صراط: پنجم جمادی الاول سال پنجم یا ششم هجرت ، محله بنی هاشم صدای گریه طفلی نو
رسیده بلند است.خانه ای غرق در شادی و سرور دو برادر کوچک از خوشحالی در
پوست خود نمی گنجند صاحب خواهر شده اند.از فاطمه (س) دختری متولد شده پنجه
آفتاب نور دیدگان علی(ع) شور و غوغایی ست بین همه.
-نامش را چه بگذاریم؟
-صبر می کنیم تا پیغمبر بیاید هر چه او بفرماید،همان.
زینب! زین أب زینت پدر .
همه برای عرض تبریک به خدمت علی(ع) می رسند سلمان نیز به رسم ادب، چنین کرد با لبی خندان وارد خانه شد و عرض تبریک کرد.ناگهان برق چشمان نمناک علی (ع)، دیدگانش را زد، علت گریه را جویا شد و مولایش چنین پاسخ داد که: "این دختر سرنوشت عجیبی دارد." سرنوشت عجیبی و عجب سرنوشتی ست ،زندگانی این دختر خودش روایت سرنوشتش را در قالب خوابی دید.اینچنین تعریف می کند: "طوفان شدیدی در حال وزیدن بود قدرت باد من را از این سو به آن سو می کشاند، درخت تنومندی دیدم محکم آن را گرفتم اما طوفان درخت را از زمین کند.دستم را به یک شاخه بزرگ از آن گرفتم اما باد آن را نیز شکاند و همچنین شاخه بزرگی دیگری را که گرفتم، نیز،چنین کرد .سپس به دو شاخه متصل به هم چنگ زدم.اما سرنوشت آنها نیز همچون دو شاخه قبل شد" تعبیرش را از جد بزرگوارش طلبید، این چنین پاسخش داد که: "دخترکم!آن درخت تنومند که دیدی،منم که أجل آن را از پای می اندازد.شاخه اول مادرت فاطمه(س) و شاخه بعدی پدرت علی(ع) که بعد از من ،تو ،داغ هر دو را خواهی دید و آن دو شاخه به هم پیوسته،برادرانت ،حسن و حسین اند که آنها نیز با رفتنشان تو را در غم فراق می گذارند.
شاید بتوان شریف ترین صاحب نسب عالم را زینب دانست.کسی که جدش رسول گرامی اسلام،پدرش علی(ع)،مادرش فاطمه(س) و دو برادرش حسن (ع)و حسین (ع) اند.در علم و دانش سرآمد زنان اهل عرب بود.5 سال بیشتر نداشت که مادرش در قضیه غصب حقش،خطبه معروف فدک را در مسجد خطابه کرد.خطبه ای مملوء از فصاحت و بلاغت.زینب (س) تمام و کمال آن را حفظ و نقل کرد.همینجا بود که ابن عباس با آن عقبه وسیع در علم و حدیث،او را «عقیلتنا» نام برد.عقیلة العرب!متفکر بنی هاشم.و یا بنا به تعبیر امام سجاد(ع): «عالمة غیر معلمة».
تیمار و پرستاری خوی عجیبی با زینب دارد.از همان بدو کودکی تیمار پهلویی شکسته ،فرقی شکافته،جگری پاره پاره .....تا روزهای سخت واقعه و تن لرزان و تب سوزان سجاد(ع)... و چه جا دارد اینجا که بگویم :امان از دل تو یا زینب.!
ای سفیر عشق!تو پیام نهضت برادرت را کوچه به کوچه،منزل به منزل،شهر به شهر،سر دادی هیبت گفتارت،حتی صدای زنگ اشتران را نیز خاموش می کرد.این حرم خطابه تو بود که دل های مهر شده کوفیان را اتش زد.این سخن شیوای تو بود که آسمان بر سرشان ویران کرد این سوز ناله تو بود که لرزه بر کاخ ستم انداخت و این بانگ حق گوی تو بود که فهماند واقعه در کربلا ،یک جنگ نیست،یک مکتب است.مکتب شور و حیات،آزادگی مکتب عشق و وفا،دلدادگی.و چه زیبا گفت شاعر : "کربلا در کربلا می ماند ....."
