«امیدواریم بتوانیم در وزارت ارشاد ادامهدهندهی راهی باشیم که سید محمد
خاتمی آغاز کرد.» آنچه خواندید بیانی بود که عصر چهارشنبه، ششم شهریور سال
1392، در استودیو موزهی موسیقی از سوی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت
تدبیر و امید، آقای علی جنتی، مطرح شد.
شاید بتوان سخن مذبور را نشان از راهبرد آتی وزارت تحت زعامت گویندهی آن دانست. این سخن به همراه برخی موضعگیریها و واکنشها از سوی صاحب آن، طی مدت زمان گذشته، کافی بود تا جریانی که خاتمی آن را در دوران وزارت و ریاست خود قوام داده بود، برای شروع دوبارهی کار پیشتر کرده، اقدام به نبضسنجی شرایط موجود بهمنظور ورود دوبارهی خود به عرصهی عمومی نماید.
پیشتر جریان مورد اشاره در دولت خاتمی در زمان وزارت عطاءالله مهاجرانی بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، با حمایت مادی و معنوی جنابشان حرکت بهمنواری را آغاز کردند تا بنا به نیتشان ارزشهای جامعه را دچار دگردیسی کنند. این جریان در آن مقطع، به صورت گسترده، عرصهی عمومی جامعه را محلی برای شبههافکنی و هجمه به تمام مقدسات نمودند. از اهانت به اهلبیت گرفته تا هجمه به وحی و دستورات الهی، به صورت روزانه در روزنامههای آن دوره بهوفور یافت میشد:
«در نگرش صحیح به دین، مردم حق دارند همهی مسئولین را به سؤال کشیده و از آنها انتقاد کنند. حتی اگر مسئول پیامبر و امام باشد، بلکه به خود خدا هم میتوان اعتراض کرد و او را فتنهگر نامید.» (روزنامهی ایران، تیرماه 1377)
«مظاهر دینی چون حجاب و حیای زن، نماد عقبافتادگی است.» (ماهنامهی جامعهی سالم، تیر 1377)
«ارزشهای دینی دائماً در حال تغییرند. اگر روزی فاطمه (سلام الله علیها) میگفت بهترین زنان کسی است که نامحرم او را نبیند، امروز کسی نمیتواند این را بپذیرد.» (ماهنامهی زنان، دی 1378)
«اعتقاد به عصمت، ادعایی معیوب و مخدوش است.» (نشریهی توانا، 22 شهریور 1377)
این قبیل هجمهها مشتی از خروار اهانت این جریان به مقدسات اسلامی و دینی یک ملت است؛ اهانتهایی که با هدایت و حمایت و نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت خاتمی و شخص آقای مهاجرانی، که ایشان نیز مورد حمایت شخص رئیسجمهور وقت بودند، صورت میپذیرفت.
حال با توجه به این سابقهی فرهنگی دولت اصلاحات، به نظر سخن جناب آقای علی جنتی که سیاست فرهنگی خود را ادامهی سیاست فرهنگی خاتمی دانستهاند، شرایطی را فراهم آورده تا آن جریان خزیده در پستو، تصور حضور دوباره در عرصهی عمومی و تاختوتاز را بیابد.
اما با توجه به اینکه این جریان در تجربهی خود، پسزدگی عمومی را تجربه نموده بود، به نظر میرسد اینبار احتیاط را شرط رفتار خود قرار داده است. لذا این روزها شاهد هستیم از سوی نیروهای رسانهای این جریان، تکرار آنچه در دههی هفتاد اتفاق افتاد، به صورت رقیقتر و با گامهای کوتاه و زمانبر دنبال میشود. نیروهای رسانهای این جریان با نبضسنجی گهگاه عرصهی عمومی جامعه، به دنبال این است تا اگر بازخورد را مناسب یافت، بهمن خود را آغاز کنند.
