آیا نباید گفت هم آن شعار «نه غزه، نه لبنان» و هم این دعوت برای حمایت از مصر، هر دو، به یک منظور و از یک مرکز طراحی و تدبیر شده و آن همان مرکزی است که امروز در حال بهرهبرداری از این واقعه است؟ آیا آقایان کروبی و موسوی بهتر از این هم میتوانستند خودشان را با دست خودشان در دادگاه افکار عمومی مردم منصف و با فهم ایران، محکوم کنند؟
به گزارش صراط نيوز غلامعلی حداد عادل در شبکه ایران نوشت: مردم مصر، اگر خواهان سرنگونی حسنی مبارک و نظام حکومت او بودند، در درجه اول بهدلیل وابستگی خفت بار آن رئیس جمهور سرنگون شده از امریکا و اطاعت بیچونو چرای او از کاخ سفید و صهیونیسم بینالملل در حمایت از اسرائیل بود. انقلاب مردم مصر، فوران ناگهانی آتشفشانی بود که انرژی خشم و غضب ملت علیه حکومت در آن انباشته شده بود. بغض این ملت یکباره و ناگهان ترکید.
آنان خود را نزد مردم مظلوم فلسطین و نزد همه اعراب و مسلمانان، بلکه نزد همه مردم آزاده جهان خجالت زده میدانستند، زیرا حکومتی داشتند که بهجای آنکه از گذرگاه رفح برای رفع محاصره صهیونیستها و حامیان غربی آنها، بویژه امریکا، استفاده کند و اجازه دهد قوت و غذا و دارو به فلسطینیهای غزه برسد، این گذرگاه را هم، که تنها راه تنفس احتمالی آن مردم بیچاره بود، مسدود کرده بود تا محاصره کامل شود و حماس از پا درآید و نقشههای امریکا و اسرائیل بهصورت کامل اجرا شود. مردم مصر واقعیت تلخ سازش رژیم حاکم بر مصر را با اسرائیل از ۳۰سال پیش لمس کرده بودند و در سالهای اخیر تیزی خنجر زهر آلودحسنی مبارک را در عمق جان و جگر خود بیشتر از گذشته احساس میکردند.
حالا این مردم به پاخاستهاند و توانستهاند با تقدیم صدها کشته و هزاران مجروح و با پایداری در طول سه هفته مداوم حضور در میدان تحریر قاهره و دیگر شهرها، حسنی مبارک را، که در اندیشه موروثی کردن ریاست جمهوری مصر بود سرنگون کنند و قدم در عرصه روزی نو و روزگاری نو نهند.
برای امریکا، هیچ کس وفادار و فرمانبرتر از حسنی مبارک نبود و امریکاییها اگر کار به دست خودشان بود، هرگز حاضر نبودند نوکری مانند او را از دست بدهند. علاقه آنها به مبارک نه به خاطر خود مبارک، که بهخاطر اسرائیل بود. اسرائیل خط قرمز امریکاییهاست، زیرا ۷۰ درصد از دولتمردان بلندپایه امریکا در کاخ سفید، صاحب دوگذرنامه و دو تابعیت هستند، آنها هم گذرنامه امریکایی و هم گذرنامه اسرائیلی دارند.
امریکاییها وقتی به این نتیجه رسیدند که عمر سیاسی حسنی مبارک به پایان رسیده و از این مرده سیاسی بیش از این نمیتوان حمایت کرد، در یک چرخش آشکار و مفتضح، دست از حمایت از او برداشتند. آنها که به شدت نگران آینده اسرائیل بودند، به فکر افتادند با سپردن اوضاع مصر به دست نظامیان، منافع خود و اسرائیل را تأمین کنند و در عین حال خود را حامی انقلاب مردم مصر و موافق با مطالبات مردم قلمداد کنند.
درست سه روز پس از سرنگونی و فرار مبارک، آقایان موسوی و کروبی با دعوت از طرفداران خود برای تظاهرات در ایران، به امریکاییها امکان دادند تا با تبلیغ این دعوت و نشان دادن صحنههای حضور پراکنده تظاهرکنندگان (که تعداد آنها در مقایسه با شمار تظاهرات مردمی بیست و دوم بهمن، حکایت قطره و دریا بود) به دنیا اعلام کنند که تظاهرات ملتهای عرب که از تونس آغاز شده بود و به مصر رسیده بود اکنون به ایران سرایت کرده است، ضد امریکایی نیست و تظاهرات ۲۵ بهمن تهران بهترین دلیل است که مشکل مردم مصر و تونس، وابستگی رژیمهای آنها به امریکا و اسرائیل نبوده است بلکه همه این تظاهرکنندگان در تونس و مصر و ایران خواهان دموکراسی هستند و امریکا هم از دموکراسی در همه جای جهان حمایت میکند! انعکاس وقایع روز دوشنبه ۲۵/۱۱/۸۹ در تهران در شبکههای تلویزیونی «صدای امریکا» و «بی. بی. سی» همین است. اگر چنین کاری خدمت به امریکا و اسرائیل نیست، خوب است آقایان توضیح بدهند که چیست؟
عجیب است که یک سال و چند ماه پیش، در روز قدس تظاهرکنندگان طرفدار آقایان، در روز قدس، به رغم شعارهای ملت ایران و درست در نقطه مقابل آرمانهای امام راحل، شعار «نه غزه، نه لبنان» سر میدادند و امروز از همان طرفداران دعوت میکنند که به بهانه حمایت از مردم مصر، به خیابانها بیایند و با نظام اسلامی که قطعاً و حقاً الهامبخش مردم مصر در بیداری اسلامی بوده، به مخالفت برخیزند. آیا نباید گفت هم آن شعار «نه غزه، نه لبنان» و هم این دعوت برای حمایت از مصر، هر دو، به یک منظور و از یک مرکز طراحی و تدبیر شده و آن همان مرکزی است که امروز در حال بهرهبرداری از این واقعه است؟ آیا آقایان کروبی و موسوی بهتر از این هم میتوانستند خودشان را با دست خودشان در دادگاه افکار عمومی مردم منصف و با فهم ایران، محکوم کنند؟ و شگفتآورتر از همه این است که آقایان هنوز هم ادعا میکنند که پیرو امام راحل و آرمانهای او هستند.