بولتن نیوز: مجید محمدی، عضو حلقه كيان که در دوره اصلاحات در روزنامههای زنجیرهای دوم خرداد مطلب مینوشت و اکنون در آمریکا مشغول به فعاليت عليه جمهوري اسلامي است و در سایتها و رسانههای ضد انقلاب فعالیت می کند، در گفتگو با سايت دانشجونيوز، به دلایل اصلی عدم موفقیت جنبش سبز و فتنه گران پرداخت.
مجید محمدی که ادعا می کند سی کتاب در جامعه شناسی و سیاست و فلسفه نوشته، همچون جنبش سبز و فتنه گران در تحلیل خود انسجام فکری ندارد و استراتژی مشخصی برای تحلیل مسائل منطقه و ایران نمی شناسد. زیرا با یک دو سه چهار کردن مطالب پراکنده و ارائه سه راهکار به صورت یک دو سه که بازهم از استراتژی مشخصی برای مسائل ایران برخوردار نیست به دنبال آن بوده که با دست پاچگی اتفاقات مصر و تونس را به ایران هم ربط دهد. در حالی که همین پاراگراف های پراکنده و نامنسجم خود گویای آن است که مسائل ایران با تونس و مصر یکسان نیست و همان طور که مجید محمدی نیز در نوشته های خود آورده، در ایران عده ای که قبلا در قدرت بوده اند و نظام و قانون اساسی را با ظرفیت اصلاحات معرفی کرده اند حالا به خاطر از دست دادن قدرت، یا به آمریکا و اروپا رفته و کشور را ترک کردهاند، یا اصل نظام را نشانه گرفته اند و یا انتخابات را زیر سوال بردهاند و يا...
مجید محمدی که خود را طرفدار آزادی و دمکراسی غربی و حقوق بشر معرفی می کند یادآور شده که تنها راه موفقیت فتنه گران برای برقراری آزادی و دمکراسی بايد توافق بر سر سقوط ولایت فقیه و اصل نظام جمهوری اسلامی باشد. وی معتقد است نظام جمهوری اسلامی، ظرفیت و قابلیت اصلاحات را ندارد و بنابراين باید راهکاری را انتخاب کرد که بدون خشونت، این حکومت را تغییر داد.
محمدي علل اصلي عدم موفقيت جنبش سبز را در سه محور ميداند:
1- عده ای به دنبال تغییر محمود احمدی نژاد و عده ای به دنبال سقوط ولایت فقیه بودند و برخی دیگر نیز خواستار آن بودند که سهم آنها در قدرت بیشتر شود و به دنبال تغییر رئیس جمهور و نظام نبودند. در حالی که در تونس و مصر همه يك خواسته داشتند و آن تغییر مبارک و بن علی بود.
2- محمدی دلیل دوم را عدم ایستادگی در خیابان تا عقب راندن نیروهای بسیجی می داند و معتقد است که اگر موسوی می گفت که می مانم تا انتخابات باطل شود نتیجه ای دیگر می گرفتند.
3- و در نهايت دلیل سوم را حضور اصلاح طلبان در قدرت و نظام در دهه های گذشته می داند که به دنبال تغییر بنیان های نظام نبودند بلكه خواهان سهم بيشتري در قدرت بودند. به زعم او با موسوی و جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب كه شعارهای اصلي جنبش سبز (گروه اول) را قبول نداشتند نميشد ولي فقيه را سرنگون كرد.
در ادامه وي براي موفقيت جنبش سبز سه راهكارارائه ميدهد:
1- توافق معترضان كف خيابان برای سقوط نظام مبتني بر ولايت فقيه
2- فراتر رفتن از رهبری موسوی و کروبی و کسانی که به سهم خواهی در قدرت توجه دارند و سابقه مشارکت در نظام را دارند
3- استفاده نسل جوان نابرخوردار از درآمدهاي نفتي از يك موقعيت براي اشغال بخشي از فضاي عمومی و استقامت براي حفظ آن تا سقوط رژيم.
تحلیل و ارزیابی مطالب مجید محمدی به خوبی نشان می دهد که از طرفي تشتت آراء و نظريات در جريان موسوم به جنبش سبز بسيار زياد بود به حدي كه از ليبرال راديكال تا ماركسيست و سلطنتطلب راديكال در آن ديده ميشد و از طرف ديگر اين گروهها به همين دليل از ابتدا فاقد استراتژی و تاكتيك منظم و مشخص و همچنين وجود رهبری قابل قبول براي همهي طيفها بوده است.
