صراط: روز سيزدهم ارديبهشت 1376 براي تسويه حساب دانشجويي به دانشگاه اصفهان رفته بودم كه متوجه شدم حجتالاسلام ناطق نوري به عنوان كانديداي رياست جمهوري قرار است در سالن شهيد نيلفروشزاده دانشگاه اصفهان سخنراني كند. هفته قبل نيز با حضور خاتمي در دانشگاه قدري تنش ايجاد شده بود.
شايعه شد كه چون طرفداران ناطق هفته قبل سخنراني خاتمي را به هم ريختند، قرار است تلافي صورت گيرد. همين شايعه مراسم سخنراني ناطق نوري را شلوغ و پرازدحام كرد. بنده براي اولين بار آن روز واژه «اصولگرا» را از ناطق نوري شنيدم. با اينكه آن روز چنين واژهاي مصطلح نبود و جرياني كه ناطق منتسب به آن بود با هويت راست شناخته ميشد اما ايشان با صراحت اعلام كرد «من يك اصولگرا هستم».
درباره طيف مقابل كه آن روز چپ و امروز اصلاحطلب خوانده ميشوند نيز گفت كه «خيلي بد عمل ميكنند. مثلاً هر جا پوستر مرا ميبينند اول چشمهايم را درميآورند. ظاهراً از چشمهاي من خيلي خوششان ميآيد. در ميآورند و با خودشان ميبرند!».
اما امروز نه خود ناطق نوري اصرار دارد كه اصولگرا است و نه جامعه سياسي ايران وي را اصولگرا ميشناسند و خودش هم فكر ميكند اگر بر اصولگرا بودن خود تأكيد كند، همانهايي كه چشمانش را در ميآورند از وي روي برميگردانند و وي متهم به افراط و تحجر خواهد شد.
آن روز دوم خرداديها مدعي بودند كه آمدهاند آنچه را ناطق و هاشمي انجام دادهاند، اصلاح كنند. وقتي اصلاحطلبان ظهور كردند، ناطق رئيس مجلس و هاشمي رئيسجمهور بود، اصلاحطلبان ميخواستند چه چيزي را اصلاح كنند؟ همان چيزي را كه نتيجه عملكرد ناطق و هاشمي ميدانستند و اين دو نفر و طيف آنان را غيرپاسخگو به مردم و بياعتقاد به دموكراسي، اقتدارگرا و محافظهكار ميدانستند. شعار ميدادند «ناطق نوري نميخواهيم، مجلس زوري نميخواهيم» آن روز هجمه اصلاحطلبان بر اين دو انقلابي قديمي موجب عدولشان از اصولگرايي نشد اما به محض اينكه احمدينژاد (كه قابل دفاع هم نيست) گفت ناطق چطور زندگي ميكند؟ فرزندان هاشمي در اين كشور چكار ميكنند؟ اين دو انقلابي نيز با اصلاحطلبان و رقيبان ديروز به يك تقاطع مشترك رسيدند.
هاشمي كه توسط حجاريان متهم بود: «دو هزار به دموكراسي اعتقاد ندارد» از منابع درون ديني در خطبه 26/4/88 حديث ميآورد كه اگر نميتوانيم با دموكراسي حكومت كنيم بايد رها كنيم و برويم، در ارديبهشت 1384 با جمع دانشجويي نزد آيتالله هاشمي رفتيم و از ايشان خواهش كرديم كانديدا نشود. بنده به عنوان سخنگوي جمع علت اين درخواست را به دلايل متعددي از جمله نبود روحيه انقلابي در وي ارجاع دادم.
ايشان در پاسخ فرمودند: «اين حرفها مال شماست مردم ميخواهند زندگيشان را بكنند.» امروز هاشمي ميگويد: «مردم از تندرويهاي اول انقلاب رنجيدهاند.» و ناطق ميگويد: «عدهاي كه در انقلاب نبودند امروز چنان انقلابي شدهاند كه ...». از جمله ناطق ميفهميم كه مدعيان انقلابيگري امروز، در صدر انقلاب نبودهاند، پس آن تندروي كه هاشمي بدان اعتراف ميكند را چه كساني انجام دادهاند؟ از نظر علمي نيز پذيرفته شده است كه يكي از خصايص ذاتي انقلابها خشونت و راديكاليسم و تندروي است.
