صراط:خواندن ترانهها و سرودهای انقلابی با پایان جنگ در رسانههای جمعی تا حدودی کمرنگ شد و پس از اواخر دهه 70 تقریبا ترانههایی با انگارههای ضداستعماری در مواجهه با تهاجم فرهنگی خوانده نمیشد. صدای حامد زمانی صدای نسل انقلابی معترض امروز است که به استکبار جهانی و ریشههای ظلم در عرصه بینالملل میتازد. گفتوگو با حامد زمانی را در ادامه بخوانید:
جریان رسمی سرود انقلابی در سال 1376 تا حدودی متوقف شد. کمی از ورودت به این فضا و احیای ژانر موسیقی انقلابی بگو. حتما مسیر سختی را پشت سر گذاشتهای که امروز به عنوان خواننده انقلابی شناخته میشوی.
حرف شما درست است. اگر بخواهیم دنبال مقصر باشیم تا حدودی خود هنرمندان مقصرند. در واقع مقصر اصلی هستند. 50 درصد بقیهاش بین مسؤولان و متولیان امر و از طرف دیگر، رسانهها تقسیم میشود. ترسی بین هنرمندان وجود دارد که اگر ما به یکسری از موضوعات ملی بپردازیم یا یکسری مضامین انقلابی را دستمایه خواندن قرار دهیم، این مساله موجب ریزش مخاطبان میشود. چرا این اتفاق میافتد؟ مگر رسالت هنر جز این است که به همه چیز میتواند بپردازد؟ یعنی محدوده هنر آنچنان آزاد است که به هر موضوعی میتواند بپردازد. انتخاب من هم همین مضامینی است که به آن میپردازم. همیشه بر این باور بودهام که اگر کار درست تحویل مخاطب داده شود طرفدار پیدا میکند. مثلا درباره یک بسته دستمال کاغذی اگر بخواهی کاری بسازی و آن را درست بسازی و باور داشته باشی بالاخره مخاطب خودش را پیدا خواهد کرد چون به هرحال افرادی که مثل تو فکر کنند در جامعه وجود دارند، چه برسد به موضوعاتی مثل انقلاب، اهل بیت و ارزشها و اعتقاداتی که میلیونها میلیون نفر طرفدار دارد و در سراسر کشور افراد زیادی پیدا خواهند شد که مثل تو فکر میکنند.
پس چه شده که در این چند ساله آنطور که شایسته است به این مضامین پرداخته نشده است؟ چرا نتوانستهایم کنسرتهای فراوانی با همین ژانر اعتقادی انقلابی اجرا کنیم و مردم هم بابت آن پول بپردازند.
مطمئنا مردم بابت اجرای چنین کنسرتهایی پول میدهند و حتما حضور پرشورتری خواهند داشت. بنده حداقل تجربه چنین کاری را داشتهام اما آنچه جای سوال است این است که چرا آلبومی نداشتهایم که پاپ سیاسی یا پاپ مذهبی بخواند و مردم بابت آن آلبوم پول بپردازند؟ چرا چنین حرکتهایی در قلب فرهنگ انقلابی جایی نداشته است؟ به نظرم مساله و سوال اصلی همین است. این ترس و واهمه همیشه بوده که این ژانر موسیقی اعتقادی انقلابی مخاطب ندارد و با شکست مواجه خواهد شد. البته من هم در ابتدای کار با این مساله مواجه بودهام.
نمونههایی هم وجود داشته که افرادی قصد داشتهاند به سمت این کارها بروند. نمونهاش علیرضا عصار است که آهنگهایی را با تم انقلابی و مذهبی خواند اما همین فرد در قالب یک جریان معترض اجتماعی وقتی در دوره اصلاحات ترانه ماندگار «خیابانخوابها» را در نقد جریان اصلاحات خواند،پس از چندی بایکوت شد! چه اتفاقی برایش افتاد؟
دقیقا! این مساله طبیعی است. ببینید این خیلی واضح است که عدهای نمیخواهند صدای ارزشهای ما به گوش مردم برسد. طبیعی است.
این جریان دقیقا چیست؟ همیشه به طور کلی از آن صحبت میشود.
نمیتوان گفت این جریان، چه افرادی را شامل میشود چون همه جا هستند. همه جا! اگر هم به دنبال آنها بگردیم، خودمان به این مسائل دامن زدهایم. ببینید هیچوقت BBC یا VOA در طول این 30 سال نتوانستند کسی را زمین بزنند یا دلسرد کنند. هیچگاه رسانههای غربی نتوانستند این کار را بکنند. اینکه گاهی فردی پیدا میشود که از روی دغدغه شروع به خواندن میکند و بعد ناگهان دیگر اثری از او نیست پس از خودیها ضربه خورده است. یا آدم پوستکلفتی مثل من را میخواهد یا اگر منطقی باشیم، نیاز به تشویق دارد. همه مدام میگویند؛ «مرگ بر آمریکا» فوقالعاده بود! درست است. من به جرأت میتوانم بگویم «مرگ بر آمریکا» تأثیر خودش را گذاشت.
مصیبتهای تو از اینجا شروع نشد؟ یعنی همان اتفاقی که برای عصار افتاد. یعنی وقتی عصار آن آهنگ اعتراضی را خواند، آیا این ترانه «مرگ بر آمریکا» یک شروع برای کمرنگ کردن حامد زمانی نیست؟
وقتی که حامد زمانی «دیروز، امروز، فردا» و «تحریم» و... میخواند کاری به او ندارند. اما حرف و حدیثها مثلا از چنین جاهایی شروع میشود: «مرگ بر آمریکا» یا «گزینهها» و... «مرگ بر آمریکا»، «گزینهها» و... منتشر شد و باعث شد حامد زمانی بیشتر شناخته شود و باعث علاقه بیشتر مردم به او شد. تقدیر خوب است اما من وقتی واقعا تشویق میشوم که ببینم حرکتهای سازمانیافته و برنامهریزیشدهای در جهت بازتعریف و گسترش موسیقی ارزشی انجام شود، چیزی که وظیفه اکثر مراکز فرهنگی ما است. وقتی تقدیر واقعی صورت گرفته که ببینم این حرکتهای انفرادی تبدیل به یک جریان شده. این خواسته من است و این روزها دارم همه تلاشم را میکنم که این اتفاق بیفتد. ما وظیفه خودمان را انجام میدهیم و مسؤولان هم باید وظیفه خودشان را انجام دهند.
مثلا فلان خواننده کمی از شهدا که میخواند، خبر دارم دورهاش میکنند دیگر از این آهنگها نخوان. اما سوال اساسیتر من این است که تو که الان در خواندن ترانههای اعتقادی و انقلابی برند هستی و از همه خوانندگان پاپیولار سرآمدتر به این موضوع پرداختی چرا در جشنواره موسیقی مقاومت حضور نداشتی؟
عدهای از آقایان گفتند که قصد دارند جشنواره موسیقی مقاومت برگزار کنند، با من هم صحبت کردند، قضیه تا حدودی پیش رفت. کنفرانس خبری. جشنواره موسیقی مقاومت اسلامی هم برگزار شد. قرار شد در برج میلاد برنامه اجرا شود. یک روز با مسؤول برنامههای من تماس گرفتند که فردا آقای زمانی اجرا دارند. با تعجب پرسیدیم: کجا؟ گفتند: برج میلاد! حامد زمانی و کاوه آفاق روز فلان در سالن برج میلاد! کاوه آفاق در جشنواره موسیقی مقاومت چه کاری میتواند داشته باشد؟ من گفتم برای من که از قبل از برگزاری و برنامهریزی جشنواره در جریان بودهام، این طرز دعوت، صحیح نیست. روز بعد تیتر زدند که حامد زمانی برای اجرا در برج میلاد نرفت. واقعیت این است که هر چیزی جایی دارد و حرمتی و احترامی. ما نگفتیم در کنسرتها فلان کار را نکنید یا بکنید اما در جشنواره موسیقی مقاومت یا جشنواره فجر میگوییم، اعتراض که میکنیم هیچ، باید تغییر هم بدهیم! وقتی که این اسم را انتخاب کردید؛ «جشنواره موسیقی مقاومت» یعنی اینکه اثری که در این جشنواره خوانده میشود باید به مقاومت ربط داشته باشد. نمیخواهم اشاره کنم اما یکی از همین ترانههایی که در جشنواره مقاومت اجرا شد حتی به شهدا اهانت میکند. من میگویم هر چیزی جای خودش را دارد. آیا ما میگوییم که چرا در رسانهها و مجلات خودتان ما را راه نمیدهید؟ این افرادی که بنده به آنها نقد دارم اصلا دلشان برای پیامی که از دل ترانههای زمانی بیرون میتراود، نسوخته است! اصلا حواسشان جای دیگری است.
