جمعه ۰۹ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۰ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۶:۵۴
کامران دانشجو:

احمدی نژاد دیگر کار سیاسی نمی کند

در طول این چند ماه دو بار ایشان را دیده ام و با هم صحبت کردیم. ایشان به من گفتند که من دیگر نمی خواهم فعالیت سیاسی بکنم.
کد خبر : ۱۶۷۱۵۰
صراط: هفته نامه خط خبر نوشت؛ در سال 1336 در دامغان به دنیا آمد. به واسطه شغل پدر زندگی در شهرهای مختلفی را تجربه کرده و مدرک دکترایش را از انگلستان گرفته است . کامران دانشجو در زمره مدیران ارشد دولت های نهم و دهم بشمار می رود که مسئولیت های سیاسی و فرهنگی را توامان برعهده داشته است. هدایت ستاد انتخابات وزارت کشور در سال 88 و مدیریت انتخابات ریاست جمهوری در آن سال و سپس قرار گرفتن در راس علمی ترین وزارت خانه کشور یعنی وزارت علوم از وی مدیری چند وجهی با تجربیات گوناگون وارزشمند ساخته است. دانشجو در کنار دوبرادر دیگر خود بیشتر فضای دانشگاهی  را می پسندد و حضور در این عرصه را بر سایر بخش های مدیریتی ترجیح می دهد. شاید به همین خاطر است که شنیدن سخنان وی در این بخش تخصصی تر از سایر تجربیات مدیریتی وی باشد. گرچه حضور در وزارت کشور و مدیریت انتخابات ریاست جمهوری سال 88 در کارنامه او نقطه عطفی بشمار می رود. دوستی اش با محمود احمدی نژاد از دانشگاه علم و صنعت وآشنایی در مسابقه فوتبال شروع شده و همکاری های سیاسی شان نیز به انتخابات ریاست جمهوری سال 84 باز می گردد تا جایی که دانشجو مجبور می شود خط خود را از خط دوست صمیمی اش جدا کند. نشست سه ساعته خط خبر با کامران دانشجو خواندنی های زیادی دارد. در ادامه این گفت وگو را می خوانید.
آقای دکتر کمی از خودتان بگویید. بعد از دوره وزارت و 8 سالی که در دولت های نهم و دهم فعالیت می کردید، در حال حاضربه چه کاری مشغول هستید؟
 
بسم الله الرحمن الرحیم. انشاالله که این صحبت هایی که با هم انجام می دهیم در مجموع برای نظام و انقلاب مفید باشد. اگر بخواهم از خودم بگویم من کامران دانشجو متولد 1336 از دامغان روستای امیرآبادهستم که البته الان شهر امیریه شده است. پدرم اهل روستای عیلان و مادرم اهل روستای امیرآباد هستند. 
 
نام خانوادگی پدرم کسائیان بود. حدودا 5– 4 ماهه بودم که پدرم به دلایل شخصی، فامیلی اش را از کسائیان به دانشجو تغییر داد. حدودا 6 ماهه بودم که به تهران آمدیم. پدرم دبیر بود و همزمان در تهران درس هم می خواند. کلاس پنجم بودم که پدرم لیسانس حقوق گرفت. البته حقوقدان نیست (با خنده) و فقط لیسانس حقوق گرفته است. از تهران به فسـا رفتیم. کلاس های پنجم و ششم را در فسا خواندم. کلاس هفتم را در فسا بودم و از آن طرف به ابهر آمدیم. کلاس های هشتم و نهم را در ابهر بودم و چون می خواستم ریاضی بخوانم به تهران آمدم چون آن زمان ابهر رشته ریاضی نداشت. یک سال بعد، فرهاد(برادرم) هم به تهران آمد. 14 یا 15 ساله بودم که پدرم در تهران یک اتاق برای ما گرفت. در رشته ریاضی ادامه تحصیل دادم و بعد هم که لیسانس و فوق لیسانس (الان می گویند کارشناسی و کارشناسی ارشد) و بعد از آن هم برای اخذ مدرک دکترا به انگلستان رفتم و دکترایم را گرفتم. فکر می کنم حدودا 15 روز مانده بود به دفاع از رساله دکترا، امام خمینی(ره) حکم ارتداد سلمان رشدی را صادر کردند و بواسطه این حکم من و 8 نفر دیگر با حکم وزیر کشور انگلستان اخراج شدیم.  بعد از آن به تهران و دانشگاه امیرکبیر آمدم و 3 ماه بعد، از رساله ام دفاع کردم. اخوی من هم در این ماجرای اخراج با من بود. البته ایشان بعدها به یک کشور اروپایی رفت و دکترایش را گرفت.
 
