صراط: حسین قرایی؛ دوم اردیبهشت سالروز تولد قیصر امینپور است که میتوان گفت یکی از ارجمندان شعر معاصر است. حضور او در شعر بعد از انقلاب در مکانهای مختلفی مثل حوزه هنری، سروش نوجوان، دانشگاه تهران، انجمن شاعران و ... باعث شد که نسل توانمندی از شاگردان او امروز قد بکشند و یاد و نام و منش او را گرامی دارند. عباس خوش عمل یا همان «شاطرحسین» معروف، از شاعرانی است که به این شاعر انقلاب ارادت ویژهای دارد و تا به حال خیلی کم راجعبه دوستش سخن رانده است. صحبتهای این شاعر طنزپرداز که روزگاری در روزنامه اطلاعات و نشریه گلآقا حضور پررنگی داشته است راجعبه قیصر امینپور را بخوانید؛
- آقای خوشعمل! خاطرتان هست اولین بار کجا «قیصر امینپور» را دیدید؟
اولین بار ایشان را در حوزه هنری دیدم، آن سالهای ابتدایی حوزه هنری بود که آنجا جلسه شعر برگزار میشد و استاد اوستا، حضور پررنگی در جلسه داشتند. هر هفته آنجا جمع میشدیم و یادم هست که در مقابل تالار اصلی زیر درختی پتویی یا موکتی پهن میکردیم و یک دفعه شمردم دیدم بیشتر از شش نفر هم نیستیم!
- آن شش نفر چه کسانی بودند؟ اگر در ذهنتان مانده بفرمایید.
مرحوم اوستا بود، مرحوم حسن حسینی و مرحوم قیصر و بنده و یکی دو تا از دوستان.
- این مطالبی را که میگویید راجعبه سالهای اولیه حوزه است؟
بله، سالهای میانی دهه شصت.
* یک بسیجی بود؛ یک بسیجی آگاه و روشن
- شعرهای قیصر را در آن جمع میشنیدید؟
قیصر کمتر شعر میخواند، مگر این که یک اصراری از طرف «استاد اوستا» صورت گیرد. قیصر آن موقع جوان بود و موهای مشکی و محاسن مشکی داشت، لباسی خیلی ساده میپوشید؛ یک بسیجی بود؛ بسیجی آگاه و روشن که آدم وقتی نگاهش میکرد انگار یک انسان کامل را داشتی زیارت میکردی.
- چرا اصرار دارید که بگویید قیصر یک بسیجی آگاه و روشن بود؟
حالاتی که ایشان داشت، تبسمی که همیشه داشت، آن خاشع بودنش، هیچ تکلفی نداشت. از حالات و سکنات ایشان، آدم استنباط میکرد.
* در همان اولین برخورد احساس میکردی که سالهاست قیصر با تو آشناست!
- مصاحبت و دوستی شما با قیصر تا کجا ادامه داشت؟
ایشان با همه گرم میگرفت و هیچ استثنایی قائل نمیشد. یعنی آن موقع با صمیمیترین دوستش که آن موقع فکر میکردم «حسن حسینی» است و کنار هم مینشستند، با همان طرز برخورد مثلاً اگر فردی تازه وارد در جلسه حضور پیدا میکرد با همان شیوه با او برخورد میکرد. یعنی در اولین جلسه احساس میکردی که سالهاست قیصر با ایشان آشناست! هیچ تکلفی نداشت.
یکی دو دفعه هم که به روزنامه اطلاعات تشریف آورد و در همه دیدارهایی که من با ایشان داشتم یک بار نشد که من عصبانیت ایشان را ببینم! همیشه لبخند ملیح به صورت داشت.
* میدانند اگر قدرت شعری و طبع والای قیصر را کتمان کنند دیگران به آنها میخندند
- جناب خوشعمل! جایگاه شعر قیصر امینپور در شعر انقلاب اسلامی از نظر شما کجاست؟
در صدر است. تعارف هم نیست و این اظهار نظر من به خاطر دوستیام با ایشان نیست. وقتی شما به سایتهای مختلف و نشریات مختلف رجوع میکنید، میبینید حتی خیلی اوقات افرادی که ضد انقلاب خارجنشین هستند و دستی در شعر و شاعری دارند به هیچ وجه قدرت شعری و طبع والای قیصر را کتمان نمیکنند، چون میدانند که اگر کتمان کنند همه به آنها میخندند!
