صراط: کیهان ورزشی با 58 سال انتشار، قدیمیترین نشریه ورزشی ایران است. نشریهای که تلاش میکند پرچمدار روزنامهنگاری پاک در فوتبال ایران باشد و شاید اگر نسبت به آن کم لطفینمیشد اکنون میتوانست جایگاهی مثلمجله فرانس فوتبالدر فوتبال فرانسهداشته باشد اما ظاهرا برخی دوست ندارند جریانهای سالم رسانهای فعال و پویا عمل کنند.
به همین دلیل به سراغ سعید مدنی سردبیر و مدیرمسئول هفته نامه کیهان ورزشی رفتیم. تا ضمن آسیبشناسی رسانههای ورزشی از این استاد دانشگاه و پیشکسوت روزنامهنگاری ورزشی در مورد راهکارهایش برای بهبود وضعیت فرهنگ،اخلاق در رسانه وورزش سؤالاتی بپرسیم. در روزهایی که خیلی در همین فضای رسانه ای به راحتی قلم به دست گرفته اند و تهمت و افترا هم هیچ هراسی ندارند و در واقع مهارت شان ایجاد فضای ناپاکو ناسالم رسانه ای است،شاید صحبت های امثال مدنی ها بتواند درس خوبی به آنها باشد.
سعید مدنی روزنامهنگار باسابقهای است که برخلاف بسیاری از روزنامهنگاران جوانبا وجود بیماریاش همچنان مشغول مطالعه و تحقیق است. او استاد دانشگاه است؛ مردی که دلش برای سربلندیجمهوری اسلامی ایران میتپد و دوست دارد کشورشهمواره در جمع برترینها باشد. مردیازجنس رسانه و ورزش، روزنامهنگاری باتحصیلات عالیه در زمینه جامعهشناسی که حرفها و نظراتش میتواند هر خوانندهای را به فکر و تامل وادارد.
خواندن صحبتهای این روزنامهنگار پیشکسوت ورزشی میتواند برای بسیاری از مسئولان ورزش و فرهنگ کشور مفید و راهگشا باشد. باهم صحبتهای سعید مدنی را میخوانیم:
* در نوجوانی یک نشریه ورزشی داشتم
میخواهیم از خودتان برای ما بگویید. اینکه چگونه وارد حرفه روزنامهنگاری شدید.
از قدیم به کار مطبوعات ورزشی علاقمند بودم در کنار علاقهای که به ورزش داشتم رفته رفته به کار مطبوعات ورزشی هم علاقمند شدم. یعنی همان زمان که دوست داشتم فوتبال بازی کنم ،میخواستم روزنامه ورزشی هم داشته باشم. از همان دوران 13-14 سالگی. یعنی همان زمانی که بازی میکردم اتفاقات ورزشی را هم دنبال میکردم. یک نشریه ورزشی هم به نام پیام ورزش راه انداخته بودم که خودم آن را مینوشتم و خودم هم آن را میخواندم البته گاهی اوقات به بچههای مدرسهمان هم رویم میشد و این نشریه را نشان میدادم. این البته به قیمت گزافی برایم تمام شد و دو سال رفوزه شدم. البته اکنون میبینم آن دو سال رفوزگی حکمتی داشت. در آن دو سال آنقدر که بر روی مسابقات ورزشی تمرکز میکردم بر روی درسم تمرکز نداشتم. خیلی از اطلاعات مربوط به آن زمان فوتبال را در همان دو سال کسب کردم. درآن 2 سالدرس را از دست دادم اما اطلاعات ورزشی خوبی کسب کردم. در آن زمان با مجله دختران و پسران که خبرنگار افتخاری میگرفت کار میکردم. بعد از انقلاب هم در سال 1361 از طریق یکی از دوستان و اقوام به تحریریه کیهان ورزشی معرفی شدم. 7-8 سال هم افتخاری برای کیهان ورزشی کار کردم. آن زمان تنوع نشریات وجود نداشت. یک کیهان ورزشی بود و یک دنیای ورزش و برخی از صفحههای ورزشی روزنامههای سیاسی که جوانان اینگونه جذب روزنامهنگاری ورزشی میشدند. حقوقی هم در کار نبود. اواخر سال 1367 با من قرارداد بستند و در سال 68 استخدام شدم و در سال 70 هم مدیرمسئول وقت کیهان ورزشی به خاطر گیرهای قانونی که در وزارت ارشاد داشت نمیتوانست کارش را ادامه دهد که از طرف نماینده وقت ولی فقیه من را صدا کردند و از 20 آبان 1370 تا الان مدیرمسئول و سردبیر کیهان ورزشی بودم تا امروز.
* روزنامهنگاری ورزشی مترادف شده با واژههای منفی
گفتید که فوتبال هم بازی میکردید. در کدام تیمها بودید؟
من به فوتبال علاقمند بودم، البته بازیکن خوبی هم نبودم. اما جوری بودکه هر کسی بازیام را میدید میگفت میتوانیم تو را بانک ملی یا شاهین معرفی کنیم. از طرف علی کَرم صوری که بازیکن تیم بانک ملی بود یا بازیکن دیگر وثوق که ذخیره ناصر حجازی بود و اکنون در خارج از کشور است به شاهین معرفی شدم اما در 17-18 سالگی عمل چراحی در پایم انجام دادم به خاطر غدهای که ایجاد شده بود و نتوانستم فوتبال را ادامه دهم اما در سطح دانشگاهی ورزش و بیشتر فوتبال انجام دادم. دو سه سال هم کونگفو کار کردم.
تحصیلات شما در چه زمینهای است؟
من فوق لیسانس تاریخ و فوقلیسانس جامعهشناسی دارم. در این زمینه علاقمند بودم و تحصیلاتم را ادامه دادم.
اکنون میبینیم که در تحریریه قدیمیترین نشریه ورزشی ایران نسل جدیدی از روزنامهنگاران حضور دارند. تفاوت روزنامهنگاری فعلی با زمانی که شما کار روزنامهنگاری را شروع کردید، چیست؟
من همان زمان که ورزش میکردم علاقمند به روزنامهنگاری ورزشی بودم. میدانید که در علاقمند شدن به یک رشته ورزشی نقش الگوها خیلی مؤثر است. مثلا یک نفر دروازهبانی مثل مرحوم ناصر حجازی را میبیند و یا بازیکنی مثل علی پروین را میبیند و میخواهد ورزشکار شود. کار روزنامهنگاری در زمان ما هم همان جذابیتی را ایجاد میکرد که ستارهها در ورزش به وجود میآوردند. یعنی فکر میکردم اگر قرار است من کار ورزشی انجام دهم حتما لازم نیست دروازهبان یا گلزن خوبی باشم. میتوانم یک گزارشگر یا مفسر خوب ورزشی هم شوم. وقتی من یک گزارشگر خوب و باشخصیت را در تلویزیون میدیدم جذبش میشدم حالا نمیدانم آنها چگونه زندگی میکردند اما آن طور که من میدیدم بسیار خوب بودند و من نوجوان را جذب خود میکرد که نه تنها از درسم که حتی از فوتبال و بازی کردن هم صرفنظر میکردم و به عالم مطبوعات میچسبیدم. اما اکنون فضا جوری است که سخت است که بگوییم در روزنامهنگاری ورزشی کار میکنم. مثلا هفته گذشته در دانشگاه که درس تاریخ و جامعهشناسی تدریس میکنم وقتی بچهها از شغل من پرسیدند یک مقداری سختم آمد که بگویم و بعد پیش خودم گفتم چرا تردید کردی که بگویی. همه جور آدمی در این حرفه و شغل هست اما سابق آدمهایی که در این حرفه بودند میتوانستند الگو باشند. از حرفزدنشان تا برخوردهایی که در تلویزیون و ورزشگاه میدیدیم. نوعی جذابیت ایجاد میکرد و روزنامهنگاران ورزشی یک جایگاه مثبت اجتماعی داشتند. طوری نبود که بگویم طرف خبرنگار ورزشی است و خبرنگار ورزشی مترادف با این واژههاست و مسائل منفی را در ذهن تداعی کند.
