کنشهای سیاسی و مدیریتی قاعدتا همه ماحصل اندیشه است. تفکر محمل کنش است و به همین دلیل «نظریه» که ماحصل کندوکاو فکری است، وقتی در مقام عمل میآید میتوان در قبال آن به داوری نشست. دولتها در مقام عمل تابع گفتماناند. ساختار اجرایی در واقع تابع دستگاه گفتمانی است و بروز و ظهور موانع و فرصتها از همینجاست. دکتر حمیدرضا مقدمفر، کارشناس امور فرهنگی و اجتماعی چندی پیش درباره یک جریان انحرافی گفت: این جریان میخواهد ذهنیت دولت مستقر را در انتخاب مسیر پیشرفت مخدوش کند. در این گفتوگو ابتدا به مقوله اندیشه و تفکرات عقلمحور پرداخته شده و سپس کنش برآمده از این تفکر، خاصه در رفتار دولت در قبال مسائل روز مورد توجه قرار گرفته است.
ضمن تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، شما اخیراً در کنگره حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی، مطلبی بیان کردید مبنی بر اینکه "نفوذ یک تفکر انحرافی و آدرس غلط به مسئولان اجرایی از جمله موانع بسیار مهم در حماسه اقتصادی است"، میخواستیم اگر صلاح میدانید کمی بیشتر در این باره توضیح بدهید.
-مقدمفر: بسمالله الرحمن الرحیم. آنچه که در آن کنگره عرض کردیم، بیش از آنکه ناظر به فرد یا افراد باشد، به یک تفکر اشاره داشت که سعی میکند با تاثیرگذاری بر برخی اعضای شاخص در دستگاههای اجرایی، مسیر پیشرفت کشور را به ناکجاآباد منحرف کند.
امروز همه میدانیم که مسئله اقتصاد، یک مسئله "فوریتدار" برای کشور است. توجه کنید که "اقتصاد" برخلاف گزارهای که این تفکر به اشتباه مطرح میکند، هیچگاه "اولویت"ی که همه چیز باید در ذیل آن تعریف شود نیست، خصوصاً آنکه اولویت بخشیدن به اقتصاد در نسبت با فرهنگ-که سایر حوزهها باید در ذیل او تعریف شود- خود اولین انحراف از مسیر پیشرفت و عدالت است.
به هر صورت، اقتصاد، یک مسئله فوریتدار است و امروز همه مردم منتظر هستند تا دولت آقای روحانی به وعدههایی که در انتخابات برای بهبود معیشت مردم و اقتصاد کشور داده است، جامه عمل بپوشاند. اما در این مسیر هماکنون دونگاه و دو اندیشه در کشور مطرح است.
یک اندیشه اصیل و اصولی در راه رشد و تعالی کشور، تئوری و گفتمان "پیشرفت و عدالت" است که از سوی رهبر معظم انقلاب مطرح شده و امروزه تقریباً قاطبه نخبگان آزاداندیش به این تئوری و نظریه معتقد هستند اما در این بین افرادی هستند که به مثابه حلقهای به گفتمان "توسعه اقتصادی" با تعریف خاص معتقدند که علیرغم ظاهر اغواگر و ادبیات و واژگان جذاب، در درون خود با انحرافات و ارتجاعات عدیدهای روبرو است.
هرکدام از این تئوریها، برای خود شاخصها و مولفههایی دارند؛ چه در "مبانی" و چه در "آثار و نتایج" دارند که از این طریق از یکدیگر متمایز و مشخص میشوند. بنده معتقدم باید شاخصها و مولفههای نگاه دوم که از نظر بنده یک نگاه انحرافی و ارتجاعی است، خوب شناخته شود.
در واقع شما معتقدید که برای تحقق حماسه اقتصادی، اول باید موانع اندیشهای آن را رفع کرد؟
مقدمفر: بله معتقدم برای حرکت به سمت تحقق "حماسه اقتصادی" در وهله اول مسئولان اجرایی در کشور باید بدانند که این تفکر، کارآمد و کارساز نبوده و علاوه بر اینکه با بسیاری از مبانی پذیرفته شده توسط مردم و نظام اسلامیمان منافات دارد، ناکارآمدی خود را هم در گذشته اثبات کرده است و انسان مومن و عاقل نباید از یک سوراخ دوبار گزیده بشود.
این تفکری که میفرمایید مانع تحقق حماسه اقتصادی است، چه شاخص هایی دارد و چه مسائلی را بیان میکند که میگویید با مبانی ناسازگار است؟
مقدمفر: البته بدیهی است برای اینکه بخواهیم به نقد این گفتمان یا تفکر بپردازیم باید شاخصهای آن را بیان کنیم تا مشخص شود که در واقع معتقدان به این اندیشه "چه میگویند"؛ البته آنچه عرض میکنم، کاملاً مستند به گفتههای اعضای این باصطلاح حلقه است.
