صراط: فرهنگ اساساً مقولهای تعارف بردار نیست. و این مسئله برای ما ایرانیها
که ذاتاً انسانهای تعارفی و تابع عرف هستیم بسیار چالشزاست. مخصوصا در
زمان حاضر که گسست بیسابقهای بین فرهنگ رسمی و فرهنگ غیر رسمی ما ایجاد
شده. مشکل هم دقیقاً از همینجا شروع میشود.
جامعهی ما واجد خصائل فرهنگی متعددیست که خوب یا بد، درست یا غلط، به ما به ارث رسیده.
سی و پنج سال پیش در این مملکت انقلاب شد و جریان حاکم تصمیم گرفت بسیاری از تعلقات فرهنگی پیشین را حداقل بصورت ظاهری هم که شده از بطن جامعه بزداید و مرامهای مطبوعتری را جایگزین کند.
بسیاری از این مرامهای فرهنگی متعلق به گذشتههای دور بودند و برخی هم از اقتضائات امروز بهشمار میآمدند. اما مشکلی که در این میان ایجاد شد این بود که کار فرهنگی و جایگزینی رسومات جدیدی و یا بازتولید و ترویج سنتهای قدیمی اساساً کار زمان بریست.
پیچیدگی این مسئله زمانی بیشتر میشود که در عصر حاضر ما شاهد تغییرات فزاینده و پیشبینی ناپذیر متعددی هستیم،که مردم و حکومت الزاما آمادگی مواجهه با آنها را ندارند.
حال اینجا یک سوال مطرح میشود: با وجود تغییرات فزایندهی عصرحاضر از یکسو و گسست بین گفتمان رسمی و فرهنگ غیر رسمی از سوی دیگر «مهندسی فرهنگی» به چهنحوی باید صورت پذیرد؟ آنچه در چند هفتهي اخیر رخ داد نشان میدهد که نه تنها جامعه بلکه گفتمان رسمی نیز آمادگی مواجهه با این مسائل و «مهندسی فرهنگی» متناسب با آن را ندارد.برای توضیح رخدادها از انتها به ابتدا حرکت میکنیم.
چند روز پیش محمد مایلی کهن فوتبالیست پیشکوستی که به محافل اصولگرا سمپاتی دارد، در یک گفتگوی تلفنی با برنامه پرطرفدار نود، خواسته یا ناخواسته اعتراف کرد که داریوش اقبالی علاقهدارد. اگرچه بعضی از کارهایش را نمیپسندد.
این صحبتها از سوی مایلی کهن باعث تعجب بسیاری گردید و در مطبوعات و برخی شبکههای اجتماعی به صورت نسبتاً گستردهای انعکاس یافت. اما شدت انعکاس آن و عکسالعمل نهادها و جریانهای سیاسی به این سخنان (با توجه به فضای نسبتا بازی که در رسانهها ورزشی وجود دارد) نسبت به نمونههای مشابه بسیار کمتر بود.
کمی به عقبتر میرویم. سعید راد در مراسم افتتاحیه جشنواره فیلم فجر با ذکر نام دوتن از هنرپیشگان مطرح فیلمهای قبل از انقلاب (محمدعلی فردین و بهروز وثوقی) از آنها با عنوان پیشکوستان و بزرگان سینما یاد کرد. که اتفاقاًً سخنانش با استقبال مخاطبان مواجه شد.
اما حرفهای راد در مقابل، با اعتراض آغشته به غرضورزی برخی جریانات سیاسی روبرو گردید. به نحوی که سعیدراد مجبور به عذرخواهی شد.
وی در ضمن توجیه سخنان خود به نحوی کنایی ازعان داشت که «جمهوری اسلامی امروز تثبیت شده». این جمله میتوانست به معنای آن باشد که نظامی با این عظمت بواسطهی چند جملهای که وی از روی احساسات در جشنواره بیان کرده متزلزل نخواهد شد. اما منتقدان حرف توی گوششان نمیرفت. و اعتراض به سخنان سعید راد بعنوان مقدمهای شد برای اعتراضات بعدی به جشنواره فیلم فجر!