میخواهیم شفاف صحبت کنیم. چه واژههای منفی در ذهن متصور میشود؟مثلا دلالی یا ایجاد ارتباط ناسالم بین یک تیم یا یک داور و یا بین دومربی. خیلی وقتها این وسط ارتباطاتی که با مربیان خارجی دست چندم دارند و افرادی که از نظر مالی هم وضعشان خوب است اما این درآمد را از کجا آوردند جای تعجب دارد. خبرنگار ورزشی این تصورات را در اذهان تداعی میکند و میدانیم که خیلی کسانی که در این حرفه سالم کار میکنند و از قدیم هم این طور بود. زندگی آبرومند در سطح معمول دارند اما برخی چیزهایی دارند که مشخص است از طریق روزنامهنگاری صرف به دست نمیآید.
* واقعیتها در مورد رسانهها را نمیتوان انکار کرد
مقصر این تصویر سیاه از روزنامهنگاری ورزشی در جامعه را چه کسی میدانید؟
من فکر میکنم واقعیتهایی است که نمیتوان انکار کرد. مسائلی است که دیده شده. سالها هم هست که در مورد آن هشدار داده میشود اما متاسفانه کسانی که باید به این مسائل توجه داشته باشند به آن توجه ندارند و برای خودشان تعریفهای خاص و رویایی دارند یا این کار را نمیشناسند. مثلا در علم اقتصاد آدام اسمیت بود که میگفت بازار را آزاد بگذارید تا آنقدر زد و بند شود و بالا و پایین شود تا خود بازار راهش را پیدا کند. اکنون ما هم سالهاست که این روش را امتحان میکنیم که نه تنها جواب نداده بلکه داریم به جاهای بدی میرسیم. فکر میکنم مشکل اصلی این ماجرا خود مطبوعات و رسانهها نیستند. اگر در بحثهای بعدی به آن برسیم به آن اشاره میکنم.
* یک ربع قرن قبلپروین لفظ خبرنگار هزار تومانی را به کار برد و هشدار داد
چند سال پیش شاهد دستگیری نسبتا گستردهای در سطح مطبوعات بودیم. چقدر این دستگیریها توانست فضا را مثبت کند و یا اینکه این دستگیریها بیشتر جو منفی را تبلیغ کرد؟این دستگیریها نهایتا به جایی نرسید چون کار فرهنگی است باید فرهنگی با آن برخورد کرد. با بگیر و ببند و زد و خورد یک مقطع کوتاه 3-4 ماهه جواب بدهد اما در نهایت برمیگردد به همان محور اصلی که این داستان روی آن قرار گرفته است و آن محور را باید تکان داد اما دیدید که آن دستگیریها مشکلی را حل نکرد و اکنون هم میبینیم که آن افراد یکی یکی در حال بازگشت به کارشان هستند. یادم هست در حدود سال 69-70 جریانات ناسالم در روزنامهنگاری ورزشی از همان زمان تقریبا علنیتر شد البته از قبل هم بوده است. اگر روزنامههای قدیمی ورزشی را بخوانید میبینید که رگههایی از این مسائل در نوشتهها وجود داشته است. حتی همدیگر را متهم میکنند اما به این شکل که یک جریان کل ورزش را میخواهد به نفع خودش مصادره کند وجود نداشت. در همه جا ممکن است در حاشیه اتفاقات ناسالمیبیفتد اما زمانی مشاهده میکنید که یک جریان ناسالمی میخواهد فوتبال را تحت تاثیر خودش قرار دهد.
این جریان ازچه زمانیعلنی شد؟
کیهان ورزشی آن زمان یعنی حدود سال 69-70 هشدارهایی داده بود آن زمان هفتهنامهها در حال شکلگیری بودند. اما حرفهای علی پروین که سرمربی تیم ملی بود خیلی سر و صدا به پا کرد. پروین با خیلی از اهالی مطبوعات روابط حسنهای داشت. علی پروین اهل درگیری و تضاد نیست. او آدمی است که سعی میکند با مسالمت پیش برود و روش مبارزه خودش را دارد. او زمانی که مربی تیم ملی شد آنقدر این مسئله به او فشار آورد و بحث تحمیلها و مسائل دیگر پیش آمد که از لفظ خبرنگار هزار تومانی استفاده کرد. یعنی میگفت ما اکنون خبرنگاری داریم که با هزار تومان حقیقت را وارونه جلوه میدهد و ما خبرنگارانی مثل مرحوم اسدالهی داشتیم. اما خبرنگاران اکنون با هزار تومان شب را روز و روز را شب جلوه میدهند. این هشدارها از همان زمان شروع شده است. نزدیک به 25 سال یعنی ربع قرن از آن هشدارها میگذرد اما اتفاقی نیفتاده است و به قول شما 7-8 سال پیش یک بگیر و ببند رخ داد و بعد هم تمام شد و رفت. اما آیا آن بگیر و ببند کافی بود؟ و آیا نوع برخورد ما باید با زد و خورد باشد؟ یا کار را باید از جای دیگر اصلاح کرد. اینها سؤالاتی است که باید پاسخ داد.
* مشکل اصلی عدم نظارت بر رسانهها است
اگر شما بر فرض قدرت اجرایی داشتید برای اصلاح این وضعیت چه کاری انجام میدادید و راهکارتان چیست؟
باید برویم سراغ منبع و علت و سرمنشا. آنها که سیاستگذار فرهنگ هستند. اکنون در وزارت ورزش قرار است به شما مجوز بدهند. مجوز را میدهند و بعد شما هر بلایی که میخواهید بر سر فرهنگ و ورزش بیاورید. با احساسات جوانان بازی کنید. پوست مدیر را بکنید و باج از مربی بخواهید. هیچ کس هم در مقام دفاع از اینها برنمیآید. یک تیغی را به کف زنگی مست میدهند و او هم به جان جامعه ورزش میافتد. بستگی به انصاف خودش دارد. برخیالحمدالله انسانهای خوب وسالمی هستند هر کاری هم که بکنید چون اعتقادات درستی دارند به چیزی معتقدند کارشان را جلو میبرند برایشان مهم هم نیست که کسی به آنها برخورد کند یا تشویقشان کند. الان شرایط کاری ما اینگونه شده است. در تلویزیون هم فقط برنامه ورزشی ساخته می شود و به نظر میرسد سیاستگذاری برایشان نیست به شدت معتقدم یکی از معضلات ورزش ماو ریشه بسیاری از دردهای ما در بعد فرهنگی، فنی و اخلاقی رسانهها هستند که مطبوعات حتی رادیو تلویزیون هم جزو آنهاست. رسانهها به شدت ورزش ما ضربه زدند. چون رسانه یک قدرتی دارد که نیروی تاثیرگذاری است. این تاثیر و قدرت متاسفانه در جهت بالا بردن توان ورزش و همبستگی اجتماعی به کار گرفته نمیشود و قدرت رسانهای ضد کارکرد خودش عمل میکند و حتی در جاهایی ضد همبستگی اجتماعی عمل میکند.