وقتی این گروه ها و افراد تا این حد از هم گسیخته و پر از اختلاف هستند چگونه می خواهند راهکار مشترکی برای مسائل ایران و منطقه بیابند و مردم ایران که به آنها اعتماد ندارند در کجای این راهکار و تفکر سیاسی قرار دارند؟
به همين علت است كه ميبينيد روزي موسوي و كروبي خود را رهبر اين جريان ميدانند، روزي اعضاء حزب مشاركت و مجاهدين و مجمع روحانيون و روزي ديگر مسعود رجوي و سازمان منافقين.
همانطور كه محمدي اشاره كرد عده اي از سبزها دنبال قدرت بودند، عدهاي به دنبال براندازي نظام، و عدهاي ديگر جيرهخوار سازمانهاي اطلاعاتي و امنيتي آمریکا و اسرائیل و انگليس بودند.
اين موضوع هم موضوع درستي است كه روال هميشگي اصلاحطلبان اين بوده كه در درون حاكميت باشند و تز «حاكميت دو گانه» را دنبال كنند. مگر ميشود جرياني در درون دولت باشد و پز اپوزيسيوني به خود بگيرد! اصلا اين ادعا به حدي خندهآور و مضحك است كه داد برخي از همفكران خودشان را نيز در آورد.
خلاصه آن که بسیاری از افراد چون مجید محمدی، بدون آن که انسجامی در تفکر خود و ارائه راه حل برای جامعه ایران داشته باشند، قبلا از اصلاحات می گفتند چون در قدرت بودند و خاتمی رئیس جمهور بود اما حالا نظام جمهوری اسلامی را سد راه خود می دانند و به دنبا سرنگوني آن هستند. تنها می دانند آن چه موجود است مطلوب آنها نیست اما برای مردمی که انتظار دارند در خیابان ها بمانند هیچ توضیحی ندارند که قرار است چه ارمغانی برای مردم بیاورند. فقط به دنبال نفيند نه اثبات. بنابراين مدل مطلوب ندارند. و البته كه با اين اوضاع نميتوان كاري به پيش برد.
آنها که از حالا قواعد دمکراسی را نمی شناسند و قبول ندارند و به خواست مردم بها نمی دهند و تنها به دنبال قدرت با هر شیوه و وسیله ای هستند چگونه می خواهند مردم را راضی کنند تا در خیابان ها بمانند؟
اگر در مصر و تونس و يمن و بحرين و امثالهم كه به تبع انقلاب اسلامي و الگوگيري از مدل آن، امروزه شاهد انقلاباتي هستيم به دليل وجود حكامي ديكتاتور و مستبد است كه اجازه نفس كشيدن به مردم را نمي دادند و نمي دهند. و حال آن كه قصه جمهوري اسلامي از اساس با اين كشورها متفاوت است. در حالی که مردم در انتخابات و 22 بهمن و ديگر رفراندمهاي هر سالهي جمهوري اسلامي با جمعيت ميليوني و رو به فزوني خود بارها نشان داده اند که از نظام و رکن اساسي آن يعني ولایت فقیه حمایت می کنند چگونه تز مضحك امثال مجید محمدی به ثمر خواهد رسيد؟!
جالبي ماجرا در اين است كه همين شخص چندي پيش در مورد جريان سبز و اعضاء آن حرفهاي جالبي زد. مجید محمدی در توصیف جريان سبز نوشت:
«آنها اهل ریاضت کشی نیستند. می خواهند با شورت کوتاه و تاپ بیرون بیایند. می خواهند سینه بزنند و شب اگر هوس کردند، لیوان شرابی بنوشند. می خواهند در بالای کوه زیر چادر هر که را خواستند در آغوش بگیرند و گرم شوند. می خواهند از زندگی لذت ببرند. می خواهند دوست پسر یا دوست دخترشان را هر جا که خواستند، ببوسند(!)
وی با «کولاژ» (ترکیبی) و «نامتعین» توصیف کردن عناصر میدانی جریان مذکور می نویسد:
«آنها چگونه می توانند ندای الله اکبر سر دهند و در عین حال با دوست دخترشان به راهپیمایی بیایند؟ چه طور می توان در ملأعام روزه خواری کرد و نصر من الله وفتح قریب سر داد؟ چطور در نمازجمعه به نحو مختلط و با کفش می ایستند و در پشت سر هاشمی رفسنجانی نماز می خوانند و به جای صلوات سوت و کف می زنند؟ آنها ریاضت کش نیستند.»
