"گروه فرهنگی صراط" - جشنواره سی و دوم فیلم فجر نیز مانند هرساله با حواشی متعددی به کار خود پایان داد. جشنواره ای که فارغ از نتایج آن در این دوره که خود جای تعجب بسیار دارد، یک حاشیه بسیار عجیب و آموزنده در خود نهفته داشت که شاید نگاهی کوتاه به آن خالی از لطف نباشد.
به گزارش گروه فرهنگی صراط، در حاشیه مراسم شب گذشته، برخی از هنرمندان در مصاحبه ها و بعد از دریافت جوایز از دولت تدبیر و امید تقدیر به عمل آوردند و کار تا بدانجا پیش رفت که هومن سیدی جایزه خود را به حسن روحانی تقدیم کرد. هرچند این اتفاق، اتفاق خجسته ای است و حق هر هنرمندی است تا از دولت خود حمایت کند و یا حتی جایزه خود را به رییس جمهور منتخبش اهدا نماید، اما این مساله وقتی با برخوردهای برخی از همین هنرمندان با حامیان دولت قبل مقایسه شود، نتایجی شگرف و شاید تاسف آور با خود به همراه داشته باشد.
شاید مدت زمان طولانی ای نمی گذرد از آن روزهایی که برخی هنرمندان ایرانی به واسطه عرض ارادات به رییس جمهور سابق ایران، توسط همکاران خود مورد انتقاد شدید بودند و قشر هنری کشور تنها به واسطه ابراز علاقه برخی هنرمندان به دولت قبل و یا بازی در برخی فیلمها که به مذاق اهل هنر خوش نمی آمد، مورد هجمه های سنگین قرار می گرفتند و اوضاع تا آنجا پیش می رفت که بر ضد برخی از این هنرمندان در شبکه های اجتماعی صفحات بایکوت تشکیل می شد! از این جمله این صفحات، صفحاتی بر علیه علیرضا افتخاری، امین حیایی، محمدرضا شریفی نیا، علی رام نورایی و... بود که در مدت زمان کوتاهی تشکیل شد و در شبکه های اجتماعی قرار گرفت و حتی برخی از این بازیگران در مصاحبه های متعدد، توسط هنرمندان مورد انتقاد قرار گرفتند.
در برخی از این دست اتفاقات، علاوه بر به راه انداختن کمپینهای ضد این هنرمندان در شبکه های اجتماعی، کار تا بدانجا پیش رفت که حتی به صورت غیررسمی، برخی از این هنرمندان تا مدتها خانه نشین شده و تهیه کنندگان از استفاده یا حمایت از این هنرمندان دست می کشیدند. مانند اتفاقاتی که برای علیرضا افتخاری و علی رام نورایی اتفاق افتاد. علیرضا افتخاری که بارها از محمود احمدی نژاد به واسطه علاقه شخصی اش تقدیر کرده بود، برای مدتها خانه نشین شد و کار به آنجا رسید که در مصاحبه ای گله آمیز از این دیکتاتوری خاموش انتقاد کرد.
اما داستان علی رام نورایی شاید از داستان علیرضا افتخاری نیز جالب تر باشد. وی که به عنوان نقش اول فیلم قلاده های طلا انتخاب شده بود، نه تنها تا مدتها از نظر کاری بایکوت شده و غیر از یکی دو سریال تلویزیونی پیشنهاد دیگری نداشت، که حتی از سوی هنرمندان ظاهرا روشنفکر ایرانی با برخوردهای نامناسبی روبرو شد. برخورد کمال تبریزی در حاشیه زلزله ورزقان یا درگیری باران کوثری با وی در محوطه تئاتر شهر از نمونه این برخوردهاست که از سوی قشر مدعی تحمل مخالف و آزادی بیان اتفاق افتاده است.