«مژدگانی میرسد ای خیابانخوابها، میرسد تهمانده بشقابها، در صفوف ایستاده در نماز، ابن ملجمها فراوانند باز» این حرف امروز ما است که آن روز زده شد ولی چون در دوره اصلاحات خوانده شده است رفتهرفته بایکوت شد. اگر خاطرت باشد از سال 1382 بعد از انتشار این آلبوم، وزارت ارشاد در را روی برخی خوانندهها بست. خاطرم هست یکی از دوستان، از سال 82 تا 84 تلاش میکرد مجوز موسیقی بگیرد. موسیقیای که تم انقلابی، ملی و معترض به جریانات اصلاحات داشت و کاوه یغمایی موسیقیاش را ساخته بود. ولی مجوز نگرفت.
حرف من هم همین است که یا درها را محکم میبندیم یا باز باز میکنیم. من میگویم هر چیزی جای خودش! چرا ما جشنواره فیلم عمار راه میاندازیم چون آنقدر به حوزه سینمای انقلاب نپرداختیم که شرایط کنونی سینما چنین شده است. سوالم این است؛ کجا ما راجع به انقلاب، دفاع مقدس و ارزشها فیلم ساختیم که خوب ساخته شده و مردم استقبال نکردهاند؟
با اینکه همیشه ساطور روشنفکری بالای سرمان بوده، مجموعه اخراجیها، رسوایی و معراجیها همین الان به اندازه درآمد یکسال کل سینمای ایران فروخته است. سازندهاش یک بچهحزباللهی است. کتاب « دا» پرفروشترین کتاب بازار شد، در عرصه موسیقی هم با این همه هواداری که در طول این مدت برای ترانههای انقلابی پیدا کردی، منتظریم آلبوم تو پرفروشترین آلبوم موسیقی شود.
آلبوم من هم میآید. یکسری سایتهای موسیقی، آهنگهای مرا گذاشتهاند. آمار دانلودشان را ببینید. بالاخره مخاطب، دانلود میکند تا بداند حامد زمانی چه خوانده حتی اگر دوست نداشته باشد. این در ذات موسیقی من است. یک عده از حرفهای من بدشان میآید و یک عده دوست دارند. اینجا حرف از حق و باطل است، حرف از اعتقادات است. کسی نمیتواند بگوید من 50 درصد امام حسین را دوست دارم و 50 درصد بقیهاش را دوست ندارم! یا بگوید من تا فلان جای انقلاب را دوست دارم و بقیهاش را نه! یک عده در مقابل آن گارد میگیرند و یک عده هم واقعا دوست دارند.
دقیقا موقع مذاکرات، آهنگ «مرگ بر آمریکا» را خواندی. فکر میکنی این دولت اصلا به تو مجوز آلبوم میدهد؟
مجوز میدهد چون اگر درست نگاه کنی، آهنگ «مرگ بر آمریکا» به مذاکرات کمک میکرد. هرچند که خدا شاهد است که ما آن را برای مذاکرات نخواندیم. شأن این آهنگ بالاتر از آن است که بگوییم برای تاثیر روی مذاکرات آن را تولید کردیم. طبیعتا روی این آهنگ فکر شده بود. البته روی ساخت آهنگ، 4 روز بیشتر وقت نگذاشتیم ولی ایده و موضوع آن حقیقتا فکر شده و حساب شده بود. قرار بود این آهنگ روز 13 آبان منتشر شود و بعد مصادف شد با فضای مذاکرات و...
یعنی پروسه انتخاب شعر و موزیک و... مربوط به چند ماه قبلتر از مذاکرات بود؟
ایده کار که مربوط به خیلی قبلتر بود. همین الان هم میتوانم بگویم که 6 ماه بعد قصد دارم چه آهنگی را پخش کنم. من برای خودم تقویم دارم ولی وقتی ناگهانی به فضای مذاکرات برخورد کرد عدهای شروع به گفتن حرفهایی کردند که چرا در این شرایط کنونی این ترانه را کار کردی؟ در حالی که اگر این افراد ذرهای از سیاست سررشته داشتند میگفتند: بارکالله! چون اگر در یک معامله شما مستقیم مطابق میل حریف کار کنی و بگویی ما همهجوره مخلص شما هم هستیم، حریف توی سرتان هم میزند ولی اگر دشمن بداند هنوز یک عدهای در کشورت مرگ بر آمریکا میگویند در بهبود روند مذاکرات خیلی کمک میکند. ترانه مرگ بر آمریکا کارکرد تاریخی- فرهنگی دارد. خواندم که برای همیشه بماند و شعار مرگ بر آمریکا همیشه پابرجاست. مرگ بر آمریکا یعنی مرگ بر ظلم، مرگ بر این همه جنایاتی که اتفاق افتاده، مرگ بر سر بریدن مردم در سوریه، مرگ بر کشتن مردم افغانستان و... همه مردم دنیا بر این مساله متفقالقولند که تمام اینها مسببش آمریکا بوده است.
اولین بار که این آهنگ را در جشنواره عمار شنیدم فکری به ذهنم رسید. بخشی از مردم جهان مشتاق شنیدن این صدای ضدامپریالیستی هستند، مثل شهروندان کوبایی و همه مردمانی که از تازیانههای اقتصادی ایالات متحده و کاپیتالیسم جهانی آسیب دیدهاند.
ترانههای معترض من مثل مرگ بر آمریکا به زبان انگلیسی ساخته شده و نیت اجرای آن به سایر زبانهای را از مدتها قبل داشتهام.
یعنی تصمیم داری آهنگهایی با همین مضامین به زبان انگلیسی بخوانی؟
هم آهنگ «گزینهها» و هم «مرگ بر آمریکا» اشعارشان به زبان انگلیسی گفته شده، دقیقا با همان وزن و با همان سیلابها توسط آقای محسن راهجردی. با استادی تمام هم گفته شده و قرار است منتشر هم شود. این حرف فقط حرف مردم ایران نیست. یک حرف بینالمللی است و انشاءالله با اقبال جهانی مواجه میشود، به قول شما بسیاری از مردم دنیا تشنه شنیدن این حرفها هستند.
نگاهت به تاجیکستان، افغانستان و سایر فارسیزبانان در سایر کشورهای جهان چگونه است؟ جنبش موسیقی لسآنجلسیها سالهاست اقدام به برگزاری کنسرت در آنتالیا، دوبی، تاجیکستان میکند. ما بالاخره باید پیامهای خودمان را به این کشورها منتقل کنیم، البته منظورم زبان فارسی است. چون فارسیزبانان در همه جای دنیا هستند. کسی تا به حال به شما پیشنهاد کرده که در مواجهه با این همه کنسرت لسآنجلسی که در تاجیکستان برگزار شده، یک بار یک کنسرت انقلابی آنجا برگزار کنیم. اصلا به نظرت چنین چیزی امکانپذیر است؟
بله! خیلی راحت. براحتی میتوانیم این کار را انجام دهیم. فقط موضوع این است که ارادهاش وجود ندارد. یک بار یک پیشنهادی شد و در همان مراحل اولیه پیشنهاد، در نطفه خفه شد!
سال 88 در دوبی، یکسری شبکههای فارسیزبان داشتیم. زمان فتنه، هر شبکهای که پشت سر فتنه ایستاد، ایرانیهای مقیم دوبی به آن شبکه دیگر آگهی تبلیغاتی نمیدادند. شبکه تپش مثلا به این دلایل رسما تعطیل شد. پس در دوبی چنین پتانسیلی برای برگزاری این کنسرت وجود دارد. به نظرم به هر ترتیب این صدا باید از این مملکت بیرون برود و در کشورهای منطقه شنیده شود.
خواه ناخواه این اتفاق میافتد. من تابهحال فکر میکردم موزیک من فقط در هم نسلهای خودمان یا در دانشجویان جواب بدهد ولی دیدم اینطور نیست. حتی بین خانوادههای شهدا یا پدر و مادرها و حتی کودکان و نوجوانان رسوخ پیدا کرد.
بخش اعظم جامعه ما همگام با جامعه جهانی نگره ضدآمریکایی داریم چون طعم استعمار را تاریخمان چشیده است.
زمانی هدف من این بود که پیام آن دوستانی را به سایر مردم منتقل کنم که تا به حال خواننده نداشتند. دوستان هم از روی لطف، اسمش را گذاشتهاند «صدای بیصداها»! یعنی ما خواننده نداشتیم. الان هم هنر من میتواند این باشد که حرفهای روی زمین مانده را بخوانم که زیاد هم هست. الان تکلیف چیست؟ شما قیافه من را میبینید! نه خواب درستی دارم و نه خوراک خوبی. منظورم این است که بهرغم ساخت آهنگ و اجرا که خود حکایتی است دشوار! وظیفه خودم میدانم به نوبه خودم خواننده و آهنگساز تربیت کنم.
چه فکر خوبی! سالها دغدغه من این بوده که از کنار فیلمسازی مثل فلان فیلمساز اصولگرا یا حزباللهی با هر عنوانی، فیلمساز دیگری بیرون نمیآید. از بغل دست فلان روزنامهنگار اصولگرا، یک روزنامهنگار اصولگرای دیگر بیرون نمیآید. این حرف تو خیلی مهم است که افق را به صورت جمعی میبینی و متاسفانه جریان اصولگرایی به فردگرایی و انحصارگرایی اندیشه رسیده، به دلیل اینکه تکثیر افراد اندیشمند در یک جبهه بزرگ فرهنگی مدنظرش نیست.
