بهترین فیلم سال:
اخاذی آمریکایی: از فیلم «دیوید اَ راسل»، از ماهها قبل به عنوان یکی از نامزدهای احتمالی این بخش نام برده میشد. اما همین که در نامزد شدن این فیلم یقین وجود داشت بر این اتفاق نیز یقین وجود دارد که این فیلم، در حضور آثار قدرتمند دیگر این بخش، تقریبا هیچ شانسی برای کسب اسکار بهترین فیلم ندارد. «اخاذی آمریکایی» یکی از فیلمهایی است که آکادمی امسال، توجه بسیار ویژهای در بخشهای مختلف به آن داشته است.
گرگ وال استریت: اثر جنجالی «مارتین اسکورسیزی» نیز از جمله فیلمهایی است که از آن به عنوان اثری که آکادمی در حق آن لطف ویژهای داشته، نام برده میشود؛ فیلمی که مطمئنا نمیتواند در این بخش، موفق به دریافت مجسمه اسکار شود.
12 سال بردگی: اولین بخت دریافت اسکار بهترین فیلم، متعلق به فیلم «استیو مک کویین» است که تاکنون موفق شده جوایز معتبر بسیاری را از آن خود کند. فیلمی که همه چیزش سر جای خودش است، همه موافقان و مخالفان خود را به این حقیقت زود هنگام معترف نموده که اسکار این بخش، به حق، به این فیلم خواهد رسید.
جاذبه: اگر آرای داوران آکادمی، که در هر سال، شگفتیهای بسیاری را به خود میبیند، امسال هم در این بخش، اتفاق بیفتد و «12 سال بردگی» به عنوان بهترین فیلم انتخاب نشود، مطمئنا فیلم سه بعدی «جاذبه»، تنها جانشین شایستهای برای کسب این عنوان است.
باشگاه خریداران دالاس: درام قابل تامل «ژان مارک والی» در حالی در بخش بهترین فیلمهای اسکار هشتاد و ششم جای گرفته که فیلمهای به مراتب قوی تری نسبت به این فیلم از این فهرست کنار گذاشته شدهاند.
نبراسکا: اگر شگفتی آرای داوران در این بخش به گونهای رقم بخورد که اسکار بهترین فیلم به «12 سال بردگی» و «جاذبه» تعلق نگیرد، طبیعتا این فیلم سیاه و سفید «الکساندر پین» است که موفق به دریافت این جایزه میشود. فیلمی که برخلاف تمام تصوراتی که پیش از اکران از آن میشد، یکی از شگفتیهای هالیوود در اکران و جشنوارههای معتبر بین المللی را رقم زد.
کاپیتان فیلیپس: یکی از ناکامان بزرگ اسکار امسال در بخشهای دیگر است. این فیلم دریایی با وجود روح قهرمانانهاش که در سر تا سر اثر به چشم میخورد، تقریبا همان مولفههای مورد پسند یک فیلم اسکاری را در خود دارد، اما گمان برده نمیشود که در حضور 3 فیلم بسیار قوی دیگر، بتواند شگفتی ساز این بخش لقب بگیرد. البته یک احتمال خفیف وجود دارد که داوران برای دلجویی از ناکامی بزرگی که برای این فیلم در بخشهای دیگر رقم زدهاند، تصمیمی بزرگ و به دور از قواعد ساختاری بگیرند و در حضور چشمان نافذ «12 سال بردگی»، «جاذبه» و «نبراسکا»، اسکار بهترین فیلم را به «کاپیتان فیلیپس» دهند.
او: فیلم «اسپایک جونز» به لحاظ ساختار روایی و اجرایی، تقریبا قابل مقایسه با فیلم «کاپیتان فیلیپس» است با این تفاوت که چاشنی روحیه قهرمانانه در این فیلم، اصلا به اندازه فیلم «پل گرین گرس» نیست و در عوض، چارچوبههای درام «کاپیتان فیلیپس» کمرنگتر از «او» میباشد. پوئن بارز فیلم، به جز بازیهای درخور تحسینش، تفسیر جدیدی است که این فیلم از آینده انسان متکی به تکنولوژی، تشریح نموده است؛ تنهایی انسان و داستان عاشقانه متکی بر این احتمال در فیلم، خیلی توی چشم میزند و بیانی کاملا جدید و مبتکرانه دارد اما با این حال هم احتمال اسکاری شدن این فیلم در این بخش به همان اندازهای است که برای «کاپیتان فیلیپس».