فکر می کنم چهارم یا پنجم فروردین سال68 بود که به ایران آمدم و در روز ششم فروردین، امام خمینی(ره) حکم عزل آقای منتظری را صادر کردند. من در روزهای اولیه صدور حکم گیج بودم و متوجه نبودم چه اتفاقی افتاده است. خب طبیعی بود چون چند سالی خارج از کشور بودم و از نزدیک در جریان اخبار و اتفاقات قرار نداشتم. بعد از مدتی در مجموعه وزارت سپاه و صنایع موشکی شهید باکری مشغول شدم. اتفاقا دو سالی هم محسن هاشمی (فرزند آقای هاشمی رفسنجانی) در مجتمع شهید باکری رئیس ما بود.
 
به چه عنوانی؟
 
ایشان از خارج آمده بود و آن دوسالی را که باید به عنوان سربازی می گذراند رئیس مجتمع شهید باکری شد. در آنجا با شهید اسلامی (که مدتی قبل در تست موشکی شهید شد) و آقای دکتر سلیمانی (وزیر مخابرات سابق) که آن موقع رئیس سازمان پژوهش ها بود، کار را شروع کردیم. یک روز آقای سلیمانی با من تماس گرفت و گفت حاضر به کار در معاونت فناوری اطلاعات سازمان پژوهش ها هستی؟ من هم قبول کردم و با ایشان در سازمان مشغول به کار شدیم.
 
  تا اینکه سال 70 به دانشگاه علم و صنعت رفتم و بصورت کامل مشغول شدم. البته پیش از آن به عنوان حق التدریسی در این دانشگاه بودم اما پس از سال 70 بصورت کامل مشغول شدم و از آن موقع عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت هستم و تا الان هم ادامه دارد.
به رغم اینکه در اوایل مسئولیتم در استانداری تهران، عکسی از من و آقای احمدی نژاد در دادگاه سلام در کردستان (که البته هم عکس من و هم آقای احمدی نژاد سر خودمان بود اما عکس متعلق به ما نبود) را منتشر کرده بودند ولی من تا قبل از اینکه به دانشگاه علم و صنعت بروم، اصلا احمدی نژاد را نمی شناختم. گفته بودند اینها با هم در دادگاه روزنامه سلام محاکمه شده بودند؛ در حالیکه ما اصلا همدیگر را نمی شناختیم. من با احمدی نژاد در سال 70 و در دانشگاه علم و صنعت، به واسطه فعالیت های ورزشی و دانشجویی آشنا شدم. البته ایشان دانشکده عمران بود و من دانشکده مکانیک بودم. در مسابقات ورزشی بود که با هم آشنا شدیم و در دانشکده و دانشگاه با هم فعالیت می کردیم. بعد از آن آقای ناطق نوری شورای هماهنگی نیروهای انقلاب را راه اندازی کرد و در آنجا با احمدی نژاد و آقای فدایی و مابقی دوستان حضور داشتیم.
 
یک تیم سیاسی دانشگاهی تشکیل دادید؟
 
تقریبا بله. کارمان را در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب آغاز کردیم و پس از آن من را به عنوان مسئول امور استان های شورا انتخاب کردند تا اینکه بحث انتخابات ریاست جمهوری پیش آمد.
 
انتخابات سال76؟
 
نه. شورای هماهنگی نیروهای انقلاب سال 80 آغاز به کار کرد. سال 84 شورای هماهنگی نیروهای انقلاب آقای لاریجانی را انتخاب کرد اما آقای احمدی نژاد شخصا ورود پیدا کرد. قرار بود همه از نظر شورا تبعیت بکنند. اما این اتفاق نیفتاد و هر کس خودش را در معرض رای مردم قرار داد.
 
طیفی از اصولگرایان معتقدند که در آن سال آقای احمدی نژاد بازی را بهم زد.
 
از نگاه من تنها احمدی نژاد بازی را به هم نزد، بلکه همه بازی را بهم زدند. یعنی قبل از اینکه این مساله پیش بیاید، انشقاق ایجاد شده بود. ایثارگران یک حرف می زدند و بیشتر دنبال قالیباف بودند و به تبعیت از تصمیم شورا هم قائل نبودند. احمدی نژاد هم تبعیت نکرد. آقای ولایتی هم بود که بعد به نفع آقای هاشمی انصراف دادند، از تصمیم شورای هماهنگی نیروهای انقلاب تبعیت نکرد چراکه اگر بنا بود تبعیت بکند، باید به نفع لاریجانی کنار می رفت اما این افتاق هم نیفتاد. آنجا همه بازی را بهم زدند مثل انتخابات سال 92 که همه بازی را بهم زدند. من با احمدی نژاد رفاقت زیادی داشتم اما با توجه به اینکه متعهد بودم به آنچه که شورای هماهنگی نیروهای انقلاب می گوید، تا انتهای انتخابات پای تصمیم شورا ایستادم. انتخابات تمام شد و بعد من هم استاندار شدم. آقای احمدی نژاد که انتخاب شد من به حج عمره رفتم. در مکه بودم که با من تماس گرفتند و بعد از بازگشتم از سفر یکی دو پیشنهاد عنوان شد و نهایتا استاندار تهران شدم.
 