چگونه؟یعنی تنفر و کینه در جامعه ورزش ما حاکم است. به نظر من در جامعه ورزش خیلیها همدیگر را دوست ندارند. جو صمیمی حاکم نیست. نوع برخورد خبرنگار بامربی. بازیکن با خبرنگار و ... حالت عصبی و خشمگینانه دارد. انگار که میخواهید مچ من را بگیرید. یا اینکه به شما چه مربوط است اینگونه سؤال میکنید. نوع گفتمان حاکم عصبانی و توآم باجبههگیری است. یعنی آن تفاهم و احترام که در مصاحبههای سابق میدیدی یا در همان کشورهای غربی که صد در صد حرفهای هستند بازیکن و مربی حرفهای در کمال آرامش رفتار میکند البته آنجا هم برخورد پیش میآید اما استثنا است اما اینجا تبدیل به قاعده شده است. اکثر کنفرانسهای ما به هم میریزد. مدیر و مربی قهر میکند. من سیاستگذاران را متهم میکنم یعنی آن کسی که در تلویزیون برای ورزش مملکت سیاستگذاری میکند، کارش را درست انجام نمیدهد. آقایی که برنامه میسازد وظیفهاش را انجام میدهد آن کاری که بلد است را انجام میدهد. جنجالی برنامه میسازد. اما یک کسی باید بگوید انجام بده یا انجام نده. این کار خوب است این کار خوب نیست اما ما چنین چیزی را مشاهده نمیکنیم. گفتم تیغی را خدای ناکرده اگر در دست آدم ناسالم بیفتد در راه نادرست استفاده میکند و اگر در دست آدم ناسالم باشد در مسیر نادرست از آن استفاده میشود. اما اگر در دست چنین فردی باشد که خیلی به مصلحت جامعه فکر نمیکند و فقط به خودش و منافع خودش فکر میکند. مسیر دیگری را طی میکنیم و متاسفانه اکنون اینگونه شده است و خط قرمزها را که در همه جای دنیا وجود دارد و رعایت میشود را نادیده میگیریم. خط قرمزها مصالح ملی است که متاسفانه اینجا رعایت نمیشود و وضعیت مطبوعات و رسانهها اسفبار میشود. البته رسانهها معلول هستند علت کسانی هستند که وظیفه نظارت و کنترل دارند و به هیچ عنوان وظیفهشان را انجام نمیدهند. این را باید در وزارت ارشاد پیدا کرد. امیدوارم مسئولان جدید وزارت ورزش این کار را شروع کنند. در صدا و سیما به خصوص بخش برنامههای ورزشی و تلویزیونی نظارت انجام شود. اکنون هر کس بخواهد دو ساعت برنامه میگیرد و هر چه دلش بخواهد در آن میگوید و خیلی از کسانی که از قدیمی ورزش هستند شاید به این برنامهها توجهی نکند. حسن حبیبی از قدیمیهای فوتبال ایران گفت که آن یک برنامه پرطرفدار ورزشی را نگاه نمیکند، چون در آن برنامه حرمتها رعایت نمیشود.
یعنی معتقدی تهیه کننده و مجری آن برنامه مقصرند؟
به نظرم باید یک نفر این مسائل را تذکر دهد. فرانتس یکن باوئر با همه عظمت و بزرگیاش با 4 مو سفید آلمانی مراقب او هستند. مورینیو در چلسی مطمئن باشید چند باتجربه به او میگویند که چه بکند. نظارت در همه جای دنیا وجود دارد اما در اینجا همه خود را عقل کل میدانند. نتیجه این میشود هیچ کس هیچ کس را قبول ندارد و همه خود را عقل کل میداند و حرمت،اخلاق و فرهنگ زیر سؤال میرود.
* سر مدیران غیرورزشی را راحت کلاه میگذارند
شاید بهتر باشد همه چیز را روی سر خبرنگاران و رسانهها نریزیم.مدیران و روزنامهنگاران در این جو مسموم و ناسالم چه نقشی دارند؟
من همه چیز را روی سر رسانهها میریزم که از جنس خودم هستند. زیرا اکثر مدیران ما ورزشی نیستند. مدیری که ورزشی است گول نمیخورد. آدمی مثل علی پروین رانمیتوان فریب داد شاید او تحصیلات آکادمیک نداشته باشد اما در فوتبال فوق دکتری دارد. یا آدمی مثل استاد حسن حبیبی فریب خبرنگاری مثل من را نمیخورد. اما مدیری که ورزشی نیست و از این نظر ضعف دارد مجبور است با برخی روزنامهنگاران که اتفاقا از آدمهای بزرگ رسانهها هم نیستند ارتباط میگیرد. مثل همین مالکتیم ملوان. هفته گذشته دعوایی را به خاط یک شام مشترک امیر قلعه نویی و سرمربی تیمش به پا کرد. سؤالم این است که چه کسی این خط را به محجوب میدهد؟شما مطمئن باشید رد پایش را باید در رسانهها پیدا کرد. یا آقای عاری سرپرست تیم فجرسپاسی. تیمش 5 گل در شیراز خورده است میآید و حرفهایی میزند. محمود یاوری که خودش فوتبال شناس است و از جنس حبیبی است، باید بیشتر بگوید که این مسائل زد و بند نیست. اما چنین حرفی نمیزند. چون کسی میتواند به محمود یاوری خط بدهد که فلان بازیکنت را میخواهند و فصل بعد می برند بهفلان تیم. به همین خاطر موقعیت گل را به اوت میزنند. همان بازیکن این فصل یک گل برای تیم استقلال زده است. 10 موقعیت گل را خراب کرده است پس چرا این حرفها نیست؟ چرا نمیگویند این بازیکن سال دیگر میخواهد به فلان تیم برود؟اوضاع فرهنگی، اخلاقی و رفتاری ما به هم خورده است و رد پاهای زیادی در عالم مطبوعات باید پیدا کنیم. این که شما فرمودید مدیران علت دارد نباید مدیر ناآشنا به ورزش و کسی که روابط ورزشی را نمیشناسد به ورزش وارد کرد. نباید آنهایی که برای ورزش تصمیم میگیرند آن رادست کم بگیرند و بگویند ورزش را میتوان راحت اداره کرد اتفاقا این گونه نیست. یادم است سال 72 در اواخر کار دکتر حسن غفوریفرد یک بار خدمتشان رفتیم. اتفاقا آن زمان مناسبات خوبی هم با هم نداشتیم. چون آن زمان بیشتر انتقاد میکردیم و بحث رو در رویی مطرح بود. قدیم اینگونه بود که کسی که مطبوعاتی بود به نوعی منتقد بود. البته میهمانی بود و بچههای کیهان ورزشی را دعوت کرده بودند. ما هم برای آنکه حسن نیتمان را ثابت کنیم رفته بودیم. در آن مهمانی حرفی به من زد که بعد از 21 سال همچنان به یادم مانده است. غفوریفرد گفت قبل از اینکه به ورزش بیایم دکتر بودم، مدیر و رئیس و وزیر بودم اما در ورزش به گونهای با من برخورد میکنند که انگار هیچ نبودیم. به او گفتم بله شما استاد من هستید اما ورزش داستان خودش را دارد. باید ظرایف کار را بشناسید. این است که مدیران ورزشی که نا آشنا به ورزش هستند گول میخورند و به سمتی که آنها میخواهند میروند و مربی و بازیکن به ما تحمیل میکنند و هزار و یک جور از آنها کار میکشند.به عنوان یک مدیر ناموفق از گردانه ورزش خارج میشوند. اگر مدیری کاربلد باشد از بطن ورزش باشد مطمئنا خیلی از این مسائل حل میشود. یکی از دلایلی که شاید این اواخر دلالی افسارگسیخته را در فوتبال شاهد بودیم به خاطر آن است که اکثر مدیرانباشگاهها غیرورزشی بودند و تا بخواهند بفهمند چی به چی بوده کلاههای بزرگی سرشان رفته است.