نکته جالب توجه در خصوص این دیکتاتوری خاموش آنجاست که در موضوع گلشیفته فراهانی و افتضاحات اخلاقی وی در هالیوود، بسیاری از این هنرمندان با بیان اینکه: هنرمند هنگامی که در نقش خود بازی می کند، تنها بازیگر است و نباید شخصیت درون فیلم را با شخصیت حقیقی فرد دخیل دانست، مدعی این موضوع بودند که باید هنرمند را در ارائه هنر خود آزاد گذاشت و حتی فساد اخلاقی درون فیلم، نمیتواند مانع برخورد با هنرمند شود!
اما همین روشنفکرنمایان هنرمند که در این موضوعات حتی فساد اخلاقی مشهود را مانعی برای برخورد با هنرمند قلمداد نمی کنند، در برخوردی دیکتاتورمآبانه و شرم آور، مخالفین تفکرات خود را با شدیدترین نوع برخوردها محکوم و محروم از ادامه حرفه خود می کنند.
حال سوالی که وجود دارد این است که آیا برای هنرمندان این سرزمین که امروزه حمایت بی چون و چرا از دولت را افتخار می دانند، در آینده اگر به فرض ورق برگشت و دولتی مخالف عقاید دولت فعلی بر سر کار آمد، آیا همچنان بر حمایت برخی از هنرمندان از آن دولت با همین سعه صدر اهتمام می ورزند و آن را افتخار می دانند، یا مانند آنچه با سایر هم مسلکان خود در دولت قبل کردند، خواهند نمود؟
به گزارش گروه فرهنگی صراط، در حاشیه مراسم شب گذشته، برخی از هنرمندان در مصاحبه ها و بعد از دریافت جوایز از دولت تدبیر و امید تقدیر به عمل آوردند و کار تا بدانجا پیش رفت که هومن سیدی جایزه خود را به حسن روحانی تقدیم کرد. هرچند این اتفاق، اتفاق خجسته ای است و حق هر هنرمندی است تا از دولت خود حمایت کند و یا حتی جایزه خود را به رییس جمهور منتخبش اهدا نماید، اما این مساله وقتی با برخوردهای برخی از همین هنرمندان با حامیان دولت قبل مقایسه شود، نتایجی شگرف و شاید تاسف آور با خود به همراه داشته باشد.
شاید مدت زمان طولانی ای نمی گذرد از آن روزهایی که برخی هنرمندان ایرانی به واسطه عرض ارادات به رییس جمهور سابق ایران، توسط همکاران خود مورد انتقاد شدید بودند و قشر هنری کشور تنها به واسطه ابراز علاقه برخی هنرمندان به دولت قبل و یا بازی در برخی فیلمها که به مذاق اهل هنر خوش نمی آمد، مورد هجمه های سنگین قرار می گرفتند و اوضاع تا آنجا پیش می رفت که بر ضد برخی از این هنرمندان در شبکه های اجتماعی صفحات بایکوت تشکیل می شد! از این جمله این صفحات، صفحاتی بر علیه علیرضا افتخاری، امین حیایی، محمدرضا شریفی نیا، علی رام نورایی و... بود که در مدت زمان کوتاهی تشکیل شد و در شبکه های اجتماعی قرار گرفت و حتی برخی از این بازیگران در مصاحبه های متعدد، توسط هنرمندان مورد انتقاد قرار گرفتند.
در برخی از این دست اتفاقات، علاوه بر به راه انداختن کمپینهای ضد این هنرمندان در شبکه های اجتماعی، کار تا بدانجا پیش رفت که حتی به صورت غیررسمی، برخی از این هنرمندان تا مدتها خانه نشین شده و تهیه کنندگان از استفاده یا حمایت از این هنرمندان دست می کشیدند. مانند اتفاقاتی که برای علیرضا افتخاری و علی رام نورایی اتفاق افتاد. علیرضا افتخاری که بارها از محمود احمدی نژاد به واسطه علاقه شخصی اش تقدیر کرده بود، برای مدتها خانه نشین شد و کار به آنجا رسید که در مصاحبه ای گله آمیز از این دیکتاتوری خاموش انتقاد کرد.