فیلومنا: باور اینکه فیلم «استیون فریرز» در فهرست بهترین فیلمهای اسکار قرار بگیرد بسیار سخت است اما داوران آکادمی، این فیلم را علاوه بر این بخش، در 4 بخش دیگر نیز نامزد کردند تا مراتب توجه خود را به این فیلم اعلام کنند. گرچه قدر مسلم اینکه، درصد دریافت اسکار بهترین فیلم برای این کار، تقریبا صفر است. قرار گرفتن نام این فیلم در این بخش، اولین انتقاد جدی به اعضای آکادمی اسکار امسال است.
توضیحات دیگر: همان گونه که مشاهده شد، در این بخش، «12 سال بردگی» شانس مسلم دریافت اسکار است؛ به جز قابلیتهای بسیار بالای فیلم، جو روانی خوبی نیز در حال حاضر در مورد این اثر وجود دارد؛ تعداد نقدهای منفی در مورد این فیلم بسیار کم است و همان تعداد معدود نقدهای منفی، چندان آتشین نیستند و با روحیه منعطفانه نوشته شدهاند. «جاذبه» نیز تقریبا چنین وضعیتی دارد و پس از آن، «نبراسکا» با فاصلهای معنادار، در رده سوم قرار میگیرد. با این حال، بودند فیلمهایی که میتوانستند به راحتی در فهرست بهترین فیلمهای اسکار هشتاد و ششم قرار بگیرند.
طبیعتا بزرگترین ناکام این بخش، «درون لوین لوییس» برادران کوئن است که به تازگی موفق شده بود قبل از ناکامی بزرگش در گلدن گلوب، جایزه بسیار مهم بهترین فیلم انجمن ملی منتقدان فیلم آمریکا را از آن خود نماید. فیلمهای دیگری نیز هستند که میتوانستند جایی در فهرست نامزدهای اسکار بهترین فیلم داشته باشند که از آن جمله میتوان به «یاسمن غمگین»، «شتاب» و حتی «پیشخدمت» اشاره کرد؛ فیلمهایی که به لحاظ ساختاری، قابل توجهتر از فیلمهایی چون «باشگاه خریداران دالاس» و «فیلومنا» به حساب میآیند.
بهترین کارگردانی سال:
«دیوید اُ راسل» برای «اخاذی آمریکایی»: «اُ راسل»، خنثیترین فرد فهرست بهترین کارگردانی اسکار 2014 محسوب میشود. فیلم، قابلیت چندان خاصی به لحاظ میزانسن و خلاقیتهای اجرایی نداشت که «اُ راسل» به واسطه آن در فهرست بهترین کارگردانان سال قرار بگیرد به همین جهت مطمئنا اسکار را دستان او نخواهیم دید. البته به این نکته هم باید اشاره کنیم که «اُ راسل»، در چهار سال گذشته، توانسته سه بار نامزد بهترین کارگردانی در اسکار شود؛ او در 2010 برای فیلم «مبارز»، در 2012 برای فیلم «کتابچه بارقه امید» و امسال هم برای «اخاذی آمریکایی» نامزد دریافت اسکار شده است.
«آلفونسو کوارون» برای «جاذبه»: تقریبا همه از درخشیدن برق مجسمه اسکار بهترین کارگردان اسکار هشتاد و ششم در دستان او سخن میگویند. کارگردانی که توانسته در کنار به کنارگیری تکنولوژی روز، روایت قابل باوری را در لوکیشنی محدود، از سوژهای به نمایش بگذارد که تا به امروز هیچ استفادهای از آن نشده بود. دریافت جایزه گلدن گلوب به همراه نقدهای فوق العاده مثبتی که برای این فیلم نوشته شده، بزرگترین پشتگرمی کوارون برای رسیدن به اسکار هشتاد و ششم است.
«استیو مک کویین» برای «12 سال بردگی»: مک کوئین در این فیلم، یک کار خارق العاده و آوانگارد انجام داد و توانست به داستانی واقعی، سر و شکلی دراماتیک آن هم در تمام اجزایش، ببخشد اما او در «12 سال بردگی» خلاقیت خاصی از خود بروز نداد چرا که اساسا فیلمنامه و سر و شکل داستان، این اجازه را به وی نمیدهد، درست برخلاف کوارون که سر و شکل داستانی «جاذبه»، اجازه استفاده خلاقیت بیامانی را به این کارگردان میدهد و او هم با هوشمندی خارق العادهای، از آن استفادهای بهینه به عمل آورد؛ خلاقیتی که داوران نمیتوانند از آن چشم پوشی کنند.
