سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۰

غروری که در پس درد نان، نادیده گرفته شد

وقتی یاد تو می‌افتم، فریاد سرکارگری در ذهنم تداعی می‌شود که با هر اشتباه تو یادش می‌رود از خاک وجود تو پرورش‌یافته و این تویی که یاد خرجی زندگی پر مشقتت می‌افتی و غرورت را در پس درد نان نادیده می‌گیری.
کد خبر : ۱۷۵۹۷۱
صراط: وقتی نامت می‌آید یاد دستان پر پینه می‌افتیم، وقتی نامت می‌آید یاد انتظارهای پراسترس می‌افتیم که در کنار خیابان به امید پرکردن سفره شام، کشیده می‌شود، وقتی نامت می‌آید یاد آتش خورشیدی می‌افتیم که صورتت را سیاه کرد، یاد درد کمری که هیچ کس ندید، یاد درد زانوانی که هیچ کس نشنید، یاد وفای دستمالی که بر پیشانیت بوسه زد و عرق روزی در آوردن را از پیشانیت زدود...

«کارگران مشغول کارند»، این مشهورترین جمله‌ای است که از رنج شما شنیده می‌شود و دیگر هیچ......

از خودتان می‌پرسم، آیا تنها مشغول کارید و دیگر هیچ ؟!!

وقتی یاد تو می‌افتم، فریاد محصلی در ذهنم تداعی می‌شود که در دامن امثال تو پرورش یافتند اما امروز به یمن حکومت علم بر تجربه بر تو حکم می‌کنند و این سرکارگران با هر اشتباه تو یادشان می‌رود از خاک وجود تو پرورش یافتند و این شمایید که یاد خرجی زندگی پرمشقتتان می‌افتید و غرورتان را در پس درد نان نادیده می‌گیرید.

پدر کارگرم، تو را دیدم آن‌سان که درد را در کنار کوچه به میخی آهنی آویزان کردی و با لبانی پر از شوق زندگی وقتی به خانه وارد شدی زندگی را سرشار از عشق برای کودکانت به تصویر کشیدی و بعد آرام بر همان متکای سخت، خود را تا کردی و خوابیدی تا شاید در فردای کارت تأخیری در روزیت نیفتد.

و اما ما... ما فرزندان یادمان نیست پدر چگونه به دنبال شبی آرام است تا درد امروزش را به درون متکای سختش بریزد و فردا با امید روزی تازه که سرشار از تکرار است چشمش را باز کند و دوباره روز از نو روزی از نو.

امروز حق کارگری سهم جوانانی شده که پدر کارگرشان در زیر خاک آرمیده است و ناتوانی زندگی پدر، فرزند را به راه پدر کشانده است؛ امروز حق کارگری سم افرادی شده که علم دارند و پول ندارند و یا پول دارند و علم ندارند؛ این اینگونه و آن به لطف پدر آنگونه...

رنج من از درد کارگربودن نیست، رنج من از روزگاری است که حق کارگر کمتر از رنجی است که با دستانش می‌برد، رنج من از روزگاری است که حق کارگر کمتر از تعداد شعله‌های آتشی است که صورتش را می‌سوزاند، رنج من از گردونی است که حق یک مرد کمتر از قطرات عرقی است که بدون آب نوشیدن از پیشانی کارگریش پائین می‌خزد

و کدام دست قدرشناسی است که پاک کند شرم از عرق کارگران را.

قاسم فغفوری آهنگری که سال‌هاست چکش آهنگری، رمق امرار معاش زندگیش شده است.

 

آقا قاسم مرد 52 ساله‌ای که رنج زندگی و سختی آهنگری او را شکسته‌تر از سنش کرده است؛ او مدت 44 سال است که آهنگری را از پدر آموخته و این حرفه، ارثیه او برای امرار معاش شده است.

آقا قاسم از خود می‌گوید: پدر من آهنگر بود، من از سن 6 سالگی در کنار پدرم این حرفه را آموخته‌ام و فرزندانم نیز از کودکی در کنار خودم این حرفه را آموخته‌اند و من امروز با تجاربی که از پدرم آموختم و تجاربی که خودم در مدت 44 سال آهنگری یاد گرفتم و روزی زندگیم را از همین راه به دست می‌آورم.

سه فرزند دارم که به حمد الهی با وجود درآمد ناچیز آهنگریم آنها را به ثمر رسانده و تحویل جامعه داده‌ام، دو فرزندم تا دیپلم را خوانده‌اند و فرزند سومم لیسانس را به تازگی به پایان رسانده است و خوشبختانه هر سه آنها را با سربلندی به خانه بخت فرستاده‌ام.

وی از درآمد پایین آهنگری در دنیایی ماشینی امروزی نالید و ادامه داد: بیشتر کارم مربوط به ساخت وسایل کشاورزی مانند، داس و گاو آهن و تیغه و تبر و غیره است.

 
                                           

من فقط در چهار ماه سال درآمد دارم که آن هم جوابگوی زندگی پرهزینه امروزی نیست، من فقط در سه ماه بهار و یک ماه تابستان دارای بازار کار هستم که متأسفانه درآمدم هم در این چهار ماه جوابگوی زندگیم نیست و بقیه سال من هیچ درآمدی ندارم و پایین بودن درآمد این شغل سبب شده دو پسرم با وجود اینکه در کنار خودم کاملا بر حرفه آهنگری مسلط  شده‌اند اما این کار را ادامه نداده و به دنبال حرفه‌های دیگری بروند.

در مورد بیمه هم با وجود اینکه چند بار تقاضا درخواست کرده‌ام ولی چون هزینه بیمه آهنگری بسیار بالاست و درآمد من جوابگوی آن نیست مجبور شدم به خاطر سنگینی و پر خطری حرفه‌ام، زیر بیمه متفاوت از کارم، زیرپوشش بیمه قالی‌بافی همسرم قرار گیرم.

 
                                       

آقا قاسم از زندگی پرمشقتش ناراضی نبود، دلخوشی وی با وجود تمام سختی که در کارش تجربه کرده است، فرزندانی بود که توانسته با روزی حلال آهنگری پرورش دهد و در جامعه سربلند باشند.

دنیای کوچکی است که بزرگیش، از دید امثال آقا قاسم‌ها ما را باز داشته و یادمان نیست مشقت‌های کم روزی امثال این آهنگران، بخشی از زندگی پدران همه ما بوده است.

به امید روزی که کارگر به صورت امروزی دیگر نباشد، نه اینکه کارگر وجود نداشت، جایگاه کارگری اینگونه نباشد.
منبع: فارس