صراط: سید حمید روحانی، مورخ انقلاب اسلامی و یکی از مطلعترین و مسلط ترین افراد به تاریخ انقلاب اسلامی ایران است که بر اساس همین تسلط و اشراف، امام خمینی (ره) طی نامهای به وی در دی ماه ۱۳۶۷، "تدوین تاریخ انقلاب اسلامی" را به وی واگذار کردند.
متن زیر حاصل گفتگوی با سید حمید روحانی، درباره آسیب شناسی جریانات و شخصیتهای انقلاب و تبیین شعار کلیدی انقلاب اسلامی ایران – استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی – می باشد.
از مسئولیتها و سوابق وی میتوان به عضویت در دفتر امام خمینی(ره) در نجف اشرف(در دوره تبعید)، مؤسس و رئیس سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامی، عضو موسس مجمع روحانیون مبارز و ریاست "بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی" اشاره کرد.
متن زیر بخشی از گفتگوی نسیم با سید حمید روحانی، درباره آسیب شناسی جریانات و شخصیتهای انقلاب و تبیین شعار کلیدی انقلاب اسلامی ایران – استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی – می باشد:
متاسفانه آقای هاشمی رفسنجانی به شدت دارای اندیشه لیبرالیستی است
- روحانی: خود آقای هاشمی رفسنجانی متأسفانه به شدت دارای اندیشه لیبرالیستی است. نمیدانم ایشان بر اثر ممارست و روابط نزدیکی که با ملی گراها مانند نهضت آزادی داشته به این وضع رسیده یا خصلت ذاتی او اقتضاء میکرد؛ چون تا جایی که من تشخیص دادم، آقای هاشمی رفسنجانی انقلابی نیست. یک بار من تعبیر کردم که ایشان هیچ وقت انقلابی فکر نمیکرده است بعد مورد انتقاد قرار گرفتم که ایشان سابقه زندان و شکنجه دارد! خب خیلی از افراد به زندان رفتند و شکنجه یا حتی کشته شدند لیکن، لیبرال بودند و انقلابی نبودند نباید تصور کرد که هر کس در کنار امام(ره) مبارزه کرده، انقلابی بوده است.
آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب "هاشمی بدون روتوش" خیلی صریح میگوید: «اگر شاه به قانون اساسی عمل میکرد و در سال ۱۳۴۲ قبول میکرد قانون اساسی را به اجرا دربیاورد، احتیاج به انقلاب نبود...» او انقلابی فکر نمیکند و دارای اندیشه لیبرالیستی است و این اولین مشکل آقای هاشمی است دوم اینکه ایشان یا به ولایت فقیه اعتقاد ندارد یا خودش را ولی فقیه تصور میکند!
- به اعتقاد من آقای هاشمی به اصل ولایت فقیه اعتقاد قلبی ندارد
در خاطرات آقای هاشمی میبینید ایشان به گونه ای قلم زده که انگار او دستور میداده و امام اجرا میکرده است. فقط صریح نگفته که من رهبر بودم و امام مجری نظریات من بود. می گوید: «وقتی مرا دستگیر کردند و برای نظام وظیفه بردند، من از آنجا به امام پیغام دادم که شما هیچ وقت تنزل نکنید و آوانس ندهید...» انگار امام می خواسته دین و ملت و مملکتش را تقدیم شاه کند تا ایشان را سربازی نبرند!
