اما سنت الهی این است که کسانی که با خدا معامله کردند مزدشان را که همان شهادت در راه خدا باشد به آنها عطا میکند. شهید عماد بعد از سالها مبارزه و شرکت در دهها عملیات علیه صهیونیستها و ایجاد شبکههای جهانی ضدصهیونیست در روز 12 فوریه 2008 در دمشق سوریه به دست عوامل جاسوسی رژیم صهیونیستی و همکاری سازمانهای جاسوسی بعضی از کشورهای منطقه بهوسیله اتومبیل بمبگذاری شده ترور میشوند و شربت شهادت مینوشند.
هر چند شهید عماد توسط عوامل جاسوسی موساد ترور شد اما راه و روش وی اکنون پایدارتر و استوارتر از گذشته در لبنان علیه شبکه صهیونیستی فعال است.
در واقع امروز هزاران عماد مغنیه در لبنان و سایر نقاط جهان علیه صهیونیست جهانی مبارزه میکنند. راهش پررهرو باد.
ساعت 19 روز دوشنبه تاریخ 92/11/14 در منزل پدر شهید برای انجام مصاحبه قرار گذاشتیم. در بدو ورود به حسب مسائل امنیتی و احتمال انفجار خودروهای بمبگذاری شده در ضاحیه لبنان که آخرین مورد یک ساعت قبل اتفاق افتاده بود، برای پارک خودرو مشکل داشتیم. در لبنان هر مجموعه ساختمان یک ناطور (همان سرایدار خودمان در ایران) دارد، با هماهنگی ناطور مشکل پارک خودرو حل شد.
با رسیدن به درب منزل، زنگ طبقه دوم را زدیم، از پلهها بالا رفتیم، پدر شهید پیرمردی با چهره نورانی و تبسم به لب و به زبان عربی اهلا و سهلا، تفضل تفضل از ما استقبال کردند.
با راهنمایی و هدایت وی وارد سالن پذیرایی شدیم و مادر شهید، همسر شهید و خواهر شهید نیز به گرمی از ما استقبال کردند.
در بدو ورود درخواست مصاحبه را مجددا مطرح کردیم و اینکه از کدام روزنامه قصد انجام این کار را داریم. ابتدا امتناع میکردند اما بعد از معرفی روزنامه و نگاه ولایتمدارانه و ارزشی آن قبول کردند، لکن با سؤالات مربوط به همسر شهید مشکل داشتیم چون معتقد بودند در لبنان مرسوم نیست همسران شهید با نشریات و رسانهها مصاحبه کنند. همسر شهید عماد مغنیه در طول سالهای گذشته علیرغم درخواست نشریات و رسانهها با هیچکدامشان مصاحبه نداشته است. لذا پاسخ به سؤالات مربوط به ایشان به مادر شهید و دختر شهید واگذار شد، ایشان مادر سه شهید بنامهای فؤاد، جهاد و عماد میباشند.
مادر شهید با چهرهای آرام و مهربان و با نگاهی مادرانه به سؤالات پاسخ میداد. از اطلاعات سیاسی و فرهنگی خوبی هم برخوردار بود، با شخصیتهای ایران آشنایی دارد و با بسیاری از رؤسای جمهوری ایران و سفرا دیدار و ملاقات داشته است. به حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب عشق و ارادت وافری داشتند و در طول صحبت بارها از امام(ره) و مقام معظم رهبری یاد میکردند و ابراز ارادت میکردند.
مصاحبه با پاسخ مادر شهید آغاز شد و حدود دو و نیم ساعت بهطول انجامید. در طول مصاحبه پدر شهید مطالبی را در تکمیل سخنان مادر شهید مطرح میکردند اما سعی داشتند خودشان طرف اصلی سؤال ما نباشند. دختر شهید نیز به کمک مادربزرگشان به سؤالات ما پاسخ میدادند و مطالب را تکمیل میکردند.
شما به عنوان مادر شهید بفرمایید ارتباط شهید حاج عماد با حضرت امام خمینی(ره) چگونه بود؟
بسمالله الرحمن الرحیم والصلاه و السلام علی سیدنا محمد و آل بیته الطاهرین. ارتباط حاج عماد با حضرت امام(ره) قبل از اینکه امام را ببیند و ملاقات کند ارتباط فکری بود. پسرم فکر امام و فکر انقلاب را خواند و علاقهمند به آن شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و بازگشت امام به ایران ارتباط حاج عماد با امام بیشتر میشود تا حدی که امام فرمودند: «حاج عماد یکی از پسران من است.»