همه متفقالقول بر این عقیدهاند که این کار خودکشی است. یعنی میگویند تو الان در اوج اجراهایت هستی، بیایی و اجراهایت را نصف کنی و استعدادهای اطرافت را تربیت کنی در واقع خودت از بین میروی. اما مشکل این است که طی چنین روندی به من خیلی فشار وارد میکند. ممکن است که در اجراهایم سوتی بدهم و همه از آن علیه من استفاده کنند تا به حال هم لطف خدا بوده که سوتی ندادهام چون کارهایی که یک هفتهای جمع میشود چه چیزی جز لطف خدا میتواند حامی آن باشد. ببینید به نفع من هم هست که مثلا 5 نفر در این عرصه تربیت شده باشند و زمانی که حجم فعالیتها زیاد باشد، من به هر کدام از همقطارانی که در آینده فرصت بروز و ظهور پیدا میکنند کاری را بسپارم تا فشار کمتری به من هم وارد شود. معتقدم اگر الان 20 خواننده دیگر هم تربیت کنم به هیچ عنوان به موقعیت خودم ضربه وارد نمیشود. چون من نفر اول بودهام و سبک خودم را دارم، ملودیهای خودم را دارم، صدای خودم را دارم اما وقتی هیچ نهادی مسؤولیت تربیت نیرو را برعهده نمیگیرد، من هم بیاعتنا باشم؟
آثارت با تبلیغ دهان به دهان مردمی شنیده میشود اما برخی ترانههای موثرت شنیده نمیشود.
من درباره بیشتر دغدغهها مثل شهدا، حجاب و خیلی حوزههای دیگر ترانههایی خواندهام. پارسال من 70 کار ساختم. چرا شنیده نشدند؟ چون ما هنوز جریان نشدیم، هنوز ما یک رسانه منسجم نداریم که به این قضیه بپردازد. باید این رسانه و این جریان شکل بگیرد اگرنه ضربه زدن به سیاق فعالیتهای حامد زمانی خیلی راحت است! ولی وقتی که یک جریان بشویم، دیگر ضربه زدن به چنین تولیداتی به این راحتیها نیست. به قول شعر پایداری که میگوید: آتشی شعله نفرت افروخت تا مگر عشق پایان بگیرد/ غافل از اینکه او مثل ققنوس/ تازه در شعلهها جان بگیرد.
بگذار بحث را به سمت دیگری ببرم، خیلی این بحث برای من جذاب است و طی صحبتهای چند روزهای که با هم داشتیم میدانم بشدت از دغدغههای مشترک من و تو به شمار میرود. ما بچه حزباللهیها هوای هم را نداریم.
اینکه خیلی واضح است.
این در رسانههای ما هم وجود دارد.
مثال میزنم، من دعوت شدم به مراسمی که نمیدانستم قرار است در آن مراسم از من تقدیر شود، در آن مراسم همه جلوی من بهبه و چهچه میکردند، جلوی من و جلوی رئیسشان اما تعدادی از همانها کسانی بودند که انواع و اقسام تلاشها را برای ضربه زدن به من و کارشکنی انجام داده بودند. حامد زمانی تا وقتی که حرف تو را فریاد میزند خود تو است! ابراهیم حاتمیکیا تا وقتی ارزشهای تو را فیلم میکند خود تو است! پس چرا من هر روز که از خواب بیدار میشوم باید تنم بلرزد که امروز قرار است بخش عمدهای از وقتم که باید صرف تولید شود صرف بیرون کشیدن چه چوبهایی از لای چرخ هدفم شود؟
ماجرای 22 بهمن را دوست دارم بازگو کنی تا مخاطبان در جریان ماوقع قرار بگیرند. چون برای من نوعی که جذاب بود و البته دوست دارم حالا در قالب یک رسانه مردم از آن مطلع شوند.
قرار بود روز 22 بهمن، قبل از آقای روحانی، من آهنگ «گزینه روی میز» را بخوانم، قرار بود یا تهران بمانم یا به اصفهان بروم. از شهرهای مختلف هم به من زنگ میزدند و بد و بیراه میگفتند که آقا ما تیزر تبلیغاتی برای شما نصب کرده بودیم چرا نمیآیید؟ گفتم: مگر گفته بودم میآیم؟ در اصفهان هم تیزر تلویزیونی اعلام میکرد مراسم 22 بهمن با حضور حامد زمانی برگزار میشود، از طرفی صحبتهایی شده بود که در میدان آزادی اجرا داشته باشم اما به دلایلی نشد. رفتم اصفهان و صبح زود خمینیشهر اجرا داشتم که آنجا هم برایم اتفاقات شیرینی رخ داد، مثلا قاب عکسی از مادر شهید حیدری (مدافع حرم) هدیه گرفتم که آن مادر با دستخط خودش برایم قسمتی از شعر گزینهها را نوشته بود، خلاصه اجرای آنجا تمام شد. به من خبر رسید که مراسم 22 بهمن اصفهان تمام شد و به مراسم نمیرسیم، پس قرار شد بازگردیم ولی خبر دادند مردم نرفتهاند و انگار مقدر است که این اجرا صورت گیرد، به خدا پناه بردم و این همان چیزی است که انسان به خاطر نفس باید از آن بترسد. به هر ترتیب رفتیم و اجرا کردیم و مردم همزمان با من اشعار را تکرار میکردند. واقعا عزت دست خداست. یک سایت خبرش را منتشر کرد که در «بزرگترین کنسرت انقلاب»، 70 هزار نفر ایستادند و شعار «مرگ بر آمریکا» و «گزینهها» را تکرار کردند. خوب چرا نباید از این پتانسیل استفاده کرد؟ شما اصلا از رسانهها فهمیدید که این اتفاق افتاده است؟
حالا یک جریان ناآگاه و تهییج شده میدانم برای اذیت و آزار حتی تهدید کردن، حسابی فعالیت میکند.
اگر به جای حامد زمانی هر فرد دیگری هم بود همین اتفاق میافتاد. پوستم کلفت است. یک شبانهروز با من باشید تا ببینید چه پیامکهایی برای من و خانوادهام فرستاده میشود یا چه تماسهایی صورت میگیرد. مادرم بارها با خبرهای ناگواری که درباره من به او میدهند مسیر میمه– تهران را طی میکند تا جویای حال ما شود. هر کسی جای من بود از این موضوعات و اتفاقات به خوبی سوءاستفاده میکرد. البته طبیعی است چون درباره موضوعات انقلابی میخوانم به من حمله میکنند ولی من هیچکدام از این اتفاقات و خبرهایی که هر روز تقریبا برای من و خانوادهام روی میدهد را مطرح نکردم. هرکسی که با من رابطه دارد از همسر، مادر و پدر، پسرخاله و... همه تحتالشعاع کارهای من قرار گرفتهاند. باید یاد بگیریم اگر شخصی از اصول و آرمانها و ارزشهای ما حرف میزند یا دفاع میکند، ما هم در حد بضاعت از او حمایت کنیم. VOAمستندی درباره من ساخته بود و 12 بار بازپخش کردند.
کنسرت مردمی 22 بهمن اصفهان نشان میدهد اکثریت مطالبه فرهنگی مردم کاملا انقلابی است .
اصلا چرا راه دور میروید؟ حامد زمانی دو سال است وارد فضای موسیقی شده است. اکثر خوانندههای مطرح مجاز ما 15-10 سال است که میخوانند اما در نظرسنجیهای تلویزیونی یا رادیویی معمولا من جزو نفرات اول هستم. وقتی این پتانسیل هست چرا ما به آن اصولی نمیپردازیم؟
اینکه هنرهایی با این مضامین جواب نمیدهد را خود مدیران فرهنگی عنوان میکنند؟
بله! من کاری به حرفها و شعرها ندارم. من رفتارها و فعالیتها را میبینم... اقدام موثرشان در این زمینه چه بوده است؟ مثلا ببینید شاعران انقلابی ما، موزیسینهای دغدغهمند ما که الی ماشاءالله هستند، با یک مدیریت صحیح میتوانند سازماندهی شوند و به آثار موثر و محرک جبهه انقلابی ما تبدیل شود.
درباره خانه شاعران هم قزوه بحثی راه انداخته بود که به همین علت بود. موضوع این است که الی ماشاءالله ارگان فرهنگی داریم که عنوان متولی بودن دارند ولی در زمینه جمع کردن شاعران و خوانندگان انقلاب عملی انجام نشده است. معتقدم اگر فضا فراهم شود خیلی از خوانندگان پاپیولار هم به این سمت و سو کشیده میشوند.