* از سرمایههای مدیریتی به خوبی استفاده نمیکنیم
مصداق عینی این مسئله محمد رویانیان میتواند باشد؟
یکی از درددلها و گلههایی که دارم این است که در ورزش خیلی سرمایهها داریم که از آن درست استفاده نمیکنیم. یعنی ورزش ما از لحاظ سرمایه انسانی و مالی غنی است. من برایتان از همین کیهان ورزشی مثال میزنم. نشریهای که مال مردم است و نزدیک به 60 سال قدمت دارد. حتی نیلسون دروازهبان پرسپولیس با خبرنگار ما مواجه شده بود از اینکه نشریه ورزشی 60 ساله در ایران داریم، تعجب کرده بود که چقدر جالب است ایران نشریه ورزشی 60 ساله دارد. یا خودم در سفرهای خارجی وقتی با خبرنگار خارجی صحبت میکردم برایشان جالب بود. یک بار در ژاپن از من فیلمبرداری کردند و تلویزیون ژاپن هم 5-6 دقیقهای آن را پخش کرد. از نشریه 60 ساله ورزشی ایران. این را گفتم که بگویم نمیتوانم از سرمایههای خود، خوب استفاده کنیم. از نظر کمیت و ذوق و قدرت ابتکار رسانههای خوبی داریم. شاید در برخی مواقع سلیقههایمان با هم منطبق نباشد ولی خوب کار میکنند و کارشان را بلدند. اما نمیتوان از این سرمایهها خوب استفاده کنیم. چه در بعد رسانهها و چه در بعد مدیریتی. مثل رویانیان که شما اسم بردید. رویانیان با نیت خیر و برای خدمت به ورزش آمد. او امتحانش رادر 30 سال انقلاب پس داده است؛ در جبهههای جنگ و در میادین مختلف. هر جا به ایشان گفتهاند رفته و فکر کرده سنگری است و برای خدمت رفتهاند. اماآیا ما میتوانیم از سرمایههایی مثل رویانیان و فتحاللهزاده به سادگی بگذریم؟ ضمن اینکه از سرمایههایی که در خود ورزش تربیت شدهاند مثل پروین، دایی، پورحیدری، مهاجرانی، حبیبی، آشتیانی، در کشتی بنا ،در مدیریت آقای یزدانی خرم، یا طالقانی. چرا از آنها درست استفاده نمیکنیم. چرا قدر این نعمت را نمیدانیم؟ بنابراین حتی فردی مثل رویانیان ورزش را نمیشناسد. ما ورزشیها به نیت آنکه از ایشان به نفع ورزش نه به نفع خودمان کمک بگیریم. از این بهتر نتیجه میگیریم. نمیگویم صد در صد رویانیان موفق میشود اما کار به اینجا کشیده نمیشد. اکثر مدیرانی که به ورزش آمدند با حالت دلخوری و بازنده از ورزش رفتهاند. داغ و با شور وهیجان آمدند و گفتند میخواهیم ورزش را درست کنیم اما وقتی جلو میروند می بیند این خبرها نیست. در سطح کلانش محمد علیآبادی و محمد عباسی که تا زمانی که ورزش را میشناسند میفهمند که باید فرار کنند و میگویند اگر ورزش این است ما نیستیم. آن نمایش اولیه ورزش یک چیز دیگر است که به آنها نشان میدهد تا دلگرمش کنند. تا اهداف شخصی که دارند برآورده کنند.
* نمیخواهند کیهان ورزشی فرانس فوتبال شود
چرا نشریهای مثل کیهان ورزشی با 60 سال قدمت که باعث تعجب دروازهبان پرسپولیس هم میشود نمیتواند در جامعه ورزشی ایران نقشی مثل مجله فرانس فوتبال را در فرانسه ایفا کند؟ این نشریه باید برای خیلی از جوانان روزنامهنگار مدینه فاضله باشد.