- به نظر شما قیصر شاعر کدام قالب است؟ خیلی از منتقدان اعتقاد دارند که او و دوستش سیدحسن حسینی، جایگاه رباعی را پس از انقلاب دارند. آیا از نظرگاه شعری و ادبی قیصر شاعر رباعی است یا شاعر غزل است یا...؟
من این عقیده را ندارم، قیصر شاعر همه قالبهای شعری است و در رده بالای این قالبها قرار دارد. مثلاً شما «شعر برای جنگ» او را بخوانید...
- که جزء شعرهای نیمایی ایشان قرار میگیرد.
یا غزلیات و رباعیات و دو بیتیها و چهار پارههایش را نگاه کنید... ایشان در این قالبها شعر گفتند. این که میگویید فقط در رباعی خوب جلوه کرده است، قبول ندارم.
- دوست دارم صریحتر صحبت کنید؛ شما قیصر را به عنوان رباعیسرای قابل قبول ندارید یا او را شاعر توانمندی در رباعی و دوبیتی و چهارپاره و غزل و نیمایی میدانید؟
نه! شاعر خوبی در همه قالبهایی است که گفتید.
- کدام یک از شعرهای قیصر در ذهن شما تهنشین شده است؟
من حافظه چندان قویای ندارم، تنها یک بیت از ایشان در حافظهام هست که هیچگاه از ذهنم زدوده نمیشود؛
«دسته سینهزنی در دل من / نوحه میخواند و دم میگیرد»
غزلهای ایشان و بعضی از دوستان دیگر رگههایی از سبک هندی دارد البته نه با آن ظرافتهای غلوآمیز.
- یک شسته رفتگی خاص شعر شاعران انقلاب را دارد.
بله! آن ظرفیتهای غلوآمیز شاعران سبک هندی به اصطلاحات کوچه و بازاری تغییر حالت داده است، آن هم نه در سطح خیلی عالمانه!
* قیصر به طیفهای سیاسی وابسته نبود
- پس از فوت مرحوم امینپور، سیاسیون او را از آن خود میدانند؛ عدهای از اصولگرایان میگویند او برای ماست، عدهای از اصلاحطلبها میگویند نه، شاعر ما بوده است و سیاسیون دیگر هم از این دایره خارج نیستند. قیصر واقعاً به معنای این جماعت سیاسی، سیاسی بوده است؟
نه! قیصر یک شاعری بود که به اسلام و ایران و تشیع تعلق دارد، اصلاً دیدگاه خودش هم این گونه بود، ایشان به طیف خاصی وابستگی نداشت. او اصلاً به طیفهای سیاسی به این معنا وابسته نبود. خوب میگوید نظامی که:
«پیش و پسی بست صف کبریا
پس شعر آمد و پیش انبیا»
او واقعاً به این بیت اعتقاد داشت. او دون شأن خود میدانست که تابع سیاستهای این گروه و آن گروه باشد که از بین رفتنی هستند.
- آخرین باری که قیصر را ملاقات کردید کجا بود؟
نمیدانم در کنگره شعر روحانیون قم بود یا کنگره دفاع مقدس که دوستان گفتند قیصر هم میآید. او با تأخیر آمد و اتفاقاً زود هم رفت. در آن سالنی که شب شعر برگزار میشد همدیگر را دیدیم و خوش و بش کردیم و سریع هم رفت. فکر کنم برنامه معالجه در تهران داشت.
- وقتی شنیدید قیصر تصادف کرده به عنوان دوست شاعر چه عکسالعملی نشان دادید؟
واقعاً متأثر شدم و بهم شوک وارد شد. هر شاعر دیگری هم بود من ناراحت میشدم. میخواستیم این عزیز را همیشه سرحال و قبراق ببینیم ولی متأسفانه این مسائل که دست آدمیزاد نیست!