صاحبان این تفکر که عموماً تحصیلکرده غرب هستند، "توسعه" را مهمترین پروژه فکری خود میدانند و معتقدند که مهمترین مشکل ما در جمهوری اسلامی و در کل کشورهای جهان سوم، "توسعه نیافتگی" اقتصادی است. اما اینها برای نیل به توسعه و حرکت کشور در مسیر توسعه، معتقدند که "هیچ راهی جز قرار گرفتن بر مدار الگوها و و مدلهای توسعه غربی وجود ندارد"
در حقیقت اینها معتقدند که همکاری با نظام جهانی(حتی اگر ناعادلانه و ظالمانه باشد) و اتصال با دنیای غرب(به هر قیمتی) از ملزومات توسعه و پیشرفت کشور است. آنچه که عرض کردم، یک برداشت و تحلیل نیست، بلکه گفتههای صریح برخی اعضای این حلقه است.
یکی از این افراد که نقش تئوریسینی آنها را دارد در کتاب خود دقیقاً چنین عبارتی را آورده است:"ما در جهانی زندگی میکنیم که غرب، جهتگیری آن را مشخص میکند، اما ما علاقه نداریم که این را بپذیریم. ما مشکل تاریخی داریم که این را بپذیریم. ما مشکل اخلاقی داریم که این را بپذیریم. ما ناراحتیهای تاریخی انباشته داریم که این را بپذیریم. ولی واقعیتی است و فهم این واقعیت، یک عقل سیاسی میخواهد."(کتاب عقلانیت و توسعه یافتگی ایران، صفحه 272)
ملاحظه میفرمایید، اینها میگویند اینکه غرب جهتگیری دنیا را مشخص میکند، یک واقعیت است که هرکس عقل سیاسی داشته باشد باید این را بپذیرد. یعنی پذیرش و تسلیم در برابر این پدیده، عقلانیت است و نپذیرفتن آن بی عقلی است.
قبل از اینکه به چگونگی شکل گیری چنین گزارهای در ذهن این افراد بپردازیم، قطعاً این تفکر که باید برای توسعه اقتصادی کشور بر مدار غربی قرار بگیریم، تبعاتی برای سیاست خارجی و حتی هویت فرهنگی دینی داخل کشورمان دارد. اگر این ایده که گفتید بخواهد اجرایی شود و دستگاه اجرایی کشور را تحت تاثیر قرار دهدف چه تغییراتی باید در سیاست خارجی کشورمان بوجود بیاید؟
مقدمفر: یکی از آثار خطرناک و انحرافی این تفکر که به آن اشاره کردیم همین است که طبق این تفکر جمهوری اسلامی باید به عنوان اولین گام از آرمانهای خود عقبنشینی کند و در سیاست خارجی خود بخصوص در حمایت از نهضتهای آزادیبخش و مبارزه با استکبار و امپریالیسم و ظلم جهانی دست بردارد.
و جالب است که این افراد، چنین مسائلی را تحت عنوان "عقلانیت" مطرح میکنند. یعنی میگویند "عقل" به ما میگوید که با استکبار کاری نداشته باشیم. عقل به ما میگوید که از مظلوم دفاع نکنیم. حالا درباره اینکه این چه عقلی است که میگوید با استکبار همراه باشیم و در ظلم به مظلوم همراهی کنیم، باید تأمل کرد.
این تفکر که به نظر میرسد کاملاً ارتجاعی است، معتقد است که باید در اصول قانون اساسی که یکی از اهداف سیاست خارجی کشورمان را دفاع از مسلمانان و نهضتها و مقابله نظام سلطه معرفی میکند هم بازنگری کنیم. اینها با استناد به قانون اساسی کشورمان، اهداف سیاست خارجی را در سه مدار تعریف میکنند که عبارتند از اولاً حاکمیت ملی، رشد و توسعه اقتصادی و تمامیت ارضی، ثانیاً دفاع از مسلمانان و نهضتها و مقابله با آمریکا و اسرائیل و ثالثا: ایجاد یک جامعه اسلامی بر اساس مبانی شیعی و اینها معتقدند که جمهوری اسلامی ایران باید موارد دوم و و سوم را به طور کل به کنار بگذارد و همان مورد اول را بچسبد.
عین عبارت یکی از آقایان این است که: "داشتن سه مدار از اهداف که ظاهراً با یکدیگر چندان همخوان نیستند، برای کشوری قابل تحقق خواهد بود که از ثروت و قدرت و مقدورات کلانی برخوردار است."
آمریکاستیزی که به عنوان یکی از مصادیق استکبارستیزی در بین مردم انقلابی ایران مطرح است نیز یکی از مسائلی است که مورد توجه این آقایان قرار گرفته است. اینها معتقدند برای نیل به توسعه، باید "آمریکا ستیزی" را هم به کل کنار گذاشت. استدلالشان هم این است که این رویکرد استکبارستیزی و آمریکاستیزی، ایران را در مضیقه قرار میدهد و باعث می شود که ایران از فرصت بهرهبرداریهای کلان مالی و اقتصادی و ... محروم بماند.