اما داستان علی رام نورایی شاید از داستان علیرضا افتخاری نیز جالب تر باشد. وی که به عنوان نقش اول فیلم قلاده های طلا انتخاب شده بود، نه تنها تا مدتها از نظر کاری بایکوت شده و غیر از یکی دو سریال تلویزیونی پیشنهاد دیگری نداشت، که حتی از سوی هنرمندان ظاهرا روشنفکر ایرانی با برخوردهای نامناسبی روبرو شد. برخورد کمال تبریزی در حاشیه زلزله ورزقان یا درگیری باران کوثری با وی در محوطه تئاتر شهر از نمونه این برخوردهاست که از سوی قشر مدعی تحمل مخالف و آزادی بیان اتفاق افتاده است.
نکته جالب توجه در خصوص این دیکتاتوری خاموش آنجاست که در موضوع گلشیفته فراهانی و افتضاحات اخلاقی وی در هالیوود، بسیاری از این هنرمندان با بیان اینکه: هنرمند هنگامی که در نقش خود بازی می کند، تنها بازیگر است و نباید شخصیت درون فیلم را با شخصیت حقیقی فرد دخیل دانست، مدعی این موضوع بودند که باید هنرمند را در ارائه هنر خود آزاد گذاشت و حتی فساد اخلاقی درون فیلم، نمیتواند مانع برخورد با هنرمند شود!
اما همین روشنفکرنمایان هنرمند که در این موضوعات حتی فساد اخلاقی مشهود را مانعی برای برخورد با هنرمند قلمداد نمی کنند، در برخوردی دیکتاتورمآبانه و شرم آور، مخالفین تفکرات خود را با شدیدترین نوع برخوردها محکوم و محروم از ادامه حرفه خود می کنند.
حال سوالی که وجود دارد این است که آیا برای هنرمندان این سرزمین که امروزه حمایت بی چون و چرا از دولت را افتخار می دانند، در آینده اگر به فرض ورق برگشت و دولتی مخالف عقاید دولت فعلی بر سر کار آمد، آیا همچنان بر حمایت برخی از هنرمندان از آن دولت با همین سعه صدر اهتمام می ورزند و آن را افتخار می دانند، یا مانند آنچه با سایر هم مسلکان خود در دولت قبل کردند، خواهند نمود؟
روحانی خیلی اشتباه میکند!!
متن خبر به نقل از بهار نیوز:
دوستان سلام از روز چهارشنبه 16 بهمن که به دنبال احضار دادستانی محترم انقلاب به بازپرسی رفته بودم تا امروز کسر قابلتوجهی از دوستان و دانشجویانم ابراز محبت کرده و از کم و کیف ماجرا پرسیدهاند. ظرف این چندروزه از جمله در خود روز چهارشنبه نکات جالبی اتفاق افتادهاند که هم انسان را دلگرم میکنند و هم برخی بیمهریها که متقابلاً دلسردکننده هستند. تصمیم دارم اگر عمری باقی بود ماجرا را تحت عنوان «داستان یک بازپرسی» برایتان بنویسم؛
اما چون خیلی از دوستان میپرسند که چی شده و کار به کجا کشیده تصمیم گرفتم یک مقداری خدمتتان توضیح بدهم که وضعیت احضارم به دادستانی در حال حاضر از چه قرار است. من روز سه شنبه 15 بهمن هم رسماً احضاریه دادسرای انقلاب را دریافت کردم و هم تلفنی به هم اطلاع داده شد که سه روز وقت دارم که بایستی خود را به دادسرای فرهنگ و رسانه معرفی نمایم. همان فردایش صبح اول وقت رفتم. بازپرسیام در حدود 5 ساعت به درازا کشید که داستان آن را جداگانه خواهم گفت. شاکی من نه روزنامه کیهان است و نه جناب آقای شریعتمداری. بلکه مدعیالعموم یا همان دادستان انقلاب است؛ اما مبنای شکایت، نامه سرگشادهای است که بنده در پاسخ به نامه آقای شریعتمداری خطاب به ایشان نوشته بودم. مشخصاً هم دادستان محترم بر روی دو نکته از آن نامه دست گذاردهاند.