اولین نبضسنجی را میتوان در روزنامهی توقیفشدهی «آسمان» دید. انتشار سخن هرمیداس باوند در قالب سوتیتر و نه بیشتر، که در آن حق الهی قصاص غیرانسانی خوانده شده بود، نه از باب خودزنی «آسمان» بود و نه از باب اهمال. بلکه انتشار این سخن را میتوان در راستای نبضسنجی این روزنامه برای ورود دوباره جهت زیر سؤال بردن هرچه بیشتر ارزشهای اسلامی تحلیل کرد که البته با هوشیاری بیش از پیش قوهی قضائیه، قاطعیت نظام در مواجهه با این قبیل اقدامات، بیش از پیش برای جریان مذکور ثابت شد. قاطعیتی که مسئولین دستاندرکار نشریهی مذکور انتظار آن را نداشتند. ایشان انتظار تحمیل هزینه را داشتند، اما نه در این سطح که با آن مواجه شدند.
انتشار سخنان مصطفی ملکیان را نیز میتوان در همین چارچوب تحلیل کرد. او که در مراسم سالگرد درگذشت دکتر محمدحسین تمدن جهرمی، دربارهی «ابعاد اهمیت روششناسی علوم انسانی» سخنرانی نموده بود، با کنایههای تلویحی به برخی ارزشها، که خندهی حضار را هم به همراه داشت، از منظر فلسفهی جامعهشناسی ادعا نمود: «غیر از مسلمانان چیزی به نام اسلام وجود ندارد. اسلام یک شبهواقعیت است.» انتشار این سخنان را، که البته مسبوق به سابقه است، در این شرایط، آن هم نه به صورت متن (که اگر این اتفاق میافتاد، زهر سخن گرفته میشد)، بلکه به صورت فایل صوتی، میتوان در راستای نبضسنجی و برآورد میزان هوشیاری و سطح واکنشهای اجتماعی به این قبیل سخنان ارزیابی نمود.
حتی به صورت رقیقتر میتوان مصاحبهی اخیر محمد مجتهد شبستری در ماهنامهی «اندیشه پویا» را تکرار ظریف سخنانش دانست که پیشتر در سایت جرس منتشر شده بود و وحی را رؤیای رسولانه دانسته بود.
شاید بتوان سخن مذبور را نشان از راهبرد آتی وزارت تحت زعامت گویندهی آن دانست. این سخن به همراه برخی موضعگیریها و واکنشها از سوی صاحب آن، طی مدت زمان گذشته، کافی بود تا جریانی که خاتمی آن را در دوران وزارت و ریاست خود قوام داده بود، برای شروع دوبارهی کار پیشتر کرده، اقدام به نبضسنجی شرایط موجود بهمنظور ورود دوبارهی خود به عرصهی عمومی نماید.
پیشتر جریان مورد اشاره در دولت خاتمی در زمان وزارت عطاءالله مهاجرانی بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، با حمایت مادی و معنوی جنابشان حرکت بهمنواری را آغاز کردند تا بنا به نیتشان ارزشهای جامعه را دچار دگردیسی کنند. این جریان در آن مقطع، به صورت گسترده، عرصهی عمومی جامعه را محلی برای شبههافکنی و هجمه به تمام مقدسات نمودند. از اهانت به اهلبیت گرفته تا هجمه به وحی و دستورات الهی، به صورت روزانه در روزنامههای آن دوره بهوفور یافت میشد:
«در نگرش صحیح به دین، مردم حق دارند همهی مسئولین را به سؤال کشیده و از آنها انتقاد کنند. حتی اگر مسئول پیامبر و امام باشد، بلکه به خود خدا هم میتوان اعتراض کرد و او را فتنهگر نامید.» (روزنامهی ایران، تیرماه 1377)
«مظاهر دینی چون حجاب و حیای زن، نماد عقبافتادگی است.» (ماهنامهی جامعهی سالم، تیر 1377)
«ارزشهای دینی دائماً در حال تغییرند. اگر روزی فاطمه (سلام الله علیها) میگفت بهترین زنان کسی است که نامحرم او را نبیند، امروز کسی نمیتواند این را بپذیرد.» (ماهنامهی زنان، دی 1378)
«اعتقاد به عصمت، ادعایی معیوب و مخدوش است.» (نشریهی توانا، 22 شهریور 1377)
این قبیل هجمهها مشتی از خروار اهانت این جریان به مقدسات اسلامی و دینی یک ملت است؛ اهانتهایی که با هدایت و حمایت و نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت خاتمی و شخص آقای مهاجرانی، که ایشان نیز مورد حمایت شخص رئیسجمهور وقت بودند، صورت میپذیرفت.