«الکساندر پین» برای «نبراسکا»: پین، میزانسنهای دقیقی برای فیلم خود در نظر گرفته است اما نتوانسته ابتکارات منحصر به فردی را با توجه به شرایط داستانش که بسیار خاص و البته جدید است را نشان دهد. مطمئنا همین نامزدی برای پین، بالاترین پوئن برای این کارگردان محسوب میشود.
«مارتین اسکورسیزی» برای «گرگ وال استریت»: اسکورسیزی بزرگ، همیشه یک پای ثابت بهترینهای هر جشنوارهای است. اما باید قبول کرد که جوانترها، امسال خارق العاده ظاهر شدند و اجازه افتخارآفرینی مجدد به اسکورسیزی بزرگ را نخواهند داد.
توضیحات دیگر: همان گونه که عنوان شد، اسکار بهترین کارگردانی برای «آلفونسو کوارون» تقریبا مسجل است. در این بخش نیز ناکامانی وجود دارند که البته باید گفت حتی اگر آن ناکامان نیز در این فهرست جایی داشتند، باز این کوارون بود که بخت اصلی دریافت جایزه بهترین کارگردان اسکار هشتاد و ششم قلمداد میشد. بزرگترین ناکام این بخش، «پل گرین گراس» برای فیلم «کاپیتان فیلیپس» است که در شرایط بسیار سختی توانست روح قهرمانانهای را در این فیلم خلق نماید بدون آنکه از عناصری چون تخیل موهوم یا فانتزیهای رایج این گونه از سینما استفاده کند. «اسپایک جونز» هم در فیلم «او، استفاده بهینهای از ملغمه رئالیستی اثر و جاذبههای احساسی کارش به عمل آورده است که تماما در خدمت اثر بودند و حکم یک چاشنی مستقل را برای جذابیت بیشتر داستان نداشتند.
بهترین بازیگر نقش اول مرد سال:
«کریستین بیل» برای «اخاذی آمریکایی»: بیل، همیشه یک اتفاق تکرار نشدنی در سینمای هالیوود است. مهم، فیلمنامه و کارگردانی است که نشان میدهد تا چه اندازهای میتوانند از هنر او استفاده کنند. در متدهای کارگردانی «اُ راسل» که هیچ شکی نیست اما فیلمنامه «اخاذی آمریکایی»، آن فیلمنامه پرکشش و خاصی نبود که آن بازیهای منحصر به فرد را از بیل بخواهد بنابراین همان گونه که این بازیگر در گلدن گلوب امسال هم ناکام ماند مطمئنا در اسکار هم بار دیگر طعم ناکامی را خواهد چشید.
«لئوناردو دی کاپریو» برای «گرگ وال استریت»: شایستهترین و محقترین بخشی که فیلم «گرگ وال استریت» میتوانست یک نماینده داشته باشد، همین بخش بود. آکادمی در طول سالیان گذشته نشان داده که علاقه چندانی به لئو ندارد اما بازی مالیخولیایی وی در فیلم جدید اسکورسیزی، راهی را پیش پای اعضاء قرار نداد تا وی را در فهرست بهترینها جای ندهند. با این حال، او سومین بخت کسب اسکار 2014 در این بخش خواهد بود.
«متیو مک کانهی» برای «باشگاه خریداران دالاس»: دومین بخت دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد که پشتوانهای قوی چون عنوان بهترین بازیگر مرد گلدن گلوب 2014 را پشت سر خود میبیند. شرگشتگیهای حیرت آوری که مک کانهی در مواجهه با خبر ایدز خود با آن درگیر میشود و از آن سو، استیصال به غایت محترمانه و به دور از موضع ترس و ضعف وی در جستجو برای دارویی برای مقابله با بیماریاش، به حدی زیبا از آب درآمده که شاخصترین امتیاز فیلم را به خود اختصاص داده است؛ معلوم است که حتی آن 20 کیلویی که مک کانهی برای این ایفای نقش، از وزن خود کم کرده نیز کاملا به هماهنگی زبان بدن او کمک کرده است.
