دوشنبه ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۷ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۳:۰۶
حیدر رحیم‎پور ازغدی

اصلاح ادارات در چند سوت

کد خبر : ۱۶۵۸۸
سرورم مولای متقیان علی که سلام خدا روایش باد، او که پیامبر هنگام نصبش به ولایت می‎‎فرماید:‎ ای مردم آگاه باشید که جبرییل همه ابواب علم را بر روی من بگشوده و من همه آن‎‎ها را به علی آموخته‌ام، آن‎گاه که به خلافت می‎رسد می‎‎فرماید: ‎ای مردم مبادا به‎عنوان این‎که من امیر شمایان هستم سهم امر به معروف و نهی از منکر مرا نپردازید! و مؤمنان را ملزم به پرداخت سهم امر به معروف و نهی از منکر خود می‎فرماید و من بر پایه چنین فرمانی از نوجوانی همیشه سهم مسئولان را پرداخته‌ام. خیلی جوان بودم هنگامی که غفلتی در مدیریت مرحوم مصدق به ذهنم رسید برای آن محروم از یاوری یاران، نامه‎ای را نوشتم و آن پیرمرد با خطی لرزان برایم نوشت: فرزندم دوران ما گذشت، تجربه‎‎ها را برای آیندگان ذخیره کنید.

دوران خفقان هم با شب‌نامه به بیداری همه گروه‎‎ها و پس از پیروزی انقلاب چه با نامه و چه با روزنامه به نقادی مسئولان می‎پرداختم. به بارزگان آن‎گاه که نوشت مرا از شیر مادر برداشته‌اند نقدی آن‎چنان تلخ نوشتم که تا آخرین روز‎های حیات، بیشترین نوشتارم را در ذهن داشت و آن‎گاه که روبه‎رو می‎شدیم به حق یا به باطل به بیان علت کرده‎‎ها می‎پرداخت و همچنین به شهید رجایی و نیز به بنی‌صدر خبیث، تذکراتی را دادم و دوران ریاست جمهوری رهبرم، آن‎گاه که به نقادی جو حاکم پرداختم، چون روبه‎رو شدیم فرمودند: جانا سخن از زبان ما می‎‎گویی، ولی نقش من در این ماجرا‎ها چیست؟ و در سخنرانی رسمی برای پاک‎سازی دامان خود از آلودگی‌‎های دوران نخست‎وزیری آقای موسوی فرمودند: رهبری، که با امام است و اجراء هم با نخست‎وزیر. در این صورت رییس‌جمهوری چه نقشی دارد؟ به همین دلیل هم در اولین فرصت نخست‎وزیری از ساختار سیاسی، حذف و امیری اجراء به ریاست جمهوری واگذار گردید.

دوران آقای هاشمی و آقای خاتمی هم گفتار و نوشتارم با حضرات به‎وسیله مطبوعات بسیار بود و همه نقد‎ها یا توصیه‎هایم به‎وسیله روزنامه‎‎های خراسان و کیهان و سپس در سر مقاله‎‎ها یا بخش تفسیر سیاسی مجله صبح به عرضشان می‎رسید که متأسفانه گوش ندادند.

سرورم آقای احمدی‎نژاد؛ گرچه من به‎طور شفاهی و یا با نامه‎‎های خصوصی سهم امر به معروف و نهی از منکر حضرت‎تان را پرداختم، لیکن چیزی را به ثبت تاریخ نداده‎ام. چه در مذاکرات‎مان آن‎گاه که عرض کردم ادارات شما معیوب‌تر از ادارات راستی‌‎ها و چپی‌هاست، به پاسخم فرمودید طبیعی است که باید این‎چنین باشد زیرا پیشتر هرگاه راستی‌‎ها بر سر کار بودند ناظرانی چون چپی‌‎ها را داشتند و هرگاه چپی‌‎ها بر سر کار بودند راستی‌‎ها آنان را می‎‎پاییدند. لیکن امروزه در هر کجا یک چپی و یک راستی کنار هم نشسته‌اند، برآنند که بنمایانند احمدی‎نژاد کاردان نیست. بگذار ریشه این‎‎ها را از خارج قطع کنم و یارانه‎‎ها عادلانه توزیع شود. اصلاح ادارات کار سه سوت است. بسیار خوب اکنون به هر دوی این‎‎ها موفق و چپ و راست هم از آن‎که می‎‎خواستید زمین گیرتر گشته‌اند، در این صورت حال چرا این همه کوتاهی؟