در حال حاضر هم این اتفاق در شرف وقوع است. من تجربه این را دارم که اگر ما اخلاق درستی در برخورد با هنرمندان داشته باشیم همه آنها دوست دارند که برای انقلاب و ارزشها کار کنند ولی چرا الان فضا به گونهای است که اگر به خوانندهای شعری داده شود که در آن کلمه انقلاب وجود دارد، نمیخواند؟ چون اخلاق ما، درست نبوده. یعنی وقتی روی میز مذاکره با این هنرمند صحبت کردهایم از ادبیاتی استفاده کردیم که به انزوا کشیده شده است ولی واقعا خیلی از آنها تمایل به چنین اجراهایی دارند.
حالا فارغ از دستهبندیهای سیاسی، مخالفان فعالیت موسیقایی شما کسانی هستند که از طنین مرگ بر آمریکا آشفته میشوند و غده آی لاو یو اسشان (I LOVE US ) درد میگیرد و در حوزه موسیقی همین افراد چشم ندارند تو را ببینند. چرا؟
پاسخ در یک ضرب و تقسیم ساده است! حامد زمانی دو سال است که به دنیای موسیقی وارد شده، او تا این حد طرفدار دارد. حالا تعریف میکنم در رادیویی که اصلا سایه من را با تیر میزنند چه اتفاقی افتاده است. یکی از دوستان تعریف میکرد که من در تاکسی نشسته بودم و مسابقهای از رادیو پخش میشد. مسابقه بین 87 نفر از خوانندگان بود. مسابقات رادیویی را در طول برنامه رأیگیری میکنند. مثلا آهنگ شماره یک از فلانی و 2 و 3 و 4 و... و همیشه آخرین شماره، حامد زمانی است. چرا؟ به این خاطر که فلان خواننده 35 دقیقه وقت برای رأی جمع کردن داشته باشد و حامد زمانی 10 دقیقه. دوستمان میگفت؛ حالا ما نشسته بودیم و آهنگها یکی یکی پخش شد و من نگران بودم که در مقابل این همه ترانههای عاشقانه خوانندگان دیگر، برای یک آهنگ انقلابی حامد زمانی چه اتفاقی خواهد افتاد. حداقل امیدوارم بودم نفر یکی مانده به آخر بشوی تا آبروی ما نرود. به هرحال رأیگیری برگزار شد و مجری گفت یکربع فرصت میدهیم تا رأیها شمارش شود. من در تاکسی نشستم تا نتیجه را ببینم. مجری بالاخره آمد و با حالت متعجبانهای گفت حامد زمانی با اختلاف زیاد به عنوان نفر اول به مرحله دوم راه پیدا کرد! دوست ما گفت واقعا متعجب شده بودم و باور نمیکردم. من گفتم چرا باور نمیکنید؟ باید باور کنیم تنها صدای انقلاب است که میماند.
باور تو به کارهایی که انجام میدهی و اعتقاد راسخت تو را به سمت و سوی چنین آثاری میکشاند اما چگونه متوجه میشوی آنچه از دل تو برآمده بر دل مخاطبان مینشیند؟
دقیقا اتفاقات حین ساخت ترانههای امام رضا(ع) و «گزینهها» و «مرگ بر آمریکا» افتاد که قصد تشریح این اتفاقات را ندارم و همین رویدادها برای ما استانداردی شد که هر وقت دلمان موقع تولید کاری، لرزید، آن کار حتما موفق خواهد شد. شهید آوینی پای تدوین کاری نشسته بودند و از سر شب تا نماز صبح 20 مرتبه وضو گرفتند، همکارشان که پای تدوین کار نشسته بودند از او پرسیدند آیا مشکلی دارید که مدام تجدید وضو میکنید؟ شهید آوینی گفتند: نه! من میخواهم به شما یادآوری کنم که بدون وضو پای تدوین کار جبهه ننشسته باشید. واقعا اگر اعتقاد به کاری که انجام میدهیم نداشته باشیم هیچ موفقیت و اثری نخواهد داشت. من بارها امتحان کردهام. اگر باور و اعتقاد در میان نباشد هر چقدر هم هزینه شده باشد، در نهایت دور انداخته میشود.
یعنی حتی نوازندههایی که با تو کار میکنند به آن چیزی که میسازی، اعتقاد دارند؟
واقعا دارند.
خودت هم موقع خواندن، با وضو هستی؟
تو از من چیزهایی در این گفتوگو پرسیدی که نمیخواهم پاسخهای من جنبه ریاکارانه به خودش بگیرد ولی واقعیت این است من تاثیر وضو گرفتن در کارم را دیدهام. روایت داریم که اگر سوره «بینّه» را موقع سخنرانی بخوانید، نفوذ کلامتان بیشتر میشود. شاید این مسائل برای برخی افراد غیرقابل باور باشد ولی برای من زندگی است، اعتقاد من است. سوال اکثر خوانندگان بعد از «مرگ بر آمریکا» این بود که چه کردی این آهنگ تا این حد موفق شد؟ میگویم: من کاری نکردهام.
به نظر تو دوران فتنه هنوز برای کار کردن در عرصه موسیقی موضوعیت دارد؟
عبرتهای فتنه بله ولی خود فتنه دیگر موضوعیت خاصی ندارد.
در همان ایام فتنه یک گردان از خوانندگان لسآنجلسی در همراهی فتنه آهنگ خواندند و حمایت کردند ولی در اینجا دریغ از یک موسیقی! آن زمان هم به فکر خواندن بودی؟ دغدغه این موضوع را داشتی که باید کاری کرد؟
خیلی زیاد! ولی هیچکس به من اعتماد نمیکرد. حتی در برنامه دیروز، امروز، فردا آقای ماندگاران و بعد از آن آقای رنجبران اعتماد کردند، بعد هم آقایان ضرغامی و دارابی لطف داشتند.
با این وضعیت، آیا نمیخواهی در کنار کارهایی که انجام میدهی عاشقانه هم بخوانی؟ حتما باید مرتبط با موضوع انقلاب اسلامی باشد؟
هر چیزی که خارج از عشق زمینی باشد یعنی حرفهایی که ارزش باشد خواهم خواند. ولی راستش این روزها احساس میکنم حتی عاشقانههای خوبی هم نمیشنویم. همه اشعار به یک سمت میروند یعنی فکر چندانی روی آنها نمیشود ولی من اتاق فکر دارم و درباره گزینههای روی میز واقعا فکر شد. اگر برای اجرای عاشقانهها هم کمی بیشتر فکر کنیم ممکن است تکان بخورد. این هم کار خداست که در بحبوحهای که موسیقی ما رو به سراشیبی است حامد زمانی پیدا شود. باز هم اشاره میکنم برنامهریزی و مدیریت امور واقعا دست خداست.
کافی است یک نفر خودش را در اختیار ارزشها بگذارد همه چیز خودش سمت و سو پیدا میکند.
انصافا اگر پای خود را کج بگذاری حسابی زمین میخوری. من واقعا میترسم. شبها که میخوابم 200 تا آیتالکرسی میخوانم که آبروریزی نشود. خیلیها بودند که وارد این عرصه شدند و پایشان لغزید و رفتند. یکی از دوستان به من میگفت؛ من به خیلی از افرادی که وارد چنین عرصههایی میشوند گفتهام که خیلی مراقب طی مسیر خطرناکی که در پیش دارند باشند ولی همه در جواب گفتند حواسمان هست اما وقتی به تو گفتم، گفتی بله حاجآقا احتمالش هست بلغزم، پس برای من دعا کنید.
کنسرت چی؟
تجربه خوبی از کنسرت داشتم. یک سال و نیم قبل در برج میلاد برای من کنسرتی برگزار شد که آن زمان هنوز این اتفاقات هم نیفتاده بود، در شب اول اجرا رزرو بلیت ما باورنکردنی بود. از این میترسم که افرادی بیایند که با اسم حامد زمانی قمار کنند. یعنی بعد از کنسرتهای من حرفهای خوبی شنیده نمیشود. برای همین میخواهم خودم برگزار کنم. ببینید من 700 نفر را در سانس برج میلاد بازگرداندم و همانجا این جرقه به ذهن من رسید که جنس کنسرت حامد زمانی نباید در برج میلاد باشد. باید بلیت آن 10 هزار تومانی باشد. جایی باشد که همه بیایند. واقعا به عدهای برخورده بود که چرا باید برای کنسرت حامد زمانی که از خودمان هست 90 هزار تومان بپردازیم. من واقعا میخواستم قیمت بلیت را سرشکن کنم ولی مقررات تا یک حدی اجازه این کار را میداد.
دوست نداری طرفدارانت بابت کنسرت زیاد پول بدهند؟
نه! نباید بدهند.
حالا سوال جنجالی مرا پاسخ بده. دائما از این طرف و آنطرف میشنویم که بیجهت و برای جوسازی میگویند رسانه ملی رانت حامد زمانی است و...
خوب دیگران هم درباره مفاهیم ملی و شهدا بخوانند، چرا نمیخوانند. موقع سال تحویل و اعیاد آقایان n تومان میگیرند و در برنامههای تلویزیون حاضر میشوند. میتوانم راجع به همین دوستانی که صبح تا شب علیه من فرافکنی میکنند درباره زد و بندهایشان افشاگری کنم. حامد زمانی که زیر پرچم مقدس جمهوری اسلامی از ارزشها میخواند را متهم میکنند و خودشان از گل و بلبل میخوانند وقتی پشت پرده را بررسی میکنید درخواهید یافت که از رانتهای بیشتری استفاده کردهاند.