«بروس درن» برای «نبراسکا»: درن اگرچه در «نبراسکا» بازی قابل قبولی از خود به نمایش میگذارد اما این جنس بازیهای معمولی رو به بالا، اصلا اسکاری نیست در حالی که با توجه به شرایط خاص فیلم، درن میتوانست ری اکشنهای احساسی بهتری نسبت به آنچه در این فیلم مشاهده کردیم، از خود بروز دهد اما با این حال قرار گرفتن نام او در فهرست نامزدهای اینجایزه و کنار گذاشتن نامهایی که در ادامه، به آن اشاره خواهیم کرد، یکی از عجایب اعلام نامزدهای اسکار 2014 است.
«چوویتل اجیوفور» برای «12 سال بردگی»: اصلیترین بخت دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد، اجیوفور است. شاید در نگاه نخست، جنس بازیهای قوام یافته اجیوفور با مک کانهی، برابری نماید اما فرق بزرگ این دو نقش، حس قهرمانانهشان است که اجیوفور توانسته به واسطه آن، خود را در شمایل یک قهرمان نشان دهد؛ آن هم یک قهرمان مردمی که با طی کردن مراتبی، به آن درجه از محبوبیت و مردمی بودن دست پیدا میکند و مهمتر از آن اینکه، تمام طی طریقهای این مراتب در بازیهای اجیوفور، قابل باور و دوست داشتنی است در حالی که نقش مک کانهی، تنها به صورت بالقوه، واجد قهرمان پروری است که با توجه به نوع روایت، این قهرمان پروری به شکل بالفعلش در فیلم رخ نمیدهد.
توضیحات دیگر: در این بخش، اسکار اجیوفور تقریبا قطعی است. این بخش، تنها بخش اسکار امسال است که ناکامان بسیاری را به خود میبیند و شدت انتقادات نیز بیشتر معطوف به تصمیم گیری اعضاء آکادمی در این بخش است. قرار نگرفتن نام «تام هنکس» برای بازی در فیلم «کاپیتان فیلیپس»، زلزله چند ریشتری نامزهای اسکار امسال است؛ هنکس در این فیلم، یکی از بهترین بازیهای عمر خود را انجام داده و اتفاقا، همان شمائل قهرمانانه مورد نظر آکادمی را نیز بر بستری از دلهره و تشویش، به زیبایی به تصویر میکشد. حتی به یاد نمیآوریم که هنکس، نقش مشابه اینچنینیای را در کارنامهاش داشته باشد که لااقل به دلیل تکراری بودن بازی، بخواهند وی را از نامزدی در این بخش کنار بزنند. اگر هنکس در میان نامزدهای بهترین بازیگر نقش اول مرد امسال بود، دیگر نمیشد چنین قاطعانه در مورد اسکاری شدن اجیوفور سخن گفت.
«رابرت ردفورد» هم برای «همه چیز از دست رفته»، بازی درخشانی از خود به نمایش گذاشته که ریشتر زلزله نبود نام وی در فهرست نامزدها این بخش، کمتر از ریشتر زلزله نبود «تام هنکس» نیست. رد فورد به تنهایی، بار این فیلم را به شکلی پرصلابت و بدون آنکه حتی یک کلمه سخن بگوید، به دوش میکشد و نشان میدهد که هنوز در این سن و سال هم میتواند شگفتی ساز باشد اما چطور میشود که نامی از وی در فهرست نامزدها قرار نمیگیرد؟! «هیو جکمن» برای «زندانیان» نیز نقش متفاوتی از خود نشان میدهد و خلاقیتهای مثال زدنیای را در مقابله با دنیایی تاریک و پرغصه به نمایش میگذارد که حداقل میبایست نامش به عنوان نامزد در این فهرست میآمد.
«خواکین فونیکس» برای بازی در فیلم «او»، «ادریس البا» برای بازی در فیلم «ماندلا: راه طولانی آزادی» و «جیمز گاندولفینی» برای بازی در فیلم «به اندازه کافی گفته شده» نیز هر یک شایسته حضور در بین نامزدهای بهترین بازیگران نقش اول مرد اسکار هشتاد و ششم بودند.
بهترین بازیگر نقش اول زن سال:
«کیت بلانشیت» برای «یاسمن غمگین»: بلانشت، همچنان در هر فیلمی که بازی میکند، حضوری قدرتمندانه دارد. بلانشت در این فیلم به نوعی، یک ابرقهرمان است. او به خوبی میتواند یک تصویر دو وجهی از تقابل با مشکلات درونی خود برای یک سازندگی روحی و درونی و یک تقابل با نگاه جامعه به زنی که به شدت در زندگیاش سرخورده شده و حال میخواهد زندگی دیگری را بنیان گزارد، عرضه نماید. این بازی دو وجهی بلانشت، مطمئنا او را محقترین فرد برای دریافت اسکار بهترین بازگر نقش اول زن معرفی خواهد نمود.
