صراط: مگر میتوان مهدوی بود گناه کرد؟ مگر میتوان از مهدی صاحب الزمان(عج) دم زد و به امور مسلمین بیاعتنا بود؟! مگر میتوان از عشق او سرود و نوشت و در جامه تقوا و ردای زیبای پرهیزگاری درنیامد؟! اینهاست حقیقت معنای انتظار.
غروب پنجشنبه که از راه می رسد دلهای بی تاب یار، داغ هجران را عمیق تر از همیشه بر رگ وجود خویش حس می کنند. جمعه، روز برافروختن خورشید انتظار از افق امید و عشق است که از پشت کوه بی کسی، سر بر می آورد و آسمان دل را پر از نور و سرور می سازد.ای منجی گل، امام بی رنگ!
ای معنی آسمانی چنگای آتش جان باده نوشان
ای سعی و صفای می فروشانای یوسف لحظه های کثرت
دردانه ی آسمان وحدت!در چشم غزال مست وحیران
در شورش مهر وماه و کیواندر ساحل آبی ترانه
در شورش جان هر جوانهدر عطر کمند زلف مهتاب
هر بوسه ی لاله بر لب آب
تو شورش لحظه های نابیجمعه، روز امید و وصل است؛ روز چشم های پراشک و لب های پر تبسم که یاد یار غایب از نظر، در دریایی از حرکت و تکاپو و عشق و امید غرقه شان کرده است.صلای مهربان امام منتظر، از پس لحظه های آخرالزمان به گوش می رسد و گرد غم و بی کسی را از چهره آیینه های زندگی مان برمی گیرد.شیعیان در غروب پنجشنبه و پگاه آدینه، لحظه های ناب و تابناکی از یاد امام عصر(عج) را تجربه می کنند و با سپردن دل و دیده شان به اشک شوق و زمزمه انتظار، زیباترین تجلیات مهر و وفاداری را به منصه ظهور می رسانند.آری؛ ما منتظران حضرت عشق، باید به یا داشته باشیم که انتظار آن خوب خوبان، نه تنها در کلام و کلمه و شور و شیدایی دل و جان، بلکه در پیروی از آن نور حقیقی جلوه می یابد و این پیروی هم در ترک گناه و عمل به فرامین آن حضرت و دیگر حضرات معصومین معنای واقعی خویش را نمایان خواهد کرد.انتظار بهترین انسان و کاملترین وجود عالم، مگر جز با تشبه یافتن و خود را به رنگ او درآوردن، معنایی خواهد داشت؟مگر می توان مهدوی بود گناه کرد؟مگر می توان از مهدی صاحب الزمان(عج) دم زد و به امور مسلمین بی اعتنا بود؟!مگر می توان از عشق او سرود و نوشت و در جامه تقوا و ردای زیبای پرهیزگاری درنیامد؟!اینهاست حقیقت معنای انتظار و چه زیباتر اگر سرود واژه های دلتنگی مان با عمل حقیقی اعضا و جوارحمان توأمان شود و به قلبی پاک و دلی تابناک که از نور ولایت و امامت او مست و لبریز نور و شعور است منتهی شود.کاش رودخانه اشکهایمان به دریای محبت و حقیقت ولایتش بپیوندد که آنگاه ما جزء منتظران واقعی حضرتش خواهیم بود.ما در ره تو شکستهگانیم
آشفته تر از نسیم جانیم
از گل که شکفته در بهاران
یا دانه ی ریز و تند باران
از لاله و کوکب و شقایق
از ناز و کرشمه ی دقایقی
از نور سپید بامدادی
با نغمه ی ناب مهر و رادی
احوال دل خراب ما پرس
یا از دلِ عشق از خدا پرس
گویند تو را که خستگانیم
دیدار تو را ترانه خوانیم
گویند زمین ز غصه افسرد
چشمان زمان ز گریه پژمرد
شعر: اکبر نبوی
غروب پنجشنبه که از راه می رسد دلهای بی تاب یار، داغ هجران را عمیق تر از همیشه بر رگ وجود خویش حس می کنند. جمعه، روز برافروختن خورشید انتظار از افق امید و عشق است که از پشت کوه بی کسی، سر بر می آورد و آسمان دل را پر از نور و سرور می سازد.ای منجی گل، امام بی رنگ!
ای معنی آسمانی چنگای آتش جان باده نوشان
ای سعی و صفای می فروشانای یوسف لحظه های کثرت
دردانه ی آسمان وحدت!در چشم غزال مست وحیران
در شورش مهر وماه و کیواندر ساحل آبی ترانه
در شورش جان هر جوانهدر عطر کمند زلف مهتاب
هر بوسه ی لاله بر لب آب
تو شورش لحظه های نابیجمعه، روز امید و وصل است؛ روز چشم های پراشک و لب های پر تبسم که یاد یار غایب از نظر، در دریایی از حرکت و تکاپو و عشق و امید غرقه شان کرده است.صلای مهربان امام منتظر، از پس لحظه های آخرالزمان به گوش می رسد و گرد غم و بی کسی را از چهره آیینه های زندگی مان برمی گیرد.شیعیان در غروب پنجشنبه و پگاه آدینه، لحظه های ناب و تابناکی از یاد امام عصر(عج) را تجربه می کنند و با سپردن دل و دیده شان به اشک شوق و زمزمه انتظار، زیباترین تجلیات مهر و وفاداری را به منصه ظهور می رسانند.آری؛ ما منتظران حضرت عشق، باید به یا داشته باشیم که انتظار آن خوب خوبان، نه تنها در کلام و کلمه و شور و شیدایی دل و جان، بلکه در پیروی از آن نور حقیقی جلوه می یابد و این پیروی هم در ترک گناه و عمل به فرامین آن حضرت و دیگر حضرات معصومین معنای واقعی خویش را نمایان خواهد کرد.انتظار بهترین انسان و کاملترین وجود عالم، مگر جز با تشبه یافتن و خود را به رنگ او درآوردن، معنایی خواهد داشت؟مگر می توان مهدوی بود گناه کرد؟مگر می توان از مهدی صاحب الزمان(عج) دم زد و به امور مسلمین بی اعتنا بود؟!مگر می توان از عشق او سرود و نوشت و در جامه تقوا و ردای زیبای پرهیزگاری درنیامد؟!اینهاست حقیقت معنای انتظار و چه زیباتر اگر سرود واژه های دلتنگی مان با عمل حقیقی اعضا و جوارحمان توأمان شود و به قلبی پاک و دلی تابناک که از نور ولایت و امامت او مست و لبریز نور و شعور است منتهی شود.کاش رودخانه اشکهایمان به دریای محبت و حقیقت ولایتش بپیوندد که آنگاه ما جزء منتظران واقعی حضرتش خواهیم بود.ما در ره تو شکستهگانیم
آشفته تر از نسیم جانیم
از گل که شکفته در بهاران
یا دانه ی ریز و تند باران
از لاله و کوکب و شقایق
از ناز و کرشمه ی دقایقی
از نور سپید بامدادی
با نغمه ی ناب مهر و رادی
احوال دل خراب ما پرس
یا از دلِ عشق از خدا پرس
گویند تو را که خستگانیم
دیدار تو را ترانه خوانیم
گویند زمین ز غصه افسرد
چشمان زمان ز گریه پژمرد
شعر: اکبر نبوی