سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۷ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۷:۴۵

شوخی عجیب با جنتی در جشنواره مطبوعات

او دوباره به سراغ علی جنتی هم رفت و گفت زمانی که آقای روحانی کابینه خود را معرفی کرد من در هواپیما بودم و همان جا شعری فی‌البداهه سرودم. بعد هم شعرش را خواند. با این مضمون که پدر علی جنتی، آیت‌الله جنتی خطاب به روحانی گفته است از وقتی که شنیدم علی‌مان می‌خواهد وزیر ارشاد شود عمر دوباره گرفته‌ام.
کد خبر : ۱۶۸۷۰۸
صراط: ساعت ۱۰ صبح ۱۷ اسفند، در خیابان شهریار، همه چیز خبر از برگزاری مراسمی می‌داد که در آن شخصیت مهمی حضور دارد. این را از تعداد پلیس‌هایی که اطراف تالار وحدت ایستاده بودند، می‌شد فهمید.

توی سالن، میزهای همیشگی با رومیزی‌های سپید، چیده شده بود و رویش شیرینی و کیک و نوشیدنی گذاشته بودند. درهای سالن بسته بود و دست‌اندرکاران جشنواره، دنبال برگزیدگان می‌گشتند تا آنها را به طبقه بالا راهنمایی کنند.

توی صفحات آخر ویژه‌نامه بیستمین جشنواره مطبوعات، اسم کاندیداها آمده بود. در گوشه و کنار آدم‌ها جدول اسم‌ها را با نگاه بالا و پایین می‌کردند و شاید دنبال اسم خودشان می‌گشتند. درها که باز شد، جمعیت که وارد سالن شد، هنوز جا برای نشستن بود.

رضا رفیع، طنزپرداز و مجری مراسم بود. از شعرهای طنز خودش برای حضار خواند و گفت که باید یادی از گذشتگان کرد. پخش مستندی درباره درگذشتگان عرصه مطبوعات در سال گذشته، نخستین میان‌برنامه‌ای بود که در این مراسم پخش شد.

مهدی رضایی مزینانی، امیرحسین فردی، حنانه زاکانی، جابر معافی، ایمان ابراهمیبای‌سلامی، علی محمدی‌گرمساری، کاظم معتمدنژاد، سیداحمد قمی، نورالدین نوری، علیرضا فرهمند، اسنفدیار زرکوب تهرانی، سیدیوسف شریفی و پرتو مهتدی، از جمله روزنامه‌نگارانی بودند که امسال، چشم از جهان فروبسته بودند.

بعد دوباره نوبت رضا رفیع شد که با یک شعر دیگر پشت تریبون برود: «کتابم گیر کرده توی ارشاد» شعر را خواند و خواند و آخرش گفت بهتر است بیشتر از این به ارشاد گیر ندهم. به هرحال سر و کار پوست به دباغخانه می‌افتد.

فرید قاسمی، دبیر جشنواره اما اولین سخنران بود. با کت و شلوار کرم‌رنگ و همان عینک همیشگی، پشت تریبون رفت تا از همه دست‌اندرکاران جشنواره تشکر کند، آمار حضور شرکت‌کنندگان در جشنواره را بدهد ــ که امسال صفت بیشترین را با خود به همراه داشت ــ از نوآوری‌های جشنواره بیستم حرف بزند و سرانجام خطاب به رییس‌جمهور بگوید: «عدد حضور رسانه‏‌نگاران ایرانی در این جشنواره نشانگر امیدشان به اعتدال و نیازمند پاسخی شایسته است.امید ما آن است که این حضور فعالانه سبب رفع مشکل‏‌های جامعۀ مطبوعاتی ایران با سرانگشت تدبیر شود.»

بعد نوبت موسی اسوار یکی از اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی شد که پشت تریبون برود و بیانیه این فرهنگستان را بخواند. او گفت که جایزه‌ای نمادین امسال از سوی فرهنگستان داده می‌شود و از سال‌های بعد، فرهنگستان نماینده خود را معرفی می‌کند. وسط صحبت‌های او بود که حسن روحانی از راه رسید. سلام و علیکی با حاضران که به نشانه احترام از جای خود بلند شده بودند کرد و نشست.

بعد از اسوار، رضا رفیع که دوباره پشت تریبون رفت، ضمن خوشامدگویی به رییس جمهور، گفت که به سختی می‌شود پا در کفش روحانیت کرد با این حال از روحانی اجازه خواست که تحمل طنزپردازها را داشته باشد.

دوباره به سراغ علی جنتی هم رفت و گفت زمانی که آقای روحانی کابینه خود را معرفی کرد من در هواپیما بودم و همان جا شعری فی‌البداهه سرودم. بعد هم شعرش را خواند. با این مضمون که پدر علی جنتی، آیت‌الله جنتی خطاب به روحانی گفته است از وقتی که شنیدم علی‌مان می‌خواهد وزیر ارشاد شود عمر دوباره گرفته‌ام.