اولین باری که با امام ملاقات داشته سال 1982 همزمان با تجاوز رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان بوده است. حاج عماد به همراه سید محمدحسین فضلالله خدمت حضرت امام(ره) رسیده بودند.
بار دوم سال 1983 بود که پیش امام رفت و با ایشان ملاقات کرد. وقتی به لبنان برگشت به من گفت میدانید امام خمینی به چه کسی اطمینان دارد، گفتم کی؟ گفت، حزبالله. آن وقت تشکیلات حزبالله در لبنان نبود، گفتم مگر حزبالله در ایران وجود دارد گفت بله، امام به این افراد اطمینان دارد. آنوقت عملیات مقاومت علیه رژیم صهیونیستی شروع شده بود، وقتی برگشت به این فکر افتاد که باید این مقاومت را به نام حزبالله نامید. چون امام به این مجموعه اطمینان دارد.
نظر شما به عنوان خانواده یکی از شاخصترین شهدای مقاومت در مورد انقلاب اسلامی و تأثیرات انقلاب ایران روی بیداری اسلامی در کشورهای مختلف، مثل فلسطین، لبنان و عراق چگونه است؟
ارتباط ما با انقلاب اسلامی ایران ارتباط عمیقی است و اکنون که ما به این مرحله از عزت و اقتدار رسیدهایم بخاطر این ارتباط و این تأثیر است. ما اعتقاد داریم که پیروزی انقلاب اسلامی تشیع و خط اهلبیت(ع) را حفظ کرده است و به کمک جمهوری اسلامی ما توانستهایم پرچم اسلام را حفظ کنیم و نگهداریم و با ظهور امام مهدی(عج) انشاءالله به پیروزی حتمی خواهیم رسید. تفکر و انقلاب امام خمینی(ره) یاریکننده و نجاتدهنده تمام امت اسلام است و ما در لبنان این خط و این فکر را با تفضل خداوند متعال و امام توانستیم نگهداریم و حفظ کنیم. امام خمینی(ره) فرمودند ما هرچه داریم از عاشورا است و این خون که در رگهای ما هست خون عشق به امام حسین است که این روش را امامخمینی به ما رسانده است؛ پس این انقلاب اسلامی، انقلاب ما است، عزت و افتخار ماست.
راه شهید عماد چه تأثیری بر گسترش بیداری اسلامی بخصوص در لبنان (و بین جوانان لبنان) دارد.
دل شهید فقط برای لبنان نمیسوخت، بلکه فلسطین در فکر ایشان اولویت داشت، همیشه غم مسئله فلسطین را میخورد. ما بعد از شهادت حاج عماد فهمیدیم که ایشان در سطح جهان کار میکرد و جهاد میکرد. پس از شهادت ایشان هیئتهایی از پاکستان، افغانستان و از سراسر جهان آمدند پیش ما و تسلیت گفتند، میگفتند ما با حاج عماد ملاقات و کار داشتیم.
شهید حاج عماد از سن 11 سالگی پایبند به اسلام و تشیع و مقاومت بود. این حالت ایشان برای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود بعد که از انقلاب استقبال کردیم، آن وقت بعضی از افراد و حتی علماء امام خمینی را نمیشناختند و حرکت امام خمینی را کمونیستی میدانستند. حاج عماد از آن وقت با بیدینها مبارزه میکرد.
شهید عماد شخصیتی جهانی و منطقهای بود، تأثیرات ایشان در کشورهای منطقه زیاد و مشخص بود، به هر حال حاج عماد خار چشم رژیم صهیونیستی بود و سازمانهای جاسوسی آمریکا و اسرائیل به دنبال ایشان بودند و سعی میکردند او را ترور کنند، حالا آیا شهید توانسته است جوانانی را تربیت کند که پس از شهادتش جای ایشان را بگیرند؟
بله حتما! سید حسن نصرالله فرموده است که عماد مغنیه هزاران نفر مثل خود را تربیت کرده و الان در خدمت مقاومت هستند.
شهید عماد شخصیت بسیار مؤثر داشت، آدم بسیار مهربانی بود و واقعا محبوبیت زیادی در بین جوانان مقاومت داشت. ایشان هم فرمانده بود و هم استاد و دوست داشت که اطلاعات و تجربههایی که داشت به دیگران منتقل کند.