منبع: بسیج پرس
-نامش را چه بگذاریم؟
-صبر می کنیم تا پیغمبر بیاید هر چه او بفرماید،همان.
زینب! زین أب زینت پدر .
همه برای عرض تبریک به خدمت علی(ع) می رسند سلمان نیز به رسم ادب، چنین کرد با لبی خندان وارد خانه شد و عرض تبریک کرد.ناگهان برق چشمان نمناک علی (ع)، دیدگانش را زد، علت گریه را جویا شد و مولایش چنین پاسخ داد که: "این دختر سرنوشت عجیبی دارد." سرنوشت عجیبی و عجب سرنوشتی ست ،زندگانی این دختر خودش روایت سرنوشتش را در قالب خوابی دید.اینچنین تعریف می کند: "طوفان شدیدی در حال وزیدن بود قدرت باد من را از این سو به آن سو می کشاند، درخت تنومندی دیدم محکم آن را گرفتم اما طوفان درخت را از زمین کند.دستم را به یک شاخه بزرگ از آن گرفتم اما باد آن را نیز شکاند و همچنین شاخه بزرگی دیگری را که گرفتم، نیز،چنین کرد .سپس به دو شاخه متصل به هم چنگ زدم.اما سرنوشت آنها نیز همچون دو شاخه قبل شد" تعبیرش را از جد بزرگوارش طلبید، این چنین پاسخش داد که: "دخترکم!آن درخت تنومند که دیدی،منم که أجل آن را از پای می اندازد.شاخه اول مادرت فاطمه(س) و شاخه بعدی پدرت علی(ع) که بعد از من ،تو ،داغ هر دو را خواهی دید و آن دو شاخه به هم پیوسته،برادرانت ،حسن و حسین اند که آنها نیز با رفتنشان تو را در غم فراق می گذارند.
شاید بتوان شریف ترین صاحب نسب عالم را زینب دانست.کسی که جدش رسول گرامی اسلام،پدرش علی(ع)،مادرش فاطمه(س) و دو برادرش حسن (ع)و حسین (ع) اند.در علم و دانش سرآمد زنان اهل عرب بود.5 سال بیشتر نداشت که مادرش در قضیه غصب حقش،خطبه معروف فدک را در مسجد خطابه کرد.خطبه ای مملوء از فصاحت و بلاغت.زینب (س) تمام و کمال آن را حفظ و نقل کرد.همینجا بود که ابن عباس با آن عقبه وسیع در علم و حدیث،او را «عقیلتنا» نام برد.عقیلة العرب!متفکر بنی هاشم.و یا بنا به تعبیر امام سجاد(ع): «عالمة غیر معلمة».
تیمار و پرستاری خوی عجیبی با زینب دارد.از همان بدو کودکی تیمار پهلویی شکسته ،فرقی شکافته،جگری پاره پاره .....تا روزهای سخت واقعه و تن لرزان و تب سوزان سجاد(ع)... و چه جا دارد اینجا که بگویم :امان از دل تو یا زینب.!
ای سفیر عشق!تو پیام نهضت برادرت را کوچه به کوچه،منزل به منزل،شهر به شهر،سر دادی هیبت گفتارت،حتی صدای زنگ اشتران را نیز خاموش می کرد.این حرم خطابه تو بود که دل های مهر شده کوفیان را اتش زد.این سخن شیوای تو بود که آسمان بر سرشان ویران کرد این سوز ناله تو بود که لرزه بر کاخ ستم انداخت و این بانگ حق گوی تو بود که فهماند واقعه در کربلا ،یک جنگ نیست،یک مکتب است.مکتب شور و حیات،آزادگی مکتب عشق و وفا،دلدادگی.و چه زیبا گفت شاعر : "کربلا در کربلا می ماند ....."
منبع: بسیج پرس