- شعرهای قیصر به خوبی برای مردم معرفی شده است. آیا مردم با نثرهای ایشان هم آشنا هستند؟ اصلاً خود جنابعالی نثرهای شاعرانه و ادبی ایشان را مطالعه کردید؟
من بیشتر با اشعار ایشان مأنوس بودم ولی آن موقعی که سردبیر سروش کودک و نوجوان بود ...
- سروش نوجوان.
بله، سروش نوجوان بود، آن موقع سرمقالههایش را میخواندم. در زمینههای نثر هم یک روزنامهنگار وابسته بود.
- قیصر «سروش نوجوان» ستونی با عنوان «حرفهای خودمانی» داشت که در آنجا مطالبش در قالب نثر شاعرانه چاپ میشد. البته در این ستون افراد دیگری نیز قلم میزدند.
بله! در آن نشریه افراد زیادی قلم میزدند که امروز از شاعران و نویسندگان مطرح کشور محسوب میشوند.
* شاعری نداریم که شعر طنز نداشته باشد
- با توجه به اینکه شما در عرصه شعر طنز فعالیت قابل توجهی دارید، میخواهم بدانم شاعرین عرصه طنز -که البته زیاد هم نیستند- را چگونه ارزیابی میکنید؟
- فکر میکنم اصلاً شاعری نداریم که طنز نداشته باشد؛ از حافظ بگیرد تا کمال خجندی و متأخرین و ... امکان ندارد شاعری پیدا کنید که الباقی در طنز و یا پایینتر از طنز مثل هجو نگفته باشد. اصلاً طبع شاعر به طنازی متمایل است. قیصر شاعری نبود که بخواهد خودش را در طنز خلاصه کند، چون یک زبان گویایی بود که در شعرهای جدیاش رگههایی از طنز فاخر را میبینید.
- یک رباعی از ایشان را می خوانم و شما نظرتان را راجع به آن بگوید؛
«دستی ز کرم به شانه ما نزدی
بالی به هوای دانه ما نزدی
دیری است دلم چشم به راهت دارد
ای عشق! سری به خانه ما نزدی»
- (با خنده) اتفاقاً من یک رباعی دارم که مصرع آخرش این است «ای عشق! به خانه دلم سر نزدی» بدون این که حتی شعر قیصر را خوانده باشم.»
این یک رباعی صمیمی است که شاید به صورت فیالبداهه گفته باشند. چون رباعیهای این چنینی اغلب صمیمی است و صمیمی سروده میشود. فکر میکنم ایشان رباعی را فیالبداهه گفته باشد. زیباست!
* انسانیت شاعری گوهر خیلی کمیابی در زمان ما شده است
- اگر نکته دیگری راجع به «قیصر امینپور» مانده است، بفرمایید.
من در مقام مقایسه نیستم ولی یک خصوصیت بارز قیصر، انسانیتش بود، یعنی اگر ایشان شاعر هم نبود و به عنوان محب شعرا در جلسات ادبی شرکت میکرد، آن رفتار و منش و طرز سلوکش افراد را جذب میکرد. به همین خاطر اگر شاعر هم نبود، دوستان زیادی داشت، این نکته مهمی است. مثلاً نمونه دیگرش استاد مشفق است. این انسانیت شاعری گوهر خیلی کمیابی در زمان ما شده است که اغلب گرفتاریها و مشکلاتی هست که نمیگذارد آن گوهری که در وجود همه هست و در افرادی مثل قیصر و استاد مشفق درخشید، بدرخشد. هم سطح و هم طراز قیصر شاعرانی داشتیم که شاعران خوب و مکتبی بودند ولی جذب نمیکردند، مثلاً با واکنشها و دافعههایی که داشتند نمیتوانستند کسی را جذب کنند، ولی هر کس با اولین دیداری که با قیصر داشت جذب میشد. این اواخر هم که دچار بیماری و کسالت شد هم این گونه بود. این اواخر که مریضی داشت به منزلشان زنگ زدم و حدود نیم ساعت با او صحبت کردم و با یکی از دوستان شاعر که بعداً صحبت میکردم گفت آن شب که با قیصر صحبت میکردی بیماریاش به اوج خود رسیده بود و درد میکشید ولی با تو این گونه صحبت کرد. طوری آن شب از پشت تلفن با من حرف میزد که من احساس نمیکردم مریض است. قیصر مرد بسیار خوبی بود.
