صراط: در واقع یک دهه پس از ماجراجویی خونبار دولت جرج بوش رییس جمهوری آمریکا درعراق که احیا کننده رویکردهای امپریالیستی در سیاست خارجی کاخ سفید بود، با به قدرت رسیدن باراک اوباما این امیدواری بروز کرد که سیاست خارجی مداخلهجویانه آمریکا در قبال بسیاری از مسائل جهانی دستخوش تغییر شود اما در پی اقدام دولت وی برای افزایش نیروها در افغانستان و جنگ اعلام نشده با بهرهگیری از هواپیماهای بدون سرنشین که از دشتهای مغرب تا نواحی کوهستانی پاکستان را دربرگرفت، این امیدها برباد رفت.
اتحادیه اروپا نیز از ترکشهای غرورامپریالیستیاش آنگونه که مداخله در لیبی در سال 2011 نشان داد، مصون نبوده است. اما با خروج نیکلا سارکوزی از کاخ الیزه در سال 2012 که سیاستهای مداخلهجویانهاش بر همگان آشکار بود، بار دیگر این امید زنده شد که سیاست خارجی اروپا به مسیر عقلانی و اخلاقی خود باز گردد. با این حال بحران کنونی در اوکراین نشان داد که سیاست خارجی اتحادیه اروپا بار دیگر تدبیر و عقلانیت را در پیگیری ذهنیت بازی با حاصل جمع صفر که یادآور دوره نزاع و رقابت با روسیه بر سر حکومتهای اتحاد جماهیر شوروی بوده، به کنار گذاشته است.
در واقع ریشه های بحرانی که تنشها و درگیریهای ناشی از آن در خیابانهای کیاف از ماه نوامبر قابل مشاهده است را باید در مانورهای دیپلماتیک دیپلماتهای اروپایی که به سال 2008 باز می گردد، جستجو کرد. در ماه مه آن سال، «رادک سیکورسکی» و «کارل بیلد» وزرای امور خارجه لهستان و سوئد پیشنهاد شکل گیری پروژهای موسوم به «مشارکت شرقی»( Eastern Partnership) را ارائه دادند با این هدف که زمینه بحث و رایزنی درباره تجارت آزاد و توافقات درباره رواید بین اتحادیه اروپا و شماری از کشورهای خواهان تقویت مناسبات با این بلوک در جنوب شرقی اروپا را فراهم کند. در واقع این ابتکار تقویت مناسبات با کشورهای ارمنستان، آذربایجان، بلاروس، گرجستان، مولداوی و اوکراین را هدف اصلی خود قرار داده بود و 7 ماه مه 2009 از سوی اتحادیه اروپا در پراگ آغاز به کار کرد.
این پروژه از "ارزشهای مشترک" نظیر احترام به حقوق بشر و حاکمیت قانون و ارتقای اصول "حکومتداری شایسته" و توسعه در منطقه سخن به میان آورد و به گفته بیلد وزیر امور خارجه سوئد، «مشارکت شرقی» با "حوزههای نفوذ" سروکار ندارد که با توجه به تحولات چند ماه اخیر، اظهار نظر جالبی به نظر می رسد از این جنبه که اتفاقأ آنچه که در اوکراین در حال وقوع است ناشی از منافع شماری از بازیگران است که این کشور را "حوزه نفوذ" خود می دانند.
اظهارات "مانوئل باروسو" رییس کمیسیون اروپا طی کنفرانس خبری که در 9 دسامبر در میلان ایتالیا برگزار شد قابل تامل است که طی آن دوبار از مردم اوکراین "برای شجاعتشان و حضور در خیابانها و مبارزه" قدردانی کرده بود. اظهاراتی اینچنینی از سوی مقامات بلندپایه اروپایی در کنار اظهارات مقامات بلندپایه آمریکایی در قبال بحران اوکراین، در رسانههای غربی بازتاب گستردهای داشت و این رسانهها درگیریها در کیاف را به عنوان تجلی برخوردی بین تمدنها-روسیه و اروپا- بر سر آنچه که "قلب اروپا" نامیده شده، به تصویر کشیدند.
با نگاهی به اظهارات دیگر مقامهای اروپایی می توان به این نتیجه رسید که دیپلماسی اروپایی در حال فاصله گرفتن از معیارهایی است که عموما با اجماع همگانی و آشتی و یافتن راهحل مسالمت آمیز برای تنشها دراین منطقه قابل یادآوری است و اکنون به نظر می رسد که اتحادیه اروپا از برخی عادات بد سیاست خارجی آمریکا الگوبرداری کرده است.