جریان رسمی سرود انقلابی در سال 1376 تا حدودی متوقف شد. کمی از ورودت به این فضا و احیای ژانر موسیقی انقلابی بگو. حتما مسیر سختی را پشت سر گذاشتهای که امروز به عنوان خواننده انقلابی شناخته میشوی.
حرف شما درست است. اگر بخواهیم دنبال مقصر باشیم تا حدودی خود هنرمندان مقصرند. در واقع مقصر اصلی هستند. 50 درصد بقیهاش بین مسؤولان و متولیان امر و از طرف دیگر، رسانهها تقسیم میشود. ترسی بین هنرمندان وجود دارد که اگر ما به یکسری از موضوعات ملی بپردازیم یا یکسری مضامین انقلابی را دستمایه خواندن قرار دهیم، این مساله موجب ریزش مخاطبان میشود. چرا این اتفاق میافتد؟ مگر رسالت هنر جز این است که به همه چیز میتواند بپردازد؟ یعنی محدوده هنر آنچنان آزاد است که به هر موضوعی میتواند بپردازد. انتخاب من هم همین مضامینی است که به آن میپردازم. همیشه بر این باور بودهام که اگر کار درست تحویل مخاطب داده شود طرفدار پیدا میکند. مثلا درباره یک بسته دستمال کاغذی اگر بخواهی کاری بسازی و آن را درست بسازی و باور داشته باشی بالاخره مخاطب خودش را پیدا خواهد کرد چون به هرحال افرادی که مثل تو فکر کنند در جامعه وجود دارند، چه برسد به موضوعاتی مثل انقلاب، اهل بیت و ارزشها و اعتقاداتی که میلیونها میلیون نفر طرفدار دارد و در سراسر کشور افراد زیادی پیدا خواهند شد که مثل تو فکر میکنند.
پس چه شده که در این چند ساله آنطور که شایسته است به این مضامین پرداخته نشده است؟ چرا نتوانستهایم کنسرتهای فراوانی با همین ژانر اعتقادی انقلابی اجرا کنیم و مردم هم بابت آن پول بپردازند.
مطمئنا مردم بابت اجرای چنین کنسرتهایی پول میدهند و حتما حضور پرشورتری خواهند داشت. بنده حداقل تجربه چنین کاری را داشتهام اما آنچه جای سوال است این است که چرا آلبومی نداشتهایم که پاپ سیاسی یا پاپ مذهبی بخواند و مردم بابت آن آلبوم پول بپردازند؟ چرا چنین حرکتهایی در قلب فرهنگ انقلابی جایی نداشته است؟ به نظرم مساله و سوال اصلی همین است. این ترس و واهمه همیشه بوده که این ژانر موسیقی اعتقادی انقلابی مخاطب ندارد و با شکست مواجه خواهد شد. البته من هم در ابتدای کار با این مساله مواجه بودهام.
نمونههایی هم وجود داشته که افرادی قصد داشتهاند به سمت این کارها بروند. نمونهاش علیرضا عصار است که آهنگهایی را با تم انقلابی و مذهبی خواند اما همین فرد در قالب یک جریان معترض اجتماعی وقتی در دوره اصلاحات ترانه ماندگار «خیابانخوابها» را در نقد جریان اصلاحات خواند،پس از چندی بایکوت شد! چه اتفاقی برایش افتاد؟
دقیقا! این مساله طبیعی است. ببینید این خیلی واضح است که عدهای نمیخواهند صدای ارزشهای ما به گوش مردم برسد. طبیعی است.
این جریان دقیقا چیست؟ همیشه به طور کلی از آن صحبت میشود.
نمیتوان گفت این جریان، چه افرادی را شامل میشود چون همه جا هستند. همه جا! اگر هم به دنبال آنها بگردیم، خودمان به این مسائل دامن زدهایم. ببینید هیچوقت BBC یا VOA در طول این 30 سال نتوانستند کسی را زمین بزنند یا دلسرد کنند. هیچگاه رسانههای غربی نتوانستند این کار را بکنند. اینکه گاهی فردی پیدا میشود که از روی دغدغه شروع به خواندن میکند و بعد ناگهان دیگر اثری از او نیست پس از خودیها ضربه خورده است. یا آدم پوستکلفتی مثل من را میخواهد یا اگر منطقی باشیم، نیاز به تشویق دارد. همه مدام میگویند؛ «مرگ بر آمریکا» فوقالعاده بود! درست است. من به جرأت میتوانم بگویم «مرگ بر آمریکا» تأثیر خودش را گذاشت.
مصیبتهای تو از اینجا شروع نشد؟ یعنی همان اتفاقی که برای عصار افتاد. یعنی وقتی عصار آن آهنگ اعتراضی را خواند، آیا این ترانه «مرگ بر آمریکا» یک شروع برای کمرنگ کردن حامد زمانی نیست؟
وقتی که حامد زمانی «دیروز، امروز، فردا» و «تحریم» و... میخواند کاری به او ندارند. اما حرف و حدیثها مثلا از چنین جاهایی شروع میشود: «مرگ بر آمریکا» یا «گزینهها» و... «مرگ بر آمریکا»، «گزینهها» و... منتشر شد و باعث شد حامد زمانی بیشتر شناخته شود و باعث علاقه بیشتر مردم به او شد. تقدیر خوب است اما من وقتی واقعا تشویق میشوم که ببینم حرکتهای سازمانیافته و برنامهریزیشدهای در جهت بازتعریف و گسترش موسیقی ارزشی انجام شود، چیزی که وظیفه اکثر مراکز فرهنگی ما است. وقتی تقدیر واقعی صورت گرفته که ببینم این حرکتهای انفرادی تبدیل به یک جریان شده. این خواسته من است و این روزها دارم همه تلاشم را میکنم که این اتفاق بیفتد. ما وظیفه خودمان را انجام میدهیم و مسؤولان هم باید وظیفه خودشان را انجام دهند.
مثلا فلان خواننده کمی از شهدا که میخواند، خبر دارم دورهاش میکنند دیگر از این آهنگها نخوان. اما سوال اساسیتر من این است که تو که الان در خواندن ترانههای اعتقادی و انقلابی برند هستی و از همه خوانندگان پاپیولار سرآمدتر به این موضوع پرداختی چرا در جشنواره موسیقی مقاومت حضور نداشتی؟
عدهای از آقایان گفتند که قصد دارند جشنواره موسیقی مقاومت برگزار کنند، با من هم صحبت کردند، قضیه تا حدودی پیش رفت. کنفرانس خبری. جشنواره موسیقی مقاومت اسلامی هم برگزار شد. قرار شد در برج میلاد برنامه اجرا شود. یک روز با مسؤول برنامههای من تماس گرفتند که فردا آقای زمانی اجرا دارند. با تعجب پرسیدیم: کجا؟ گفتند: برج میلاد! حامد زمانی و کاوه آفاق روز فلان در سالن برج میلاد! کاوه آفاق در جشنواره موسیقی مقاومت چه کاری میتواند داشته باشد؟ من گفتم برای من که از قبل از برگزاری و برنامهریزی جشنواره در جریان بودهام، این طرز دعوت، صحیح نیست. روز بعد تیتر زدند که حامد زمانی برای اجرا در برج میلاد نرفت. واقعیت این است که هر چیزی جایی دارد و حرمتی و احترامی. ما نگفتیم در کنسرتها فلان کار را نکنید یا بکنید اما در جشنواره موسیقی مقاومت یا جشنواره فجر میگوییم، اعتراض که میکنیم هیچ، باید تغییر هم بدهیم! وقتی که این اسم را انتخاب کردید؛ «جشنواره موسیقی مقاومت» یعنی اینکه اثری که در این جشنواره خوانده میشود باید به مقاومت ربط داشته باشد. نمیخواهم اشاره کنم اما یکی از همین ترانههایی که در جشنواره مقاومت اجرا شد حتی به شهدا اهانت میکند. من میگویم هر چیزی جای خودش را دارد. آیا ما میگوییم که چرا در رسانهها و مجلات خودتان ما را راه نمیدهید؟ این افرادی که بنده به آنها نقد دارم اصلا دلشان برای پیامی که از دل ترانههای زمانی بیرون میتراود، نسوخته است! اصلا حواسشان جای دیگری است.
«مژدگانی میرسد ای خیابانخوابها، میرسد تهمانده بشقابها، در صفوف ایستاده در نماز، ابن ملجمها فراوانند باز» این حرف امروز ما است که آن روز زده شد ولی چون در دوره اصلاحات خوانده شده است رفتهرفته بایکوت شد. اگر خاطرت باشد از سال 1382 بعد از انتشار این آلبوم، وزارت ارشاد در را روی برخی خوانندهها بست. خاطرم هست یکی از دوستان، از سال 82 تا 84 تلاش میکرد مجوز موسیقی بگیرد. موسیقیای که تم انقلابی، ملی و معترض به جریانات اصلاحات داشت و کاوه یغمایی موسیقیاش را ساخته بود. ولی مجوز نگرفت.