این شایعه که می گویند آقای احمدی نژاد بر سر انتصاب دکتر دانشجو استخاره گرفتند و استخاره اش خوب آمد، راست است؟
 
نمی دانم باید از آقای احمدی نژاد سوال بپرسید(با خنده). من استاندار تهران شدم و مشغول به کار بودم تا سال 87 و در این سال به عنوان قائم مقام و معاون سیاسی وزیر کشور به وزارت کشور رفتم. آن روزها آقای پورمحمدی رفته بودند و مرحوم کردان آمده بودند. با آمدن آقای کردان، ایشان از من خواست که از استانداری به وزارت کشور بروم. 21 روز من نمی رفتم چون نمی خواستم به وزارت کشور بروم اما نهایتا ایشان اصرار کردند و من رفتم.
 
آقای احمدی نژاد اصرار کردند؟
 
نخیر. آقای کردان اصرار داشتند. البته من با آقای احمدی نژاد هم صحبت کردم و ایشان هم می گفت برو ولی حکم نمی کرد و تنها می گفت برو. نهایتا بعد از3 -2هفته تصمیم گرفتم و رفتم و ایشان حکم قائم مقامی و معاون سیاسی را برای من زد و در آنجا مشغول شدم تا اینکه به انتخابات88 رسیدیم. 
بعد از انتخابات سال 88 و در حالیکه دو روز مانده بود که احمدی نژاد می خواست لیست وزرای پیشنهادی را برای کابینه دولت دهم به مجلس بدهد، از من خواست به دفترش بروم تا با او صحبت کنم. پیش از این ایشان برای 5- 4 پست از من برنامه خواسته بودند. برای وزارت کشور، وزارت علوم، معاونت علمی فناوری و چند جای دیگر از من برنامه خواسته بود و من هم برنامه دادم و چند جا هم که بلد نبودم گفتم نمی شناسم و بلد نیستم و نوشته بودم که علاقه شخصی خودم این است که در وزارت علوم باشم. نهایتا دو روز مانده بود به اعلام لیست وزرای پیشنهادی با من تماس گرفتند و به دفتر ایشان رفتم و صحبت کردیم. یک وزارتخانه را پیشنهاد داد گفتم نه. گفت چرا؟ گفتم بلد نیستم. گفت وزارت علوم گفتم آنجا را بلدم و کارش را می شناسم. گفت برنامه ات را تکمیل کن من هم برنامه ام را دادم و معرفی شدم و از مجلس هم حدود 186 رای اعتماد گرفتم. فکر می کنم این رای بالا در بین وزرای علوم خیلی بی سابقه بود. من هم مشغول به کار شدم تا اینکه دولت یازدهم روی کار آمد و کار من تمام شد. شهریور امسال هم به دانشگاه علم و صنعت برگشتم. البته در طول این مدت هیچگاه ارتباطم با دانشگاه قطع نشد. تدریس می کردم و با دانشجویان مرتبط بودم. بعد از دولت به دانشگاه آمدم و الان هم مشغول کار تحقیقات و تدریس هستم.
 
از آقای دکتر از آقای احمدی نژاد چه خبر؟ چرا ایشان ساکت است؟
 
نمی دانم. مگر ساکت است؟ (خنده) 
 
با شناختی که از شخصیت دکتر احمدی نژاد دارید فکر می کنید این سکوت تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟
 
ایشان هم دانشگاهی من هستند. من در دانشگاه مکانیک هستم و ایشان هم در دانشگاه عمران. در طول این چند ماه دو بار ایشان را دیده ام و با هم صحبت کردیم. ایشان به من گفتند که من دیگر نمی خواهم فعالیت سیاسی بکنم. این چیزی است که به من گفته و عین کلام ایشان همین است که من دیگر نمی خواهم فعالیت سیاسی انجام دهم.
 
یعنی تمام شایعاتی که این روزها مطرح است که فعالیت هایی از سوی ایشان برای انتخابات مجلس صورت می پذیرد واقعیت ندارد؟
من اصلا از این اقدامات خبری ندارم اما چیزی که احمدی نژاد به من گفته همین است که هیچ فعالیت سیاسی دیگری نمی خواهد انجام دهد.
 
