مدل جدید ارتباطی شهرنشینان مدرن
فردگرایی در شهرهایی که به سوی صنعتی شدن می روند روبه افزایش است به طوری که شهروندان به صورت آدمکهای ماشینی هر روز به وظایفشان عمل می کنند و بدون این که به یکدیگر احساس متقابلی داشته باشند از کنار یکدیگر می گذرند، روابط تنها منتهی شده به سلام و السلام.
اتوبوس تکانی می خورد و پر شتاب به راه خود ادامه می دهد. مرد میانسالی که منتظر است جوان ترها جا خالی کنند ناامید از جا بلند می شود و صندلی اش را به پیرمرد می دهد. پیرمرد که می نشیند جوان آسوده تر به این سو و آن سو نگاه می کند.
او می توانست یکی از تماشاگران میدان کاج باشد. همان ها که ساعتها جوان چاقو خورده را نگاه کردند و از مرگش تصویر گرفتند. یا یکی از ساکنان آپارتمانی که پیرمردی تنها در آن مدتها مرده است و تنها بوی تعفنی که ساختمان را پر کرده آنان را نگران پیرمرد می کند.
می توان حدس زد این جوان یکی از شهروندانی است که صبح قبل از این که به اداره برود کیسه زباله اش را به سر کوچه می برد و اگر مخزن زباله سر جای همیشگی اش بود آن را داخل مخزن و در غیر این صورت آن را گوشه ای رها می کند و می رود. شهروندی که تنها خود و محیط کوچک زندگی اش برایش اهمیت دارد و سایر ساکنان تنها صورتک هایی هستد که هر روز از کنارشان می گذرد.
شهروندان همچون آدمکهایی ماشینی شده اند
امان الله قرایی مقدم، جامعه شناس درباره کم رنگ شدن حس مسئولیت شهروندان نسبت به یکدیگر به خبرنگار مهر می گوید:
این پیامد مدرن شدن زندگی های شهری است. فرد گرایی در شهرهایی که به سوی صنعتی شدن می روند و شتاب زندگی بالاست بیشتراست. شهروندان به صورت آدمک های ماشینی هر روز به وظایفشان عمل می کنند. آدمک هایی که از کنارهم می گذرند بدون این که با یکدیگر احساس متقابل داشته باشند. سلام و السلام. ارتباط ها صوری و موزاییکی و ارتباط های معنوی کم رنگ شده است.
قرایی مقدم با بیان این که در جامعه شهری امروز انسان بی کس و بی پناه است می گوید: در جامعه های کوچک مانند روستاها همه یکدیگر را می شناسند، انسان احساس تنهایی و درماندگی نمی کند در نتیجه ارتباطات معنوی همچنان قوی است.
اما درشهرها کمتر کسی همسایه اش را می شناسد، انسانها در میان انبوهی از هم نوعانشان تنها هستند و در این جمعیت گم شده اند و این گم شدن بی پناهشان کرده است. برای همین می بینیم خانه سالمندان در تهران و کلان شهرها افزایش داشته اند.
قرایی مقدم تاکید می کند: این روند را خوب نمی بینم. باید تمهیداتی اندیشیده شود که مانند گذشته ارتباطات معنوی بین شهروندان افزایش پیدا کند.
او همچنین در خصوص ارتقا حقوق شهروندی می گوید: بیشتر شهروندان تهرانی مهاجرینی هستند که مدتهاست ساکن این شهر بوده اند و راه و روش زندگی کردن در این شهر را آموخته اند.
قرایی مقدم در تعریف حقوق شهروندی می گوید: شهروند یعنی کسانی که در یک شهر زندگی می کنند وبه وظایف، امتیازات و محدودیتها خود آگاه هستند.
این جامعه شناس ارتقا فرهنگ آپارتمان نشینی، احترام به حقوق دیگران در هنگام رانندگی را نمونه هایی از آموختن حقوق شهروندی می داند ومی گوید: راه و روش های زندگی در شهر و برخورداری از امتیازات شهر نشینی و شهروندی در طول زمان بهبود یافته است. در طی این سالها آپارتمتان نشینان یاد گرفته اند با سر و صدای زیاد مزاحم همسایه های خود نشوند یا در امور شخصی یکدیگر دخالت نکنند.
