صراط: چند صباحی است که با ورود تلفنهای همراه مجهز به سیستمهای تهیه فیلم و عکس، عطش فعالیت دراین حوزه در بین قریب به اتفاق دارندگان این سیستمها ریشه دوانده و حتی به نخستین اولویت و مهمترین دلیل و توجیه مردم برای خرید آنها مبدل شده است.
آنچه که برخی را به خرید این موبایلها ترغیب میکند بیش از آنکه کارایی آن در زمینه ارتباط صدایی با مخاطبان باشد برقراری ارتباط تصویری است! تلفن همراه حالا دیگر یک وسیله ارتباط کلامی نیست برای اینکه کاربران آن بیشتر از امکانات تصویری آن استفاده و لذت می برند تا امکانات صوتی !
موبایل به دستان اعم از دختر و پسر جوان و زن و مرد میانسال همانند چریکهای جنگی و یگانهای ویژه آمادهاند تا از صحنه تلخ یک تصادف، آتش سوزی، سیل، عروسی، تشییع جنازه، خرید روزانه و گردش یک بازیگر، عطسه فلان هنرمند، اعدام یک قاچاقچی، پوشش یک بازیکن و ... عکس و فیلم تهیه کرده و با انتشار آن در شبکههای اجتماعی و سایتهای اینترنتی، این کار را به عنوان شاهکاری خلاقانه، به نام خود ثبت کنند. غافل از اینکه در چنین صحنههایی دو موضوع به طور کلی مورد غفلت و فراموشی قرار گرفته است:
اول: تجاوز به حریم خصوصی افراد و شخصیتها و دوم: فراموشی رسالت و مسئولیتهای انسانی در برابر رویدادهای مختلف !
موضوع تجاوز به حریم خصوصی افراد از طریق تهیه فیلم و عکس، موضوع بحث مطلب ما نیست چرا که نیاز به مستندات فقهی و شرعی و عرفی دارد که از حوصله بحث ما خارج است. اما اصل دوم که کم کم به اپیدمی تلخی مبدل می شود فراموشی مسئولیتهای انسانی و نیز اصرار بر سنگدلی روح لطیف انسانی و اشاعه ی تصاویر تلخ و ناراحت کننده در اجتماع انسانی است.
حادثه اخیر آتش سوزی در ساختمانی در خیابان جمهوری تهران نمونهای از صدها موردی است که سبب شده تا همه حاضران در صحنه به جای آنکه به فکر پیدا کردن راه حلی برای نجات دو زن گرفتار در میان زمین و هوا باشند غریب به اتفاق آنها تلفن همراه خود را از کمر باز کرده و آغاز به تهیه فیلم و عکس از لحظه سقوط مرگبار آنها میکنند.
تصاویری که به فاصله چند دقیقه بعد در سطح وسیعی از طریق اینترنت در جهان منتشر شد. اما یک سئوال هنوز هم باقی است. آیا در میان آن همه جمعیت تماشاگر عاشق عکسبرداری! چند نفر انسان دلسوز و مسئولیتپذیر نبودند که لااقل به فکرشان خطور میکرد که به جای تهیه عکس بهتر است چند تخته پتو و موکت و کاپشن در سطح خیابان بریزند تا از وارد آمدن ضربات مهلک بر پیکر سقوط کنندگان جلوگیری شود؟ بازنشدن نردبان آتش نشانی و عمل نکردن سیستم اتوماسیون آن عامل غیرانسانی مرگ این دو زن است اما قطعاٌ همه آنها که به جای کمک به این دو حادثه دیده در نقش فیلمبردار و تماشاچی و گزارشگر حرفهای! ظاهر شدند بسیار ناپسندتر بود.