اول از همه چیز بدون هیچ شکی به بیعرضگی و ناواردی ما برمیگردد مثل مربی بازنده که باید شجاعت داشته باشد و بگوید تیم باخت ومن مقصرم. اما عرضم این است وقتی روال و سیستم در ورزش این است که همه چیز در خدمت دلالیزم و افسارگسیختگی باشد نشریهای مثل کیهان ورزشی که میخواهد سالم کار کند و آرمانهای ورزش را در بعد ملی و انقلابی دنبال کند خود به خود به گوشه رینگ، انزوا رانده میشود. همکار ما در بندر انزلی فوت شده است. 2 سال پیش حاجآقا زرافشان عکاس قدیمی که درگذشت خیلیها گفتند عکاس قدیمی فوت کرد. یافرخ پاسواری روزنامهنگار 40 ساله گیلان. اینها در کجا فعالیت میکردند و در کدام نشریه کار میکردند. شما که رسانهای هستید آیا نباید درست به مردم اطلاع بدهید؟ من از رسانهها ممنونم که اطلاعرسانی میکنید و یاد حاجی زرافشان را گرامی میدارید اما چرا اسم کیهان ورزشی را نمیآورید یعنی بایکوت تا این حد؟ جرم کیهان ورزشی چیست؟ جرمش این است که نمیخواهد وارد این دلالی افسارگسیخته شود؟ یعنی برخلاف موجی که راه افتاده حرکت میکنیم.اکنون فدراسیون فوتبال، کنفرانس مطبوعاتی میگذارد. نشریه 60 ساله کیهان ورزشی را دعوت نمیکند. این مسئله دو دلیل میتواند داشته باشد. یا کسی که مدیر روابط عمومی فدراسیون است کیهان ورزشی را نمیشناسد. پس بیجا آنجا نشسته است. مگر میشود مدیر روابط عمومی مهمترین فدراسیون ورزش ایران را کیهان ورزشی را نشناسد؟ وحتی اندازه نیلسون هم نداند که سابقه رسانهها چیست؟ نشریه دو روزه را دعوت میکنند اما کیهان ورزشی را دعوت نمیکنند یا اینکه این فرد کیهان ورزشی را میشناسد و دعوت نمیکند که در آن صورت مغرض است و نباید آنجا باشد. این مسائل از دست ما خارج است. خیلی وقتها حمایتهای دولتی و ارشادی رامتوجه نشریات دیگر میبینیم و کیهان ورزشی را در تنگنا قرار میدهند. خوشبختانه قبل از اینکه بحث به اینجا برسد من صحبتهایم را گفتم که روندو جریان به این سمت است و رسانه باید در خدمت دلالیزم و جریاناتی که منافع خودشان را بر مصالح ورزش ترجیح میدهند. اگر کیهان ورزشی یا نشریهای با این جریان همکاری کند به عرش مینشانندش. و گرنه در حد یک تسلیت هم اسمش را نمیآورند. مجله فرانس فوتبال را یک سیستم تقویت میکند. فوتبال فرانسه باید فرانس فوتبال داشته باشد. فوتبال فرانسه که قهرمان جهان است و زینالدین زیدان تربیت میکند یا آلمان کیکر داشته باشد. آنها اجازه نمیدهند که به یک آدم مقصر مدیریت کیهان ورزشی را به عهده بگیرد. من گفتم که من مقصرم چون بحث منافع ملی است. بحث سرمایه ملی است. سرمایه 60 ساله ما را بایکوت میکنند. چون به نفع ورزش شاید باشد اما به ضرر برخی جریانات است. جریاناتی که ورزش را قربانی منافع خود کرده است. اکیپ و فرانس فوتبال را یک جریان به جلو هدایت میکند.
در کشوری مثل آلمان و ایتالیا هم این همه نشریه ورزشی نمیبینم.
بله اینجا میخواهند آنقدر شلوغ شود تا چنین سرمایههایی به چشم نیاید و صدا به صدا نرسد و در این شلوغی عدهای کار خودشان را بکنند و بروند.
* بیماری من ریشه عصبی دارد
شنیدیم که علت اصلی بیماری شما همین فشارهای عصبی کار سالم روزنامهنگاری است.
واقعا این سؤال را میخواهید منتشر کنید. پس بنویسید که دلیل اصلی بیماریام این است زیرا ریشه اصلی بیماری من عصبی است.من نه مشکل خانوادگی دارم و نه مشکل شغلی دارم. 30 سال است که به کیهان ورشی میآیم. کیهان ورزشی مثل خانهام میماند. پزشکان گفتهاند نباید استرس داشته باشی.
چنددرصد از روزنامهنگاران ورزشی ما را سالم میدانید؟
نمیتوانم در این زمینه برآوردی داشته باشم. فقط میدانم آدمهای سالم زیاد داریم. اکثر قریب به اتفاق بچههای خوبی هستند. بحث من آدمها نیستند بحث من جریان تفکر رسانهای است که حاکم بر رسانههای ما شده است که اگر زد و بند نکنید هالو هستید. این ذهنیت در ذهن جوان روزنامهنگاران ما به وجود آمده است که اگر ارتباط خوبی نداشته باشی بازیکن در چنگت نباشد اصلا خبرنگار نیستی. در گذشته تعریف خبرنگار این بود که خبرنگار از پله هیچ فدراسیونی بالا نمیرود. افتخارم این است که تا به حال از پله هیچ فدراسیونی بالا نرفتم. همه جا رو در رو ایستادم و فلان مدیر را تکان دادم. قدیم تعریف روزنامهنگاری اینگونه بود اما اکنون افتخار این است که من دیشب با چه کسی شام خوردم. چند بازیکن در مشتم است. کدام مربی خارجی را میخواهم به ایران ترانسفر کنم. کدام مدیر باشگاه به من تلفن زده و دعوتم کرده است. اینها شده است ارزش. تعریف ارزشها در روزنامهنگاری عوض شده است. قدیم اینجوری خبرنگار تربیت میشد. که باید نقش منتقد را داشته باشد و فاصلهای داشته باشد. موقعی که من جوانتر بودم رئیس فدراسیون را اگر میدیدم مسیرم را عوض میکردم مثلا امیر عابدینی بچه محل من بود و ما در زمین اختیاریه که محل مشترکمان بود بازی داشتیم عابدینی که رئیس فدراسیون فوتبال بود و نشسته بود کنار زمین وقتی او را دیدم بین نیمه که برای آب خوردن رفتم مسیرم را عوض کردم. چون یاد گرفته بودیم رئیس و مدیر دیدیم راهمان را کج کنیم اما اکنون به سینه مدیر میروند. اگر خبرنگاری امروز مثل من رفتار کند میگویند او اصلا خبرنگار نیست. خبرنگار باید برود و ارتباط بگیرد. دوست شود و حتی شریک شود. بنابراین فرهنگ رسانهای ما باید اصلاح شود نه آدمها. آدمها معلول هستند. بستر را باید جوری درست کرد که بتوان در آن درست کار کرد و زندگی آبرومندانه داشت. هیچ کس دوست نداردکار بد بکند و به دردسر بیندازد. یاخودش را بدنام کند یا خدای ناکرده پول ناسالم سر سفرهاش ببرد. ولی وقتی فضا به گونهای میشود که این مسائل ارزش میشود ثروت بیشتر و پول بیشتر آز و جاهطلبی به عنوان ارزش مطرح میشود و اگر این کارها را اگر نکنی پس هالو،سنتی و عقبمانده هستی پس هر جوانی تحت تاثیر قرار میگیرد و فضا را باید اصلاح کرد.
*روزنامه نگاران خارجی حامی منافع ملیشان هستند
اکنون هم جو آنقدر مسموم شده است که حتی به برخی از روزنامهنگاران سالم هم اتهامزنی میکنند و اگر از کسی انتقاد شود نمیگویند این انتقاد کارشناسی است بلکه اتهامی به آن فرد میزنند چقدر این اتهامزنیها فضا را تحت تأثیر قرار میدهد اتهامزنیهایی که بدون مدرک است.