این تفکر انحرافی تلاش میکند میان انقلابی بودن و پایبندی به آرمانهای انقلاب و اسلام و ارتباط داشتن با دنیا و کشورهای غیرسلطهگر در دنیا تضاد و پارادوکس ایجاد کند و دوستی با آمریکا را پیشفرض قطعی و مفروضهی حتمی ارتباط با دنیا میداند و به عبارتی ظلمپذیری را مفروضه رسیدن به توسعه میداند و این ارتجاع همانی است که تقیزاده بیش از صدسال قبل میگفت که ایران اگر بخواهد پیشرفت کند از نوک پا تا فرق سر باید فرنگی(غربی) باشد.
لذا این آقایان میگویند جمهوری اسلامی در سیاست خارجی خود دچار پارادوکس است و نمیتوان هم اسلامی بود و هم انقلابی بود و از طرف دیگر با جهان غرب تعامل کرد. یعنی در حقیقت اینجا جمهوری اسلامی باید هویت دینی و انقلابی خود را هم به نفع غرب رها کند و عملاً به حکومتی سکولار و پیرو غرب تبدیل شود.
سرحلقه فکری این اندیشه که این روزها به عنوان مشاور دولت از او یاد میشود، میگوید:" بین عضویت در سازمان تجارت جهانی یا مبارزه با آمریکا باید یکی را انتخاب کرد. مسلم است که این دو هدف را نمی توان با هم پیگری کرد."(محمود سریع القلم، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران:نقد نظری و طرح ائتلاف، مجله مجلس و پژوهش، شماره 35 صفحه 71)
در جای دیگر میگوید: "یک حکومت دینی بخصوص با صفت اسلامی نمی تواند سکولار باشد. درحالیکه جهان با مفروض سکولاریسم مدیریت می شود."(محمود سریعالقلم، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران:قابلیت و امکان تغییر، فصلنامه روابط خارجی، شماره 1، بهار 1388، ص37-38)
همچنین میگویند: "جمهوری اسلامی ایران با پاردادوکسهای مهم نظری روبروست. اگر با جهان اختلاط کند مبانی هویتی و مشروعیتی آن دچار خدشه شده و اگر اختلاط نکند، از بسیاری امکانات اقتصادی، فناوری، سیاسی و آموزشی محروم میگردد!".(محمود سریعالقلم، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران:قابلیت و امکان تغییر، فصلنامه روابط خارجی، شماره 1، بهار 1388، 38)
پس ملاحظه بفرمایید تا اینجا اگر بخواهیم ویژگیهای مهم این تفکر را برشماریم:
1 - توسعه اقتصادی "مهمترین اولویت" کشور است.
2- - توسعه جز از طریق رابطه با غرب و پذیرفتن آمریکا به عنوان کدخدای دهکده جهانی امکانپذیر نیست.
3- غرب امروزه جهت گیری زندگی در دنیا را مشخص می کند و ما باید این را بپذیریم و دنباله رو غرب باشیم.
و جالب آنجاست که در این زمینه تاکید می کنند: "این یک واقعیت است و درک و فهم این واقعیت یک مسئله"عقلی" است"
6- تعامل با غرب با ایدئولوژی و فرهنگ دینی ما مغایر است و از همین روی باید ایدئولوژی و فرهنگ دینی خود را کنار بگذاریم.
5- جهت گیری غربی در زندگی و تعامل با غرب با برخی اصول قانون اساسی ما نیز متناقض است و از همین روی باید در برخی اصول اساسی تجدیدنظر کنیم و قانون اساسی خودمان را هم کنار بگذاریم.
یعنی همه چیز خودمان را اول از همه بفروشیم و از همه بامزهتر آنکه میگویند هرچند هویت خود را از این طریق تا حد زیادی از دست میدهیم و غربی میشویم ولی برای اینکه احساس تحقیر نکنیم باید "اعتماد به نفس" داشته باشیم.(خنده)
به نظر شما کلیدواژههای اصلی که این تفکر بر آن استوار شده، کدام است و به چه چیزهایی تکیه دارد؟؟
مقدمفر: دو کلید واژه "عقلانیت" و "توسعه" و مفاهیم خاصی که بر این دو بار شده، اساس این اندیشه را شکل داده و بنیانهای اعوجاج در همینجاست.