حقوق شهروندی حریم ها را مشخص می کند
اما تعریف حقوق شهروندی چیست و چگونه می توان آن را ارتقا داد. مجید ابهری استاد دانشگاه، متخصص علوم رفتاری و مشاور کمیسیون اجتماعی مجلس در تعریف حقوق شهروندی به خبرنگار مهر می گوید: زندگی درهر محیطی نیازمند شناسایی شرایط زیستی ،اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن محیط است. مثلا اگر فردی بنا داشته باشد به روستایی مهاجرت کند به دلیل شرایط سنتی حاکم برآن، آشنایی با آداب و رسوم آن محیط برای فرد مهاجر ضروری است و بدون آشنایی با این شرایط روستاییان به فردی که برای سکونت به روستا مهاجرت می کند به چشم بیگانه ای می نگرند.
بنابراین شهرکه به مراتب ازنظر جمعیت، وسعت، تنوع قومیتی، اجتماعی و فرهنگی پیچیده تراست خود دارای قوانین و آدابی است که مجموعه آن به اضافه حدود اختیارات ومسولیتها ومحدویتهای شهرنیشنیان حقوق شهروندی را تشکیل می دهد. آشنا بودن با این حقوق شهروند را قادر می سازد تا بدون تجاوز به حریم دیگران و با رعایت چارچوبهای حقوقی و اجتماعی خود در شهر زندگی کند.
ابهری درباره انتقال مفاهیم شهروندی توضیح می دهد: انتقال مفاهیم حقوق شهروندی به کسانی که در جامعه ای به نام شهر زندگی می کنند در درجه اول به عهده الگوهای رفتاری است یعنی والدین، آموزگاران،دولت مردان و هنجارسازان. در کنار این الگوها و برای تکمیل آموزشهای لازمه حقوق شهروندی نهادهای فرهنگی، آموزش وپرورش، شهرداریها و نهادهای غیردولتی موظفند به آموزش فرهنگ شهروندی مرکب از حقوق شهروند، وظایف شهروندان، آداب شهرنشینی، حفظ و نگهداری اموال شهری و رعایت حدودهای آزادی های فردی واجتماعی بپردازند. البته فعالیتهای فرهنگی شهرداریها در سالهای اخیر و آموزش حقوق شهروندی توسط این نهاد وتمرین آن تاثیر مثبتی در جامعه گذاشته است.
قانون شدن حقوق شهروندی تخلفات اجتماعی را کاهش می دهد
هیچ کس در این شهر شهروندی را مجبور به رعایت وظایفش نمی کند. بیشتر اخلاق است که عابران را پشت چراغ قرمز منتظر نگاه می دارد یا مجابشان می کند زباله هایشان را در سطح خیابان نریزند اما می توان حقوق شهروندی را به شکل قانون در آورد؟
ابهری در این رابطه می گوید: اگر مسوولان شهری با پیگیریهای مجدانه ای که دارند بتوانند حقوق شهروندی را در قالب قانون در بیاورند، اساتید دانشگاهی و صاحب نظران و نخبگان جامعه نیز در این زمینه حمایت های لازم را به عمل می آورند تا شاهد تعالی و رونق حقوق شهروندی باشیم. زیرا زمانی که مفاهیم حقوق شهروندی به قانون تبدیل شود با کاهش میزان تخلفات اجتماعی وشهروندی روبرو خواهیم بود و از هر گونه تخلفی که برخی افراد نسبت به حقوق یکدیگر دارند جلوگیری خواهد شد. آنگاه دیگر کسی به راحتی به حریم دیگری تجاوز نمی کند.