رابطه شهید مغنیه با دبیرکل حزبالله سید نصرالله چگونه بود. البته ایشان
ابتدا در تشکیلات دیگر مشغول بود، در این مورد چه اطلاعاتی دارید؟
وقتی سید موسی صدر جنبش امل را تأسیس کرد حاج عماد 12 سال داشت، نوجوان
بود، آنوقت با این تشکیلات رابطه داشت و علاقمند به جنگیدن با رژیم
صهیونیستی بود. با همه هماهنگ میکرد، گاهی مسائلی را نمیپسندید ولی مجبور
بود که با دیگران عمل کند. برای ایشان مهم ترین مسئله، مسئله فلسطین بود.
حاج عماد سید حسن نصرالله را خیلی دوست داشت، ارتباط شخصی و صمیمانهای با سید داشت. در کوچکترین مسائل با ایشان هماهنگ میکرد و مشورت میکرد، اصلا مسئله ولایت و اطاعت خط قرمز عماد بود، در کارش خیلی دقیق بود و از سید اطاعت میکرد.
درباره ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی شهید در ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی برایمان بگوئید.
ایشان ویژگیهایی خاص داشت، والا به این موقعیت نمیرسید و نمیتوانست کار خودش را ادامه دهد و در نهایت به شهادت برسد. آدمی که 25 سال زندگی مخفیانه داشت و با این همه شرایط سخت توانست این همه کارها را انجام دهد، یعنی صفات خاصی داشت، اخلاق خوبی و عالی داشت، از این نوع بود. خیلی موفق بود. در همه ابعاد موفق بود. در کار، در جهاد، اصلا این توفیق از خدا بود. شهید کم حرف و متواضع بود. بقدر سؤال جواب میداد. ما هیچ اطلاعی از مسئولیتها و موقعیت شهید در تشکیلات نداشتیم و کسی نمیدانست کجا بود و چه کار میکرد.
یکی از اخلاق پسندیده شهید این بود که هیچگاه بعنوان فرمانده نظر خود را
به دیگران تحمیل نمیکرد حتی در خانه این گونه بود. اختیار در دست اشخاص
میگذاشت. ایشان صمیمانه و برادرانه با دیگران برخورد میکرد. با اخلاص و
محبت کار میکرد. به دیگران اعتماد داشت. حالا آنهایی که زیر دست ایشان
بودند میگویند ما احساس نمیکردیم که شهید عماد فرماندهی خود را به ما
تحمیل کرده باشد. یا به عنوان مسئول با ما برخورد کند.
امام تعبیری دارد که ایشان (شهید عماد) یکی از پسران من هستند، نظر شما درباره همین جمله چیست؟
وقتی شخصیتی بزرگ مانند امام خمینی این جمله را بگوید، واقعا این برای ما و شهید بزرگترین افتخار است. امام خمینی شهید عماد را دوست داشت و میدانست چه کار میکرد.
وقتی امام به رحمت الهی رفتند، شهید عماد خیلی ناراحت شده بود واقعا ایشان چیزهایی زیاد از فکر امام یاد گرفته بود که توانسته به این مقام برسد.
از همسر و فرزندان شهید بگویید.
همسر ایشان سعده بدرالدین از نبطیه هستند و شهید عماد دو تا پسر و یک دختر
دارد، پسران به نامهای جهاد و مصطفی و دخترشان به نام فاطمه.
رابطه بچهها با شهید چگونه بود؟
مدتها میگذشت بچهها پدرشان را نمیدیدند. شرایط ایشان خیلی سخت بود،
وقتی بزرگ شدند بیشتر با شهید ملاقات میکردند. بستگی داشت به شرایط
واوضاع. البته همسر شهید در این زمینه خیلی کمک کرد. و بچهها را به
گونهای تربیت کردکه آنها میتوانستند دوری شهید را تحمل کنند.