- آقای خوشعمل! خاطرتان هست اولین بار کجا «قیصر امینپور» را دیدید؟
اولین بار ایشان را در حوزه هنری دیدم، آن سالهای ابتدایی حوزه هنری بود که آنجا جلسه شعر برگزار میشد و استاد اوستا، حضور پررنگی در جلسه داشتند. هر هفته آنجا جمع میشدیم و یادم هست که در مقابل تالار اصلی زیر درختی پتویی یا موکتی پهن میکردیم و یک دفعه شمردم دیدم بیشتر از شش نفر هم نیستیم!
- آن شش نفر چه کسانی بودند؟ اگر در ذهنتان مانده بفرمایید.
مرحوم اوستا بود، مرحوم حسن حسینی و مرحوم قیصر و بنده و یکی دو تا از دوستان.
- این مطالبی را که میگویید راجعبه سالهای اولیه حوزه است؟
بله، سالهای میانی دهه شصت.
* یک بسیجی بود؛ یک بسیجی آگاه و روشن
- شعرهای قیصر را در آن جمع میشنیدید؟
قیصر کمتر شعر میخواند، مگر این که یک اصراری از طرف «استاد اوستا» صورت گیرد. قیصر آن موقع جوان بود و موهای مشکی و محاسن مشکی داشت، لباسی خیلی ساده میپوشید؛ یک بسیجی بود؛ بسیجی آگاه و روشن که آدم وقتی نگاهش میکرد انگار یک انسان کامل را داشتی زیارت میکردی.
- چرا اصرار دارید که بگویید قیصر یک بسیجی آگاه و روشن بود؟
حالاتی که ایشان داشت، تبسمی که همیشه داشت، آن خاشع بودنش، هیچ تکلفی نداشت. از حالات و سکنات ایشان، آدم استنباط میکرد.
* در همان اولین برخورد احساس میکردی که سالهاست قیصر با تو آشناست!
- مصاحبت و دوستی شما با قیصر تا کجا ادامه داشت؟
ایشان با همه گرم میگرفت و هیچ استثنایی قائل نمیشد. یعنی آن موقع با صمیمیترین دوستش که آن موقع فکر میکردم «حسن حسینی» است و کنار هم مینشستند، با همان طرز برخورد مثلاً اگر فردی تازه وارد در جلسه حضور پیدا میکرد با همان شیوه با او برخورد میکرد. یعنی در اولین جلسه احساس میکردی که سالهاست قیصر با ایشان آشناست! هیچ تکلفی نداشت.
یکی دو دفعه هم که به روزنامه اطلاعات تشریف آورد و در همه دیدارهایی که من با ایشان داشتم یک بار نشد که من عصبانیت ایشان را ببینم! همیشه لبخند ملیح به صورت داشت.
* میدانند اگر قدرت شعری و طبع والای قیصر را کتمان کنند دیگران به آنها میخندند
- جناب خوشعمل! جایگاه شعر قیصر امینپور در شعر انقلاب اسلامی از نظر شما کجاست؟
در صدر است. تعارف هم نیست و این اظهار نظر من به خاطر دوستیام با ایشان نیست. وقتی شما به سایتهای مختلف و نشریات مختلف رجوع میکنید، میبینید حتی خیلی اوقات افرادی که ضد انقلاب خارجنشین هستند و دستی در شعر و شاعری دارند به هیچ وجه قدرت شعری و طبع والای قیصر را کتمان نمیکنند، چون میدانند که اگر کتمان کنند همه به آنها میخندند!