شاید دانشگاه ایرانیان را هم به همین دلیل راه اندازی کردند؟
بله به من گفت می خواهم کار دانشگاهی انجام دهم ونمی خواهم فعالیت سیاسی بکنم.
 
شما هم برای همکاری به دانشگاه ایرانیان فراخوانده شدید؟
در اوایل بله. من هم یکسری مطالب داشتم و به آنها گفتم و زمانی که خواسته های من برآورده نشد من هم به دانشگاه نرفتم. من در مورد آقای احمدی نژاد یک نکته بگویم. کاری که آقای احمدی نژاد از لحاظ اجرایی انجام داد با همه فعالیت ها از اول انقلاب تا  کنون برابری می کند و در بیست سال آینده هم کسی نمی تواند به اندازه ایشان کار اجرایی انجام دهد.
 
چرا؟
احمدی نژاد یک آدم پر انرژی بود که همه در برابرش کم می آوردند. هرچند یک عده ای که می خواستند او را تخریب کنند می گفتند پوپولیستی است اما احمدی نژاد در بین مردم بود و مهمتر اینکه از با مردم بودن لذت می برد. به اعتقاد من اگر یک عده ای اجازه می دادند، احمدی نژاد اسطوره تاریخ ایران می شد.
 
همان عده ای که انحراف ایجاد کردند؟
افرادی در اطراف ایشان بودند که افکار دیگری داشتند و به تدریج همین افکار تاثیر خودش را گذاشت. زمانی که ایشان به خانه نشینی 11روزه رفت من در شیراز بودم و جزو اولین نفری بودم که متوجه شدم. همه ما تا آن زمانی می توانیم بگوییم در مسیر اسلام هستیم، که نگاهمان به انگشت اشاره مقام معظم رهبری باشد. تفاوت  وزیر، وکیل و رئیس جمهور شدن در این حکومت،  با نظام ها و حکومت های دیگر در این است، که به ولایت متصل است که اگر متصل نباشد اصلا مشروعیت ندارد و هیچ تفاوتی نیز با نظام های دیگر ندارد. همه ما دعا می کنیم و می گوییم انشاالله عاقبت بخیر شویم. شرط عاقبت بخیری ولایت مداری است؛ آن هم نه در کلام و پشت سر هم مقام معظم رهبری گفتن. (گفتنش هم خوب است اما نه فقط در کلام) ولایتمداری در عمل مهم است. ولایتمداری در عمل یعنی وقتی حضرت آقا رسیدند به این نکته که فلانی قابل اعتماد نیست، دیگر نباید بحث کرد. 
 
آقای مشایی؟
حالا هر کسی. وقتی چیزی قابل اعتماد نیست می خواهد آمریکا باشد یا هر فرد دیگری، فرقی ندارد. وقتی فلانی قابل اعتماد نیست، نیست. نه اینکه ما روی حرف خودمان اصرار داشته باشیم. من فکر می کنم رمز عاقبت بخیری در همین نکته است وگرنه خیلی ها لاف ولایتمداری می زنند. آدمها در عمل کم می آورند. طلحه و زبیر در عمل کم آوردند. شیخ علی تهرانی در عمل کم آورد. مرجع بسیاری از این کم آوردن ها هم حسادت است. این موضوع از ابتدای تاریخ بشریت بوده و تا الان نیز ادامه دارد. از زمان حضرت آدم و هابیل و قابیل این مساله رابطه ها را بر هم زده است. مردم به انبیا می گفتند چرا ما باید از آدمی که مثل ما راه می رود، غذا می خورد و ... تبعیت کنیم. این منیت ها به حسادت برمی گردد. ما فقیه، مرجع تقلید، رئیس جمهور، وکیل و... داشتیم که کم آوردند. خیلی ها هم الان کم آورده اند و بعد خودشان را نشان می دهند. ولایتمداری در کلام و در عمل می شود رمز عاقبت بخیری. البته خیلی هم کار سختی نیست. 
 
به نظر شما آقای احمدی نژاد عاقبت بخیر شد؟
اگر آقای احمدی نژاد نگاهش به منویات حضرت آقا باشد حتما عاقبت بخیر می شود. نه تنها آقای احمدی نژاد، بلکه هر فردی در هر مسئولیتی که هست. فرد نباید دلش به این خوش باشد که 20 یا 30 میلیون رای آورده، بلکه باید ببیند که آیا ولایتمدار هست و در مسیر ولایت و فرمایشات مقام معظم رهبری حرکت می کند یا خیر. اگر در این مسیر گام برداشت حتما عاقبت بخیر می شود.
 