شما حتماٌ عکس معروف به «کرکس» اثر عکاس جوان «کوین کارتر»را که طی آن لاشخوری به انتظار مرگ کودک قحطی زده کشور افریقایی سودان نشسته دیدهاید. عکاس آن حادثه، در نهایت بیتفاوتی و با هدف تهیه یک تصویر ماندگار که او را به شهرت برساند در سال 1993 که برای به تصویر کشیدن وضعیت جنگ زدگان سودانی از طرف سازمان ملل متحد به این کشور رفته بود برای تهیه یک عکس زیبا از تمام مسئولیتهای انسانی خویش چشم پوشید و مرگ کودک بخت برگشته و شکار او توسط لاشخور را به انتظار نشست.
اما بعدها رسانههای گروهی و مردم او را به خاطر بیتفاوتی نسبت به سرنوشت این دختر مورد شماتت و مواخذه قرار دادند. او در نهایت در برابر وجدان خویش و افکار عمومی که او را به عنوان فردی سنگدل و فاقد روحیه نوع دوستی معرفی کرده بودند دچار ضربه روحی شده و در نهایت دست به خودکشی زد.
در اکثر کلاسهای علوم ارتباطی، جامعه شناسی و روانشناسی قضاوت دانشجویان و دیدگاه آنها نسبت به این تصویر به بوته آزمون و بحث گذاشته میشود تا بایدها و نبایدهای مربوط به آن لحظه از وظایف و مسئولیتهای بشری در قبال مسئولیت حرفهای به بحث گذاشته شود.
به نظر شما صحنه اخیر مربوط به سقوط آن دو انسان بیگناه در تهران چه تفاوتی با آن عکس مربوط به کودک قحطی زده در حال مرگ داشت؟ آیا روح انسان دوستی و کمک به همنوع حتی اگر بدانی که از دست تو کاری ساخته نیست تا این حد به سمت قهقرا و بی تفاوتی و سنگدلی سوق پیدا کرده است؟
می گویند: «بوستانی به شدت آتش گرفته بود. کسی را یارای اطفای آن نبود. گنجشکی قطرات آبی را از برکه ای در آن حوالی به منقار گرفته و بر روی آتش می ریخت. شاهدی به تمسخر و توهین از او پرسید: آیا فکر می کنی که می توانی این لهیب سهمگین را خاموش کنی؟ گنجشک پاسخ داد: می دانم که نمی توانم خاموشش کنم اما مطمئن هستم که روح متعالی مخلوق بودنم به من اجازه نمی دهد در برابر این مصیبت خاموش بنشینم. من به نتیجه کاری ندارم من مسئولیت و وظیفه خویش را انجام می دهم.»
در صحنه اعدام در ملا عام نیز شما باز می توانید افراد دوربین به دست بسیاری را ببینید که فارغ از چرایی این اقدام و تاثیرات آن و نیز بی توجه به روح لطیف انسانی در حال ثبت لحظاتی هستند که برای کمتر کسی خوشایند است. با این حال موبایل به دستان حرفه ای مشتاق و علاقه مند آن هستند تا این تصاویر را با آشنایان و دوستان خویش به اشتراک بگذارند و به این اقدام خویش فخر بفروشند!
موضوع فیلمبرداری و عکس برداری از صحنه های تلخ به همین جا ختم نمی شود. حتی برخی به خود جرات می دهند تا از جنازه ی افتاده بر روی سنگ لحد و گریه و زاری اطرافیان متوفی و درون قبر میت هم عکس بگیرند. به راستی آیا تاکنون از خود پرسیده ایم که این فیلمبرداران آماتور و مشتاق با این صحنه های ناگوار می خواهند چه کنند؟ آیا به راستی خوی مهربانی و نوع دوستی انسان که در نهاد او به ودیعه نهاه شده تا این حد متزلزل و سنگدل شده که این صحنه های تلخ و ناگوار هم نمی تواند عطش او را فرو بنشاند؟ آیا همه ی این صحنه ها علامت های ناگواری برای آینده جامعه ی انسانی ما نیست؟
کارشناسان جرم و جامعه شناسان در این رابطه چه تدبیر می کنند؟
آنچه که برخی را به خرید این موبایلها ترغیب میکند بیش از آنکه کارایی آن در زمینه ارتباط صدایی با مخاطبان باشد برقراری ارتباط تصویری است! تلفن همراه حالا دیگر یک وسیله ارتباط کلامی نیست برای اینکه کاربران آن بیشتر از امکانات تصویری آن استفاده و لذت می برند تا امکانات صوتی !