«ساندرا بولاک» برای «جاذبه»: وقتی در یک فیلم خارق العاده، فضاسازیهای جدیدی رخ میدهد، بازیگر باهوش و توانمندی چون بولاک نیز برای هر پلان آن، برنامه ریزیهای خاص خود را دارد چنان که در «جاذبه» با آن همه محدودیتهای یک اثر داستانی خیلی خاص، توانست در برابر آن همه افکتهای سرسام آور، تصویر متفاوتی از بولاکی که تا به امروز میشناختیم را ارائه دهد. بیشک پس از «بلانشت»، اسکار این بخش، حق واقعی اوست.
«جودی دنچ» برای «فیلومنا»: یک بازی فوق العاده معمولی از پیرزنی که فرزندش را در بدو تولد به خانوادهای میسپارد و حال در پی اوست. حتی این بازی میتوانست به واسطه رگههای احساسی مستتر بسیار قدرتمندی که میتوانست داشته باشد، به مراتب قویتر از آنچه در فیلم دیدیم، به ثبت برسد اما «جودی دنچ» پس از این همه سال هنرنمایی، بالاخره توانست نام خود را در میان نامزدهای این بخش جای دهد در حالی که درصد لمس دستانش با مجسمه اسکار، صفر صفر است.
«امی آدامز» برای «اخاذی آمریکایی»: بازی آدامز در این فیلم از آنجایی خود را خوب نشان میدهد که بازیگر مقابل او، «کریستین بیل»، به واسطه نقشی که برای او نوشته شده، نمیتواند بازی درخور توجهی از خود نشان دهد به همین دلیل، بازی آدامز که موقعیتهای به مراتب بهتری نسبت به بیل دارد، قدرت عرض اندام را برای این بازیگر به وجود میآورد. آدامز که بازی خوبی از خود در این فیلم ارائه میدهد، در رقابت با دیگر نامزدها قوی این بخش، چندان شانسی برای بردن مجسمه طلایی اسکار ندارد.
«مریل استریپ» برای «آگوست: اوسیج کانتی»: استریپ با این نامزدی، توانست برای هجدهمین بار، نامزد اسکار شود و از این رو، رکوردی جاودانه و تقریبا بیتکرار را برای خود ثبت نماید. با این حال استریپ در این سن و سال نیز نقشهای خود را باورپذیر بازی میکند و با هر نامزدی، یکی از بختهای مسلم دریافت اینجایزه معرفی میشود؛ در حالی که امسال گمان برده نمیشود اینجایزه به او برسد.
توضیحات دیگر: همان گونه که عنوان شد، «کیت بلانشت» در وهله اول و «ساندرا بولاک» در وهله دوم، محق دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن هستند. در این میان بازیگرانی چون «اما تامسون» برای فیلم «نجات آقای بنکس» و «کیت وینسلت» برای فیلم «روز کارگر» میتوانستند به واسطه نقش آفرینیشان، جایگاهی در میان نامزدهای اسکار امسال داشته باشند که این اتفاق در مورد آنها رخ نداد که اگر هم میداد، بعید به نظر میرسید تغییری در تعیین بازیگر اسکاری این بخش به وجود میآورد یا رقابت را در میان بازیگران زن بالای جدول این بخش تنگاتنگتر میکرد.
بهترین فیلمنامه ارجینال:
اخاذی آمریکایی: شاید تنها علتی که سبب شد تا این فیلم در میان 5 نامزد بخش بهترین فیلمنامه قرار بگیرد، موقعیتهای خاصی است که تنها قابلیت اجرایی برای دو کاراکتر اصلی فیلم با آن خصوصیات منحصر به فرد را دارند؛ به عبارت دیگر این موقعیتها، چندان، حالتی عمومی نداشته و وابستگی چندانی هم به عطفهای داستانی مرسوم در آثار مشابه خود ندارند. با این حال فیلمنامه این فیلم در رقابت با دیگر فیلمنامههای قابل قبول این بخش، شانسی برای رسیدن به مجسمه طلایی اسکار ندارد.