حرف من هم همین است که یا درها را محکم میبندیم یا باز باز میکنیم. من میگویم هر چیزی جای خودش! چرا ما جشنواره فیلم عمار راه میاندازیم چون آنقدر به حوزه سینمای انقلاب نپرداختیم که شرایط کنونی سینما چنین شده است. سوالم این است؛ کجا ما راجع به انقلاب، دفاع مقدس و ارزشها فیلم ساختیم که خوب ساخته شده و مردم استقبال نکردهاند؟
با اینکه همیشه ساطور روشنفکری بالای سرمان بوده، مجموعه اخراجیها، رسوایی و معراجیها همین الان به اندازه درآمد یکسال کل سینمای ایران فروخته است. سازندهاش یک بچهحزباللهی است. کتاب « دا» پرفروشترین کتاب بازار شد، در عرصه موسیقی هم با این همه هواداری که در طول این مدت برای ترانههای انقلابی پیدا کردی، منتظریم آلبوم تو پرفروشترین آلبوم موسیقی شود.
آلبوم من هم میآید. یکسری سایتهای موسیقی، آهنگهای مرا گذاشتهاند. آمار دانلودشان را ببینید. بالاخره مخاطب، دانلود میکند تا بداند حامد زمانی چه خوانده حتی اگر دوست نداشته باشد. این در ذات موسیقی من است. یک عده از حرفهای من بدشان میآید و یک عده دوست دارند. اینجا حرف از حق و باطل است، حرف از اعتقادات است. کسی نمیتواند بگوید من 50 درصد امام حسین را دوست دارم و 50 درصد بقیهاش را دوست ندارم! یا بگوید من تا فلان جای انقلاب را دوست دارم و بقیهاش را نه! یک عده در مقابل آن گارد میگیرند و یک عده هم واقعا دوست دارند.
دقیقا موقع مذاکرات، آهنگ «مرگ بر آمریکا» را خواندی. فکر میکنی این دولت اصلا به تو مجوز آلبوم میدهد؟
مجوز میدهد چون اگر درست نگاه کنی، آهنگ «مرگ بر آمریکا» به مذاکرات کمک میکرد. هرچند که خدا شاهد است که ما آن را برای مذاکرات نخواندیم. شأن این آهنگ بالاتر از آن است که بگوییم برای تاثیر روی مذاکرات آن را تولید کردیم. طبیعتا روی این آهنگ فکر شده بود. البته روی ساخت آهنگ، 4 روز بیشتر وقت نگذاشتیم ولی ایده و موضوع آن حقیقتا فکر شده و حساب شده بود. قرار بود این آهنگ روز 13 آبان منتشر شود و بعد مصادف شد با فضای مذاکرات و...
یعنی پروسه انتخاب شعر و موزیک و... مربوط به چند ماه قبلتر از مذاکرات بود؟
ایده کار که مربوط به خیلی قبلتر بود. همین الان هم میتوانم بگویم که 6 ماه بعد قصد دارم چه آهنگی را پخش کنم. من برای خودم تقویم دارم ولی وقتی ناگهانی به فضای مذاکرات برخورد کرد عدهای شروع به گفتن حرفهایی کردند که چرا در این شرایط کنونی این ترانه را کار کردی؟ در حالی که اگر این افراد ذرهای از سیاست سررشته داشتند میگفتند: بارکالله! چون اگر در یک معامله شما مستقیم مطابق میل حریف کار کنی و بگویی ما همهجوره مخلص شما هم هستیم، حریف توی سرتان هم میزند ولی اگر دشمن بداند هنوز یک عدهای در کشورت مرگ بر آمریکا میگویند در بهبود روند مذاکرات خیلی کمک میکند. ترانه مرگ بر آمریکا کارکرد تاریخی- فرهنگی دارد. خواندم که برای همیشه بماند و شعار مرگ بر آمریکا همیشه پابرجاست. مرگ بر آمریکا یعنی مرگ بر ظلم، مرگ بر این همه جنایاتی که اتفاق افتاده، مرگ بر سر بریدن مردم در سوریه، مرگ بر کشتن مردم افغانستان و... همه مردم دنیا بر این مساله متفقالقولند که تمام اینها مسببش آمریکا بوده است.
اولین بار که این آهنگ را در جشنواره عمار شنیدم فکری به ذهنم رسید. بخشی از مردم جهان مشتاق شنیدن این صدای ضدامپریالیستی هستند، مثل شهروندان کوبایی و همه مردمانی که از تازیانههای اقتصادی ایالات متحده و کاپیتالیسم جهانی آسیب دیدهاند.
ترانههای معترض من مثل مرگ بر آمریکا به زبان انگلیسی ساخته شده و نیت اجرای آن به سایر زبانهای را از مدتها قبل داشتهام.
یعنی تصمیم داری آهنگهایی با همین مضامین به زبان انگلیسی بخوانی؟
هم آهنگ «گزینهها» و هم «مرگ بر آمریکا» اشعارشان به زبان انگلیسی گفته شده، دقیقا با همان وزن و با همان سیلابها توسط آقای محسن راهجردی. با استادی تمام هم گفته شده و قرار است منتشر هم شود. این حرف فقط حرف مردم ایران نیست. یک حرف بینالمللی است و انشاءالله با اقبال جهانی مواجه میشود، به قول شما بسیاری از مردم دنیا تشنه شنیدن این حرفها هستند.
نگاهت به تاجیکستان، افغانستان و سایر فارسیزبانان در سایر کشورهای جهان چگونه است؟ جنبش موسیقی لسآنجلسیها سالهاست اقدام به برگزاری کنسرت در آنتالیا، دوبی، تاجیکستان میکند. ما بالاخره باید پیامهای خودمان را به این کشورها منتقل کنیم، البته منظورم زبان فارسی است. چون فارسیزبانان در همه جای دنیا هستند. کسی تا به حال به شما پیشنهاد کرده که در مواجهه با این همه کنسرت لسآنجلسی که در تاجیکستان برگزار شده، یک بار یک کنسرت انقلابی آنجا برگزار کنیم. اصلا به نظرت چنین چیزی امکانپذیر است؟
بله! خیلی راحت. براحتی میتوانیم این کار را انجام دهیم. فقط موضوع این است که ارادهاش وجود ندارد. یک بار یک پیشنهادی شد و در همان مراحل اولیه پیشنهاد، در نطفه خفه شد!
سال 88 در دوبی، یکسری شبکههای فارسیزبان داشتیم. زمان فتنه، هر شبکهای که پشت سر فتنه ایستاد، ایرانیهای مقیم دوبی به آن شبکه دیگر آگهی تبلیغاتی نمیدادند. شبکه تپش مثلا به این دلایل رسما تعطیل شد. پس در دوبی چنین پتانسیلی برای برگزاری این کنسرت وجود دارد. به نظرم به هر ترتیب این صدا باید از این مملکت بیرون برود و در کشورهای منطقه شنیده شود.
خواه ناخواه این اتفاق میافتد. من تابهحال فکر میکردم موزیک من فقط در هم نسلهای خودمان یا در دانشجویان جواب بدهد ولی دیدم اینطور نیست. حتی بین خانوادههای شهدا یا پدر و مادرها و حتی کودکان و نوجوانان رسوخ پیدا کرد.
بخش اعظم جامعه ما همگام با جامعه جهانی نگره ضدآمریکایی داریم چون طعم استعمار را تاریخمان چشیده است.
زمانی هدف من این بود که پیام آن دوستانی را به سایر مردم منتقل کنم که تا به حال خواننده نداشتند. دوستان هم از روی لطف، اسمش را گذاشتهاند «صدای بیصداها»! یعنی ما خواننده نداشتیم. الان هم هنر من میتواند این باشد که حرفهای روی زمین مانده را بخوانم که زیاد هم هست. الان تکلیف چیست؟ شما قیافه من را میبینید! نه خواب درستی دارم و نه خوراک خوبی. منظورم این است که بهرغم ساخت آهنگ و اجرا که خود حکایتی است دشوار! وظیفه خودم میدانم به نوبه خودم خواننده و آهنگساز تربیت کنم.
چه فکر خوبی! سالها دغدغه من این بوده که از کنار فیلمسازی مثل فلان فیلمساز اصولگرا یا حزباللهی با هر عنوانی، فیلمساز دیگری بیرون نمیآید. از بغل دست فلان روزنامهنگار اصولگرا، یک روزنامهنگار اصولگرای دیگر بیرون نمیآید. این حرف تو خیلی مهم است که افق را به صورت جمعی میبینی و متاسفانه جریان اصولگرایی به فردگرایی و انحصارگرایی اندیشه رسیده، به دلیل اینکه تکثیر افراد اندیشمند در یک جبهه بزرگ فرهنگی مدنظرش نیست.