مجید محمدی که ادعا می کند سی کتاب در جامعه شناسی و سیاست و فلسفه نوشته، همچون جنبش سبز و فتنه گران در تحلیل خود انسجام فکری ندارد و استراتژی مشخصی برای تحلیل مسائل منطقه و ایران نمی شناسد. زیرا با یک دو سه چهار کردن مطالب پراکنده و ارائه سه راهکار به صورت یک دو سه که بازهم از استراتژی مشخصی برای مسائل ایران برخوردار نیست به دنبال آن بوده که با دست پاچگی اتفاقات مصر و تونس را به ایران هم ربط دهد. در حالی که همین پاراگراف های پراکنده و نامنسجم خود گویای آن است که مسائل ایران با تونس و مصر یکسان نیست و همان طور که مجید محمدی نیز در نوشته های خود آورده، در ایران عده ای که قبلا در قدرت بوده اند و نظام و قانون اساسی را با ظرفیت اصلاحات معرفی کرده اند حالا به خاطر از دست دادن قدرت، یا به آمریکا و اروپا رفته و کشور را ترک کردهاند، یا اصل نظام را نشانه گرفته اند و یا انتخابات را زیر سوال بردهاند و يا...
مجید محمدی که خود را طرفدار آزادی و دمکراسی غربی و حقوق بشر معرفی می کند یادآور شده که تنها راه موفقیت فتنه گران برای برقراری آزادی و دمکراسی بايد توافق بر سر سقوط ولایت فقیه و اصل نظام جمهوری اسلامی باشد. وی معتقد است نظام جمهوری اسلامی، ظرفیت و قابلیت اصلاحات را ندارد و بنابراين باید راهکاری را انتخاب کرد که بدون خشونت، این حکومت را تغییر داد.
محمدي علل اصلي عدم موفقيت جنبش سبز را در سه محور ميداند:
1- عده ای به دنبال تغییر محمود احمدی نژاد و عده ای به دنبال سقوط ولایت فقیه بودند و برخی دیگر نیز خواستار آن بودند که سهم آنها در قدرت بیشتر شود و به دنبال تغییر رئیس جمهور و نظام نبودند. در حالی که در تونس و مصر همه يك خواسته داشتند و آن تغییر مبارک و بن علی بود.
2- محمدی دلیل دوم را عدم ایستادگی در خیابان تا عقب راندن نیروهای بسیجی می داند و معتقد است که اگر موسوی می گفت که می مانم تا انتخابات باطل شود نتیجه ای دیگر می گرفتند.
3- و در نهايت دلیل سوم را حضور اصلاح طلبان در قدرت و نظام در دهه های گذشته می داند که به دنبال تغییر بنیان های نظام نبودند بلكه خواهان سهم بيشتري در قدرت بودند. به زعم او با موسوی و جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب كه شعارهای اصلي جنبش سبز (گروه اول) را قبول نداشتند نميشد ولي فقيه را سرنگون كرد.
در ادامه وي براي موفقيت جنبش سبز سه راهكارارائه ميدهد:
1- توافق معترضان كف خيابان برای سقوط نظام مبتني بر ولايت فقيه
2- فراتر رفتن از رهبری موسوی و کروبی و کسانی که به سهم خواهی در قدرت توجه دارند و سابقه مشارکت در نظام را دارند
3- استفاده نسل جوان نابرخوردار از درآمدهاي نفتي از يك موقعيت براي اشغال بخشي از فضاي عمومی و استقامت براي حفظ آن تا سقوط رژيم.
تحلیل و ارزیابی مطالب مجید محمدی به خوبی نشان می دهد که از طرفي تشتت آراء و نظريات در جريان موسوم به جنبش سبز بسيار زياد بود به حدي كه از ليبرال راديكال تا ماركسيست و سلطنتطلب راديكال در آن ديده ميشد و از طرف ديگر اين گروهها به همين دليل از ابتدا فاقد استراتژی و تاكتيك منظم و مشخص و همچنين وجود رهبری قابل قبول براي همهي طيفها بوده است.
