسوادشان و چه بیسوادشان، چه مسلمانشان و چه گبرشان، چه سرهنگشان و چه حقوقدانشان، چه لبوفروششان و چه رئیس دانشگاهشان. اینکه بیایید مردم را به دو دستۀ باشعور و بیشعور تقسیم کنید، زنبیلهای کالا را از عدهای دریغ کنید و جواز ارائۀ نظر را از برخی بگیرید، هر نامی که بر آن بنهید نام مردمسالاری دینی را نمیشود بر آن گذاشت. راستی، شما که از پوپولیسم و اقتصاد گداپرورانه بیزار بودید، چه شده که مردم را در این روزهای قندیلبسته به صف کشاندهاید تا سبدی پر از صدقههای اقتصادی به آنها بدهید؟!
برای تقسیم قسط اول صدقههایی که از صندوق به یغمارفتۀ سر کوچۀ انرژی هستهای به چنگ آوردهاید راههای نوتری هم بود. ردای دیپلماسی صدقهای را خودتان نشستید و با کاترین و جان بریدید و دوختید، ولی ملت از پوشیدن زره اقتصاد صدقهای در سال حماسۀ اقتصادی ابا دارد. شاهد صدق ادعایم بازار پیامکهایی باشد که این روزها به داغی گراییده. داعیۀ نقدپذیری را بشنویم یا دشنامهایتان به سلیقههای دیگر را؟!
ما هم خواهان اندیشۀ آزادیم، ولی آزادی اندیشه را به این معنا که قبالۀ تریبونها را به نام تفکر غربی بزنند و تدبیر بومی را کمسوادی بنامند نمیخواهیم. ما تدبیر میهنی میخواهیم و امید وطنی، نه عرضۀ اندیشههای شوم غربی را با رخساری برافروخته از بزک.