بازهم به عقبتر میرویم: محمود احمدینژاد بعنوان رئیس دولت دهم به مجلس رفت تا از وزیرش دفاع کند. وی در قسمت انتهایی سخنانش قسمتی از شعر معین (خوانندهی ایرانی ساکن لسآنجلس) را بصورتی غیر موزون خواند. که البته احتمالا شاید نمایندگان محترم که میانهای با موسیقی (خاصه از نوع مبتذال آن) را نداشتند آنلحظه متوجه این قسمت از عرائض رئیس جمهور نشدند. و بعدها هم به رغم طرح این مسئله در افکار عمومی، ترجیح دادند به روی خود نیاورند.
در نمونهای دیگر: در آخرین روزهای سال 1390 قاسم افشار در ویژهبرنامهای بمناسبت نوروز یکی از معروفترین آهنگهای ابراهیم حامدی (خلیج) را اجرا کرد و رضا رشیدپور در پاسخ گفت: بله! این کار باصدای آقای افشار «هم» زیباست!
چیزهایی ازین دست در سالهای اخیر بهوفور اتفاق افتاده! خیلی ازین مسائلی که حتی تصورش در ده سال اخیر غیر ممکن بود برای ما امروز برای ما تبدیل به چیزهایی عادی و پیشپا افتاده شده. لس آنجلسیها را هم میتوان بخشی از رسوبات جامعه دانست که بنا به اقتضائات سیاسی و اجتماعی از کشور خارج شدند اما فرهنگی که آبشخور آنهاست و جزیی از بافتار فرهنگی طبقهمتوسط ایران پیش از انقلاب است هنوز در سطح جامعه حضور دارد.
این فرهنگ در بطن خود حامل نوعی کامجویی، لذتطلبی، سرخوشی، دنیاگرایی و درگیری ایرانیزه با موضوعات اینجهانیست. نمیتوان آنرا نادیده گرفت و به صرف خروج عدهای از حاملان این فرهنگ از کشور وجود آن را کتمان کرد.
از ابتدای انقلاب تاکنون دولت و هیئت حاکم در مقام تولیت فرهنگی کشور سعیداشتند با اتکا به ایدئولوژی برگرفته از مکتب شیعه با هزینههای بسیار زیاد و درغالب طرحها و پروژههای متعدد امنیتی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی (از راه انداختن سفرهایی عقیدتی نظیر راهیان نور گرفته تا جشنوارههای مذهبی، تولید برنامههای تلوزیونی و رادیویی، چاپ کتاب، بروشور، بیلبورد، سایت و...) تلاش داشتهاند تا به جهتدهی افکار عمومی و بهعبارتی «مهندسی فرهنگی» کشور بپردازند ولی ذکر علائق موسیقایی امثال مایلی کهن و تشویقهای ممتد مردم در جشنواره فجر از سخنان سعید راد و نطق لسآنجلسی محمود احمدینژاد خود گویای این نکته است که نهتنها تمام این طرحها در کلیت خود چندان نتیجه بخش نبوده بلکه بسیاری از چهرههای نزدیک به جریانات موسوم به ارزشی هم تحت تاثیر آنچه «مبتذل» خوانده میشو قرار گرفتند.
حقیقت آنست که در ذیل این نگرهی ایدئولوژیک به فرهنگ بسیاری از نیازهای جامعه (که عامل بروز این به اصطلاح «مصادیق ابتذال» هستند) نادیده گرفته میشود و در صورت حذف این مصادق ابتذال بدیلهای درست و مثمرتمری بکار گرفته نمیشود. حتی در بسیاری از این قبیل بدیل سازیها نسخههای بدلی به نحو ترحمبرانگیز و ناشیانهای ساخته شده و نمود مضحکی پیدا کرده است. از نمونههای جالب (و به زعم نگارنده شکست خوردهی) این بدیل سازیها کپیبرداری بیژن بیرنگ از برنامه «بفرمائید شام» شبکهی منوتو ست.
که نه تنها مولفههای اصلی و جذاب کنندهی نسخهی لندنی این برنامه را دارا نیست بلکه در عمل نتیجه بسیار مضحک و چیپ از آب درآمد.