وقتی این گروه ها و افراد تا این حد از هم گسیخته و پر از اختلاف هستند چگونه می خواهند راهکار مشترکی برای مسائل ایران و منطقه بیابند و مردم ایران که به آنها اعتماد ندارند در کجای این راهکار و تفکر سیاسی قرار دارند؟
به همين علت است كه ميبينيد روزي موسوي و كروبي خود را رهبر اين جريان ميدانند، روزي اعضاء حزب مشاركت و مجاهدين و مجمع روحانيون و روزي ديگر مسعود رجوي و سازمان منافقين.
همانطور كه محمدي اشاره كرد عده اي از سبزها دنبال قدرت بودند، عدهاي به دنبال براندازي نظام، و عدهاي ديگر جيرهخوار سازمانهاي اطلاعاتي و امنيتي آمریکا و اسرائیل و انگليس بودند.
اين موضوع هم موضوع درستي است كه روال هميشگي اصلاحطلبان اين بوده كه در درون حاكميت باشند و تز «حاكميت دو گانه» را دنبال كنند. مگر ميشود جرياني در درون دولت باشد و پز اپوزيسيوني به خود بگيرد! اصلا اين ادعا به حدي خندهآور و مضحك است كه داد برخي از همفكران خودشان را نيز در آورد.
خلاصه آن که بسیاری از افراد چون مجید محمدی، بدون آن که انسجامی در تفکر خود و ارائه راه حل برای جامعه ایران داشته باشند، قبلا از اصلاحات می گفتند چون در قدرت بودند و خاتمی رئیس جمهور بود اما حالا نظام جمهوری اسلامی را سد راه خود می دانند و به دنبا سرنگوني آن هستند. تنها می دانند آن چه موجود است مطلوب آنها نیست اما برای مردمی که انتظار دارند در خیابان ها بمانند هیچ توضیحی ندارند که قرار است چه ارمغانی برای مردم بیاورند. فقط به دنبال نفيند نه اثبات. بنابراين مدل مطلوب ندارند. و البته كه با اين اوضاع نميتوان كاري به پيش برد.
آنها که از حالا قواعد دمکراسی را نمی شناسند و قبول ندارند و به خواست مردم بها نمی دهند و تنها به دنبال قدرت با هر شیوه و وسیله ای هستند چگونه می خواهند مردم را راضی کنند تا در خیابان ها بمانند؟
اگر در مصر و تونس و يمن و بحرين و امثالهم كه به تبع انقلاب اسلامي و الگوگيري از مدل آن، امروزه شاهد انقلاباتي هستيم به دليل وجود حكامي ديكتاتور و مستبد است كه اجازه نفس كشيدن به مردم را نمي دادند و نمي دهند. و حال آن كه قصه جمهوري اسلامي از اساس با اين كشورها متفاوت است. در حالی که مردم در انتخابات و 22 بهمن و ديگر رفراندمهاي هر سالهي جمهوري اسلامي با جمعيت ميليوني و رو به فزوني خود بارها نشان داده اند که از نظام و رکن اساسي آن يعني ولایت فقیه حمایت می کنند چگونه تز مضحك امثال مجید محمدی به ثمر خواهد رسيد؟!
جالبي ماجرا در اين است كه همين شخص چندي پيش در مورد جريان سبز و اعضاء آن حرفهاي جالبي زد. مجید محمدی در توصیف جريان سبز نوشت:
«آنها اهل ریاضت کشی نیستند. می خواهند با شورت کوتاه و تاپ بیرون بیایند. می خواهند سینه بزنند و شب اگر هوس کردند، لیوان شرابی بنوشند. می خواهند در بالای کوه زیر چادر هر که را خواستند در آغوش بگیرند و گرم شوند. می خواهند از زندگی لذت ببرند. می خواهند دوست پسر یا دوست دخترشان را هر جا که خواستند، ببوسند(!)
وی با «کولاژ» (ترکیبی) و «نامتعین» توصیف کردن عناصر میدانی جریان مذکور می نویسد:
«آنها چگونه می توانند ندای الله اکبر سر دهند و در عین حال با دوست دخترشان به راهپیمایی بیایند؟ چه طور می توان در ملأعام روزه خواری کرد و نصر من الله وفتح قریب سر داد؟ چطور در نمازجمعه به نحو مختلط و با کفش می ایستند و در پشت سر هاشمی رفسنجانی نماز می خوانند و به جای صلوات سوت و کف می زنند؟ آنها ریاضت کش نیستند.»
تا زنده هستن برای دوست دختراشون کار میکنن.بعد مرگشون اونام تلافی میکنن دیگه!