همه متفقالقول بر این عقیدهاند که این کار خودکشی است. یعنی میگویند تو الان در اوج اجراهایت هستی، بیایی و اجراهایت را نصف کنی و استعدادهای اطرافت را تربیت کنی در واقع خودت از بین میروی. اما مشکل این است که طی چنین روندی به من خیلی فشار وارد میکند. ممکن است که در اجراهایم سوتی بدهم و همه از آن علیه من استفاده کنند تا به حال هم لطف خدا بوده که سوتی ندادهام چون کارهایی که یک هفتهای جمع میشود چه چیزی جز لطف خدا میتواند حامی آن باشد. ببینید به نفع من هم هست که مثلا 5 نفر در این عرصه تربیت شده باشند و زمانی که حجم فعالیتها زیاد باشد، من به هر کدام از همقطارانی که در آینده فرصت بروز و ظهور پیدا میکنند کاری را بسپارم تا فشار کمتری به من هم وارد شود. معتقدم اگر الان 20 خواننده دیگر هم تربیت کنم به هیچ عنوان به موقعیت خودم ضربه وارد نمیشود. چون من نفر اول بودهام و سبک خودم را دارم، ملودیهای خودم را دارم، صدای خودم را دارم اما وقتی هیچ نهادی مسؤولیت تربیت نیرو را برعهده نمیگیرد، من هم بیاعتنا باشم؟
آثارت با تبلیغ دهان به دهان مردمی شنیده میشود اما برخی ترانههای موثرت شنیده نمیشود.
من درباره بیشتر دغدغهها مثل شهدا، حجاب و خیلی حوزههای دیگر ترانههایی خواندهام. پارسال من 70 کار ساختم. چرا شنیده نشدند؟ چون ما هنوز جریان نشدیم، هنوز ما یک رسانه منسجم نداریم که به این قضیه بپردازد. باید این رسانه و این جریان شکل بگیرد اگرنه ضربه زدن به سیاق فعالیتهای حامد زمانی خیلی راحت است! ولی وقتی که یک جریان بشویم، دیگر ضربه زدن به چنین تولیداتی به این راحتیها نیست. به قول شعر پایداری که میگوید: آتشی شعله نفرت افروخت تا مگر عشق پایان بگیرد/ غافل از اینکه او مثل ققنوس/ تازه در شعلهها جان بگیرد.
بگذار بحث را به سمت دیگری ببرم، خیلی این بحث برای من جذاب است و طی صحبتهای چند روزهای که با هم داشتیم میدانم بشدت از دغدغههای مشترک من و تو به شمار میرود. ما بچه حزباللهیها هوای هم را نداریم.
اینکه خیلی واضح است.
این در رسانههای ما هم وجود دارد.
مثال میزنم، من دعوت شدم به مراسمی که نمیدانستم قرار است در آن مراسم از من تقدیر شود، در آن مراسم همه جلوی من بهبه و چهچه میکردند، جلوی من و جلوی رئیسشان اما تعدادی از همانها کسانی بودند که انواع و اقسام تلاشها را برای ضربه زدن به من و کارشکنی انجام داده بودند. حامد زمانی تا وقتی که حرف تو را فریاد میزند خود تو است! ابراهیم حاتمیکیا تا وقتی ارزشهای تو را فیلم میکند خود تو است! پس چرا من هر روز که از خواب بیدار میشوم باید تنم بلرزد که امروز قرار است بخش عمدهای از وقتم که باید صرف تولید شود صرف بیرون کشیدن چه چوبهایی از لای چرخ هدفم شود؟
ماجرای 22 بهمن را دوست دارم بازگو کنی تا مخاطبان در جریان ماوقع قرار بگیرند. چون برای من نوعی که جذاب بود و البته دوست دارم حالا در قالب یک رسانه مردم از آن مطلع شوند.
قرار بود روز 22 بهمن، قبل از آقای روحانی، من آهنگ «گزینه روی میز» را بخوانم، قرار بود یا تهران بمانم یا به اصفهان بروم. از شهرهای مختلف هم به من زنگ میزدند و بد و بیراه میگفتند که آقا ما تیزر تبلیغاتی برای شما نصب کرده بودیم چرا نمیآیید؟ گفتم: مگر گفته بودم میآیم؟ در اصفهان هم تیزر تلویزیونی اعلام میکرد مراسم 22 بهمن با حضور حامد زمانی برگزار میشود، از طرفی صحبتهایی شده بود که در میدان آزادی اجرا داشته باشم اما به دلایلی نشد. رفتم اصفهان و صبح زود خمینیشهر اجرا داشتم که آنجا هم برایم اتفاقات شیرینی رخ داد، مثلا قاب عکسی از مادر شهید حیدری (مدافع حرم) هدیه گرفتم که آن مادر با دستخط خودش برایم قسمتی از شعر گزینهها را نوشته بود، خلاصه اجرای آنجا تمام شد. به من خبر رسید که مراسم 22 بهمن اصفهان تمام شد و به مراسم نمیرسیم، پس قرار شد بازگردیم ولی خبر دادند مردم نرفتهاند و انگار مقدر است که این اجرا صورت گیرد، به خدا پناه بردم و این همان چیزی است که انسان به خاطر نفس باید از آن بترسد. به هر ترتیب رفتیم و اجرا کردیم و مردم همزمان با من اشعار را تکرار میکردند. واقعا عزت دست خداست. یک سایت خبرش را منتشر کرد که در «بزرگترین کنسرت انقلاب»، 70 هزار نفر ایستادند و شعار «مرگ بر آمریکا» و «گزینهها» را تکرار کردند. خوب چرا نباید از این پتانسیل استفاده کرد؟ شما اصلا از رسانهها فهمیدید که این اتفاق افتاده است؟
حالا یک جریان ناآگاه و تهییج شده میدانم برای اذیت و آزار حتی تهدید کردن، حسابی فعالیت میکند.
اگر به جای حامد زمانی هر فرد دیگری هم بود همین اتفاق میافتاد. پوستم کلفت است. یک شبانهروز با من باشید تا ببینید چه پیامکهایی برای من و خانوادهام فرستاده میشود یا چه تماسهایی صورت میگیرد. مادرم بارها با خبرهای ناگواری که درباره من به او میدهند مسیر میمه– تهران را طی میکند تا جویای حال ما شود. هر کسی جای من بود از این موضوعات و اتفاقات به خوبی سوءاستفاده میکرد. البته طبیعی است چون درباره موضوعات انقلابی میخوانم به من حمله میکنند ولی من هیچکدام از این اتفاقات و خبرهایی که هر روز تقریبا برای من و خانوادهام روی میدهد را مطرح نکردم. هرکسی که با من رابطه دارد از همسر، مادر و پدر، پسرخاله و... همه تحتالشعاع کارهای من قرار گرفتهاند. باید یاد بگیریم اگر شخصی از اصول و آرمانها و ارزشهای ما حرف میزند یا دفاع میکند، ما هم در حد بضاعت از او حمایت کنیم. VOAمستندی درباره من ساخته بود و 12 بار بازپخش کردند.
کنسرت مردمی 22 بهمن اصفهان نشان میدهد اکثریت مطالبه فرهنگی مردم کاملا انقلابی است .
اصلا چرا راه دور میروید؟ حامد زمانی دو سال است وارد فضای موسیقی شده است. اکثر خوانندههای مطرح مجاز ما 15-10 سال است که میخوانند اما در نظرسنجیهای تلویزیونی یا رادیویی معمولا من جزو نفرات اول هستم. وقتی این پتانسیل هست چرا ما به آن اصولی نمیپردازیم؟
اینکه هنرهایی با این مضامین جواب نمیدهد را خود مدیران فرهنگی عنوان میکنند؟
بله! من کاری به حرفها و شعرها ندارم. من رفتارها و فعالیتها را میبینم... اقدام موثرشان در این زمینه چه بوده است؟ مثلا ببینید شاعران انقلابی ما، موزیسینهای دغدغهمند ما که الی ماشاءالله هستند، با یک مدیریت صحیح میتوانند سازماندهی شوند و به آثار موثر و محرک جبهه انقلابی ما تبدیل شود.
درباره خانه شاعران هم قزوه بحثی راه انداخته بود که به همین علت بود. موضوع این است که الی ماشاءالله ارگان فرهنگی داریم که عنوان متولی بودن دارند ولی در زمینه جمع کردن شاعران و خوانندگان انقلاب عملی انجام نشده است. معتقدم اگر فضا فراهم شود خیلی از خوانندگان پاپیولار هم به این سمت و سو کشیده میشوند.
در حال حاضر هم این اتفاق در شرف وقوع است. من تجربه این را دارم که اگر ما اخلاق درستی در برخورد با هنرمندان داشته باشیم همه آنها دوست دارند که برای انقلاب و ارزشها کار کنند ولی چرا الان فضا به گونهای است که اگر به خوانندهای شعری داده شود که در آن کلمه انقلاب وجود دارد، نمیخواند؟ چون اخلاق ما، درست نبوده. یعنی وقتی روی میز مذاکره با این هنرمند صحبت کردهایم از ادبیاتی استفاده کردیم که به انزوا کشیده شده است ولی واقعا خیلی از آنها تمایل به چنین اجراهایی دارند.