- بالاخره همانطور که گفتید برخی، هرچند معدود، با این عنوان که مبارزه با آمریکا و حمایت از نهضتهای آزادیبخشی همچون حزبالله لبنان و حماس و ... منطبق با "عقل سیاسی" نیست با آن مخالفت میکنند. این عقل سیاسی کدام است که مقابل حقایق و آرمانها میایستد؟
- مقدمفر: ببینید، عقل و عقلانیت واقعا از آن واژهها و اصطلاحاتی است که در طول تاریخ ظلم زیادی به آن شده است. و گاهی شاهد هستیم که غیرعقلیترین مفاهیم و گزارهها، تحت عنوان گزارهها و نظریات عقلی به جامعه عرضه میشود. اما درباره عقلانیتی که این آقایان مطرح میکنند باید متذکر شویم که خواسته یا ناخواسته که به اعتقاد من، چندان هم ناخواسته نیست، مغالطه آشکاری در این زمینه در حال انجام است.
اکثر دوستانی که اطلاعاتی در زمینه مفاهیم رایج علوم سیاسی در غرب و ترجمان آنها در شرق دارند، با اصطلاح "عقل ابزاری" (instrumental reason)آشنا هستند. این تفکر مفهوم "عقل ابزاری" که حالا در دستهبندیهای غربیها یکی از لایههای عقل بشری نامگذاری شده را به جای عقلانیت محض جا میزنند و از این طریق مغالطهای آشکار را مرتکب میشوند.
حالا این عقل ابزاری چیست؟
مقدمفر: ببینید، "عقل ابزاری" همانطور که گفتم یکی از لایههای عقل بشری است که فینفسه محل اشکال نیست. ماکس وبر از نظریهپردازان مشهور غربی، کنشهای معطوف به هدف(دنیایی و قابل دسترس) را کنشی عقلانی میداند و "عقل ابزاری" را عامل چنین کنشی معرفی میکند و تکنولوژی و صنعت را هم از آثار و نتایج "غلبه"ی چنین عقلانیتی میشمرد.
برای توضیح بیشتر میگویم که عقلانیت ارزشی، عقلانیت محتوایی، عقلانیت نظری، عقلانیت عملی، عقلانیت جزئی، عقلانیت ملی و ... از تقسیمبندیهایی هستند که درباره عقل انجام شده است که هرکدام مفاهیم خاص خود را دارد که جای بحث آن اینجا نیست.
همانطور که میدانید ما در راه دست یافتن به اهداف، هم با یک سری اهداف سروکار داریم و هم اینکه "وسایل" و "ابزارهایی" که در راه رسیدن به این اهداف باید به کمک ما بیایند. کار عقل ابزاری در حقیقت ایجاد یک تناسب بین این دو است.
خود عقل ابزاری فینفسه ایراد و اشکالی ندارد و بالاخره هر انسانی از عقل ابزاری بهرهمند است، اما آنچه محل اشکال است، غلبهی محض و سلطهی کامل این عقل است. یعنی آنجا که نه در اهداف و نه در وسایل و ابزارهای رسیدن به این اهداف، به هیچ روی از نظر ارزشی هیچ نوع داوری در کار نباشد.
بنابراین مشکل اصلی اینجاست که با غلبهی این نوع عقل، انسان از تمام ارزشها تهی شود و فقط به اهداف دنیایی، فارغ از هرگونه ارزش، و به وسایلی(بدون در نظر گرفتن ارزشگذاریهای آن) برای رسیدن به هدف توجه کند.
این نوع عقل ابزاری که شمهای از آن در پارادایم تکنوکراسی یا فنسالاری بروز و ظهور پیدا میکند، در برههای از انقلاب اسلامی در کشورمان مجال عرض اندام پیدا کرد که مردم کشورمان نیز شاهد آثار آن بودند.
حضور تکنوکراتها در دولت آقای هاشمی رفسنجانی و نتایج آن همچنان در اذهان
مردم ایران به یاد مانده است. یادتان هست که در دورهای می گفتند "ایران
باید به توسعه اقتصادی برسد حتی به قیمت اینکه عدهای از محرومان زیر
چرخهای این توسعه له شوند."
یعنی شما هدف را توسعه تعریف میکنید و اولاً در این تعریف از توسعه به
هیچ جنبه ارزشی توجهی ندارید و ثانیاً معتقدید که در راه رسیدن به این
توسعه نباید هیچ ارزشی مدنظر باشد. یعنی اگر محرومینی در این بین زیر چرخ
توسعه له شدند، محلی از اشکال نیست!
اما درباره اینکه حقیقت عقل چیست و آیا ممکن است عقل ما را به بیعدالتی توصیه کند، اجازه بدهید حقیقت آن را در معارف الهی مرور کنیم.
همانطور که گفتم عقل و عقلانیت از جمله مواردی است که در طول تاریخ تعاریف مختلفی از آن شده و کم نبوده مقاطعی که به اسم عقل و عقلانیت، بزرگترین ظلم و جفاها نسبت به عقل، این موهبت بزرگ الهی به بشر، صورت گرفته است.