در نمونهای دیگر روزنامهی هفت صبح در گفتگویی با مسئولان یکی از شبکههای پربینندهی سیما از قول این مسئول خبری مبنی بر تولید نسخهی اسلامیشدهی آکادمی موسیقی، منتشر کرد و مدعی شد که این برنامه در مرحله پیش تولید است و سال آینده روی آنتن خواهد رفت.
اگر قرار باشد ما هژمونی نادرست برگرفته از عصر کلد وار را کنار بگذاریم، و کمی نمرهی عینک ایدئولوژی خود را دقیقتر انتخاب کنیم باید قبول کنیم که هرچیزی را نمیشود با پسوند اسلامی در کشور پیاده سازی کرد و به صرف برسازی نسخههای ایزوله و اسلامی شدهي هرچیز از بروز تبعات نسخههای غیر اسلامی آن نگران نباشیم.
در دهکده جهانی امروز که مکلوهان مختصات آنرا برای ما ترسیم کرده، جامعه در مسیر تکثر و وسعت بیسابقهای از کرانههای فرهنگی قرار گرفته و در این میان محصولات فرهنگی و رسانهایی موفق خواهند بود که با «احترام به شعور مخاطب» و «پایین نداستن سطح ادراکش» بتوانند حرفهای خلاقانه و جذبه بخشی را بزبان بیاورند و استفاده از دستاوردهای و بدعتهای دیگران را با تقلیدهای صرف و کوکورانه اشتباه نگیرند.
چراکه فرهنگ از پائین به بالا ساخت مییابد و تلاش برای سوق دادن به افکار عمومی بدون درنظر گرفتن نیازهای جامعه نتیجهای دربر نخواهد داشت.
بعنوان نمونه صدا و سیما پس از ازعان مسئولان کشور برتاثیر پذیری معترضین به انتخابات 88 از شبکه بیبیسی فارسی، در اقدامی باژگونه دست به تغییراتی فرمال در بخشهای خبری زدند.
کلیپهای آغازین بخشهای خبری را تغییر دادند، و با ساختن مجلهی خبری که برگرفته از نسخهی لندنی آن بود، چند جوان را به عنوان مجری گماردند تا با خطاب کردن همدیگر به اسم کوچک،
همان خبرها با همان رویکرد ماسبق را در پکیجی مثلا بهروزتر به مخاطب اعمال کنند. این درحالی بود که خبری از به روزشدن در محتوا مشاهده نمیشد و تنها ماشاهد تغییر گرافیک و انیمیشنها بودیم.
از سوی دیگر در رویدادهای چندوقت اخیر مشاهده کردیم که تضاد رفتارهای نخبگان با فرهنگی که گفتمان مسلط سعی در نهادینه کردن آن دارد نشان میدهد که، فرهنگ رسمی در غالب کردن ارزشهای خود به توفیق چندانی دست نیافته است. و برعکس این مسئله نشان میدهد که امروز این کنشگران خرد در جامعه هستند که بر گفتمان کلان فرهنگی کشور تاثیر گذاردهاند.
اصرار بر القای ناشیانهی ارزشهای فرهنگی و عقیدتی در دراز مدت منجر به ایجاد تقابلهای اجتماعی و قطبی شدن جامعه و ایجاد بحران مشروعیت میگردد. اینکه ما در خبرها میخوانیم، نخست وزیر نروژ برای دریافت نظرات بیواسطهی مردم بعنوان یک رانندهی تاکسی درشهر اسلو مسافر کشی میکند، دقیقاً برمبنای همان تحلیل اساسی روانشناسان اجتماعیست که از لزوم نزدیکی نخبگان به سطح غیر رسمی زندگی مردم عادی و فهم واقعبینانهی زیست جهان آنها، توصیه میشود.
چراکه تنها اینگونه میتوان سویههای انتزاعی و غیرواقعی برداشتهای گفتمان مسلط از جامعه را کنار گذاشت و به فرهنگ رسمی در برداشت واقعبینانه و ملموس از شرایط اجتماعی کمک کرد. و تا این مهم تحقق نیابد ما روزبروز شاهد نمودهای بیشتری از این گسست خواهیم بود.