یاسمن غمگین: «وودی آلن» دوست داشتنی، با این اقتباسی که از «اتوبوسی به نام هوس» انجام داده، برای شانزدهمین بار، نامزد جایزه بهترین فیلمنامه اسکار شده است که یک رکورد غیر قابل تکرار را رقم زده است. فیلمنامهای که اصلیترین بخت دریافت مجسمه اسکار این بخش است. فیلمنامهای که از یک سو، موقعیتها را به گونهای هم راستا با یکدیگر، در جهت ویرانی زنی پیش میبرد و از دیگر سو، انعطافی در آن موقعیتها برای برخواستن زن در جهت تشکیل یک زندگی دوباره از خود نشان نمیدهد. همه چیز در فیلم، چه قبل از آن تصمیم بزرگ و چه بعد از آن، ثابت است و تنها، این کاراکتر زن اصلی داستان است که سه برهه زمین خوردن، روند تدریجی تحول و رسیدن به نقطه آرامش را به زیبایی در اثر نشان میدهد. آلن با این فیلمنامه، بار دیگر تبحر زبردستانه خود را در این عرصه به رخ همتایان کم تعدادش میکشد.
باشگاه خریداران دالاس: فیلمنامه این کار، از آن جهت قابل توجه است که تفسیری جدید از تلاش برای بقا را به تصویر میکشد؛ تصویری که در عین مشاهده رگههایی از ناامیدی، سرسختانه در دنیای پرامید نیز میلغزد و تاویلهای باورپذیری از امید در کاراکتر مرد ایدزی را به تصویر میکشد که به شدت پذیرفتنی است. با این حال فیلمنامه این فیلم در رده سوم بختهای اصلی دریافت اسکار این بخش جای میگیرد.
او: نخستین تجربه فیلمنامه نویسی «اسپایک جونز» به شدت قابل توجه است. به گونهای که فیلمنامه، چند سر و گردن بالاتر از بحثهای اجرایی فیلم، خود را نشان میدهد. فیلمنامهای که برای نخستین بار، شرایط جدیدی از انسانهای آینده را نشان میدهد و برخلاف آثار پرتعداد مشابه، به موضوع جدید «تنهایی انسان» میپردازد که با استفاده از قدرت تکنولوژی، هنوز هم میتواند بهرههای بینظیری از قدرت عشق ببرد که لحظات شیرینی را برای مخاطب خود فراهم میآورد. با توجه به توفیق این فیلم در دستیابی به جایزه بهترین فیلمنامه گلدن گلوب امسال، این احتمال که فیلمنامه این کار در رقابتی دوباره با «یاسمن غمگین»، این بار در اسکار، پیروز شود، بسیار اندک است و از این رو، بخت دوم کسب اسکار این بخش محسوب میشود.
نبراسکا: فیلمنامه «باب نلسون»، تلویحا فیلمهای «نورمن راکول» را به یادها میآورد. همان ابهامات دوست داشتنی که تا پایان فیلم نیز پاسخ چندان روشنی بدان داده نمیشود. یک فیلمنامه داستانی که با یک سوء تفاهم قابل باور آغاز میشود و خیلی قدرتمندانه، پیچیدگیهای داستانی بعدیاش را نشان میدهد. قدرت داستانی فیلم به اندازهای است که حتی مخاطبان با اینکه اصلا نمیتوانند حدس بزند که کاراکترها در چه عصر و برههای زندگی میکنند، باز هم درگیر داستان میشوند و اصلا این اتفاق را به پای اشکالی در فیلم قرار نمیدهد؛ فیلمنامه که به دلیل خرج کردن ایدههای ابتکاری، باید اسکاری شود اما ابتکار، همه چیز نیست و از همین روی، با توجه به ضعفهای نسبتا خفیف شخصیتپردازی، «نبراسکا» نمیتواند چندان به دریافت اسکار این بخش دلخوش باشد.
توضیحات دیگر: رقابت در این بخش، بسیار تنگاتنگتر از هر بخش دیگری در اسکار هشتاد و ششم است. حالا فکرش را بکنید اگر در این بخش، فیلمنامههای قابل توجه «زندانیان» دنیس ویلنیو، «درون لوین لوییس» برادران کوئن، «کاپیتان فیلیپس» پل گرین گراس، «12 سال بردگی» استیو مک کوئین که ناکامان این بخش محسوب میشوند نیز جزو نامزدها بودند، داوران حقیقت بین! آکادمی، دچار چه تردید تاریخی بزرگی میشدند.