عقل در کلام پیامبر عظیم الشأن اسلام، اینگونه تعریف می شود که " إِنَّ الْعَقْلَ عِقَالٌ مِنَ الْجَهْلِ وَ النَّفْسَ مِثْلُ أَخْبَثِ الدَّوَابِّ فَإِنْ لَمْ تُعْقَلْ حَارَتْ" یعنی عقل مانع جهل است و نفس مانند خبیثترین مرکبهاست. اگر بسته نشود سرگردان میشود.
و در بیانی دیگر پیامبر اکرم(ص) عقل را اینگونه تعریف میکنند که "العقل نور، یفرق به الباطل و الحق" یعنی عقل نوری است که به وسیله آن بین "حق" و "باطل" فرق نهاده میشود.
و جالب آنجاست که این حلقه انحرافی، عقل را که باید وسیله ای برای شناخت حق باطل قرار داده و از عقل همچون عقالی برای پیوستن و حمایت از جبهه حق و استقامت در این جبهه بهره بگیرد را به ابزاری برای توجیه کدخداپذیری و انفعال و ارعاب در برابر مستکبرین و شیاطین تبدیل کرده و مخالفان خود را نیز به بی عقلی متهم میکنند.
اما فارغ از آیات و روایات نورانی و ارزشمندی که در تعریف عقل و شناخت آن توسط پیامبر گرامی اسلام و ائمه اطهار علیهمالسلام ارائه شده است، صحبت از مستقلات عقلیه و حسن و قبحهای ذاتی و عقلی از جمله مباحثی است که از دیرباز مورد بحث و کاوش فلاسفه و اندیشمندان بزرگ قرار گرفته است و در این زمینه نیز جالب آنجاست که نتایج حاصل از این کاوش های عمیق و بزرگ فلسفی، حتی در غرب، با آنچه امروزه توسط این جریان تحت عنوان عقلانیت نامیده می شود در تناقضی آشکار قرار دارد.
از دیرباز و بخصوص از زمان فلاسفه ای همچون سقراط و افلاطون تاکنون نیز بر سر این موضوع که حسن و قبح چه کارهایی اولی و ذاتی است و عقل آن را با نور خود کشف می کند، مباحثات مختلفی پی گرفته است.
و جالب آنجاست که از ماحصل تمام مباحثات و نزاع های اندیشه ای در این زمینه، یک نتیجه قطعی و ضروری پیش چشم ماست و آن، اینکه تقریباً هیچ کدام از اندیشمندان در این نکته تردید ندارند که "عدل" و "ظلم" تنها حسن و قبح های ذاتی و عقلی هستند که هیچ کس در حسن و قبح ذاتی آنها تردیدی ندارد و چه بسا بسیاری از حسن و قبح های دیگر در هر آئین و اندیشه ای برای غیرقابل تردید بودن خود بایستی به این دو یعنی عدل و ظلم ارجاع داده شوند تا اگر رفتار و حرکت و عملی منطبق بر عدالت تشخیص داده شد، امری حَسَن و اگر منطبق بر ظلم بود، امری قبیح معرفی شود.
حال اینکه چگونه میتوان ارعاب و سر تسلیم فرود آوردن در برابر دولت های مستکبر و پیروی کردن از آنان که در ظالم بودن آنان در اذهان هیچ آزاده ای در جهان ذره ای شک و تردید وجود ندارد، را با نام پرطمطراق "عقلانیت" تجویز کرد؟ سوالی است که باید دوستان مدعی عقلانیت جواب بدهند. آیا چنین نسخهپیچیهای مغالطهآمیزی، جفای به عقل و عقلانیت نیست؟
چندی پیش ملاحظه کردیم که چه زیبا رهبر معظم انقلاب در سخنرانی خود اصل راهبردی جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی ایران را "لاتظلمون و لاتظلمون" معرفی کردند که منطبق بر فطرت بشری، از هر دین و آئینی و منطبق بر عقلانیت واقعی است و اتفاقا ایشان اشاره کردند که اصل تعارض و دشمنی نظام سلطه با جمهوری اسلامی و اینکه ما نمیتوانیم با آنها دوست باشیم، همین آرمان قرآنی است که نه ظلم کنید و نه ظلم بپذیرید. و البته این عین عقلانیت و منطق عقلانی بشر است.
خب بپردازیم به موضوع توسعه. گفتید که دومین کلیدواژه مبنایی این حلقه انحرافی، توسعه است. شما فکر میکنید تئوری و دکترین اینها برای توسعه چیست؟ضمن آنکه بالاخره هر دکترینی، یک مبانی شناخت شناسی و روششناسی دارد. در این باره چه نظری دارید؟
-مقدمفر: بله، به نکته خوبی اشاره کردید. در طول تاریخ اندیشه، الگوهای شناخت شناسی(اپیستمولوژی)و روششناسی مختلفی در زمینه علوم ارائه شده که ذیل پارادایمهای مختلفی مطرح بودهاند و تا امروز هم ادامه دارند. هرکدام از اینها سعی کردهاند پارادایمهای پیشین خود را منقضی اعلام و اصول خاص خود را حاکم کنند.
