صراط: دکتر حجت الله ایوبی رئیس سازمان سینمایی در نوشتاری با عنوان هزینه قهر مردم با سینما: به بهانه «سینما سلام» که اختصاصا در اختیار بخش سینمایی فارس قراره داده در خصوص طرح «سینما سلام» و آشتی دوباره مردم با سینما نوشته است:«قهر مردم با سینما نه تنها از نظر مادی و اقتصادی صنعت سینمای ایران را زمین گیرکرده بلکه اثرروانی نامطلوبی را بر سینماگران نیز گذاشته است. ناامیدی از گیشه یکی از پیامدهایش افزایش روزافزون فاصله بین سینما و مردم است. تهیه کننده ناامید از گیشه راهی جز جلب رضایت سفار ش دهنده دولتی و نهادهای سرمایه گذار در این عرصه را ندارد. کارگردان و تهیه کننده از آغاز تکلیفش با مردم روش است. او به خوبی می داند که به جای رضایت مردم باید نهاد سفارش دهنده را راضی کند. تولید برای تولید ماجرایی است که در این سالها شاهد آنیم. با همه حاشیه هایی که برای سینما و سینماگران درست شده است».
در ادامه این نوشتار می خوانیم:«پیامد دیگر این ماجرا جشنواره محور شدن تولیدات سینمایی است. سینمای نا امید از مردم نگاهش به ناچار به جشنواره هاست. جشنواره تنها جایی است که به سینماگران اجازه می دهد تا دیده شوند. پس جشنواره داخلی و یا خارجی می شود همه امید دیده شدن. حساسیتهای حضور در جشنواره فجر و فشار سنگین آن بر دوش دست اندرکاران تا اندازه ای ریشه در این ماجرا دارد. سینمای دور از مردم می شود سینمای شبه روشنفکری، سینمای مخاطب خاص و همان سینمایی که برخی آن را تلخ و یا خاکستری و حتی کمی پررنگتر از خاکستری می نامند».
در ادامه نوشتار رئیس سازمان سینمایی آمده است:«افزایش بیش از اندازه فیلمهای اجتماعی و سیاسی خواسته و ناخواسته عکس العمل دولتمردان، گروههای مرجع و در موارد فراوانی علما و روحانیون را نیز به دنبال خواهد داشت. در نتیجه سینمایی که نمی تواند 5% مردم را در سال به سالنها بکشاند مسئله اول و دغدغه نخست اکثریت قاطع نخبگان سیاسی و مذهبی و فرهنگی می شود. ضریب حساسیتهای در جامعه سیاسی آن قدر بالاست که گویی همه سیاسیتمداران و گاه علمای بزرگ بی صبرانه در انتظار پایان یک فیلم و نقد وبررسی آن می باشند. چنین چرخه ناسالمی امر را بر سینماگران نیز مشتبه نموده. سینماگری که از دیدار مردم عادی در سالنهای سینما بازمانده به بازیگری بیش فعال در عرصه رسانه های شنیداری و دیداری تبدیل می شود. رسانه هایی که آنها هم اتفاقا به همین درد دچارند. آنها هم با یارانه زندگی می کنند و شاید به همین دلیل نگران انبوه برگشتیهایشان از گیشه نیستند. آنها هم برای یک جامعه محدود و البته اثر گذار می نویسند. برای نمایندگان، اعضای کابینه، نخبگان رسانه ای، سیاسی و مذهبی. و این است هزینه جدایی از مردم. سینماگر ناخواسته خود را در جایگاه دیگری می بیند. جایگاهی که این چرخه ناسالم به او تحمیل کرده».
در بخش بعدی این یادداشت می خوانیم:«سینماگر باید پاسخ رسانه هایی را بدهد که او را در مقام یک روشنفکر اجتماعی، مخالف سیاسی و یا مصلح اجتماعی نشانده اند. نقشی که به او تحمیل شده. و آرام آرام او به این نقش تازه اش خو می گیرد. قهر مردم با سالنهای سینما، قهر ناخواسته سینما با مردم را نیز در پی داشته است. سینما می شود مهمترین موضوع نخبگان سیاسی. ابراز احساسات یک بازیگر در دستور کار عالیترین مقامهای سیاسی و امنیتی و حتی قضایی کشور قرار می گیرد و بیچاره دبیر و مدیری که باید پاسخ دهند. پاسخ یک ابراز احساسات نابهنگام و حتی بی مورد را. و به همین سادگی مدیریت فرهنگی در زمره پرخطرین شغلها قرار می گیرد».
دکتر ایوبی در خاتمه نوشتار خود آورده است:«مدیر فرهنگی پیوسته باید پاسخ دهد. پاسخ کارهایی را که نکرده. حرفهایی را که نزده. حرفهای را که دیگران زده اند و او قبول ندارد. مدیر فرهنگی هم به ناچار باید شش دانگ حواسش به همان جامعه محدودی باشد که رسانه ها برای آنها مینویسند؛ فیلمسازان برایشان فیلم می سازند و خلاصه ابر و باد و مه خورشید همه به آنها می اندیشند. مدیر فرهنگی حسابگر هم می داند که رضایت مردم در کارنامه اعمال او نوشته نخواهد شد. و ایناست هزینه ها جدایی از مردم. و این است تنها یکی از هزینه ها خالی شدن سالنهای سینما.....پس چاره ای جز سلام دوباره به سینما نیست.... سینما سلام.....».