دکتر احمدی نژاد که رفیقتان بود ،دکتر روحانی هم همشهری شما هستند؟
 
بله جزو سلسله سمنانی ها هستند. از احمدی نژاد شروع شد و به آقای روحانی رسید. حالا شاید این سلسله ادامه داشته باشد (خنده).
شما با دکتر روحانی هم دردوران انتقالی جلسه ای داشتید.
 
بله همه وزرا با ایشان جلسه داشتند. به من هم گفتند و دعوت کردند و جلسه تنظیم شد. دفعه اول گفتند فلان موقع بیا که من وقت نداشتم اما دفعه بعد تنظیم شد و من خدمت ایشان رفتم. سوال کردند و من هم رک و راست پاسخ دادم. به نظرم می آمد که ایشان آموزش عالی را می شناسد و با فضای آموزش عالی کشور آشناست و همان موقع هم بعد از جلسه که از من سوال کردند گفتم به نظرم می آید که ایشان آشناست. هر چند در حکمی که اخیرا به آقای جهانگیری برای اقتصاد مقاومتی ابلاغ کردند، نوشته اند وزارت علوم و آموزش عالی؛ ما چنین وزارتخانه ای نداریم. وزارت علوم، تحقیقات و فناوری داریم ولی ایشان آموزش عالی را می شناختند. در آن ملاقات به ایشان گفتم 3 هزار نشست انتخاباتی در دانشگاه ها برگزار شده بود و اگر فضا، فضای بدی بود که نمی توانستیم این تعداد نشست انتخاباتی بدون هیچگونه تنش و هیجان کاذب برگزار کنیم. من که این نکته را به آقای روحانی گفتم و ایشان پاسخ دادند که من در خیلی از این نشست ها حاضر بودم و اکثرا به دانشگاه ها می رفتم و فضای بسیار خوب و منطقی بر دانشگاه حاکم بود که بعد آقای شریعتمداری گفته بود این حرف دروغ است. حالا اگر دروغ است من مجددا تکرار می کنم.
 
معاون اجرایی آقای رئیس جمهور؟
 
بله. حالا من نمی دانم ایشان چرا در مقام دفاع و پاسخ برآمدند. چندی قبل هم زمانی که از من برای سخنرانی قبل از خطبه های نماز جمعه تهران دعوت شد، آنجا هم این نکته را متذکر شدم که فضا طوری بود که عده ای می خواستند بگویند این فضا امنیتی است. زمانی که من فضا را برای آقای روحانی توضیح دادم ایشان هم گفتند که فضای بسیار منطقی حاکم بود که من تاکید کردم که وقتی در فضای انتخابات که بیشترین هیجان را دارد و بیشترین فعالیت ها و رقابت ها صورت می گیرد 3 هزار نشست انتخاباتی تشکیل شده و ایشان هم شرکت کرده و تایید کرده اند که فضای منطقی بر این نشست ها حاکم بوده، نمی توانیم بگوییم که چنین فضایی امنیتی است و این جوسازی هایی که برای فضای امنیتی دانشگاه ها صورت می گیرد با نیت دیگری  است.
 
در حال حاضر هم بهانه عزل و نصب ها در سطح روسای دانشگاه ها همین فضای امنیتی عنوان می شود. در حالی که بنابر فرمایش شما این تبلیغات بر خلاف اظهارات آقای روحانی است.
 
بله همان موقع هم این تبلیغات صورت می گرفت و من هم به همین دلیل در نماز جمعه به این نکته اشاره کردم. همان ایام هم از جانب همین دوستانی که الان در وزارت علوم هم هستند، اینگونه تبلیغ می شد که فضا امنیتی است. من به دو موضوع استناد کردم؛ یکی همین صحبت های آقای روحانی که اگر فضا در دانشگاه ها، امنیتی بود، علی القاعده باید در نشست های انتخاباتی مشکلی بوجود می آمد که هیچ اتفاقی در این رابطه نیفتاد. مساله دومی هم که من می گفتم و الان هم تاکید می کنم این است که مگر می شود در یک فضای امنیتی تا این حد رشد بوجود آید؟ رشدی که باعث افتخار آن دوره است و آن دوره را در تمام ادوار وزارت علوم اگر نگویم بی بدیل، کم بدیل کرده است. 
ما در آن دوره 4ساله توانستیم در دو سال اول، به رتبه اول منطقه از لحاظ علمی برسیم در حالی که قرار بود در سال 1404 به این نقطه برسیم. در دو سال اول توانستیم در تمامی فناوری ها (از نانو گرفته تا کامپوزیت و هوافضا و موارد دیگر...) بین 8 تا 15 رتبه ارتقا جایگاه در دنیا پیدا بکنیم. در علومی که به عنوان مرز فناوری شناخته می شوند. در همین انرژی هسته ای. همه موجودی که الان دوستان بر سر میز مذاکره می گذارند برای چه زمانی  است؟  برای پیشرفت های همان موقع است. اگر آن پیشرفت ها نبود ، دوستان امروز می خواستند چه چیزی را به مذاکره بگذارند؟
 