- به نظر شما قیصر شاعر کدام قالب است؟ خیلی از منتقدان اعتقاد دارند که او و دوستش سیدحسن حسینی، جایگاه رباعی را پس از انقلاب دارند. آیا از نظرگاه شعری و ادبی قیصر شاعر رباعی است یا شاعر غزل است یا...؟
من این عقیده را ندارم، قیصر شاعر همه قالبهای شعری است و در رده بالای این قالبها قرار دارد. مثلاً شما «شعر برای جنگ» او را بخوانید...
- که جزء شعرهای نیمایی ایشان قرار میگیرد.
یا غزلیات و رباعیات و دو بیتیها و چهار پارههایش را نگاه کنید... ایشان در این قالبها شعر گفتند. این که میگویید فقط در رباعی خوب جلوه کرده است، قبول ندارم.
- دوست دارم صریحتر صحبت کنید؛ شما قیصر را به عنوان رباعیسرای قابل قبول ندارید یا او را شاعر توانمندی در رباعی و دوبیتی و چهارپاره و غزل و نیمایی میدانید؟
نه! شاعر خوبی در همه قالبهایی است که گفتید.
- کدام یک از شعرهای قیصر در ذهن شما تهنشین شده است؟
من حافظه چندان قویای ندارم، تنها یک بیت از ایشان در حافظهام هست که هیچگاه از ذهنم زدوده نمیشود؛
«دسته سینهزنی در دل من / نوحه میخواند و دم میگیرد»
غزلهای ایشان و بعضی از دوستان دیگر رگههایی از سبک هندی دارد البته نه با آن ظرافتهای غلوآمیز.
- یک شسته رفتگی خاص شعر شاعران انقلاب را دارد.
بله! آن ظرفیتهای غلوآمیز شاعران سبک هندی به اصطلاحات کوچه و بازاری تغییر حالت داده است، آن هم نه در سطح خیلی عالمانه!
* قیصر به طیفهای سیاسی وابسته نبود
- پس از فوت مرحوم امینپور، سیاسیون او را از آن خود میدانند؛ عدهای از اصولگرایان میگویند او برای ماست، عدهای از اصلاحطلبها میگویند نه، شاعر ما بوده است و سیاسیون دیگر هم از این دایره خارج نیستند. قیصر واقعاً به معنای این جماعت سیاسی، سیاسی بوده است؟
نه! قیصر یک شاعری بود که به اسلام و ایران و تشیع تعلق دارد، اصلاً دیدگاه خودش هم این گونه بود، ایشان به طیف خاصی وابستگی نداشت. او اصلاً به طیفهای سیاسی به این معنا وابسته نبود. خوب میگوید نظامی که:
«پیش و پسی بست صف کبریا
پس شعر آمد و پیش انبیا»
او واقعاً به این بیت اعتقاد داشت. او دون شأن خود میدانست که تابع سیاستهای این گروه و آن گروه باشد که از بین رفتنی هستند.
- آخرین باری که قیصر را ملاقات کردید کجا بود؟
نمیدانم در کنگره شعر روحانیون قم بود یا کنگره دفاع مقدس که دوستان گفتند قیصر هم میآید. او با تأخیر آمد و اتفاقاً زود هم رفت. در آن سالنی که شب شعر برگزار میشد همدیگر را دیدیم و خوش و بش کردیم و سریع هم رفت. فکر کنم برنامه معالجه در تهران داشت.
- وقتی شنیدید قیصر تصادف کرده به عنوان دوست شاعر چه عکسالعملی نشان دادید؟
واقعاً متأثر شدم و بهم شوک وارد شد. هر شاعر دیگری هم بود من ناراحت میشدم. میخواستیم این عزیز را همیشه سرحال و قبراق ببینیم ولی متأسفانه این مسائل که دست آدمیزاد نیست!
- شعرهای قیصر به خوبی برای مردم معرفی شده است. آیا مردم با نثرهای ایشان هم آشنا هستند؟ اصلاً خود جنابعالی نثرهای شاعرانه و ادبی ایشان را مطالعه کردید؟
من بیشتر با اشعار ایشان مأنوس بودم ولی آن موقعی که سردبیر سروش کودک و نوجوان بود ...