نکته اول انتقاد بنده به نحوه دادرسی متهمین پرونده معروف به اختلاس 3000 میلیارد تومانی میباشد. مقوله دوم در خصوص انتقادم به فعالیتهای هستهای است و اینکه گفتهام هستهای کمکی به پیشرفت و رشد و توسعه اقتصادی کشور نکرده. این دو اظهار نظرِ بنده را دادستان محترم انقلاب توهین و افتراء به دستگاه قضا و قضات، تشویش اذهان عمومی و تبلیغ علیه نظام دانستهاند.
در پایان بازپرسی هم جناب بازپرس شعبه آقای شفیعی که رفتارشان انصافاً با بنده محترمانه بود این اتهامات را به اصطلاح به بنده تفهیم کردند و فرمودند با قرار کفالت 50 میلیون تومانی می توانی بروی تا مراحل بعدی پرونده؛ به عبارت دیگر بنده آزاد هستم تا یکی از این روزها برایم احضاریه بیاید که در فلان روز و فلان ساعت در فلان شعبه دادگاه انقلاب میبایستی حضور پیدا کنم. ممکن هم هست که دادستان اتهامات را خیلی سنگین ندانسته و قرار منع تعقیب صادر نمایند.
این کل ماجرای آن روز بود. اما در خصوص حوادث و ماجراهای پشت پرده آن روز هم چند نکته را بگویم. حدود ساعت یک درحالیکه بازپرسی همچنان ادامه داشت، آقای شفیعی بازپرسم گفتند که بازپرسی دارد تمام میشود و تا صدور کیفرخواست شما آزاد هستید اما یک نفر که کارمند رسمی دولت باشد با فیش حقوق و حکم رسمی میبایستی بیاید دادسرا و ضامن شما بشود. مبلغ ضمانت هم 50 میلیون تومان در نظر گرفتهشده.
من با استفاده از تلفن بازپرس با دانشکده حقوق تماس گرفتم و تنها کسی که پیدا کردم خانم رحمانی کارشناس مرکز مطالعات بینالمللی دانشکده بود؛ اما ایشان خرید خدمتی بودند و ازشان خواستم که یکی از همکاران که رسمی است را پیدا کنند و از ایشان خواهش کنند بیاید ضامن من بشود. چون از ایشان خبری نشد نگران شدم و تلفن زدم به دفتر رئیس دانشگاه آقای دکتر فرهاد رهبر. صورت مسئله را به آقای اسماعیل نژاد رئیس دفتر دکتر رهبر گفتم. باورم نمیشد وقتی دکتر فرهاد رهبر گفت خودش میخواهد بیاید و ضامن شود.
گفتم نیازی نیست خودتان بیایید و نهایتاً با دستور رئیس دانشگاه، آقای دکتر کاظمی مدیر کل حقوقی دانشگاه با سه تن دیگر از همکاران آمدند. در ضمن خانم سنگتراش به همراه آقای صالحی مسئول امور آموزشی دانشکده به همراه خانم رحمانی هم آمدند. یک جورایی جلوی کارکنان دادستانی احساس مطبوعی به من دست داد. وقتی برگشتیم دانشگاه یکراست رفتم دفتر دکتر رهبر. او را بوسیدم و گفتم بچههای تهرون یک اصطلاح دارند به نام «مرام» انصافاً با اینکه از نظر سیاسی در دو قطب مخالف همدیگر هستیم اما آدم بامرامی هستی. گفت من به خاطر شما نکردم، به خاطر حفظ حرمت استاد دانشگاه تهران میخواستم بیایم.
این مال دکتر فرهاد رهبر اصولگرا؛ اما از دوستان اصلاحطلب هم چند نفر تماس تلفنی گرفتند از جمله دکتر عبدالله رمضان، دکتر یوسف مولایی، صدرا بهشتی پسر آقای علیرضا بهشتی شیرازی که بعد از جریانات 22 خرداد 88 در اوین به سر میبرد، بچههای روزنامههای شرق، آرمان، اعتماد و آقای نکویی مدیرمسئول روزنامه قانون و بچههای سایت فرارو هم ابراز محبت و دلجویی کردند.