 در آن دوره هم محصول داده شد و هم محصولات با خون شهید آبیاری و پربارتر شد. بنابراین نمی شود در یک فضای امنیتی شاهد این حجم عظیم رشد علمی و فناوری بود. ما در دوره اصلاحات حدود 9 هزار مقاله داشتیم (مرجع سنجش هم مراجع بین المللی است و دوستان نمی توانند ما را متهم کنند) در حالیکه در طول 4 سال دوره همکاران من در وزارت علوم، چیزی حدود 140 هزار مقاله ISI داشتیم. آیا در یک فضای امنیتی می توان به این حجم از رشد رسید؟ البته از این نکته نباید غافل شویم که آقای دکتر زاهدی و همکارانشان فضای 4 سال اول را برای این پیشرفت ها و جهش آماده کرده بودند. این جهش هم مدیون زحمات ایشان و هم مدیون زحمات دوره های قبلی است. این مقایسه آماری کتمان دوره های قبلی نیست، بلکه هر کسی یک سنگی را گذاشته و امروز به اینجا رسیده ایم اما اگر دوستان بخواهند همه چیز را تخریب کنند و بعد خودشان را با تخریب مقایسه کنند؛ ارتفاع همه چیز را به صفر برسانند بعد بگویند ما خودمان را با صفر مقایسه می کنیم، با صفر که مقایسه کردن ندارد. با صفر اگر ذره هم باشی قد کشیدی، این هنر نیست. من اعتقادم این است که این رفتار کار افراد ضعیف است. ما گذشته دوره آقای خاتمی را صفر نمی کنیم. می گوییم 9 هزار مقاله در آن دوره منتشر شده است.
 
در ضمن نیاز است که ما امنیت را تعریف کنیم. اگر منظور از آزادی هرج و مرج است، من به این تعریف از آزادی قائل نیستم. جامعه دانشگاهی هم به این قائل نیست. شما از دانشگاهیان سوال کنید.
 
دانشگاه دو ماموریت اصلی دارد: تولید علم نافع و تربیت کادر برای نظام اسلامی. دانشگاه باید سیاست را بشناسد اما اسیر جناح ها نشود. اگر آزادی یعنی اینکه یک دانشگاه بشود گوشه ای از یک حزب و یک دانشگاه دیگر به همین شکل، یا دانشگاه هایمان بشوند مرکز نیروگیری احزاب، خب ما اعتقادی به این شیوه نداشته ایم، نداریم و نخواهیم داشت. 
 
به نظر می رسد بیشتر اتهامات و انتقاداتی که از سوی مسئولان فعلی وزارت علوم و برخی سیاسیون مطرح می شود، به شخص دکتر دانشجو بر می گردد. در واقع بیشترین هجمه به وزارت علوم قبلی است و این سیل از هجمه ها تقریبا بی سابقه بوده. شاید یکی از دلایلش انتخابات سال 88 و سمت سیاسی که شما در آن سال داشتید، باشد. شاید در ضربه ای که به فتنه88 وارد شد، سهمی نیز برای دکتر کامران دانشجو قائل هستند و امروز به دنبال انتقام گیری از شما هستند. شما تا چه حد این حرف را قبول دارید و توضیح دهید در سال 88 چه اتفاقاتی افتاد که کامران دانشجو و وزارت علوم اینگونه در سیبل قرار گرفت؟
 
اولا امیدوارم من علیه فتنه کار مثبتی کرده باشم که این کینه در دل فتنه گران مانده باشد، که اگر اینطور باشد این برای من به عنوان توشه آخرت محسوب می شود. اما من در مجموعه وزارت کشور و انتخابات سال 88 وظیفه ام را انجام دادم. من در دوران وزارت کشور و در انتخابات سال 88 ماموریت داشتم که اجازه ندهم رای مردم جابجا شود و دچار جو گرفتگی، تبلیغات سوء و فضاسازی هایی که انجام می شد نشوم. البته آن فضاسازی ها از5- 4 ماه قبل آغاز شده و برنامه ریزی اش از یکی دو سال قبل تر صورت پذیرفته بود. یعنی بذر این اتفاقات در انتخابات 84 کاشته شد. زمانی که دو نفر از نامزدهای ریاست جمهوری به مرحله دوم راه پیدا کردند. یکی از آنها رای بسیار بالایی آورد و پیروز شد و فرد بازنده حاضر به تبریک به فرد پیروز نبود. این زخم از همان روزها بر دل عده ای که نمی خواستند احمدی نژاد پیروز شود، ماند و این زخم را هم کتمان نکردند و دقیقا بعد از انتخابات فضاسازی های زیادی علیه دولت نهم بوجود آوردند. همین روند نیز تا سال 88 ادامه پیدا کرد و دشمن روی این جراحاتی که حالا عمیق تر هم شده بود برنامه ریزی کرد و مهره هایی را دانسته و مهره هایی را نیز ندانسته به بازی گرفت.
 