- سروش نوجوان.
بله، سروش نوجوان بود، آن موقع سرمقالههایش را میخواندم. در زمینههای نثر هم یک روزنامهنگار وابسته بود.
- قیصر «سروش نوجوان» ستونی با عنوان «حرفهای خودمانی» داشت که در آنجا مطالبش در قالب نثر شاعرانه چاپ میشد. البته در این ستون افراد دیگری نیز قلم میزدند.
بله! در آن نشریه افراد زیادی قلم میزدند که امروز از شاعران و نویسندگان مطرح کشور محسوب میشوند.
* شاعری نداریم که شعر طنز نداشته باشد
- با توجه به اینکه شما در عرصه شعر طنز فعالیت قابل توجهی دارید، میخواهم بدانم شاعرین عرصه طنز -که البته زیاد هم نیستند- را چگونه ارزیابی میکنید؟
- فکر میکنم اصلاً شاعری نداریم که طنز نداشته باشد؛ از حافظ بگیرد تا کمال خجندی و متأخرین و ... امکان ندارد شاعری پیدا کنید که الباقی در طنز و یا پایینتر از طنز مثل هجو نگفته باشد. اصلاً طبع شاعر به طنازی متمایل است. قیصر شاعری نبود که بخواهد خودش را در طنز خلاصه کند، چون یک زبان گویایی بود که در شعرهای جدیاش رگههایی از طنز فاخر را میبینید.
- یک رباعی از ایشان را می خوانم و شما نظرتان را راجع به آن بگوید؛
«دستی ز کرم به شانه ما نزدی
بالی به هوای دانه ما نزدی
دیری است دلم چشم به راهت دارد
ای عشق! سری به خانه ما نزدی»
- (با خنده) اتفاقاً من یک رباعی دارم که مصرع آخرش این است «ای عشق! به خانه دلم سر نزدی» بدون این که حتی شعر قیصر را خوانده باشم.»
این یک رباعی صمیمی است که شاید به صورت فیالبداهه گفته باشند. چون رباعیهای این چنینی اغلب صمیمی است و صمیمی سروده میشود. فکر میکنم ایشان رباعی را فیالبداهه گفته باشد. زیباست!
* انسانیت شاعری گوهر خیلی کمیابی در زمان ما شده است
- اگر نکته دیگری راجع به «قیصر امینپور» مانده است، بفرمایید.
من در مقام مقایسه نیستم ولی یک خصوصیت بارز قیصر، انسانیتش بود، یعنی اگر ایشان شاعر هم نبود و به عنوان محب شعرا در جلسات ادبی شرکت میکرد، آن رفتار و منش و طرز سلوکش افراد را جذب میکرد. به همین خاطر اگر شاعر هم نبود، دوستان زیادی داشت، این نکته مهمی است. مثلاً نمونه دیگرش استاد مشفق است. این انسانیت شاعری گوهر خیلی کمیابی در زمان ما شده است که اغلب گرفتاریها و مشکلاتی هست که نمیگذارد آن گوهری که در وجود همه هست و در افرادی مثل قیصر و استاد مشفق درخشید، بدرخشد. هم سطح و هم طراز قیصر شاعرانی داشتیم که شاعران خوب و مکتبی بودند ولی جذب نمیکردند، مثلاً با واکنشها و دافعههایی که داشتند نمیتوانستند کسی را جذب کنند، ولی هر کس با اولین دیداری که با قیصر داشت جذب میشد. این اواخر هم که دچار بیماری و کسالت شد هم این گونه بود. این اواخر که مریضی داشت به منزلشان زنگ زدم و حدود نیم ساعت با او صحبت کردم و با یکی از دوستان شاعر که بعداً صحبت میکردم گفت آن شب که با قیصر صحبت میکردی بیماریاش به اوج خود رسیده بود و درد میکشید ولی با تو این گونه صحبت کرد. طوری آن شب از پشت تلفن با من حرف میزد که من احساس نمیکردم مریض است. قیصر مرد بسیار خوبی بود.