درباره دیدارتان با رهبر معظم انقلاب، حضرت آیتالله العظمی خامنهای بگویید، حضرت آقا چه فرمودند؟ شما به ایشان چه گفتید؟
دیدار با حضرت آقا برای ما یک رؤیا یک خواب و آرزو بود. وقتی به ما گفتند که قرار است با حضرت آقا دیدار کنید، خیلی خوشحال شدیم حضرت آقا، در آن دیدار فرمودند: ما برای شهید عماد و سیدحسن دعاء میکردیم مخصوصا در جنگ 33 روزه، اما حالا امیدواریم که حاج عماد در روز قیامت شفیع ما باشد. ما به حضرت آقا بیان کردیم که از شما اطاعت میکنیم و ولایت شما را همیشه قبول داریم و از رهنمودهای شما کاملا پیروی میکنیم.
در جنگ 33 روزه از نوع فعالیت شهید اطلاع داشتید، غیبت ایشان چند روز بود؟
در طول تمام مدت جنگ 33 روزه فقط یک بار خانه آمد حدود 5 دقیقهای سلام و احوالپرسی کرد و رفت. اصلا خانم حاج عماد به گونهای بچهها را تربیت کرده که در غیبت شهید عماد از خانه مشکلی نداشته باشند.
بهترین خاطرهای که از حاج عماد دارید چیست؟
دختر شهید میگوید، یک روزی امتحان دانشگاه داشتم اما درس نخوانده بودم، کتاب درسی را به پدرم حاج عماد دادم، موقع شب آمد و خلاصه کتاب را به من تفهیم کرد. روز بعد رفتم دانشگاه، امتحان دادم و موفق شدم.
مادر شهید میگوید یک خاطرهای از حاج عماد دارم خیلی جالب است. یک روز بچههای مؤمن با بعضی احزاب درگیر شدند و شروع کردند به تیراندازی. جوانان مؤمن اسلحههایشان را برداشتند و شهید حاج عماد هم سلاحش را برداشت و شروع کرد به دویدن اما فراموش کرد کفشش را به پا کند، من متوجه قضیه شدم، کفش شهید عماد را برداشتم و تعقیبش کردم دو کوچه دویدم، بالاخره پیدایش کردم گفتم عزیزم، تو بدون کفش رفتی الان شیشه یک دفعه توی پاهات میرود، آن وقت میتوانید با آنها بجنگید؟
خاطرهای دیگر، در جنگ 33 روزه بود که یک دفعه زنگ خانه به صدا درآمد من آمدم دم در دیدم حاج عماد است، گفت وقت ندارم فقط 5 دقیقه سلام میکنم و میروم. خاطرات من با حاج عماد همیشه در جنگ بود.
وقتی خبر به شهادت رسیدن حاج عماد را به شما دادند چه احساسی داشتید، کجا بودید؟ چه عکسالعملی داشتید؟
روز شهادت حاج عماد، وقتی از خواب بیدار شدم دیدم کسی در خانه نیست، زنگ زدم از دخترم سؤال کردم گفتند سرش درد میکند و رفت پیش دکتر. آمدم پایین خواستم بروم بیمارستان ببینم مشکل چیست، یک جوانی پایین بود، گفت نرو حاج خانم بعدا من تو را میرسانم، آمدم بالا. خیلی نگذشت که حاج علی عمار (عضو شورای مجلس) از طرف حزبالله آمد خانه ما، اما در حال گریه کردن بود، حاج علی گفت حاج خانم حاج عماد تصادف کرد و حالا در بیمارستان است. گفتم نه خیر حتماً یک اتفاقی افتاده است، یک نفر دیگر همراه حاجعلی عمار بود گفت بله حاج عماد به شهادت رسید.
من فریاد زدم و شروع به گریه کردم، چند دقیقه بعد رفتم وضو گرفتم دو رکعت نماز خواندم و غرق فکر شدم که الآن چه کار کنیم، من دیشب انفجار دمشق را در تلویزیون دیده بودم و به خودم گفتم یا رب! چه شده، اما فکر نمیکردم که حاج عماد آنجا باشد و شهید شوند. آن وقت خوب فکر کردم و تصمیم گرفتم که باید حواسم را جمع کنم فکر کردم که الآن رژیم صهیونیستی درپی این است که ما چه میگوئیم و چه عکسالعملی نشان میدهیم. گفتم خداوندا در این شرایط نیز به ما کمک کن.