اجازه می‎‎خواهم به گزارشی از دوران شاه پس از پیوستن مذهبی‌‎ها به صفوف سیاسیون مخالف بپردازم. پس از واقعه سال 1342 همه بر شاه اخم کردند و برای ادارات فرصتی پدید آمد که به تخلفات بپردازند و چون آمریکا همه‎جانبه اوضاع اداری کشور را به زیان سیاست‌‎های خود دانست از شاه خواست افراد صالحی از نظامیان را در رأس ادارات منصوب کند تا ادارات را پاک‌سازی کنند. سرگرد مهندس شهرستانی که فردی نجیب‎زاده و پاک و مقتدر بود به ریاست شهرداری مشهد که فسادش فراگیر گشته بود، منصوب شد و شهرستانی اصلاحات را از همان‌‎هایی که به‎واسطه وابستگی به شاه جنایت می‎‎کردند آغاز کرد.

روزی حسن اردکانی، شعبان بی‌مخ مشهد، برای انجام خلافی به شهردار مراجعه کرد. شهردار دست او را گرفت و همراه خودش از اطاق ریاست بیرون آمدند، او می‎‎پنداشت در لحظه به پا خواسته تا اطاق به اطاق با او برود و خواسته‌اش را برآورده کند، لیکن شهردار او را تا لب پله‎‎ها برد و از آن‎جا با اردنگی به روی پله‎‎ها غلتاند و گفت: اگر بار دیگر به این‎جا بیایی از پنجره بیرونت می‎اندازم و در چنین فرصتی بلافاصله به دفتر برگشت و لیست نامه مدیران رشوه‎گیری را که پیشتر تهیه کرده بود به منشی دفترش داد و گفت اینان را به دفتر احضار کن و چون آمدند؛ بدون مقدمه به آنان گفت استعفای خود را بنویسید و روی میز بگذارید و آبرومندانه بروید، فقط همین. و آنان که لحظه‎ای پیش برخورد او را با سر دسته فاسدان دیده بودند، همان‎جا استعفای خود را نوشتند. به‎دلیل همین شهامت شجاعانه، شهرداری مشهد تا روزی که شهرستانی را برای وزارت کشور به تهران دعوت نکرده بودند به تمام معنی بر پایه قوانین، انجام وظیفه می‎کرد.

آقای رییس‎جمهوری! اکنون مطلبی را یادآور می‎شوم که بر خود بلرزید، سرورم من این را قبول دارم که حضرت‎تان در جبهه مبارزه با دشمنان خارجی شیر شرزه بوده و جهان را متوجه خود کرده‌اید اما با این وجود اجازه می‎خواهم ماجرایی را هم از کاربرد قوه مجریه‎ای که در رأس آن قرار دارید به عرض برسانم. حضرت‎تان به‎خاطر دارید چهار سال پیش گروهی از مهندسان کشاورزی که مغضوب چپ و راست بودند، مصمم شدند برای بهبود وضعیت آبیاری در عرصه کشاورزی که بیشترین تلفات و هدررفت را دارد، کمر همت بربندند و چون دریافتند بیشترین سهم یارانه‎‎ها را در این زمینه «ورق‌‎های ژئوممبرانی» می‎بلعد که برای حفظ آب در کف استخر‎ها نصب می‎شود، در صورتی‎که بهای تأسیس کارخانه برای تولید این ورق‌‎های پلیمری به هشت میلیارد هم نمی‎‎رسد، حضرت‎تان در لحظه 8 میلیارد و 500 میلیون را به بانک ملی حواله دادید و از آقای حسینی وزیر اقتصادتان خواستید تا میسر است به روند کار سرعت بخشد.

من نمی‎‎توانم به آن‎چه پس از این گذشت، بپردازم چراکه در‎ شأن این وجیزه نیست فقط از حضرت‎تان می‎خواهم از وزیر اقتصادتان تأخیر چهار ساله در تأسیس کارخانه‎ای را که تولیداتش به‎شدت موردنیاز روز است سئوال فرمایید. فقط این را گزارش می‎دهم که در این چهار سال، مواد خام به قیمت ناچیزی از ایران به جزیره‎ای صادر می‎‎شود و در این مدت از آن‎جا نزدیک به 500 میلیارد تومان ورق به ایران وارد شده! در صورتی‎که کارخانه با حداکثر مبلغ 8 میلیارد تأسیس می‎شود و ده‎‎ها مهندس مستقیم و صد‎ها مهندس غیرمستقیم مشغول به‎کار می‎شوند و این نتیجه تسلط بروکراسی اداری و گروه رانت‎خوار اندکی بر ساختار این ادارات است که اصلاح ساختار و وضعیت ادارات را از نماز شب واجب‌تر می‎کند. ولا حول و لا قوه الا بالله