صراط: این نخستین بار نیست که آقای صادق زیباکلام با تزیین برداشت های نادرست و کودکانه خود از اسلام و انقلاب اسلامی، دهان باز نموده و به تقلید از شبه تئورسین های غربی، به تحلیل شرایط روز و آینده ایران پرداخته است. جالب است که کسانی امروز انقلاب اسلامی را به خاطر رویکرد ایدئولوژیک سرزنش می کنند که خود در نگاه ایدئولوژیک به مسائل، گوی سبقت را از سایرین ربوده اند.
البته ما نه تنها از داشتن نگاه ایدئولوژیک- با تعریف خودمان- نادم نیستیم، بلکه به آن افتخار نیز می کنیم لکن باید پرسید شما که عمر خود را به فحاشی علیه ایدئولوژی سپری کرده اید چرا هر روزه با این حدّ از جزمیّت برای مردم ایران «باید» و «نباید» تعیین می کنید؟
آقای زیباکلام؛ چه چیزی موجب شده تا تصور نمایید گذشت 35 سال از عمر انقلاب اسلامی، حافظه تاریخی مردم ایران را از خیانت های روشنفکران غربزده ایرانی طی سده اخیر پاک نموده است؟ مگر می توان فراموش نمود که از روشنفکرانی که ذائقه آنها همواره جز با پلو و خورشت های چرب سفارتخانه های غربی سازگار نبوده است، کاری جز مشارکت در توطئه گری های بیگانگان برای به اسارت کشیدن مردم ایران، و بر باد دادن استقلال، عزت و دارایی های مردم ایران برنمی آید؟
آن مشروطه ای که پس از به دار آویختن شهید مظلوم، شیخ فضل الله نوری، آن هم به اتهام واقع نمایی درباره مشروطه غربی، دست پخت همین روشنفکران خودفروخته بود، سرانجام به یکی از شدیدترین انواع استبداد و خودکامگی در جهان تبدیل شد و رنج مردم استبداد زده ایران را مضاعف ساخت. چگونه می توان فراموش کرد که نهضت مشروطه ی مردم ایران که به حق، علما و روحانیت شجاع و آزاداندیش ایران بانی اصلی آن بودند، با کف و سوت همین روشنفکران، در زیر چکمه های یک طویله دار انگلیسی یعنی رضا خان قلدر لگدکوب شد؟
همان روشنفکرانی که امروز آقای زیباکلام خود را با مباهات جزو آنان معرفی می کند، علی رغم پنهان شدن در زیر جلد انقلابیگری در سالهای نخست انقلاب، در طول دوران سیاه دو دیکتاتور پهلوی، چنان مقابل اعلیحضرت همایونی تعظیم عرض می کردند که هیچ بنده زرخریدی در برابر ارباب خود اینگونه خضوع و خشوع نمی کند!
امروز نیز درد اصلی این روشنفکران، چیزی جز دلتنگی برای لیسیدن تکه استخوانی نیست که به قیمت همکاری در پروژه ناکام غربی سازی ایرانیان هر از چندگاهی از سوی غربی ها یا دیکتاتورهای منصوب آنها، به سوی شان پرتاب می شد. واقعیت این است، که اگر هیچ دلیلی برای تحول بنیادین در علوم انسانی و مأنوس ساختن آن با تعالیم مترقی و نجات بخش اسلام، جز وجود اساتیدی نظیر آقای زیباکلام در دانشگاه های ما نبود، باز جا داشت که همه تلاش ها مصروف آن گردد تا جوانان این مملکت را از جریان بی رمق اما فاشیستیِ مسدود سازی قوه تفکر و آزاداندیشی، و القاء مشتی سخنان بی اساس، پوچ نجات یابند.
باید توجه داشت، آن چیزی که امروز امثال آقای زیباکلام را به تب و تاب انداخته، فقط تلاش نیروهای انقلاب در جهت زمینه سازی برای شکل گیری علوم انسانیِ اسلامی و ظهور ظرفیت های جدید و منحصربفرد اسلام برای اداره جوامع بشری نیست، بلکه این تب و تاب، بیشتر به روند پُرشتاب همراهیِ گسترده اکثریت اساتید و دانشجویان با فرایند اسلامی شدن علوم انسانی، و منزوی شدن بیش از پیشِ اقلیت غربزده در دانشگاه ها باز می گردد؛ چیزی که با روی کار آمدن دولت جدید و پهن شدن مجدد بساط فالوده خوری روشنفکران غربزده در بعضی دانشگاه ها، از سرعت و شتاب آن کاسته نشده است. آنچه معمولاً آقای زیباکلام و هم پیاله های وی فراموش می کنند، این است که به قول امام (ره)، سالهاست که دیگر دوران سجده به غرب به پایان رسیده و آنان هیچگاه شاهد بازگشت این دوران به ایران نخواهند بود... .