این پاردایمها از دوره دکارت به این سمت، دچار تغییر و تحولات شدیدتری شدهاند و یک نقطه عطفی هم توسط کانت در این زمینه بوجود آمد که توضیح آن مفصل است.
در مجموع با توجه به سیر تطور مکاتب اقتصادی و سیاسی در غرب و نیز مبانی نظری که تکیه بر شناختشناسی و نوع جهانبینی آنان دارد از مفهوم توسعه یک تعریف و ویژگی معینی را میتوان فهم کرد.
این تفکر انحرافی، اولاً یک اصل موضوعه پذیرفته شده را بدون اینکه بخواهند توضیح زیادی در این باره بدهند، ارائه میکنند که شاید در نگاه اول توجه چندانی به عمق مسئله نشود و آن این است که آنها مصداق محض "توسعه" را کشورهای غربی عنوان میکنند.
این مسئله شاید در وهله اول در نظر مخاطب چندان عجیب و غریب نباشد و به اصطلاح فوراً پذیرفته شود، اما همین که تنها مصداق توسعه را همین کشورهای غربی بدانیم، یک جنبه سلبی نیز در درون خود به صورت پنهان دارد و آن اینکه "هیچ توسعهای غیر از آنچه در غرب اتفاق افتاده امکان پذیر نیست." این نکته بسیار مهمی است که باید به آن توجه شود. یعنی فرض قطعی گرفته میشود که یا باید مانند غرب شویم، و یا کشوری توسعه یافته محسوب نمیشویم. پس این مسئله را در ذهن داشته باشید تا در ادامه پاسخی که در سوالتان مدنظر بود را عرض کنم.
این عده برای به عملیاتی کردن به اصطلاح دکترین خود در توسعه، شما را به کشورهایی که در دههها و سالهای اخیر توسعه یافتهاند ارجاع میدهند و سپس نتایج خود را بر این اساس در حالت توصیه و حکم به مسئولان اجرایی کشور ارائه میکنند.
آنها، بخصوص از کشورهایی نظیر چین، مالزی و ترکیه یاد کرده و معتقدند که اینها و بخصوص چین، پس از آنکه ایدئولوژی خود یعنی کمونیسم را در تعاملات خود با دنیا کنار گذاشت و اصطلاحاً مشکل خود را با امپریالیسم به کلی نادیده گرفت و در مدار توسعه غربی خود را جای داد، توسعه پیدا کرد و امروز به کشوری توسعه یافته در دنیا تبدیل شده است. همچنین مالزی و ترکیه هم به عنوان کشورهای اسلامی ، به خاطر اینکه ماهیت دینی و اسلامی خود را در تعامل با غرب نادیده میگیرند و کاری به اسرائیل و آمریکا و ظلم آنها ندارند رشد یافتهاند.در واقع همانطور که این آقایان در تعریف خود ازعقلانیت اسیر "دگماتیزم" غربی هستند، در تعریف از توسعه نیز به همین طریق عمل میکنند. و جالب آنجاست که مخالفان خود را هم به دگماتیزم متهم میکنند.
اگر از این آقایان بخواهید که توسعه را تعریف کنند، در حقیقت تعریف مشخصی از توسعه ندارند، بلکه با همان عینک غربی به بررسی و رصد شرایط ایران میپردازند و این مفهوم را در خود آگاهانه یا ناآگاهانه پذیرفتهاند که توسعه یعنی همان غربی شدن.
این افراد ظاهراًٌ در چارچوب نظریات توسعه میاندیشند اما در حقیقت مشکل اصلیشان اینجاست که در قلمرو نسل اول نظریات توسعه موسوم به "نظریات نوسازی اولیه" (modernization) که در دهه های 1960 و 1970 در محافل فکری و دانشگاهی غرب رایج بود میاندیشند و قلم می زنند و آن مفروضات را برای خود پذیرفتهاند. در حالی که این نسخهها حتی در غرب هم امروز منسوخ شدهاند.
بعضی از این آقایان روشهای تحقیقشان و آثارشان در این زمینه عملاً و بدون هیچ تردیدی بر مبنای پوزیتویسم است، هرچند در مصاحبهای با رسانهها میگویند که وقتی در دوره دبستان بودهاند پوزیتویسم منسوخ شده است. اما حقیقت آن است که در تعریف این افراد از توسعه و مشخص کردن مصادیق آن به وضوح مشخص است، چیزی جز توسل به پوزیتویسیم ندارند.
در اینکه پوزیتویسم و اثباتگرایی منسوخ شده هیچ تردیدی نیست و اتفاقا حرف ما همین است ولی در اینکه پاردایم حاکم بر مبانی فکری این افراد همین اثباتگرایی است نیز تردیدی نیست.