اکنون میگویند کسی که تعریف میکند حتماً به او چیزی رسیده است که از فلان مسئول تعریف میکند یا کسی که انتقاد میکند حتماً غرض دارد و به چیزی که میخواسته نرسیده و کار کردن در این فضا خیلی سخت شده است و خیلیها فضا را کدر میبینند و یک جوان نمیتواند در چنین فضایی روزنامهنگار ورزشی را الگوی خودش قرار دهد و بگوید میخواهم روزنامهنگار ورزشی شوم. اما من وقتی جوانتر بودم میگفتم دوست دارم روزنامهنگار ورزشی شوم اما الآن این مسئله تعریف ندارد. طرف روزنامهنگار است همه کار میکند روی نیمکت مینشیند روابطعمومی فلان فدراسیون و فلان تیم است همه چیز قاطی شده است پس روزنامهنگاری یعنی چه؟ آن زمان یک قلم بود و یک برگه یادداشت و روزنامهنگار بعد از اینکه در جایگاه خبرنگاران مینشست و کارش را انجام میداد به خانهاش میرفت و حقوقش را هم سر راه میگرفت. مثل مرحوم ساواری که در انزلی بیش از30 سال این کار را انجام داد و همین گونه زندگی کرد و درگذشت.
حتی گفته میشود که در برخی مراسم خارجی مثل اسکار بهتر است که منتقدان و خبرنگاران با کارگردانان و بازیگران و عوامل یک فیلم شام مشترک نخورند تا تحت تأثیر قرار نگیرند اما اکنون در ایران این مسائل خیلی رعایت نمیشود.
ما سنت روزنامهنگاری که نداریم، سنت روزنامهنگاری ما وارداتی است این چیزهایی که به نام الگو ارزش مطرح میشود در خارج تجربه شده است این افرادی که روزنامهنگاری افسارگسیخته را حرفهای و ژورنالیست مینامند باید بگویم ما اتفاقاً بر اساس همان روزنامهنگاری غربی و همان کسانی که پایهگذار روزنامهنگاری مدرن بودند این مسائل را ایجاد کردند. اینکه فلان خبرنگار با فلان کارگردان قهوه و غذا نمیخورد یک مرز و خط و خطوطی ایجاد میشود. بزرگترین مصالح آنها حفظ منافع ملی است یعنی اگر فوتبال سیاست و روزنامه و برنامه تلویزیونی و لیگ دارند این را فهمیدهاند که ما در نهایت برای آلمان اسپانیا و سربلندی انگلستان کار میکنیم یعنی سر منافع ملیشان کنار نمیآیند و این برای آنها تبدیل به یک فرهنگ شده است و اینگونه نیست که به خاطر افزایش تیراژ هرچه از دهانشان بیرون بیاید بگویند. در عین حال که ما فکر میکنیم که آنها دارند چنین کاری میکنند اما اگر دقت کنیم خیلی ظریف این مسائل و اصول را رعایت میکنند ولی حتی سنت روزنامهنگاری که از آنها گرفتهایم را رعایت نمیکنیم. فکر میکنیم ژورنالیست و حرفهایگری این است که به هر قیمتی تیراژ را بالا بردن و فروش را افزایش دادن. اصلاً چنین چیزی در حرفهایترین روزنامهنگاران جهان هم نیست.
*کروموزم(ژن) علی پروین با کروموزم صادقیان تفاوتی ندارد
در مورد تفاوت روزنامهنگاران قدیم و جدید صحبت کردیم نظر شما در مورد فرهنگ فوتبالیستهای جدید و قدیم چیست؟ از علی پروین تا پیام صادقیان.
فرهنگ که میگویید را چه کسی میسازد، رسانهها، رسانهها نقش دارند، اکنون در یک تمرین یک بازیکن در مورد بازیکنی از تیم حریف حرفی میزند. یک خبرنگار میشنود و میرود و به همان بازیکن زنگ میزند و میگوید که فلانی این حرف را زد و این تبدیل به یک مصاحبه میشود و تبدیل به سریالهای تلویزیونی در مطبوعات ایران میشود. امروز مثلاً حنیف عمرانزاده این را گفت و هادی نوروزی فلان حرف را زد چون راستش را بخواهید من یک نشریه ورزشی نمیخوانم اخبار و مطالب ورزشی را از طریق خبرگزاریها و سایتها دنبال میکنم من که باید کارم خواندن نشریات ورزشی باشد این کار نمیکنم حتی برنامههای ورزشی را هم نگاه نمیکنم چون چیزی به من اضافه نمیکند. من به عنوان یک آدم حرفهای وقتی رسانههای ورزشی را خواندم و اخبار را تعقیب کردم چیزی جز استرس و عصبانیت نصیبم نمیشود اما خبر، اطلاعات و یا تفسیر قشنگی نمیبینم. آخرین دعوایی که یادم است حدود هفت هشت ماه پیش بین هادی نوروزی و حنیف عمرانزاده بود که هر دو هم همشهری و مازندرانی هستند. البته این دو آنقدر هوشیار بودند که نشریهای که این دعوا را راه انداخته بود نتوانست به خواستهاش برسد اما منصور رشیدی این اواخر به کیهان ورزشی آمد و صحبت کرد و میگفت من و ناصر حجازی با هم رقیب بودیم اما خبرنگاری مثل پرویز زاهدی که انشالله سلامت و پایدار باشد به عنوان یک خبرنگار فعال به من میگفت منصور نکند با ناصر درگیر شوی. ناصر مراقب منصور باش یعنی خبرنگار قدیمی سعی میکرد بین دو بازیکن رقیب که در یک باشگاه بودند فرهنگ صلح و آشتی و تفاهم را بین آنها ایجاد کند چون هردوی آنها دروازهبان تیم ملی بودند. سؤال شما کلی است و من هم چون حرفهای نیستم با مثال آن را پاسخ دادم چون خیلی حرفهای نیستم. اگر آن زمان بازیکنان ما حرمتها را بیشتر رعایت میکردند و رفتار و اخلاقشان به موازین ورزشی بیشتر نزدیک بود برای این بود که فضا آنها را به این سمت هول میداد. مربیان بازیکن بیانضباط را کنار میگذاشتند حتی اگر بازیکن با ارزشی بود. حتی اگر به قیمت شکست تیمش آن بازیکن را کنار میگذاشت، بپرسید این مربیان هنوز هستند، آخرین نسل آنها علی پروین و حسن حبیبی و ... بودند اما اکنون مربیان از ترس رسانهها جرأت نمیکنند با بازیکنان برخورد کنند. خیلی از مدیران جرأت نمیکنند با بازیکن برخورد کنند. من دیدم در تلویزیون مدیری میگوید به این بازیکن دو سه میلیارد پول دادهام اما جرأت نمیکنم بگویم بازی کن چرا؟ چون آنقدر لشگر رسانهای پشت سر آن بازیکن است که آنها من را زیر و رو میکنند و فردا من را کله میکنند. یعنی مدیر حتی جرأت نمیکند که به بازیکنش بگوید بازی کن. نمیخواهد بگوید پهلوانبازی کن، میگوید فوتبالیستی و پول گرفتهای و فوتبال بازی کن اما در میدان مثل رستم دستت را به کمرت زدهای و ایستادهای در این حد هم جرأت برخورد وجود ندارد. اگر بازیکنان قدیمی متعصبتر، متعهدتر و کارآمدتر بودند و افتخارآفرینتر برای اینکه این مسئله را از بازیکن میخواستند ما 12 سال قهرمان آسیا بودیم اما الآن بیشتر منافع یکسری جریانات تأمین شود قضیه حل است ولی آن موقع ورزشکار رو در رو و نفس به نفس مردم بود رسانهها، مربیان و سیستم به گونهای بود که بازیکن متعصبتر بازی میکرد نه اینکه کروموزم علی پروین با پیام صادقیان فرق کند. او آدم است، صادقیان هم آدم است اما پروین را چه کسی تربیت و نظارت میکرد؟ که از دل او علی پروین بیرون آمد که هنوز با 60-70سال سن مقابل بزرگترش خبردار میایستد. من دیدهام که خبردار میایستد اما اکنون بازیکن است که دست در جیبش میکند و به مربی و بزرگترش احترام نمیگذارد، اصلاً تحویل نمیگیرد، قهر میکند و میرود. به اسم حرفهایگری ساکش را بر میدارد و وسط فصل به خارج از کشور میروند. چه کسی جرأت دارد به او بگوید به احساسات تماشاگران احترام بگذار. به باشگاه تعهد داری مگر نمیگویی حرفهای هستی، آیا در کشوری که فوتبال بازی میکردی اینگونه است که بازیکن در آستانه یک بازی بزرگ مثل بازی با پرسپولیس ساکش را بردارد و برود. آیا این حرفهایگری و تعهد شد؟ این شد احترام به احساسات تماشاگر؟ این شد نگه داشتن حرمت مربی؟ هیچ چیز نیست، چون فضا و سیستم به گونهای است که این شرایط را میطلبد تا منافع یک عدهای در این وسط تأمین شود.