اگر در انقلاب نبايد تندروي ميشد چگونه ميتوانيم نام آن را انقلاب و خود را انقلابي بدانيم. بايد همانند بازرگان (و نظرات امروز حجاريان) نظام شاه را اصلاح ميكرديم و به عنوان اصلاحطلب مقابل شاه قرار ميگرفتيم. اگر امثال جناب ناطق نوري و آيتالله هاشمي همچنان مدعي انقلابيگري هستند، براساس قاعده امام كه ميزان حال افراد است، شاخصهاي انقلابي بودن را اعلام كنند تا جوانان نسل سوم و چهارم انقلاب آنها را بشنوند و عمل نمايند. شما به خاطر مسائل شخصي با احمدينژاد حاضريد از انقلاب هم عدول كنيد و در فضاي روشنفكري بغلتيد. احمدينژاد در حوزه فرهنگي از خاتمي و روحاني ليبرالتر بود.
در پلوراليسم ديني به حقانيت اديان توحيدي و غيرتوحيدي باور داشت. در تواضع مقابل وهابيون آل سعود بيمحاباتر از هاشمي و روحاني بود. در مقابل امريكا اصرار بيشتري از روحاني جهت مذاكره داشت (رهبري چند روز پيش اشاره كردند) در شوراي همكاري خليج شركت كرد كه مورد نقد كروبي و موسوي هم قرار گرفت. پس تندروي وي كجا بود؟ تندروي وي برخورد با شماها بود كه هنوز آرام و قرار نگرفتهايد. بنابراين باور كنيم كه احمدينژاد بهانهاي براي ساختن تندروهاي خيالي براي عبور از استقامت انقلابي و زمينگير كردن نسلهاي انقلابي كشور است.
امام مهمترين دستاورد جنگ تحميلي را «استمرار روح اسلام انقلابي ميدانستند» اما امروز ناطق و هاشمي به اين نتيجه رسيدهاند كه «بايد زندگي كرد» با زبان بيزباني از اين جمله امام كه «اسلامي كه براي جهانخوران ضرر نداشته باشد اسلام نيست»، عدول كردهاند. امام كليد اين مسئله را قبلاً به دست ما داده بود و فرموده بود كه «آنان كه بر اين باورند كه مبارزه و رفاه با هم سازگارند آب در هاون ميكوبند». بنابراين هر كس به ورطه رفاه غلتيد كمكم مبارزه را بيحاصل ميداند و براي فرار بيسرو صدا از گذشته خود تندروهاي فرضي ميتراشد و خود را مصلح اجتماعي با چتري عام معرفي ميكند.
بايد از آقايان ناطق و هاشمي خواست با صراحت اعلام كنند كه به استمرار انقلاب اسلامي معتقدند به اين باور رسيدهاند كه انقلاب انجام و تمام شد و پس از تبديل آن به نهاد (جمهوري اسلامي) بايد زندگي كرد و به رفاه روي آورد. بايد موضع خود را با امام كه ميفرمود «چنگ و دندان ابرقدرتها را خرد ميكنيم يا پيروز ميشويم يا به پيروزي بالاتري كه شهادت است ميرسيم»، روشن كنيم. مشي امروز انقلابيون ديروز، ظلم به امام و واجد توليد دوگانگي براي نسل امروز و خيانت سهمگين است. بايد شاخصهاي تندروي را روشن نماييد.