نکته دیگری که بار دیگر باید تاکید کنم این است که آقایان هنوز تعریف مشخصی از توسعه ارائه نکردهاند. اگر توسعه به معنای خوشبختی است، چگونه این آقایان نتیجه میگیرند که تا یک انسان، از فرق سر تا نوک پا غربی نشود و همه ی هویت و آرمان خود را فراموش نکند، خوشبخت نیست؟ ممکن است فردی همه امکانات مادی را هم داشته باشد ولی خوشبخت نباشد. ولی این آقایان اسیر دگماتیزم غربی معتقدند که حتی اگر یک انسان شرقی یا ایرانی کاملا هم احساس خوشبختی کند ولی مظاهر غربی را نداشته باشد، هیچ بویی از خوشبختی نبرده است.
نکته دیگر اینکه در همین نمونههای ارائه شده توسط آقایان نیز حرف و حدیث بسیار است و در برخی موارد حقیقت و واقعیت خلاف آنچیزی است که آقایان با مفروض گرفتن آن، به ارائه دکترین مجعول می پردازند.
به عنوان مثال درباره مالزی میگویند که این کشور وقتی تابع غرب شد و بر مدار توسعه غربی قرار گرفت، توانست به توسعه دست پیدا کند. حال آنکه آقای ماهاتیر محمد نخست وزیر سابق مالزی که به معمار مالزی جدید هم مشهور شده، صراحتاً در مصاحبهای میگوید که پس از ایستادگی مقابل سیاستهای تحمیلی صندوق بینالمللی پول توانست بحران این کشور را حل کرده و مالزی را در مسیر توسعه قرار دهد.
جالب است که ماهاتیر محمد بر خلاف ادعای این آقایان، جمله کلیدی خیلی خوبی دارد و میگوید: ""پیشرفت را باید خودمان تعریف کنیم". ماهاتیر محمد همچنین تاکید میکند که غرب در حال زوال است و در تجارت نباید وابسته به غرب باشیم. ما نباید توسعه خود را در گرو تجارت با غرب بدانیم و عملکرد خود را با تجارت با غرب بسنجیم!
درباره ترکیه هم جالب است که آقایان حتی در این استقرای باطل خود هم دقت کافی ندارند و هیچگاه به این سوال روشن جواب ندادهاند که مگر ترکیه در دوره حکومت مطلق لائیکها رابطه بسیار بهتری نسبت به امروز با غرب نداشت؟ پس چرا ترکیه آنروز نماد بالاترین میزان تورم بود؟
آقایان تاکنون نگفتهاند که نظرشان درباره مصر چیست؟ مگر مصر در دوره مبارک طی سه دهه نعل به نعل، نوکر آمریکا نبود؟ آیا مصر کشوری توسعه یافته است؟ با اینهمه فقر و بدبختی که در این کشور وجود دارد، مصر را توسعه یافته باید بدانیم؟
مصری که تقریباً همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی و استقلال کشور ما، توسط انور سادات و بعد از وی، مبارک، با آمریکا پیوند خورد، تابع سیاستهای آنها و مقلد الگوهای توسعه آنان شد. خب حالا ببینید و انصافاً مقایسه کنید طی این سه دهه جمهوری اسلامی چه میزان پیشرفت کرد و در حوزههای مختلف به پیشرفت نزدیک شد و از سوی دیگر مصر به کجا رسید؟ مصر با تزریق بودجه معینی از سوی آمریکا، با وابستگی کامل، هیچگونه پیشروندگی نداشت ولی ایران با ایستادگی بر سر آرمانها به چنین رشد علمی، صنعتی و شکوفایی و اقتدار منطقهای رسیده است.
ایران امروز امروز علیرغم حفظ هویت دینی و انقلابی خود و مبارزه با ظالمان و مستکبران، رشد علمیاش 12 برابر متوسط رشد علمی در دنیاست و در حوزههایی مانند سلولهای بنیادین، فناوری هستهای، ماهواره، صنایع نظامی، پزشکی و ... جزو کشورهای مطرح جهان محسوب میشود.
درباره چین هم جالب است بدانید که این ادعاهای آقایان در حالی است که به اعتقاد کارشناسان، رشد و توسعه چین نه به دلیل پیروی از غرب، بلکه از تاکید و تمرکز بر ساخت درونی و استفاده از ظرفیت های داخلی این کشور نشات گرفت.