ما اگر دشمن و هدفش را خوب بشناسیم در زمین دشمن بازی نمی کنیم. بعضی مواقع شناختمان نسبت به دشمن کم می شود و فکر می کنیم دشمن، به دوست تبدیل شده است و زمانی متوجه می شویم که دقیقا خودمان همان نقشی را که او می خواهد بازی می کنیم. سال88 از چند ماه قبلش علنی این فضا را تقویت کردند. از همان روزی که کمیته صیانت از آرا را راه اندازی کردند. در حالی که قانون مشخص کرده که صیانت از آرا بر عهده چه نهادی است و از همان موقع فضا مشخص بود چه کسانی این کارها را می کردند؟ آقای محتشمی پور خودش وزیر کشور بوده و می داند که صیانت از آرا به عهده شورای نگهبان است. ایشان می دانست که در مکانیسم انتخاب 400 یا 500 هزار فرد عادی انتخابات را برگزار می کند وزارت کشور یک هماهنگ کننده و به عبارتی پشتیبانی کننده اینهاست. 500 هزار نفر مردم عادی هستند که در صف مقدم اند و اصلا اختیارشان دست وزارت کشور نیست! پس زمانی که اعلام کردند کمیته صیانت از آرا راه اندازی کرده اند، مشخص شد که می خواهند فضا را به برخی سمت و سوها ببرند.
تا اینکه آن ساعت 11:30 شبی که انتخابات برگزار شد (روز جمعه) آقای موسوی اعلام کرد من با اختلاف بسیار زیاد در مقایسه با سایر رقبا پیروز انتخابات شده ام. برای من سوال ایجاد شد که ایشان از کجا متوجه شده. از سوی دیگر ما همچنان در حال اخذ آرا در حوزه های انتخابیه بودیم . درست است که در ها راس ساعت 10بسته شده بود اما هنوز برخی افراد داخل بودند (مانند حسینیه ارشاد) و رای می دادند. برای من خیلی عجیب بود که آقای موسوی چگونه این خبر را اعلام کرده و همان موقع من گفتم بروید ببینید تا الان آمار چقدر است؟ فکر می کنم حدود 3 میلیون رای آمده بود که از این مقدار 74% از آرا با احمدی نژاد و مابقی آرا نیز به سه نامزد دیگر متعلق بود. بعد من سریعا با مسئولان صداوسیما تماس گرفتم و گفتم  آماری که از سوی آقای موسوی اعلام شده صحیح نیست. اجازه بدهید که من بیایم و آمار را اعلام کنم. ایشان گفتند نه و روند ما برای اعلام آرا از ساعت 7-6 صبح است. وقتی دیدم که نمی توانم آنها را مجاب کنم، شخصا کنفرانس خبری گذاشتم و آرای شمارش شده تا آن لحظه را اعلام کردم که برخی از آنها گفتند آقای موسوی اعلام کرده ایشان برنده است و من هم گفتم نمی دانم آقای موسوی از کجا اعلام کرده که برنده است، آماری که من دارم همینی است که اعلام کردم. 
 
حدودا ساعت 2 بود که از صدا و سیما اعلام کردند که بیاید و آرا را اعلام کنید. من هم رفتم و تا ساعت 9 صبح هر یک ساعت نتایج را اعلام کردم. ساعت 9 خسته شده بودم خوابیدم و مجددا ساعت 11 اعلام کردم و همین روند تا ساعت 4 بعدازظهر ادامه پیدا کرد که شمارش آرا تمام و نتیجه نهایی اعلام شد. به تدریج هم که صندوق های بزرگتر می آمد، درصد آرای احمدی نژاد کمتر می شد. 
این رفتار موسوی خیلی برای من جالب و عجیب بود. خب طبیعتا مانعی نیست اگر کسی اعتراضی داشته باشد اما این اعتراض باید از مسیر قانونی اعلام شود.
آقای موسوی یا همراهانش در آن ساعات با شما تماسی نداشتند؟
چرا. اما قبلش بگویم که حدود 24 هزار کارت ناظر برای آقای موسوی صادر شده بود. یعنی آقای موسوی بیشترین تعداد ناظر را داشت و بیشترین اعتراض هم همراهان ایشان داشتند که کارت ندادید و کارت ندادید. بعد از آقای موسوی، فکر می کنم آقای احمدی نژاد بود که حدود 18 هزار کارت ناظر داشت و بعد از ایشان هم آقای کروبی بود که او هم حدود 18 هزار کارت داشت و تعداد کارت های آقای رضایی از همه کمتر بود.
 