*ریشه بحثهای دایی و مایلیکهن شخصی است
اکنون حتی میبینیم بزرگانی مثل علی دایی و محمد مایلیکهن در رسانهها بارها علیه یکدیگر موضعگیری و مصاحبه میکنند این را چگونه تحلیل میکنید؟
در گذشته چنین چیزی سابقه نداشته است البته نمیخواهم زیاد وارد این بحثها شوم زیرا بیشتر این بحثها ریشهاش شخصی است هم به مایلیکهن و هم به دایی احترام میگذارم، گاهی اوقات هم پیش آمده که برادرانه به آنها گفتهام این مسائل را خارج از رسانهها حلش کنید. اما میبینم که مصر هستند بنابراین تحلیل من این است که این بحث شخصی است اما چون فضای حاکم بر رسانهها این بحثها را میطلبد آنها هم راغب میشوند و این بحثها در رسانهها مطرح شود. این بحثها شخصی است و ربطی به ورزش ندارد باعث تخریب فرهنگ میشود باعث تخریب شخصیت خود این افراد میشود. خود رسانهها نباید به این بحثها بپردازند اما نه تنها این کار را نمیکنند بلکه طرف را هم تحریک میکنند و میگویند آقای دایی مایلیکهن اینگونه گفته و آقای مایلیکهن دایی این حرف را زده است تا جایی که یادم است و نشریات ورزش را میخواندم این بحثها در رسانهها مطرح نبود من در 12 سالگی دنیای ورزش میخواندم چون روحیاتش با جوانان و نوجوانان بیشتر جور در میآمد و بعد کیهان ورزشیخوان شدم. این بحثهای تنفرآمیز در رسانهها مطرح نمیشد انگار که میخواهند طرف در روی زمین نباشد. انگار طرف تا زمانی که دیگری روی زمین نباشد راضی به کوتاه آمدن نیست این بحثها به نظر من درگیریها و دلخوریهای شخصی است و کمتر منافع جمعی مطرح است و رسانهها هم به آن دامن میزنند.
*پولی که حلال مشکلات است در فوتبال ما سرمنشأ مشکلات شده است
نقش پول و دستمزدهای میلیاردی فوتبالیستها را در ایجاد چنین فضایی در رسانهها و جامعه ورزشی چقدر میدانید؟
من گفتم سرمایههای زیادی داریم که نمیتوانیم از آن استفاده کنیم، پول در صورتی که از آن استفاده صحیح کنیم میتواند حلال مشکلات باشد. در جهانی زندگی میکنیم که بر محور اقتصاد میگرددخیلی مسئله بسیار مهمی است. در روزگاری که به غلط یا درست کاپیتالیسم و سرمایهداری پنجهاش را گسترانده است، بحث پول و سرمایه خیلی مهم است. البته همانطور که نمیدانیم چگونه از سرمایههای انسانی خود در بخشهای مختلف استفاده کنیم نمیدانیم چگونه از پول هم استفاده کنیم. کیروش که از بزرگان فوتبال دنیاست و ساختار فوتبال دنیا را میشناسد رسماً در برنامه همایش حمایت از تیم ملی اعلام میکند که پول عامل موفقیت نیست وگرنه رئالمادرید که از همه بیشتر خرج میکند باید قهرمان شود. بلکه برنامهریزی و سرمایهگذاری صحیح درست است. این چیزی است که همه میدانند اما ما به دانستههایمان خیلی عمل نمیکنیم آنهایی که عمل میکنند موفق میشوند. پول در کنار سایر عوامل و اجزایی که اسم بردم اگر به درستی به کار گرفته شود و درست جهت داده شود که میشود برنامهریزی میتواند موفق شود اگرنه میشود مثل مطبوعاتی که ضد کارکرد خودش عمل میکند. به جای آنکه به فن و فرهنگ ورزش کمک کند ضد فن و فرهنگ ورزش عمل میکند. عوض آنکه اخلاق را درست کند، ضد اخلاق میشود. مربی و بازیکن وقتی پول میگیرند به جای آنکه حلال مشکلات شود سرمنشأ بسیاری از دردها میشود که هرچه است زیر سر پول است درحالیکه پول وسیله است و بستگی دارد شما چگونه از آن استفاده کنید.