موبایل به دستان اعم از دختر و پسر جوان و زن و مرد میانسال همانند چریکهای جنگی و یگانهای ویژه آمادهاند تا از صحنه تلخ یک تصادف، آتش سوزی، سیل، عروسی، تشییع جنازه، خرید روزانه و گردش یک بازیگر، عطسه فلان هنرمند، اعدام یک قاچاقچی، پوشش یک بازیکن و ... عکس و فیلم تهیه کرده و با انتشار آن در شبکههای اجتماعی و سایتهای اینترنتی، این کار را به عنوان شاهکاری خلاقانه، به نام خود ثبت کنند. غافل از اینکه در چنین صحنههایی دو موضوع به طور کلی مورد غفلت و فراموشی قرار گرفته است:
اول: تجاوز به حریم خصوصی افراد و شخصیتها و دوم: فراموشی رسالت و مسئولیتهای انسانی در برابر رویدادهای مختلف !
موضوع تجاوز به حریم خصوصی افراد از طریق تهیه فیلم و عکس، موضوع بحث مطلب ما نیست چرا که نیاز به مستندات فقهی و شرعی و عرفی دارد که از حوصله بحث ما خارج است. اما اصل دوم که کم کم به اپیدمی تلخی مبدل می شود فراموشی مسئولیتهای انسانی و نیز اصرار بر سنگدلی روح لطیف انسانی و اشاعه ی تصاویر تلخ و ناراحت کننده در اجتماع انسانی است.
حادثه اخیر آتش سوزی در ساختمانی در خیابان جمهوری تهران نمونهای از صدها موردی است که سبب شده تا همه حاضران در صحنه به جای آنکه به فکر پیدا کردن راه حلی برای نجات دو زن گرفتار در میان زمین و هوا باشند غریب به اتفاق آنها تلفن همراه خود را از کمر باز کرده و آغاز به تهیه فیلم و عکس از لحظه سقوط مرگبار آنها میکنند.
تصاویری که به فاصله چند دقیقه بعد در سطح وسیعی از طریق اینترنت در جهان منتشر شد. اما یک سئوال هنوز هم باقی است. آیا در میان آن همه جمعیت تماشاگر عاشق عکسبرداری! چند نفر انسان دلسوز و مسئولیتپذیر نبودند که لااقل به فکرشان خطور میکرد که به جای تهیه عکس بهتر است چند تخته پتو و موکت و کاپشن در سطح خیابان بریزند تا از وارد آمدن ضربات مهلک بر پیکر سقوط کنندگان جلوگیری شود؟ بازنشدن نردبان آتش نشانی و عمل نکردن سیستم اتوماسیون آن عامل غیرانسانی مرگ این دو زن است اما قطعاٌ همه آنها که به جای کمک به این دو حادثه دیده در نقش فیلمبردار و تماشاچی و گزارشگر حرفهای! ظاهر شدند بسیار ناپسندتر بود.
شما حتماٌ عکس معروف به «کرکس» اثر عکاس جوان «کوین کارتر»را که طی آن لاشخوری به انتظار مرگ کودک قحطی زده کشور افریقایی سودان نشسته دیدهاید. عکاس آن حادثه، در نهایت بیتفاوتی و با هدف تهیه یک تصویر ماندگار که او را به شهرت برساند در سال 1993 که برای به تصویر کشیدن وضعیت جنگ زدگان سودانی از طرف سازمان ملل متحد به این کشور رفته بود برای تهیه یک عکس زیبا از تمام مسئولیتهای انسانی خویش چشم پوشید و مرگ کودک بخت برگشته و شکار او توسط لاشخور را به انتظار نشست.