اگر كسي گفت حوادث سال 1388 سوءتفاهم نبود كه اكنون رفع كدورت كنيم بلكه يك طراحي بود كه موسوي در مصاحبه با نشريه تايمز آن را لو ميدهد بايد متهم به تندروي شود؟ ياران ديروز امام باور نمايند كه امام را نميتوان از انقلاب اسلامي حذف كرد كدام امام؟ همان امامي كه سال 1367 انقلابيتر از 1357 بود. شما اكنون مانند جانشينان مائو در چين عمل ميكنيد كه به خاطر غيرقابل دفاع دانستن انقلاب دوم مائو (انقلاب فرهنگي 1966) فقط عكس او را بالاي سر خود ميزنند و كار خود را ميكنند.
او را متهم به تندروي كردند اما چون هويت خويش را از او ميدانستند مجبور بودند او را محترم بشمارند. در همان حدي كه عكس وي بالاي سرشان باشد و ظاهر را حفظ كنند. اما بداخلاقي احمدينژاد واقعاً مؤثر بود به صورتي كه با اتهام شخصي وي، اين دو انقلابي سابق چنان جري شدند كه جايگاه خود را در انقلاب گم كردند اصلاً برايشان مهم نيست پيرو چهكسي هستند و چه كساني از آنان پيروي ميكنند. نه مرزي را ميشناسند و نه چارچوبي را برميتابند. غلتيدن در وادي روشنفكري و پرستيژخواهي آفت نيروهاي انقلاب اسلامي است كه امروز مسير آن هموارتر شده است. امروز نرنجيدن طبقات مرفع و بيدرد مهمتر از دغدغه كساني است كه حاضرند جان و مال و آبروي خود را براي انقلاب نثار كنند.
كساني كه توسط انقلابيون ديروز به تندروي متهم ميشوند، اگر شخصيت و شخص آنان را محترم بشمارند از اتهام تندروي مبرا خواهند شد. مهم اين است كه ما كجاي كار هستيم و در هشت سال گذشته اين مسئله به وضوح اثبات شد. بايد پذيرفت كه برخي بزرگان نميتوانند شاخص و محور مفسر انقلاب باشند. هر نسلي رويشهاي خود را به رسميت ميشناسد.
بزرگان نيز بايد اين رويه را محترم بشمارند. نمونه تاريخي آن مواجهه اميرالمؤمنين با رويشهاي زمان خود و زدن دست رد به كساني بود كه به ظاهر پيامبر را هم درك كرده بودند.
شايعه شد كه چون طرفداران ناطق هفته قبل سخنراني خاتمي را به هم ريختند، قرار است تلافي صورت گيرد. همين شايعه مراسم سخنراني ناطق نوري را شلوغ و پرازدحام كرد. بنده براي اولين بار آن روز واژه «اصولگرا» را از ناطق نوري شنيدم. با اينكه آن روز چنين واژهاي مصطلح نبود و جرياني كه ناطق منتسب به آن بود با هويت راست شناخته ميشد اما ايشان با صراحت اعلام كرد «من يك اصولگرا هستم».
درباره طيف مقابل كه آن روز چپ و امروز اصلاحطلب خوانده ميشوند نيز گفت كه «خيلي بد عمل ميكنند. مثلاً هر جا پوستر مرا ميبينند اول چشمهايم را درميآورند. ظاهراً از چشمهاي من خيلي خوششان ميآيد. در ميآورند و با خودشان ميبرند!».
اما امروز نه خود ناطق نوري اصرار دارد كه اصولگرا است و نه جامعه سياسي ايران وي را اصولگرا ميشناسند و خودش هم فكر ميكند اگر بر اصولگرا بودن خود تأكيد كند، همانهايي كه چشمانش را در ميآورند از وي روي برميگردانند و وي متهم به افراط و تحجر خواهد شد.