*پروین و قلعهنویی جرمشان افتخارآفرینی و کاربلدی است
ورزشگاههای ما خالی از تماشاگر شده است، دلیل آن را چه میدانید؟
برای آنکه روندی که در پیش گرفتهایم نهایتاً به اینجا منجر میشود من که عضو ساده خانواده ورزش هستم اینگونه احساس و استشمام میکنم در 10 سال گذشته دوبار به زحمت به ورزشگاه رفتهام در حالیکه در گذشته صبح تا شب در ورزشگاه بودیم. زن و بچه هم داشتیم. چون اکنون در ورزشگاهها چیزی برای آموختن یا حتی دیدن وجود ندارد. فوتبال نیست که بازیکنان ما بازی میکنند. مربیای که نمیتواند به بازیکنش بگوید چرا بازی نمیکنی مورد انتقاد قرار میگیرد. بهترین مربیان ما محکومترینها هستند. مربیان لایق ما مثل علی پروین و امیر قلعهنویی که موفقترین هستند محکومترین شدهاند در عین ارادتی که به آنها دارم هیچ ارتباطی با آنها ندارم یعنی همان روزنامهنگار قدیمی هستم حتی قهرمان هم که میشوند من به آنها تبریک هم نمیگویم از طریق دوستان هم از آنها عذرخواهی میکنم میگویم من برای آنکه پیش خودم خیالم راحت باشم که با کسی مسئلهای ندارم حتی یواشکی تبریک هم نمیگویم. من با ستار همدانی بازی میکردم او به من زنگ زد و گفت شنیدهام که مریض شدهای امیر قلعهنویی هم اینجاست و میخواد با شما صحبت کند و گفت اگر کاری هم هست در خدمتیم و بعد از احوالپرسی خداحافظی کرد. مربیان ما موفقترینشان بیشتر از آنهایی که هیچ کارنامهای ندارند متهم میشوند شما ببینید چه بلایی سر سرمایههای ملی ما میآورند. سرمایههای انسانیمان، کیهان ورزشی یک نشریه یک سرمایه ملی است مال مدنی نیست. همه باید کمکش کنند اما این نشریه را بایکوت میکنند. اسم فرخ پاسواری و زرافشان را میآورند و نمیگویند در کدام نشریه کار میکرده است. به جز فردوسیپور که گفت زرافشان عکاس کیهان ورزشی بوده هیچکس اسم کیهانورزشی را نیاورد این عکاس قدیمی بالاخره در کجا کار میکرده زرافشان عشقش کیهان ورزشی بود. در کتابش هم گفت که اگر نمیگذاشتند بعد از بازنشستگی به کیهان ورزشی بیایم خیلی زودتر از اینها هفت کفن پوسانده بودم. او رایگان هم کار میکرد اما عشقش این بود که بیاید اینجا و نهاری بخورد و برود عکس بگیرد. اینقدر به کیهان ورزشی علاقه داشت. داستان مربیان ما هم همین است. جرم آنها این است که لایق هستند. جرم پروین و قلعهنویی آن است که شایستهاند و کارشان را بلدند. خیلی از آدمهایی که هیچ هنری نداشتهاند مرتب در صدر برنامههای تلویزیونی نشستهاند و کارشناسی میکنند اما مثل پروین، قلعهنویی و حبیبی و آدمهای مطرح دیگر در ورزش که کارنامه دارند را متهم میکنند. علی پروین در دهه 60 پنج دوره پرسپولیس را قهرمان تهران کرد اما به او مربی سنتی و علی اصغری و آبگوشتی میگویند. وقتی میگویند پروین انگار جوک گفتهاند و باید بخندند. شما میگویید کیهانورزشی باید فرانس فوتبال شود من میگویم پروین باید فرانتس بکنباوئر بشود مگر بکنباوئر تحصیلاتش را در هاروارد گذرانده است شاید دیپلم هم نداشته باشد اما جامعه فوتبال آلمان میداند بزرگ کردن بکنباوئر بزرگ کردن خودش است. به جای آنکه مدام ضعفهای علی پروین را بگوییم باید او را بزرگ کنیم و به سمت بزرگی کردن هولش بدهیم امروز سعی میکنند از قلعهنویی که اسم بردید یک آدم زد و بندچی بسازند، من گفتم اگر مدرکی است ارائه کنند خود من اولین نفری هستم که توی سینه آنها میروم اما یک ورق یک علامت ارائه نشد. در فوتبال دنیا ریزهکاریهایی وجود دارد که جزو زیرکیها و پشت پردههای فوتبال است که من نمیدانم آنها هم هست یا نیست. اما اینکه شما مرتب و رسماً از طریق تلویزیون و علنی به آنها حمله کنید و هیچکس هم نیست از این بیچارهها دفاع کند. جرم آنها چیست؟ شاد کردن مردم، یک خیل طرفدار این تیم است یک خیل جمعیت دیگر هم طرفدار تیم دیگر، اما وقتی پروین تیم را قهرمان میکند متهم میشود که داور برایش در دقیقه 90 پنالتی گرفته و وقتی قلعهنویی تیمش را قهرمان میکند میگویند بازیکن حریف توپ را توی گل نزده است اما همان بازیکن امسال چند گل برای استقلال زده است؟ یک گل آن هم از روی خط دروازه، متأسفانه این همان داستان قدر سرمایه خود را ندانستن است. رسانهها میتوانند ورزش و فوتبال را زیر رو کنند و اخلاق را در ورزش فوتبال ترویج دهند. اما باز هم همان مسیر را میروند برنامه پر بیننده به جای فرهنگسازی شو اجرا میکند.
*آفات رسانههای ورزشی ایران
آفات رسانههای ورزشی از نظر شما چیست؟
در همین مطبوعات ورزشی و رسانهها کارشناسان خیلی خوبی داریم اما قدرت کارشناسی اینها تحت تأثیر غرضورزیشان قرار میگیرد. کارشناس به جای آنکه بیاید نظر کارشناسی بدهد چون غرض دارد نظر غرضورزانه میدهد. اینجا دیگر او کارشناس نیست، خیلی وقتها مطبوعاتمان قدرتشان را از دست میدهند به خاطر همین مسئله که کارشناس نظر شخصیاش را به جای نظر کارشناسی میگوید. این یکی از آفات مطبوعات ماست که به شدت با آن رو در رو است. مشکل دیگری که رسانههای ما دارند که شاید متوجه آن نباشیم و ناخودآگاه به ما ضرر میزند تحلیلهای ماست. تحلیلهای ما متأسفانه در ورزش غلط است یا به دلیل اینکه اشکال را درست تشخیص نمیدهیم و سراغ علتهای فرعی میرویم به جای علتهای اصلی یعنی عوضی میگیریم مثلاً به جای اینکه بیاییم بگوییم چرا تیم ملی بد نتیجه گرفته بحث مربی داخلی و خارجی را مطرح میکنیم که یک مسئله کاملاً روبنایی است. علت آن هم این است که روش تحلیل بلد نیستیم خیلی از روزنامهنگاران در رشته تحصیلی مرتبط نبودند نمیتوانند در تشخیص مسائل درست عمل کنند به همین خاطر یکی از دلایلی که باعث شد دردهای ما مزمن شود با وجود این همه نشریه ورزشی و رسانه و برنامه تلویزیونی برای اینکه سراغ اصل قضیه نمیرویم و مسائل فرعی را به جای مسائل اصلی مینشانیم. مسئله فرعی را حل میکنیما اما چون مسئله اصلی سر جایش است باز دوره بعد و المپیک بعد به مشکل میخوریم. بنابراین برخی مواقع نمیخواهند برخی مسائل حل شود چون منافع عدهای در آن است که استقلال و پرسپولیس سامان نگیرد مدیر خوب بالای سر این تیمها نباشد مربی مستقل توانمند در این تیمها نباشد و آنها بار خود را ببندند. بخش دیگر هم از مشکلات که از همه مطبوعات وارد میشود اشکالات ناخواستهای است که بر مطبوعات وارد است که به خاطر تحلیلهای غلط است. خیلی وقتها مسائل اصلی نادیده گرفته میشود و مسائل فرعی بزرگ میشود. قدرت کارشناسی قربانی حرفهای شخصی میشود. طرف کشتی شناس نیست و حرف شخصی خود را میزند اینها از آفاتی است که گریبانگیر مطبوعات ماست