چراکه تنها بواسطهی همین روند امکان بازتولید بدیلهای واقعی و مطابق با عرف برای ما مهیا میشود. و باید بدون تعارف قبول کنیم، که تا زمانی که بدیل سازیهای ناشیانهي خودمان اصرار میورزیم «محمد مایلیکهن» با وجود یاور اقتداری و خشایار اعتمادی هنوز داریوش گوش میدهد.
جامعهی ما واجد خصائل فرهنگی متعددیست که خوب یا بد، درست یا غلط، به ما به ارث رسیده.
سی و پنج سال پیش در این مملکت انقلاب شد و جریان حاکم تصمیم گرفت بسیاری از تعلقات فرهنگی پیشین را حداقل بصورت ظاهری هم که شده از بطن جامعه بزداید و مرامهای مطبوعتری را جایگزین کند.
بسیاری از این مرامهای فرهنگی متعلق به گذشتههای دور بودند و برخی هم از اقتضائات امروز بهشمار میآمدند. اما مشکلی که در این میان ایجاد شد این بود که کار فرهنگی و جایگزینی رسومات جدیدی و یا بازتولید و ترویج سنتهای قدیمی اساساً کار زمان بریست.
پیچیدگی این مسئله زمانی بیشتر میشود که در عصر حاضر ما شاهد تغییرات فزاینده و پیشبینی ناپذیر متعددی هستیم،که مردم و حکومت الزاما آمادگی مواجهه با آنها را ندارند.
حال اینجا یک سوال مطرح میشود: با وجود تغییرات فزایندهی عصرحاضر از یکسو و گسست بین گفتمان رسمی و فرهنگ غیر رسمی از سوی دیگر «مهندسی فرهنگی» به چهنحوی باید صورت پذیرد؟ آنچه در چند هفتهي اخیر رخ داد نشان میدهد که نه تنها جامعه بلکه گفتمان رسمی نیز آمادگی مواجهه با این مسائل و «مهندسی فرهنگی» متناسب با آن را ندارد.برای توضیح رخدادها از انتها به ابتدا حرکت میکنیم.
چند روز پیش محمد مایلی کهن فوتبالیست پیشکوستی که به محافل اصولگرا سمپاتی دارد، در یک گفتگوی تلفنی با برنامه پرطرفدار نود، خواسته یا ناخواسته اعتراف کرد که داریوش اقبالی علاقهدارد. اگرچه بعضی از کارهایش را نمیپسندد.
این صحبتها از سوی مایلی کهن باعث تعجب بسیاری گردید و در مطبوعات و برخی شبکههای اجتماعی به صورت نسبتاً گستردهای انعکاس یافت. اما شدت انعکاس آن و عکسالعمل نهادها و جریانهای سیاسی به این سخنان (با توجه به فضای نسبتا بازی که در رسانهها ورزشی وجود دارد) نسبت به نمونههای مشابه بسیار کمتر بود.
کمی به عقبتر میرویم. سعید راد در مراسم افتتاحیه جشنواره فیلم فجر با ذکر نام دوتن از هنرپیشگان مطرح فیلمهای قبل از انقلاب (محمدعلی فردین و بهروز وثوقی) از آنها با عنوان پیشکوستان و بزرگان سینما یاد کرد. که اتفاقاًً سخنانش با استقبال مخاطبان مواجه شد.
اما حرفهای راد در مقابل، با اعتراض آغشته به غرضورزی برخی جریانات سیاسی روبرو گردید. به نحوی که سعیدراد مجبور به عذرخواهی شد.
وی در ضمن توجیه سخنان خود به نحوی کنایی ازعان داشت که «جمهوری اسلامی امروز تثبیت شده». این جمله میتوانست به معنای آن باشد که نظامی با این عظمت بواسطهی چند جملهای که وی از روی احساسات در جشنواره بیان کرده متزلزل نخواهد شد. اما منتقدان حرف توی گوششان نمیرفت. و اعتراض به سخنان سعید راد بعنوان مقدمهای شد برای اعتراضات بعدی به جشنواره فیلم فجر!