آن روز دوم خرداديها مدعي بودند كه آمدهاند آنچه را ناطق و هاشمي انجام دادهاند، اصلاح كنند. وقتي اصلاحطلبان ظهور كردند، ناطق رئيس مجلس و هاشمي رئيسجمهور بود، اصلاحطلبان ميخواستند چه چيزي را اصلاح كنند؟ همان چيزي را كه نتيجه عملكرد ناطق و هاشمي ميدانستند و اين دو نفر و طيف آنان را غيرپاسخگو به مردم و بياعتقاد به دموكراسي، اقتدارگرا و محافظهكار ميدانستند. شعار ميدادند «ناطق نوري نميخواهيم، مجلس زوري نميخواهيم» آن روز هجمه اصلاحطلبان بر اين دو انقلابي قديمي موجب عدولشان از اصولگرايي نشد اما به محض اينكه احمدينژاد (كه قابل دفاع هم نيست) گفت ناطق چطور زندگي ميكند؟ فرزندان هاشمي در اين كشور چكار ميكنند؟ اين دو انقلابي نيز با اصلاحطلبان و رقيبان ديروز به يك تقاطع مشترك رسيدند.
هاشمي كه توسط حجاريان متهم بود: «دو هزار به دموكراسي اعتقاد ندارد» از منابع درون ديني در خطبه 26/4/88 حديث ميآورد كه اگر نميتوانيم با دموكراسي حكومت كنيم بايد رها كنيم و برويم، در ارديبهشت 1384 با جمع دانشجويي نزد آيتالله هاشمي رفتيم و از ايشان خواهش كرديم كانديدا نشود. بنده به عنوان سخنگوي جمع علت اين درخواست را به دلايل متعددي از جمله نبود روحيه انقلابي در وي ارجاع دادم.
ايشان در پاسخ فرمودند: «اين حرفها مال شماست مردم ميخواهند زندگيشان را بكنند.» امروز هاشمي ميگويد: «مردم از تندرويهاي اول انقلاب رنجيدهاند.» و ناطق ميگويد: «عدهاي كه در انقلاب نبودند امروز چنان انقلابي شدهاند كه ...». از جمله ناطق ميفهميم كه مدعيان انقلابيگري امروز، در صدر انقلاب نبودهاند، پس آن تندروي كه هاشمي بدان اعتراف ميكند را چه كساني انجام دادهاند؟ از نظر علمي نيز پذيرفته شده است كه يكي از خصايص ذاتي انقلابها خشونت و راديكاليسم و تندروي است.
اگر در انقلاب نبايد تندروي ميشد چگونه ميتوانيم نام آن را انقلاب و خود را انقلابي بدانيم. بايد همانند بازرگان (و نظرات امروز حجاريان) نظام شاه را اصلاح ميكرديم و به عنوان اصلاحطلب مقابل شاه قرار ميگرفتيم. اگر امثال جناب ناطق نوري و آيتالله هاشمي همچنان مدعي انقلابيگري هستند، براساس قاعده امام كه ميزان حال افراد است، شاخصهاي انقلابي بودن را اعلام كنند تا جوانان نسل سوم و چهارم انقلاب آنها را بشنوند و عمل نمايند. شما به خاطر مسائل شخصي با احمدينژاد حاضريد از انقلاب هم عدول كنيد و در فضاي روشنفكري بغلتيد. احمدينژاد در حوزه فرهنگي از خاتمي و روحاني ليبرالتر بود.
در پلوراليسم ديني به حقانيت اديان توحيدي و غيرتوحيدي باور داشت. در تواضع مقابل وهابيون آل سعود بيمحاباتر از هاشمي و روحاني بود. در مقابل امريكا اصرار بيشتري از روحاني جهت مذاكره داشت (رهبري چند روز پيش اشاره كردند) در شوراي همكاري خليج شركت كرد كه مورد نقد كروبي و موسوي هم قرار گرفت. پس تندروي وي كجا بود؟ تندروي وي برخورد با شماها بود كه هنوز آرام و قرار نگرفتهايد. بنابراين باور كنيم كه احمدينژاد بهانهاي براي ساختن تندروهاي خيالي براي عبور از استقامت انقلابي و زمينگير كردن نسلهاي انقلابي كشور است.