حال با توجه به این سابقهی فرهنگی دولت اصلاحات، به نظر سخن جناب آقای علی جنتی که سیاست فرهنگی خود را ادامهی سیاست فرهنگی خاتمی دانستهاند، شرایطی را فراهم آورده تا آن جریان خزیده در پستو، تصور حضور دوباره در عرصهی عمومی و تاختوتاز را بیابد.
اما با توجه به اینکه این جریان در تجربهی خود، پسزدگی عمومی را تجربه نموده بود، به نظر میرسد اینبار احتیاط را شرط رفتار خود قرار داده است. لذا این روزها شاهد هستیم از سوی نیروهای رسانهای این جریان، تکرار آنچه در دههی هفتاد اتفاق افتاد، به صورت رقیقتر و با گامهای کوتاه و زمانبر دنبال میشود. نیروهای رسانهای این جریان با نبضسنجی گهگاه عرصهی عمومی جامعه، به دنبال این است تا اگر بازخورد را مناسب یافت، بهمن خود را آغاز کنند.
اولین نبضسنجی را میتوان در روزنامهی توقیفشدهی «آسمان» دید. انتشار سخن هرمیداس باوند در قالب سوتیتر و نه بیشتر، که در آن حق الهی قصاص غیرانسانی خوانده شده بود، نه از باب خودزنی «آسمان» بود و نه از باب اهمال. بلکه انتشار این سخن را میتوان در راستای نبضسنجی این روزنامه برای ورود دوباره جهت زیر سؤال بردن هرچه بیشتر ارزشهای اسلامی تحلیل کرد که البته با هوشیاری بیش از پیش قوهی قضائیه، قاطعیت نظام در مواجهه با این قبیل اقدامات، بیش از پیش برای جریان مذکور ثابت شد. قاطعیتی که مسئولین دستاندرکار نشریهی مذکور انتظار آن را نداشتند. ایشان انتظار تحمیل هزینه را داشتند، اما نه در این سطح که با آن مواجه شدند.
انتشار سخنان مصطفی ملکیان را نیز میتوان در همین چارچوب تحلیل کرد. او که در مراسم سالگرد درگذشت دکتر محمدحسین تمدن جهرمی، دربارهی «ابعاد اهمیت روششناسی علوم انسانی» سخنرانی نموده بود، با کنایههای تلویحی به برخی ارزشها، که خندهی حضار را هم به همراه داشت، از منظر فلسفهی جامعهشناسی ادعا نمود: «غیر از مسلمانان چیزی به نام اسلام وجود ندارد. اسلام یک شبهواقعیت است.» انتشار این سخنان را، که البته مسبوق به سابقه است، در این شرایط، آن هم نه به صورت متن (که اگر این اتفاق میافتاد، زهر سخن گرفته میشد)، بلکه به صورت فایل صوتی، میتوان در راستای نبضسنجی و برآورد میزان هوشیاری و سطح واکنشهای اجتماعی به این قبیل سخنان ارزیابی نمود.
حتی به صورت رقیقتر میتوان مصاحبهی اخیر محمد مجتهد شبستری در ماهنامهی «اندیشه پویا» را تکرار ظریف سخنانش دانست که پیشتر در سایت جرس منتشر شده بود و وحی را رؤیای رسولانه دانسته بود.