گرچه سیکورسکی به عنوان یکی از معماران «مشارکت شرقی» اخیرا مجبور به اعتراف این واقعیت شده که «اتحادیه اروپا بیش از حد بر جذابیت پیشنهادش بزرگنمایی کرده است»، گزارش سوم فوریه روزنامه نیویورک تایمز حاکی از آن است که دیپلماتهای اروپایی و آمریکایی در حال برنامه ریزی برای مقابله با طرح ولادیمیر پوتین رییس جمهوری روسیه برای اعطای مجموعهای از وامها به اوکراین هستند در حالی که پوتین درگیر برگزاری بازهای المپیک زمستانی در سوچی است.
اگر چنین طرحی مد نظر باشد حاکی از آن است که این دیپلماتها در قبال دو موضوع تردید دارند. نخست آنکه به نظر می رسد آنها بر این باورند که به رغم همه مدارک و قرائن تاریخی ، اقتصادی و غیره مردم اوکراین برای پیوستن به اروپا متحد هستند. مانول باروسو در کنفرانس خبری خود در میلان مدعی شد که این امر مبتنی بر واقعیت نیست که اعتراضاتی که علیه ویکتور یانوکوویچ رییس جمهوری اوکراین در حال وقوع است "صرفا در بخش غربی این کشور" در حال روی دادن است.
اما در اوکراین دو تفکر حاکم است؛ عدهای از مردم به روسیه چشم دارند و بخشی دیگر آینده خود را در اروپا می بینند. آنها به زبانهای متفاوت محاوره می کنند و دارای تجارب تاریخی متفاوتی نیز هستند.
دوم، این ایده که پوتین آنچنان درگیر بازیهای المپیک خواهد بود که به رویکرد جدید اتحادیه اروپا بی توجه باشد، ناشی از عدم درک درست ساختار قدرت در روسیه است چرا که مسکو به دقت تمامی تحولات را زیر نظر دارد. برای روسیه، موضوع اوکراین صرفا یک موضوع اقتصادی نیست بلکه الزامات امنیتی است که اوکراین را تا به این حد برای روسیه دارای اهمیت کرده است.
با توجه به گزارش نشریه "آمریکن کاسروتیوز" ، "برنامه تجاری" اتحادیه اروپا و اوکراین که در تابستان گذشته اجرایی شد، دارای یک پروتکل امنیتی و سیاست خارجی است که به موجب آن اتحادیه اروپا و اوکراین به دنبال "تقویت همکاریها در قبال موضوعات منطقهای و بین المللی، جلوگیری از وقوع منازعات و مدیریت بحران هستند." براین اساس، آنها به دنبال همکاری برای افزایش مشارکت درونی و یافتن راههای ملموسی برای دستیابی به یکپارچگی بیشتر در حوزه امنیت و سیاست خارجی هستند. به عبارت دیگر، اتحادیه اروپا درحال آماده سازی اوکراین برای پیوستن به ناتو است.
حال اگر ناتو به دنبال گسترش نفوذ خود به قلب تمدن اسلاوی باشد قطعا این امر با واکنش جدی روسیه روبرو خواهد شد. "استفن کوهن" تاریخدان در کتابش تحت عنوان "سرنوشت شوروی و جایگزینهای گم شده" می نویسد "اگر پروژه نومحافظهکاران برای آنکه گسترش ناتو اوکراین را در بر بگیرد، با موفقیت همراه باشد، آنگاه با هشدار جدی کرملین مواجه خواهیم شد که روابط روسیه و غرب برای همیشه به تیرگی خواهد گرایید و هزینه این اقدام غرب نیاز بسیار خواهد بود." به عبارت دیگر این اقدام ناتو در دید مسکو به منزله اعلام جنگ خواهد بود.
به نظر می رسد اتحادیه اروپا اروپا با دنباله روی از عادات سیاست خارجی مداخله جویانه و توسعه طلبانه آمریکا و تاکید بر گسترش به سوی شرق و ورود به حوزه منافع و نفوذ روسیه ، به جز به خطر انداختن صلح و ثبات و امنیت خود، دستاوردی نخواهد داشت. تصور اینکه روسیه در قبال اقدامات اینچنینی اتحادیه اروپا سکوت کند دشوار است و قطعا روسیه در برابر تلاش بروکسل برای جذب و ورود کشورهای پیشین اتحادیه شوروی به بلوک خود دست روی دست نخواهد گذاشت به ویژه آنکه سابقه همکاریهای آمریکا و اروپا نشان داده که واشنگتن شریک قابل اعتمادی برای اتحادیه اروپا و متحدان خود نبوده و آمریکا هیچگاه منافع خود را در حمایت از اتحادیه اروپا یا دیگر متحدان خود نادیده نخواهد گرفت.