امام مهمترين دستاورد جنگ تحميلي را «استمرار روح اسلام انقلابي ميدانستند» اما امروز ناطق و هاشمي به اين نتيجه رسيدهاند كه «بايد زندگي كرد» با زبان بيزباني از اين جمله امام كه «اسلامي كه براي جهانخوران ضرر نداشته باشد اسلام نيست»، عدول كردهاند. امام كليد اين مسئله را قبلاً به دست ما داده بود و فرموده بود كه «آنان كه بر اين باورند كه مبارزه و رفاه با هم سازگارند آب در هاون ميكوبند». بنابراين هر كس به ورطه رفاه غلتيد كمكم مبارزه را بيحاصل ميداند و براي فرار بيسرو صدا از گذشته خود تندروهاي فرضي ميتراشد و خود را مصلح اجتماعي با چتري عام معرفي ميكند.
بايد از آقايان ناطق و هاشمي خواست با صراحت اعلام كنند كه به استمرار انقلاب اسلامي معتقدند به اين باور رسيدهاند كه انقلاب انجام و تمام شد و پس از تبديل آن به نهاد (جمهوري اسلامي) بايد زندگي كرد و به رفاه روي آورد. بايد موضع خود را با امام كه ميفرمود «چنگ و دندان ابرقدرتها را خرد ميكنيم يا پيروز ميشويم يا به پيروزي بالاتري كه شهادت است ميرسيم»، روشن كنيم. مشي امروز انقلابيون ديروز، ظلم به امام و واجد توليد دوگانگي براي نسل امروز و خيانت سهمگين است. بايد شاخصهاي تندروي را روشن نماييد.
اگر كسي گفت حوادث سال 1388 سوءتفاهم نبود كه اكنون رفع كدورت كنيم بلكه يك طراحي بود كه موسوي در مصاحبه با نشريه تايمز آن را لو ميدهد بايد متهم به تندروي شود؟ ياران ديروز امام باور نمايند كه امام را نميتوان از انقلاب اسلامي حذف كرد كدام امام؟ همان امامي كه سال 1367 انقلابيتر از 1357 بود. شما اكنون مانند جانشينان مائو در چين عمل ميكنيد كه به خاطر غيرقابل دفاع دانستن انقلاب دوم مائو (انقلاب فرهنگي 1966) فقط عكس او را بالاي سر خود ميزنند و كار خود را ميكنند.
او را متهم به تندروي كردند اما چون هويت خويش را از او ميدانستند مجبور بودند او را محترم بشمارند. در همان حدي كه عكس وي بالاي سرشان باشد و ظاهر را حفظ كنند. اما بداخلاقي احمدينژاد واقعاً مؤثر بود به صورتي كه با اتهام شخصي وي، اين دو انقلابي سابق چنان جري شدند كه جايگاه خود را در انقلاب گم كردند اصلاً برايشان مهم نيست پيرو چهكسي هستند و چه كساني از آنان پيروي ميكنند. نه مرزي را ميشناسند و نه چارچوبي را برميتابند. غلتيدن در وادي روشنفكري و پرستيژخواهي آفت نيروهاي انقلاب اسلامي است كه امروز مسير آن هموارتر شده است. امروز نرنجيدن طبقات مرفع و بيدرد مهمتر از دغدغه كساني است كه حاضرند جان و مال و آبروي خود را براي انقلاب نثار كنند.
كساني كه توسط انقلابيون ديروز به تندروي متهم ميشوند، اگر شخصيت و شخص آنان را محترم بشمارند از اتهام تندروي مبرا خواهند شد. مهم اين است كه ما كجاي كار هستيم و در هشت سال گذشته اين مسئله به وضوح اثبات شد. بايد پذيرفت كه برخي بزرگان نميتوانند شاخص و محور مفسر انقلاب باشند. هر نسلي رويشهاي خود را به رسميت ميشناسد.
بزرگان نيز بايد اين رويه را محترم بشمارند. نمونه تاريخي آن مواجهه اميرالمؤمنين با رويشهاي زمان خود و زدن دست رد به كساني بود كه به ظاهر پيامبر را هم درك كرده بودند.