من معتقدم، آقای هاشمی رفسنجانی نسبت به ولایت فقیه نه آن روز و نه امروز اعتقاد قلبی نداشته و ندارد. خود امام برای من روایت کردند که در سال ۱۳۴۹ وقتی نمایندگانی از سازمان مجاهدین به نجف آمدند، "حسین احمدی روحانی" و "تراب حق شناس" خدمت امام آمدند. امام اینها را شناخت. امام می فرمود: اینها که آمده بودند نامههایی هم از ایران آورده بودند. امام اسم نیاوردند که نامه از چه کسی بوده، ولی بعدها ما فهمیدیم نامه ها از آقایان منتظری، هاشمی رفسنجانی و آیت الله طالقانی بوده است. آنها در این نامه ها نوشته بودند: "انهم فتیة امنوا بربهم و زدناهم هدی"؛ این آیه شریفه درباره اصحاب کهف است. خلاصه در نامه هایشان از آنها حمایت کرده بودند، امام با اینکه در نجف غریب بود و ارتباطش با ایران کم بود.در آن زمان رابطه ایران و عراق به شدت تیره بود، بعثیها و رژیم شاه سر اروندرود که در حقیقت به اختلاف استعمار آمریکا و انگلیس برمیگشت، با هم درگیر بودند. فرمودند: من دیدم نمیتوانم به این نامهها بسنده کنم، باید خودم آنها را بشناسم. بعد فرمودند اینها میآمدند اینجا وقت مرا میگرفتند، روزی نیم ساعت، یک ساعت با من حرف میزدند. من هم فقط گوش میدادم. بعد از یک ماه دیدم اندیشه مارکسیستی دارند، منتها اسلام را خلط میکنند چون دریافته اند در کشور ایران بیش از هزار سال است که اسلام در رگ و ریشه مردم نفوذ دارد و بدون اسلام نمیتوانند جلو بروند. اینجا بود که امام آنها را رد کردند. اما در همان شرایط آقای هاشمی رفسنجانی بی توجه به نظر امام از وجوهات شرعی در اختیار آنها قرار میدهد، خانه تیمی برای آنها تهیه میکند و این مسائل باعث شد بسیاری از جوانان مسلمان معتقد به آنها پیوستند و متأسفانه تلف شدند.
به هر تقدیر عدم اعتقاد به ولایت فقیه بزرگترین مشکل ایشان است که متأسفانه باعث شده که این وضع به وجود بیاید.
متن زیر حاصل گفتگوی با سید حمید روحانی، درباره آسیب شناسی جریانات و شخصیتهای انقلاب و تبیین شعار کلیدی انقلاب اسلامی ایران – استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی – می باشد.
از مسئولیتها و سوابق وی میتوان به عضویت در دفتر امام خمینی(ره) در نجف اشرف(در دوره تبعید)، مؤسس و رئیس سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامی، عضو موسس مجمع روحانیون مبارز و ریاست "بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی" اشاره کرد.
متن زیر بخشی از گفتگوی نسیم با سید حمید روحانی، درباره آسیب شناسی جریانات و شخصیتهای انقلاب و تبیین شعار کلیدی انقلاب اسلامی ایران – استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی – می باشد:
متاسفانه آقای هاشمی رفسنجانی به شدت دارای اندیشه لیبرالیستی است
- روحانی: خود آقای هاشمی رفسنجانی متأسفانه به شدت دارای اندیشه لیبرالیستی است. نمیدانم ایشان بر اثر ممارست و روابط نزدیکی که با ملی گراها مانند نهضت آزادی داشته به این وضع رسیده یا خصلت ذاتی او اقتضاء میکرد؛ چون تا جایی که من تشخیص دادم، آقای هاشمی رفسنجانی انقلابی نیست. یک بار من تعبیر کردم که ایشان هیچ وقت انقلابی فکر نمیکرده است بعد مورد انتقاد قرار گرفتم که ایشان سابقه زندان و شکنجه دارد! خب خیلی از افراد به زندان رفتند و شکنجه یا حتی کشته شدند لیکن، لیبرال بودند و انقلابی نبودند نباید تصور کرد که هر کس در کنار امام(ره) مبارزه کرده، انقلابی بوده است.
آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب "هاشمی بدون روتوش" خیلی صریح میگوید: «اگر شاه به قانون اساسی عمل میکرد و در سال ۱۳۴۲ قبول میکرد قانون اساسی را به اجرا دربیاورد، احتیاج به انقلاب نبود...» او انقلابی فکر نمیکند و دارای اندیشه لیبرالیستی است و این اولین مشکل آقای هاشمی است دوم اینکه ایشان یا به ولایت فقیه اعتقاد ندارد یا خودش را ولی فقیه تصور میکند!
- به اعتقاد من آقای هاشمی به اصل ولایت فقیه اعتقاد قلبی ندارد
در خاطرات آقای هاشمی میبینید ایشان به گونه ای قلم زده که انگار او دستور میداده و امام اجرا میکرده است. فقط صریح نگفته که من رهبر بودم و امام مجری نظریات من بود. می گوید: «وقتی مرا دستگیر کردند و برای نظام وظیفه بردند، من از آنجا به امام پیغام دادم که شما هیچ وقت تنزل نکنید و آوانس ندهید...» انگار امام می خواسته دین و ملت و مملکتش را تقدیم شاه کند تا ایشان را سربازی نبرند!
من معتقدم، آقای هاشمی رفسنجانی نسبت به ولایت فقیه نه آن روز و نه امروز اعتقاد قلبی نداشته و ندارد. خود امام برای من روایت کردند که در سال ۱۳۴۹ وقتی نمایندگانی از سازمان مجاهدین به نجف آمدند، "حسین احمدی روحانی" و "تراب حق شناس" خدمت امام آمدند. امام اینها را شناخت. امام می فرمود: اینها که آمده بودند نامههایی هم از ایران آورده بودند. امام اسم نیاوردند که نامه از چه کسی بوده، ولی بعدها ما فهمیدیم نامه ها از آقایان منتظری، هاشمی رفسنجانی و آیت الله طالقانی بوده است. آنها در این نامه ها نوشته بودند: "انهم فتیة امنوا بربهم و زدناهم هدی"؛ این آیه شریفه درباره اصحاب کهف است. خلاصه در نامه هایشان از آنها حمایت کرده بودند، امام با اینکه در نجف غریب بود و ارتباطش با ایران کم بود.در آن زمان رابطه ایران و عراق به شدت تیره بود، بعثیها و رژیم شاه سر اروندرود که در حقیقت به اختلاف استعمار آمریکا و انگلیس برمیگشت، با هم درگیر بودند. فرمودند: من دیدم نمیتوانم به این نامهها بسنده کنم، باید خودم آنها را بشناسم. بعد فرمودند اینها میآمدند اینجا وقت مرا میگرفتند، روزی نیم ساعت، یک ساعت با من حرف میزدند. من هم فقط گوش میدادم. بعد از یک ماه دیدم اندیشه مارکسیستی دارند، منتها اسلام را خلط میکنند چون دریافته اند در کشور ایران بیش از هزار سال است که اسلام در رگ و ریشه مردم نفوذ دارد و بدون اسلام نمیتوانند جلو بروند. اینجا بود که امام آنها را رد کردند. اما در همان شرایط آقای هاشمی رفسنجانی بی توجه به نظر امام از وجوهات شرعی در اختیار آنها قرار میدهد، خانه تیمی برای آنها تهیه میکند و این مسائل باعث شد بسیاری از جوانان مسلمان معتقد به آنها پیوستند و متأسفانه تلف شدند.
به هر تقدیر عدم اعتقاد به ولایت فقیه بزرگترین مشکل ایشان است که متأسفانه باعث شده که این وضع به وجود بیاید.
بعضی ها شدند مفسر این جمله ساده و شفاف.
واضحه که میزان حال فعلی افراد است ولی دلیلی نمیشه گذشته افراد چماقی بشه تو سر مردم یا تو سر خودش.فقط از مسیر تعادل و مکانیسم دموکراسی است که جامعه و مردم اصلاح خواهد شد.
بین هاشمی و روحانی رابطه دوستانه و صمیمی است