بازهم به عقبتر میرویم: محمود احمدینژاد بعنوان رئیس دولت دهم به مجلس رفت تا از وزیرش دفاع کند. وی در قسمت انتهایی سخنانش قسمتی از شعر معین (خوانندهی ایرانی ساکن لسآنجلس) را بصورتی غیر موزون خواند. که البته احتمالا شاید نمایندگان محترم که میانهای با موسیقی (خاصه از نوع مبتذال آن) را نداشتند آنلحظه متوجه این قسمت از عرائض رئیس جمهور نشدند. و بعدها هم به رغم طرح این مسئله در افکار عمومی، ترجیح دادند به روی خود نیاورند.
در نمونهای دیگر: در آخرین روزهای سال 1390 قاسم افشار در ویژهبرنامهای بمناسبت نوروز یکی از معروفترین آهنگهای ابراهیم حامدی (خلیج) را اجرا کرد و رضا رشیدپور در پاسخ گفت: بله! این کار باصدای آقای افشار «هم» زیباست!
چیزهایی ازین دست در سالهای اخیر بهوفور اتفاق افتاده! خیلی ازین مسائلی که حتی تصورش در ده سال اخیر غیر ممکن بود برای ما امروز برای ما تبدیل به چیزهایی عادی و پیشپا افتاده شده. لس آنجلسیها را هم میتوان بخشی از رسوبات جامعه دانست که بنا به اقتضائات سیاسی و اجتماعی از کشور خارج شدند اما فرهنگی که آبشخور آنهاست و جزیی از بافتار فرهنگی طبقهمتوسط ایران پیش از انقلاب است هنوز در سطح جامعه حضور دارد.
این فرهنگ در بطن خود حامل نوعی کامجویی، لذتطلبی، سرخوشی، دنیاگرایی و درگیری ایرانیزه با موضوعات اینجهانیست. نمیتوان آنرا نادیده گرفت و به صرف خروج عدهای از حاملان این فرهنگ از کشور وجود آن را کتمان کرد.
از ابتدای انقلاب تاکنون دولت و هیئت حاکم در مقام تولیت فرهنگی کشور سعیداشتند با اتکا به ایدئولوژی برگرفته از مکتب شیعه با هزینههای بسیار زیاد و درغالب طرحها و پروژههای متعدد امنیتی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی (از راه انداختن سفرهایی عقیدتی نظیر راهیان نور گرفته تا جشنوارههای مذهبی، تولید برنامههای تلوزیونی و رادیویی، چاپ کتاب، بروشور، بیلبورد، سایت و...) تلاش داشتهاند تا به جهتدهی افکار عمومی و بهعبارتی «مهندسی فرهنگی» کشور بپردازند ولی ذکر علائق موسیقایی امثال مایلی کهن و تشویقهای ممتد مردم در جشنواره فجر از سخنان سعید راد و نطق لسآنجلسی محمود احمدینژاد خود گویای این نکته است که نهتنها تمام این طرحها در کلیت خود چندان نتیجه بخش نبوده بلکه بسیاری از چهرههای نزدیک به جریانات موسوم به ارزشی هم تحت تاثیر آنچه «مبتذل» خوانده میشو قرار گرفتند.
حقیقت آنست که در ذیل این نگرهی ایدئولوژیک به فرهنگ بسیاری از نیازهای جامعه (که عامل بروز این به اصطلاح «مصادیق ابتذال» هستند) نادیده گرفته میشود و در صورت حذف این مصادق ابتذال بدیلهای درست و مثمرتمری بکار گرفته نمیشود. حتی در بسیاری از این قبیل بدیل سازیها نسخههای بدلی به نحو ترحمبرانگیز و ناشیانهای ساخته شده و نمود مضحکی پیدا کرده است. از نمونههای جالب (و به زعم نگارنده شکست خوردهی) این بدیل سازیها کپیبرداری بیژن بیرنگ از برنامه «بفرمائید شام» شبکهی منوتو ست.
که نه تنها مولفههای اصلی و جذاب کنندهی نسخهی لندنی این برنامه را دارا نیست بلکه در عمل نتیجه بسیار مضحک و چیپ از آب درآمد.
در نمونهای دیگر روزنامهی هفت صبح در گفتگویی با مسئولان یکی از شبکههای پربینندهی سیما از قول این مسئول خبری مبنی بر تولید نسخهی اسلامیشدهی آکادمی موسیقی، منتشر کرد و مدعی شد که این برنامه در مرحله پیش تولید است و سال آینده روی آنتن خواهد رفت.
