در تحقق این پیروزی همه رزمندگان و فرماندهان تلاش کردند؛ جمشید ایمانی یکی از رزمندگان این عملیات در وصف شمهای از این تلاشها این گونه روایت میکند:
در بحبوحه عملیات «فتح مبین» عراقیها پاتک سنگینی کرده بودند و از زمین و آسمان گلوله سر بچههای ما خالی میکردند؛ نیروهای ما هم خاکریز و سرپناه درست و حسابی نداشتند تا بتوانند جلوی دشمن سدی ایجاد کنند. یادم هست توپهای مستقیم تانک عراقیها اجازه نمیداد حتی یک نفر روی جاده حرکت کند. اگر جنبندهای تکان میخورد، یک تیر مستقیم تانک حوالهاش میکردند. یک بولدوزر هم آنجا بود که راننده نداشت؛ همه دنبال کسی میگشتند که بنشیند پشت بولدوزر و خاکریزی بزند. تیر مستقیم تانک هم با صدای وحشتناک گوم، گوم به اطراف میخورد.
من راننده بودم؛ حتی رانندگی خودروهای سنگین را هم بلد بودم؛ اما تا آن موقع پشت دستگاه بولدوزر نشسته نبودم؛ دیدم چاره نیست و باید کاری کنم؛ زیر آن آتش شدید رفتم نشستم داخل کابین بولدوزر، سیمها را به هم وصل کردم و بولدوزر روشن شد. نتوانستم کنترلش کنم و افتاد داخل گودی رودخانه فصلی.
دوباره با آن کلنجار رفتیم و با قلاب بولدوزر را از داخل گودال بیرون آوردیم. این بار با احتیاط بیشتری راهش انداختم؛ هر طور بود یک خاکریزی آنجا احداث کردم تا جانپناهی برای بچههایی که میجنگیدند باشد، آن روز در دشت عباس هر کس هر کاری از دستش بر میآمد، انجام میداد.