حالا فارغ از دستهبندیهای سیاسی، مخالفان فعالیت موسیقایی شما کسانی هستند که از طنین مرگ بر آمریکا آشفته میشوند و غده آی لاو یو اسشان (I LOVE US ) درد میگیرد و در حوزه موسیقی همین افراد چشم ندارند تو را ببینند. چرا؟
پاسخ در یک ضرب و تقسیم ساده است! حامد زمانی دو سال است که به دنیای موسیقی وارد شده، او تا این حد طرفدار دارد. حالا تعریف میکنم در رادیویی که اصلا سایه من را با تیر میزنند چه اتفاقی افتاده است. یکی از دوستان تعریف میکرد که من در تاکسی نشسته بودم و مسابقهای از رادیو پخش میشد. مسابقه بین 87 نفر از خوانندگان بود. مسابقات رادیویی را در طول برنامه رأیگیری میکنند. مثلا آهنگ شماره یک از فلانی و 2 و 3 و 4 و... و همیشه آخرین شماره، حامد زمانی است. چرا؟ به این خاطر که فلان خواننده 35 دقیقه وقت برای رأی جمع کردن داشته باشد و حامد زمانی 10 دقیقه. دوستمان میگفت؛ حالا ما نشسته بودیم و آهنگها یکی یکی پخش شد و من نگران بودم که در مقابل این همه ترانههای عاشقانه خوانندگان دیگر، برای یک آهنگ انقلابی حامد زمانی چه اتفاقی خواهد افتاد. حداقل امیدوارم بودم نفر یکی مانده به آخر بشوی تا آبروی ما نرود. به هرحال رأیگیری برگزار شد و مجری گفت یکربع فرصت میدهیم تا رأیها شمارش شود. من در تاکسی نشستم تا نتیجه را ببینم. مجری بالاخره آمد و با حالت متعجبانهای گفت حامد زمانی با اختلاف زیاد به عنوان نفر اول به مرحله دوم راه پیدا کرد! دوست ما گفت واقعا متعجب شده بودم و باور نمیکردم. من گفتم چرا باور نمیکنید؟ باید باور کنیم تنها صدای انقلاب است که میماند.
باور تو به کارهایی که انجام میدهی و اعتقاد راسخت تو را به سمت و سوی چنین آثاری میکشاند اما چگونه متوجه میشوی آنچه از دل تو برآمده بر دل مخاطبان مینشیند؟
دقیقا اتفاقات حین ساخت ترانههای امام رضا(ع) و «گزینهها» و «مرگ بر آمریکا» افتاد که قصد تشریح این اتفاقات را ندارم و همین رویدادها برای ما استانداردی شد که هر وقت دلمان موقع تولید کاری، لرزید، آن کار حتما موفق خواهد شد. شهید آوینی پای تدوین کاری نشسته بودند و از سر شب تا نماز صبح 20 مرتبه وضو گرفتند، همکارشان که پای تدوین کار نشسته بودند از او پرسیدند آیا مشکلی دارید که مدام تجدید وضو میکنید؟ شهید آوینی گفتند: نه! من میخواهم به شما یادآوری کنم که بدون وضو پای تدوین کار جبهه ننشسته باشید. واقعا اگر اعتقاد به کاری که انجام میدهیم نداشته باشیم هیچ موفقیت و اثری نخواهد داشت. من بارها امتحان کردهام. اگر باور و اعتقاد در میان نباشد هر چقدر هم هزینه شده باشد، در نهایت دور انداخته میشود.
یعنی حتی نوازندههایی که با تو کار میکنند به آن چیزی که میسازی، اعتقاد دارند؟
واقعا دارند.
خودت هم موقع خواندن، با وضو هستی؟
تو از من چیزهایی در این گفتوگو پرسیدی که نمیخواهم پاسخهای من جنبه ریاکارانه به خودش بگیرد ولی واقعیت این است من تاثیر وضو گرفتن در کارم را دیدهام. روایت داریم که اگر سوره «بینّه» را موقع سخنرانی بخوانید، نفوذ کلامتان بیشتر میشود. شاید این مسائل برای برخی افراد غیرقابل باور باشد ولی برای من زندگی است، اعتقاد من است. سوال اکثر خوانندگان بعد از «مرگ بر آمریکا» این بود که چه کردی این آهنگ تا این حد موفق شد؟ میگویم: من کاری نکردهام.
به نظر تو دوران فتنه هنوز برای کار کردن در عرصه موسیقی موضوعیت دارد؟
عبرتهای فتنه بله ولی خود فتنه دیگر موضوعیت خاصی ندارد.
در همان ایام فتنه یک گردان از خوانندگان لسآنجلسی در همراهی فتنه آهنگ خواندند و حمایت کردند ولی در اینجا دریغ از یک موسیقی! آن زمان هم به فکر خواندن بودی؟ دغدغه این موضوع را داشتی که باید کاری کرد؟
خیلی زیاد! ولی هیچکس به من اعتماد نمیکرد. حتی در برنامه دیروز، امروز، فردا آقای ماندگاران و بعد از آن آقای رنجبران اعتماد کردند، بعد هم آقایان ضرغامی و دارابی لطف داشتند.
با این وضعیت، آیا نمیخواهی در کنار کارهایی که انجام میدهی عاشقانه هم بخوانی؟ حتما باید مرتبط با موضوع انقلاب اسلامی باشد؟
هر چیزی که خارج از عشق زمینی باشد یعنی حرفهایی که ارزش باشد خواهم خواند. ولی راستش این روزها احساس میکنم حتی عاشقانههای خوبی هم نمیشنویم. همه اشعار به یک سمت میروند یعنی فکر چندانی روی آنها نمیشود ولی من اتاق فکر دارم و درباره گزینههای روی میز واقعا فکر شد. اگر برای اجرای عاشقانهها هم کمی بیشتر فکر کنیم ممکن است تکان بخورد. این هم کار خداست که در بحبوحهای که موسیقی ما رو به سراشیبی است حامد زمانی پیدا شود. باز هم اشاره میکنم برنامهریزی و مدیریت امور واقعا دست خداست.
کافی است یک نفر خودش را در اختیار ارزشها بگذارد همه چیز خودش سمت و سو پیدا میکند.
انصافا اگر پای خود را کج بگذاری حسابی زمین میخوری. من واقعا میترسم. شبها که میخوابم 200 تا آیتالکرسی میخوانم که آبروریزی نشود. خیلیها بودند که وارد این عرصه شدند و پایشان لغزید و رفتند. یکی از دوستان به من میگفت؛ من به خیلی از افرادی که وارد چنین عرصههایی میشوند گفتهام که خیلی مراقب طی مسیر خطرناکی که در پیش دارند باشند ولی همه در جواب گفتند حواسمان هست اما وقتی به تو گفتم، گفتی بله حاجآقا احتمالش هست بلغزم، پس برای من دعا کنید.
کنسرت چی؟
تجربه خوبی از کنسرت داشتم. یک سال و نیم قبل در برج میلاد برای من کنسرتی برگزار شد که آن زمان هنوز این اتفاقات هم نیفتاده بود، در شب اول اجرا رزرو بلیت ما باورنکردنی بود. از این میترسم که افرادی بیایند که با اسم حامد زمانی قمار کنند. یعنی بعد از کنسرتهای من حرفهای خوبی شنیده نمیشود. برای همین میخواهم خودم برگزار کنم. ببینید من 700 نفر را در سانس برج میلاد بازگرداندم و همانجا این جرقه به ذهن من رسید که جنس کنسرت حامد زمانی نباید در برج میلاد باشد. باید بلیت آن 10 هزار تومانی باشد. جایی باشد که همه بیایند. واقعا به عدهای برخورده بود که چرا باید برای کنسرت حامد زمانی که از خودمان هست 90 هزار تومان بپردازیم. من واقعا میخواستم قیمت بلیت را سرشکن کنم ولی مقررات تا یک حدی اجازه این کار را میداد.
دوست نداری طرفدارانت بابت کنسرت زیاد پول بدهند؟
نه! نباید بدهند.
حالا سوال جنجالی مرا پاسخ بده. دائما از این طرف و آنطرف میشنویم که بیجهت و برای جوسازی میگویند رسانه ملی رانت حامد زمانی است و...
خوب دیگران هم درباره مفاهیم ملی و شهدا بخوانند، چرا نمیخوانند. موقع سال تحویل و اعیاد آقایان n تومان میگیرند و در برنامههای تلویزیون حاضر میشوند. میتوانم راجع به همین دوستانی که صبح تا شب علیه من فرافکنی میکنند درباره زد و بندهایشان افشاگری کنم. حامد زمانی که زیر پرچم مقدس جمهوری اسلامی از ارزشها میخواند را متهم میکنند و خودشان از گل و بلبل میخوانند وقتی پشت پرده را بررسی میکنید درخواهید یافت که از رانتهای بیشتری استفاده کردهاند.