از همه جالبتر آن است که ظرف 5، 6 روز گذشته شماری از همکاران و اساتید حقوقی دانشکده به همراه نزدیک به 30 تن از حقوقدانان که نمیشناسمشان تماس گرفته و اعلام آمادگی کردندهاند که حاضرند وکالتم را بر عهده بگیرند. شگفتانگیز آنکه دست کم 5 تن از آنان از فارغالتحصیلان جانباز دانشکده خودمان هستند که با صندلی چرخدار حرکت میکنند. به قول فروغ «تنها صداست که میماند» و تنها محبت این جانبازان، تلفن دکتر فرهاد رهبر و آن یک دوجین وکیل دادگستری اصلاحطلب که نمیشناسمشان است که باقی میماند.
میماند پاسخ به یک سؤال که خیلیها ظرف این چند روز گذشته از من میپرسند: با توجه به تقاضای رئیسجمهور از اساتید دانشگاه در خصوص هستهای که ساکت ننشینند و اظهار نظر نمایند، آقای روحانی و تشکیلات ایشان چه واکنشی نشان دادند؟ قبل از پاسخ بایستی بگویم که آخرین فکری که در مخیلهام وجود دارد آن است که ببینم آقای روحانی یا آن یکی دیگر از مسئول حکومتی چه کار میکنند، چه اظهارنظری دارند و سپس من موضعگیری نمایم. مقصودم این است که در خصوص هستهای بنده الآن چند سالی میشود یعنی از دوران آقای احمدینژاد به تدریج این سؤال را مطرح کردهام که واقعاً هستهای چه نفعی برای اقتصاد کشور داشته؟
لذا مطلقاً منتی بر سر آقای روحانی ندارم که چون شما گفتید اساتید دانشگاه در مورد هستهای اظهارنظر بنمایند، بنده امتثال امر کردم و اظهار نظر نمودم. مرافعه بنده با آقایان شریعتمداری و جناب حمید رسایی خیلی پیشتر از امریه آقای روحانی خطاب به اساتید آغاز شده بود؛ اما و علیرغم همه اینها، من اگر جای آقای روحانی میبودم، نه به خاطر زیباکلام، بلکه به خاطر ارزش و احترامی که برای خودم و حرف خودم به عنوان یک رئیسجمهور قائل میبودم، به یکی از آبدارچیها یا یکی از پیشخدمتها یا یکی از باغبانهای دستگاه ریاست جمهوری میگفتم که یک تماسی با این بابا (زیباکلام) بگیرید و یک دلجویی ازش بنمایید؛ اما آقای روحانی حتی این مقدار را هم دون شأن و مقامشان دانستند. اتفاقاً اشتباه میکنند، خیلی هم اشتباه میکنند. چون به قول فروغ «تنها صداست که میماند».
http://baharnews.ir/vdciwvap.t1azr2bcct.html
اما کسانی که آنروز سر و صدا کردند و صدایشان دل آسمان را پاره می کرد که هنرمند نباید حکومتی باشد، دیروز نه یک صحنه و دو صحنه، بلکه همه معرکه جشنواره را به مجیز گوئی و مدیحه سرائی از دولت و رئیس جمهور بدل کردند.
نه آنروز و نه دیشب. همین رفتارها است که باعث می شود ژست روشنفکری مدعیان هنر که با جیره نفتی(وزارت ارشاد و بنیاد فارابی و صدتا بنیاد دیگر) هنرورز شده اند باور نشود.
دخحتک تطهیرش کرد وبا شجریان بازدید کرد ننگ بریان هنرمندان سیاسی ضد ارزشی
پس باید از دولت مردمی حمایت کند و دولت مردم فریب را طرد کند
ای کاش رنجنامه های افتخاری و انتظامی را درمورد رفتار دولت قبلی با آنها و فریبکاریهایش می خواندید
سلام بر هاشمی
درود بر روحانی
مرگ بر حجتیه منحرف خوارج صفت فراماسونر یهودی صفت دزد