خلاصه نوبت به علی جنتی رسید که در سخنان کوتاهش که گاهی با تشویق هم همراه می‌شد از ارائه آئین نامه قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات مصوب سال 1388 به هیأت دولت خبر دهد.

او خطاب به روحانی، حرف‌های دیگری هم زد. گفت که در هیات منصفه مطبوعات تنها دو نفر از ارشاد حضور دارند و گفت که باید از جناح‌بازی پرهیز کرد. گفت که دولت نباید رقیب بخش خصوصی باشد و به نشریات دولتی نباید یارانه‌ای تعلق بگیرد.

نوبتی هم که بود، دیگر نوبت معاونت مطبوعاتی ارشاد بود که از پله‌های سن بالا برود و سخنرانی کند. اما از حسین انتظامی خبری نشد. به جای او حجت‌الاسلام دعایی، مدیرمسئول روزنامه اطلاعات بود که پشت تریبون رفت. گفت که خودش را لایق نمی‌دانسته و به اصرار معاونت مطبوعاتی قبول کرده سخنرانی کند.

او از خودش به عنوان پایدارترین مدیر جمهوری اسلامی نام برد که ۳۳ سال در منصب خود مانده است هرچند این را نشانه صبر و تحمل مسئولان دانست نه شایستگی‌های خودش.

دعایی دو خاطره هم گفت که هر دو شنیدنی بود. یکی، از این که روزنامه اطلاعات هیچ وقت سر و کارش با دادگاه نیفتاده مگر یکبار: «من در این 33 سال هیچ گاه پایم به دادگاه مطبوعات کشیده نشد جز یک بار که به حق از من شکایت شدٰ سال 76 بود و کارزار رقابت انتخاباتی میان آقای ناطق نوری و آقای سیدمحمد خاتمی، ما علیرغم اینکه سعی کردیم بی‌طرفی را رعایت کنیم، ناگزیر از چاپ مطلبی شدیم به قلم آقای محمدجواد حجتی کرمانی و من نتوانستم مقاومت کنم در برابر آن و این، مطلبی بود درتعریف و تمجید از آقای خاتمی. ستاد انتخاباتی آقای ناطق نوری به حق از ما شکایت کرد و گفت که شما جانب بی‌طرفی را رعایت نکرده‌اید. البته بعداً آقای ناطق نوری جوانمردی کرد و به ستادش گفت که شکایت را پس بگیرند و آنها هم این کار را کردند و این شد که من هیچ گاه پایم به دادگاه باز نشده است.»

از «اطلاعات جبهه» یاد کرد که در مقابل نشریه «القادسیه» عراق منتشر می‌شد و این که خبرنگارانش همه به جبهه رفته بودند تا از رزمندگان خط مشی بگیرند: «صدام وقتی به ایران حمله کرد، برای تقویت ارتش خود نشریه‌ای ویژه برای آنها را انداخت و اسمش را گذاشت: «قادسیه». این اسم قادسیه خیلی بامعنا بود چون همان نبردی بود که اعراب در آن موفق شدند سرانجام ایران را فتح کنند. ما برای جبران این قضیه «اطلاعات جبهه» را سامان دادیم و برای اینکه با توانمندی عرضه شود، افرادی را از شورای سردبیری اعزام کردیم به جبهه، کسانی مانند جلال رفیع، سیداحمد سام، احمد ستاری، عبدالعلی رضایی، علی‌اصغر شیرزادی، زاهدی و دیگران. این افراد در سفری به یکی از مناطق عملیاتی با مرحوم حسین خرازی دیداری انجام دادند و ایشان با اینکه به زحمت به این تیم رسانه‌ای وقت داده بود، اما در آن دیدار نکته مهمی را به آنها یادآور شده بود؛ مرحوم خرازی به آنها گفته بود: «شما در تهران درباره جنگ، درشت می‌نویسید نه درست. سعی کنید درست بنویسید!».

نقل خاطره‌ای از رضا براهنی هم یکی دیگر از شنیدنی‌های آقای دعایی بود. او خطاب به رضا رفیع و شعر «کتابم گیر کرده در ارشاد»ش گفت الان دیگر کتاب‌ها در ارشاد معطل نمی‌مانند و: «در دوران وزارت ارشاد آقای خاتمی کتابی عرضه شده بود، رمان خیلی برجسته‌ای بود که مسائل زیادی داشت. معاون فرهنگی ایشان، آقای مهدی فریدزاده بود؛ انسان هوشمند‌، ارزشمند و عزیزی که نویسنده را خواست و با او با منطق، صمیمیت و صفا حرف زد. او هم با صمیمیت پذیرفت و آن رمان را به صورتی درآورد که چندین‌بار چاپ شد و یکی از برجسته‌ترین رمان‌های تاریخ کشور ما بعد از انقلاب است. آن کتاب «رازهای سرزمین من» اثر رضا براهنی است.»

انتخاب علی جنتی به عنوان وزیر ارشاد را هم ستود، هرچند خطاب به روحانی گفت: «البته می‌دانید که من گزینه دیگری را برای پیشنهاد داشتم اما انتخاب شما بسیار به جا بود و فهمیدم که حق داشتید چنین انتخاب شایسته‌ای کنید.»