او معتقد است آموزش حقوق شهروندی باید برای اصناف، مدارس، دانشگاهها اجباری شود. در واقع این مسئله سبب پیشرفت جامعه می شود زیرا آموزش شهروندی و دریافت مفاهیم آن زوایای مختلف شهرنشینی را با تمام ابعادش را در نظر می گیرد. حفاظت از اموال ملی، عمران وآبادانی جزء قوانین لاینفک جاری در می آیند. همچنین وجود قانون شهروندی و تبیین آن در میان شهروندان این موضوع را از حالت سنت وعرف جدا کرده وبه قانون تبدیل می کند که این مسئله نیز در جای خود کمک بسیاری به امنیت شهری و آرامش اجتماعی می کند.
آموزش شهروندی افراد را اخلاق مدارتر می کند
حسین باهر نیز در خصوص ضرورت آموزش شهروندی به خبرنگار مهر می گوید: آموزش شهروندی به نوعی به ما تمدن شهرنشینی را می آموزد. در تهران افراد بسیاری که به دلایل بیکاری مسایل اقتصادی و تحصیلی و حتی از کشورهای دیگری مانند افغانستان گرد هم آمده اند نیاز بسیاری به آموزش شهروندی به صورت متحدالاشکل دارند زیرا شهر تهران نیز از ابتدا دارای اقلیت شهری نبوده بلکه کلکسیونی از۴۰ روستا بوده است که به آن تهران می گفتند. در محله های پایین شهر که در زمان آقا محمدخان قاجار حصاربندی شده بود عده قلیلی به صورت شهری زندگی می کردند. شهروندان تهرانی به دلیل تفاوت های فاحش فرهنگی همیشه مقابل هم قرار می گیرند وحالت دفاعی و تهاجمی بهم دارند واحساس مهربانی کمتر درآنان دیده می شود. شاید بهترین مثال برای تهران جهنم است همان جایی که قلبا حاضر نیستیم لحظه ایی درآن سکونت داشته باشیم.
اما تاثیرات آموزش شهروندی در جامعه چیست ؟ باهر در این رابطه توضیح می دهد: با تبین آموزش شهروندی درچنین جامعه ای افراد اخلاقی تر وعرفانی ترمی شوند. در تهران هم شهر و هم شهروندهزینه هایی دارند که با بسترسازی آموزش شهروندی هزینه های کمتری براین دو وارد خواهد شد. زیرا در تهران هزینه های بسیاری برای نگهداری و حفاظت اموال عمومی، خیابانها درختها وغیره می شود که بسیاری از آنها به دست شهروندان مهاجر متهاجم تخریب می شود. کسی باور ندارد که شهر ما خانه ماست. شهرخانه اول ماست زیرا اول ما در شهریم وسپس در خانه واتاق شخصی خود هستیم.
متاسفانه افراد یک شهر و یا یک جامعه به درستی این مطلب را درک نکرده و تنها به راحتی وآسایش خود می اندیشند. از ضرورت های دیگری که در آموزش شهروندی احساس می شود ادبیات گفتمان ماست که در حال حاضر هزینه های بسیاری برای ما دارد و به راحتی شهروندان حرمت هم را با به زبان آوردن کلماتی می شکنند که با ادامه چنین روندی فرزندان فردای ما که در آتی جامعه هدف هستند وضعیت بهتری نخواهند داشت.
باهر تاکید می کند: مسایل اخلاقی، حشر و نشرهای اخلاقی نادرست و بداخلاقی هایی که در جامعه شهروندان نسبت به یکدیگر دارند نیازمند بازسازی و آموزش درست است. شهروندان در شهر باید چون زندگی در معبد زیست داشته باشند. البته در برخی از شهرها چون یزد در سالهای نه چندان دور فضای شهری و رفتار مردم به گونه ای بود که مردم احساس خاص و معنوی به یکدیگر داشتند.
او نیز از پیشنهاد قانونی شدن حقوق شهروندی اسقبال می کند و می گوید: وجود قانون بسیار خوب وتاثیر گذار است و برای جلوگیری و مسایل پیشگیرانه همیشه موثر ومثمر ثمر است در صورتی که برای انجام این امر ما نیازمند بستر سازی فرهنگی هستیم . صدا وسیما باید شبکه ۵ که شبکه تهرانیان است را در اختیار شهرداری قرار دهد تا از این طریق این ارگان بتواند منویات خود را به شهروندان آموزش دهد.