اما حدودا ساعت 3 و 4 بعدازظهر روز رای گیری یکی دو نفر از همین افرادی که الان وزیر هم هستند به ستاد انتخابات وزارت کشور آمدند. یکی از این افراد بسیار اهانت آمیز و همراه با توهین و لحن بدی صحبت می کرد و به نظر می آمد که می خواهد فضای ستاد را بهم بریزد. اما یکی دیگر از آنها که فکر می کنم آقای مهرعلیزاده بود، بسیار متین و مودب پیگیر امور بود و بعضا آن فرد هتاک را نیز آرام می کرد. آنها در رابطه با تعداد تعرفه استان ها و برخی موارد دیگر اعتراضاتی داشتند که ما هم توضیح می دادیم و می گفتیم هر استانی که از ما درخواست تعرفه مجدد داشته، برایش ارسال کردیم. اتفاقا بیشترین سختگیری را برای افراد آقای احمدی نژاد انجام می دادیم. هر فردی از هر ستادی به راحتی می توانست به ستاد انتخابات کشور بیاید اما برای افراد ستاد آقای احمدی نژاد خیلی سختگیری می کردیم اما بالاخره آن اتفاقات افتاد. 
 
به جای آنکه مثل آقای رضایی از مسیر قانون پیگیر اعتراضات خود باشند، به فضایی دیگر رفتند و خواستند در کف خیابان زورآزمایی کنند.
در جلسه ای که خدمت حضرت آقا بودیم. آقای آخوندی یکی از نمایندگان ستاد آقای موسوی بود. آقایان زنگنه، آخوندی و بهشتی از طرف ستاد موسوی آمده بودند. آقایان الویری و نجفی و خانم کروبی هم از طرف ستاد آقای کروبی بودند. آقایان دانش جعفری، بیادی و یک نفر دیگر هم از طرف ستاد آقای رضایی در جلسه حاضر بودند و از ستاد آقای احمدی نژاد هم آقایان ثمره هاشمی، کلهر و زریبافان حضور داشتند. 
 
آقای الویری که هر چه گفت برای قبل از انتخابات بود. مثلا بحث سیب زمینی را مطرح کرد و یا صلاحیت احمدی نژاد را زیر سوال می برد که این موارد به انتخابات و آنچه که مدعی بودند-تقلب در انتخابات- بر نمی گشت که آنجا هم گفته شد اگر شما به این موارد اعتراضی داشتید باید پیش از این به شورای نگهبان معترض می شدید نه الان که فرد پیروز مشخص شده است.  از ستاد آقای موسوی آقای آخوندی صحبت کرد. آخوندی قبل از اینکه وزیر مسکن باشد، معاون سیاسی وزیر کشور بوده و مکانیسم انتخابات را می دانست. ایشان گفتند من معاون سیاسی وزارت کشور بودم. انتخابات و مکانیسم انتخابات را می شناسم و با این مکانیسمی که در انتخابات داریم به هیچ عنوان نمی شود تقلب صورت بگیرد. امکان اشتباه در حجم 36 میلیونی تا حد 500 تا 700 هزار رای وجود دارد اما اینکه13 -12میلیون رای تقلب شود محال است. 
من در آن جلسه سمت راست حضرت آقا نشسته بودم. این همان جلسه ای است که آقا فرمودند مدیر جلسه من هستم و خودشان مدیریت می کردند. آقای آخوندی که گفت ما می دانیم که نمی شود تقلب کرد اینجا من بی ادبی کردم و گفتم آقای آخوندی چرا بیرون همین را نمی گویید و بیرون یک حرف دیگر می زنید. حضرت آقا به من گفتند شما پاسخ نده. من از آن لحظه به بعد سکوت کردم تا زمانی که حضرت آقا فرمودند شما گزارشت را ارائه کن و من هم گفتم این مقدار کارت صادر و این کارها انجام شده. ولی واقعا برای من عجیب بود که چرا بیرون این را اعلام نمی کردند. آنجا صراحتا اعلام می کرد که خودم معاون سیاسی وزارت کشور بودم و امکان تقلب وجود ندارد اما بیرون این حرف را نمی زد. اگر به دنبال این بودند که فضا فضای آرامی باشد باید همین حرف ها را اعلام می کرد.