مهدی محسنیان‌راد، دیگر سخنرانی بود که بخشی از وقت سخنرانی معاونت مطبوعاتی ارشاد به او رسیده بود: «همان تلفنی که به آقای دعایی شد به من هم شد و آقای انتظامی از من خواستند که به جای ایشان من سخنانی را بیان کنم.»

محسنیان‌راد، از ۱۱۷ سال سابقه روزنامه‌نگاری در ایران سخن گفت و این که با این حال مطبوعات دیر به ایران رسیده‌اند. از کاغذ اخبار نخستین روزنامه ایرانی گفت که در آن زمان وقتی افغانستان در حال جدا شدن از ایران بود، هیچ خبری مربوط به این واقعه نمی‌نوشت ولی در یک خبر چهل سطری، ۱۴ بار از محمدشاه با لقب‌های مختلف نام برده بود.

او گفت: «با اشاره به توقعات مدیران و مسئولان کشور از سال ۵۷ تا امروز گفت: بعضی از سیاست‌های سلیقه‌ای و باید و نبایدها که هر مدیر تعیین کرده است، باعث شده در این مدت نظریه‌های اجتماعی مسلکی و آزادی در رسانه‌ها با هم در جدال باشد. امروز نیز همین امر باعث شده تا روزنامه‌نگاران دچار یک سردگرمی مقطعی شده و خودسانسوری نبود امنیت شغلی نتیحه آن است.

او از پژوهش‌هایش نیز حرف زد و گفت که هنوز از مطبوعات توقع می‌رود که مردم را تربیت کنند. در حالیکه مطبوعات دیده‌بان جامعه‌اند.

همچنین اضافه کرد که طی این ۱۷۷ سال یک تیم پژوهشی تمام باید و نبایدهایی که حکومت‌ها از مطبوعات خواسته‌اند بررسی کرده‌اند و دیده‌اند این خواسته‌ها نهایتا ۵۰ درصد هم رای نمی‌آورد.

گفت که اگر ساکنان کشور را به دو دسته کارکنان دولت و بقیه تقسیم کنند، این بقیه هیچ وقت نتوانسته‌اند درباره آن یکی گروه چیزی بنویسند مبادا به آنها بربخورد. و اگر نوشته‌اند همیشه اوضاع طوری بوده که آن گروه حتی با پسرک روزنامه‌فروش هم می‌توانسته برخورد کند.

گفت که وقتی زنده‌یاد معتمدنژاد نخستین سمینار مطبوعات را برگزار کرد از همه دعوت شد که درباره سانسور و خودسانسوری مقاله بنویسند ولی هیچ کس ننوشت: «دست آخر ایشان از من خواستند که در اینباره مقاله‌ای بنویسم. زمانی که من در آن سمینار مقاله‌ام را ارائه دادم مرحوم محیط ‌طباطبایی کنار من نشسته بود. دهانش را نزدیک گوش من آورد و گفت: شیرشان نکن، بگذار بتوانند بنویسند.»

ادامه مراسم همراه بود با تجلیل از چهار چهره برگزیده جشنواره که حسن روحانی، علی جنتی، رضا داوری اردکانی و حسین انتظامی جوایز آنها را اهدا کردند. فرج‌الله صبا عصازنان به همراه دخترش و به سختی از پله‌ها بالا رفت تا یادمان بیاورد که سال‌های زیادی گذشته است و او دیگر آن مرد خوش‌سخن همیشگی نیست که از قول چارلی چاپلین به دخترش، نامه‌ای نوشت و آنقدر آن را خوب نوشت که بعد از آن هر چه تلاش کرد به آدم‌ها بگوید که آن نامه جعلی است و زاییده تخیل او کمتر کسی باورش شد.

استاد احمد سمیعی‌گیلانی، همسر شیهد غلامرضا نامدارمحمدی و پرویز خرسند که جایزه‌اش را به همسرش تقدیم کرد به خاطر «رنج همه این سال‌های زندگی پریشان» همه سال‌هایی که نه حقوقی داشت، نه بیمه‌ای نه حقوق بازنشستگی.

آخرین سخنران هم حسن روحانی بود که با حرف‌هایش سالن را به وجد آورد. این تنها اختتامیه‌ جشنواره‌ای بود که حسن روحانی در آن حضور یافت. پیش از آن نهایتا پیام او در مراسم خوانده شده بود، اما حالا حضورش در کنار روزنامه‌نگاران، دل خیلی‌ها را خوش می‌کرد.

او گفت که بر سر حرف‌هایش مانده است و خواست که ما این نکته را از یاد نبریم. گفت که آهسته و پیوسته باید حرکت کرد و خواست که لااقل به همراهان دولت هم فرصت حرف زدن بدهند.

حضور و سخنان روحانی حسن ختامی بود بر جشنواره بیستم. جشنواره‌ای که به روزنامه‌نگاران این امید را می‌دهد که اینجا چراغی برای نوشتن روشن است.