ضمن آنکه نکته مهم دیگری که این میان هست اینکه مگر برخی از همین تفکر تکنوکراتی،همین مسیر را در دولت آقای هاشمی پیگیری نکردند؟ یعنی همین روشی که بخشی از آن به اصطلاح "برداشتن از جیب سیاست خارجی و گذاشتن در جیب اقتصاد" بود. نتیجه چه شد؟ تورم 50 درصدی! و رفتن سفرای تمام کشورهای اروپایی از ایران و ...! آیا ما بازهم میخواهیم از این سوراخ گزیده شویم؟
با توجه به اینکه شما حوزه فرهنگ را به صورت تخصصی پیگیری میکنید، آیا این عده جز در بحث سیاست خارجی، پیگیریهای عملی را در راستای تغییر و تحولات فرهنگی در کشور به نفع تئوری خود آغاز کردهاند؟
مقدمفر: همانطوری که عرض کردم، یکی از تاثیرات مخرب عمیق تئوری منسوخ این تفکر، در حوزه فرهنگ و تغییرات فرهنگی است. در راستای پیگیریهای عملیشان هم اخیراً شنیدم تلاشها و اقدامات زیادی را آغاز کردهاند تا از اجرایی شدن نقشه مهندسی فرهنگی کشور که به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده و ابلاغ شده است، جلوگیری و ممانعت به عمل آورند. البته روشن است که آنها به دنبال تغییر نقشه مهندسی فرهنگی هستند و بنادارند با نوع تفکر ارتجاعی خود آنرا مستحیل کنند.
شما درباره افکار این حلقه سخن گفتید، ولی اشاره ای به نام این افراد نکردید. اعضای این حلقه چه کسانی هستند؟
- مقدمفر: بهتر است نامشان را ذکر نکنم. مهمتر از نام این افراد، این تفکر انحرافی است که باید آن را خوب شناخت و رصد کرد، چرا که افکار و نسخههایی که اینها برای اقتصاد کشور می پیچند نه تنها موجب پیشرفت کشور نمیشود، بلکه کشور را به قهقرا میبرد. هرآنچه نقطه قوت و فصل مقوم امروز مردم و کشورمان است را از ما میگیرد و نه تنها چیزی عایدمان نمیکند بلکه وابستگی و حقارت ملت ایران را نیز منجر میشود.
شما فرمودید که این افراد به مسئولان اجرایی آدرس های غلط میدهند. یعنی افرادی که شما به آنها اشاره میکنید عضو کابینه هستند؟
مقدمفر: تنها نکتهای که در پاسخ میتوانم عرض کنم این است که عناصر این تفکر تلاش دارند راهکارها و نقشه راه خود را به عنوان نسخههای شفابخش اقتصاد و فرهنگ و سیاست به تصمیمگیران و عناصر موثر در دستگاه اجرایی القا کنند و بیشتر نقشهای مشورتی و مطالعاتی را در ساختارها ایفا میکنند.
نگرانی این است حال که دولتی که با شعار "تدبیر و امید" بر سر کار آمده و مردم به آن امید بسته و انتظارات و مطالباتی دارند، این تفکرات در مسیر و نقشه راه دولت، و خدای نکرده در سیاستهای اجرایی کشور تاثیر سوء بگذارد.
به عنوان سوال آخر، شما خودتان برای پیشرفت کشور چه توصیهای دارید؟ و چه راهی باید توسط مسئولان اجرایی پیش گرفته شود؟
مقدمفر: طبق آنچه عرض کردم، با توجه به ضیق وقت به برخی مغالطات تئوریک و پراتیک(عملی) حلقه انحرافی مذکور، اشارتی هرچند کوتاه انجام شد. اما همواره در پاسخ به رد و انکار یک نظریه یا گفتمان، اولین پرسشی که در ذهن میآید آن است که اگر این نه، پس کدام تئوری را باید مدنظر قرار دهیم؟ بدون تردید، پیشرفت و رفاه حتی در همین دنیای مادی نیز از جمله مواردی است که در شریعت مقدس اسلام مورد تاکید قرار گرفته است، لذا دین اسلامی دینی نیست که رهبانیت و زهد را برای همگان در این دنیا تجویز کرده و ترک دنیا و عزلت نشینی را توصیه کند.
با این وجود، پیشرفت و مسیری که اسلام برای نیل به آن توصیه می کند، در حقیقت مبتنی بر عقلانیت واقعی و مبتنی بر بالاترین ارزشها و اخلاقیات است. رهبر معظم انقلاب طی سالهای اخیر، گفتمان مقدس "پیشرفت و عدالت" را با تکیه بر "استحکام ساخت درونی" و "استفاده از ظرفیت های داخلی" مورد اشاره قرار داده اند که همانطور که گفته شد هم با حسن ذاتی عقلی یعنی عدالت همخوان و سازگار است و هم تضمین کننده یک توسعه و پیشرفت توام با "عزت" و "سعادت همزمان اخروی" است.
درباره "دکترین پیشرفت و عدالت" که بدون اغراق بهترین و اصیلترین دکترین برای رشد و تعالی همهجانبه امروز ایران است هم باید در مجال دیگر به صورت مفصلتر صحبت شود.
از وقتی که در اختیار قرار دادید متشکرم.
مقدمفر: من هم از شما ممنونم. موفق باشید.