اگر قرار باشد ما هژمونی نادرست برگرفته از عصر کلد وار را کنار بگذاریم، و کمی نمرهی عینک ایدئولوژی خود را دقیقتر انتخاب کنیم باید قبول کنیم که هرچیزی را نمیشود با پسوند اسلامی در کشور پیاده سازی کرد و به صرف برسازی نسخههای ایزوله و اسلامی شدهي هرچیز از بروز تبعات نسخههای غیر اسلامی آن نگران نباشیم.
در دهکده جهانی امروز که مکلوهان مختصات آنرا برای ما ترسیم کرده، جامعه در مسیر تکثر و وسعت بیسابقهای از کرانههای فرهنگی قرار گرفته و در این میان محصولات فرهنگی و رسانهایی موفق خواهند بود که با «احترام به شعور مخاطب» و «پایین نداستن سطح ادراکش» بتوانند حرفهای خلاقانه و جذبه بخشی را بزبان بیاورند و استفاده از دستاوردهای و بدعتهای دیگران را با تقلیدهای صرف و کوکورانه اشتباه نگیرند.
چراکه فرهنگ از پائین به بالا ساخت مییابد و تلاش برای سوق دادن به افکار عمومی بدون درنظر گرفتن نیازهای جامعه نتیجهای دربر نخواهد داشت.
بعنوان نمونه صدا و سیما پس از ازعان مسئولان کشور برتاثیر پذیری معترضین به انتخابات 88 از شبکه بیبیسی فارسی، در اقدامی باژگونه دست به تغییراتی فرمال در بخشهای خبری زدند.
کلیپهای آغازین بخشهای خبری را تغییر دادند، و با ساختن مجلهی خبری که برگرفته از نسخهی لندنی آن بود، چند جوان را به عنوان مجری گماردند تا با خطاب کردن همدیگر به اسم کوچک،
همان خبرها با همان رویکرد ماسبق را در پکیجی مثلا بهروزتر به مخاطب اعمال کنند. این درحالی بود که خبری از به روزشدن در محتوا مشاهده نمیشد و تنها ماشاهد تغییر گرافیک و انیمیشنها بودیم.
از سوی دیگر در رویدادهای چندوقت اخیر مشاهده کردیم که تضاد رفتارهای نخبگان با فرهنگی که گفتمان مسلط سعی در نهادینه کردن آن دارد نشان میدهد که، فرهنگ رسمی در غالب کردن ارزشهای خود به توفیق چندانی دست نیافته است. و برعکس این مسئله نشان میدهد که امروز این کنشگران خرد در جامعه هستند که بر گفتمان کلان فرهنگی کشور تاثیر گذاردهاند.
اصرار بر القای ناشیانهی ارزشهای فرهنگی و عقیدتی در دراز مدت منجر به ایجاد تقابلهای اجتماعی و قطبی شدن جامعه و ایجاد بحران مشروعیت میگردد. اینکه ما در خبرها میخوانیم، نخست وزیر نروژ برای دریافت نظرات بیواسطهی مردم بعنوان یک رانندهی تاکسی درشهر اسلو مسافر کشی میکند، دقیقاً برمبنای همان تحلیل اساسی روانشناسان اجتماعیست که از لزوم نزدیکی نخبگان به سطح غیر رسمی زندگی مردم عادی و فهم واقعبینانهی زیست جهان آنها، توصیه میشود.
چراکه تنها اینگونه میتوان سویههای انتزاعی و غیرواقعی برداشتهای گفتمان مسلط از جامعه را کنار گذاشت و به فرهنگ رسمی در برداشت واقعبینانه و ملموس از شرایط اجتماعی کمک کرد. و تا این مهم تحقق نیابد ما روزبروز شاهد نمودهای بیشتری از این گسست خواهیم بود.
چراکه تنها بواسطهی همین روند امکان بازتولید بدیلهای واقعی و مطابق با عرف برای ما مهیا میشود. و باید بدون تعارف قبول کنیم، که تا زمانی که بدیل سازیهای ناشیانهي خودمان اصرار میورزیم «محمد مایلیکهن» با وجود یاور اقتداری و خشایار اعتمادی هنوز داریوش گوش میدهد.