چند بار به ایران آمدید؟
دو بار به ایران رفتهام، البته من 3 تا شهید دارم. قبل از شهادت حاج عماد با خانواده شهدا به ایران رفتیم و با حضرت آقا ملاقات داشتیم. الآن من درباره ایران میترسم، از این معامله و گشایش به سمت غرب میترسم، وقتی میشنوم در ایران که هرکس میتواند وارد و خارج شود آن وقت میترسم. مگر این که مردم خیلی هوشیار باشند. من یک حرفی دارم و امیدوارم به گوش حصرت آقا برسد. قبلاً حضرت آقا ملاقات با مردم در استانهای مختلف داشتند الآن باز هم دوست دارم این ملاقات با مردم تکرار شود. دوست دارم که حضرت آقا بروند به استانها و از مردم دیداری کنند. با جوانها ملاقات کنند چون جوانها امید کشورهای اسلامی هستند.
در یک مصاحبه شما فرمودید که شهید عماد از شهید چمران خیلی تأثیر گرفتند. این تأثیر چگونه بوده است؟
شهید عماد 2 یا 3بار با شهید چمران ملاقات داشت. وقتی که شهید چمران به شهادت رسید حاج عماد خیلی متأثر و ناراحت شد.
معمولاً شهدا بهخصوص مردان بزرگ ویژگیهای خاصی دارند که عامل مهم در موفقیت آنها بود. رمز موفقیت شهید عماد چه بود، چه عاملی بود که حاج عماد به این موقعیت رسید؟
حاج عماد ویژگیهایی خاص داشت که این ویژگیها رمز موفقیت ایشان بود حاجعماد اهمیت زیادی به نماز و نماز اول وقت میداد. ایشان هم در مسائل جهاد و جنگ پیشرفت و خودسازی میکرد، هم در مسائل روحی و معنوی.
نمازهای مستحبی را رها نمیکرد. نمازش با حالت روحانیت و معنویت بسیار زیادی همراه بود.
وقتی حاج عماد شهید شد کسی که بدن ایشان را مشاهده میکند میبیند که
هزارها ترکش در بدنش نفوذ کرده و بدنش شبیه بدن شهدای کربلا شده است.
هزارها زخم داشت. شب 19 ماه رمضان سالی که شهید شد، 100 رکعت نماز خواند و
هفته آخر این ماه را در حرم حضرت زینب گذراند. یادم هست یک ماه قبل از
شهادت ایشان موفق به زیارت حرم حضرت رقیه(س) شدیم، باهم رفتیم. ایشان وارد
حرم حضرت شدند وقتی خارج شد یک حال عجیبی داشت من قبلاً این حالت ایشان را
ندیده بودم آنقدر گریه کرده بود مثل اینکه داشت برای همیشه خداحافظی
میکرد.
آیا ایشان درمورد تربیت بچهها سفارش خاصی داشت؟
شهید عماد توصیه میکرد که بچهها نماز اول وقت را نباید به تأخیر بیندازند. یکی دیگر توصیه میکرد که با استخاره نباید مخالفت کرد. ما همیشه از افعال دنیوی دیگران ستایش میکنیم؛ از جهاد از مسائل مادی و... اما متوجه مسائل معنوی نمیشویم. اما من خیلی خوشحال شدم وقتی که از صحبتهای حضرت آقا فهمیدم که حاج عماد واقعاً آدم مؤمن و مخلص بوده است و دلیلش این بود که حضرت آقا وقتی میفرمایند «من همیشه در نماز شب برای سیدحسن نصرالله و حاج عماد دعا میکنم مخصوصاً در جنگ 33روزه، الآن من امیدوارم که یکی مثل حاج عماد برای ما شفاعت کند» البته چیزهایی دیگر هم فرمودند و تمام صحبتهایش راجع به ایمان و تدین حاج عماد بود.
البته خیلیها ذکاوت داشتند و باهوش بودند اما آیا به مقام رضایت خداوند رسیدند؟ این مهم است. بله حضرت آقا حرفش این بود. اطمینان داشت که حاج عماد آدم مؤمن با اخلاقی بود. این برای من خیلی مهم است. الحمدلله ارتباطش با خدا به وسیله نماز ارتباط خاصی بود. نمازش ایشان را به این مقام و به این شهادت رساند. مهمترین ارتباط با خدا نماز است. خیلی مقید به نماز اول وقت بود. یادم است شب عاشورا از تلویزیون روضه پخش میشد گریه حاج عماد به گوش همه رسید، بچهها گفتند صدای گریه بابا خیلی بلند است همه دارند متوجه میشوند. بله حالا میفهمم که از آن وقت شهید عماد خود را برای شهادت آماده میکرده است.