اما بعدها رسانههای گروهی و مردم او را به خاطر بیتفاوتی نسبت به سرنوشت این دختر مورد شماتت و مواخذه قرار دادند. او در نهایت در برابر وجدان خویش و افکار عمومی که او را به عنوان فردی سنگدل و فاقد روحیه نوع دوستی معرفی کرده بودند دچار ضربه روحی شده و در نهایت دست به خودکشی زد.
در اکثر کلاسهای علوم ارتباطی، جامعه شناسی و روانشناسی قضاوت دانشجویان و دیدگاه آنها نسبت به این تصویر به بوته آزمون و بحث گذاشته میشود تا بایدها و نبایدهای مربوط به آن لحظه از وظایف و مسئولیتهای بشری در قبال مسئولیت حرفهای به بحث گذاشته شود.
به نظر شما صحنه اخیر مربوط به سقوط آن دو انسان بیگناه در تهران چه تفاوتی با آن عکس مربوط به کودک قحطی زده در حال مرگ داشت؟ آیا روح انسان دوستی و کمک به همنوع حتی اگر بدانی که از دست تو کاری ساخته نیست تا این حد به سمت قهقرا و بی تفاوتی و سنگدلی سوق پیدا کرده است؟
می گویند: «بوستانی به شدت آتش گرفته بود. کسی را یارای اطفای آن نبود. گنجشکی قطرات آبی را از برکه ای در آن حوالی به منقار گرفته و بر روی آتش می ریخت. شاهدی به تمسخر و توهین از او پرسید: آیا فکر می کنی که می توانی این لهیب سهمگین را خاموش کنی؟ گنجشک پاسخ داد: می دانم که نمی توانم خاموشش کنم اما مطمئن هستم که روح متعالی مخلوق بودنم به من اجازه نمی دهد در برابر این مصیبت خاموش بنشینم. من به نتیجه کاری ندارم من مسئولیت و وظیفه خویش را انجام می دهم.»
در صحنه اعدام در ملا عام نیز شما باز می توانید افراد دوربین به دست بسیاری را ببینید که فارغ از چرایی این اقدام و تاثیرات آن و نیز بی توجه به روح لطیف انسانی در حال ثبت لحظاتی هستند که برای کمتر کسی خوشایند است. با این حال موبایل به دستان حرفه ای مشتاق و علاقه مند آن هستند تا این تصاویر را با آشنایان و دوستان خویش به اشتراک بگذارند و به این اقدام خویش فخر بفروشند!
موضوع فیلمبرداری و عکس برداری از صحنه های تلخ به همین جا ختم نمی شود. حتی برخی به خود جرات می دهند تا از جنازه ی افتاده بر روی سنگ لحد و گریه و زاری اطرافیان متوفی و درون قبر میت هم عکس بگیرند. به راستی آیا تاکنون از خود پرسیده ایم که این فیلمبرداران آماتور و مشتاق با این صحنه های ناگوار می خواهند چه کنند؟ آیا به راستی خوی مهربانی و نوع دوستی انسان که در نهاد او به ودیعه نهاه شده تا این حد متزلزل و سنگدل شده که این صحنه های تلخ و ناگوار هم نمی تواند عطش او را فرو بنشاند؟ آیا همه ی این صحنه ها علامت های ناگواری برای آینده جامعه ی انسانی ما نیست؟
کارشناسان جرم و جامعه شناسان در این رابطه چه تدبیر می کنند؟
سایت صراط جنازه مطهر حضرت آیت الله بهجت را به هنگام دفن
درون قبر به نمایش گذاشته بود!!!!!
لما تقولون ما لا تفعلون!