صراط: شکایت یادگار امام از تهمت زنندگان به ایشان در سال ۶۹ صورت گرفت ولی ارجاع پرونده برخلاف نص ماده ۴ «قانون الحاقیه موادی به قانون نحوه حفظ آثار و یاد حضرت امام خمینی» که می بایست در شعب دادگاه انقلاب و خارج از نوبت رسیدگی میشد با اعمال نفوذ متهم پرونده از طریق مسئول شعبه که از وابستگان فکری تشکیلات مذکور بود به یکی از شعب دادسرای عمومی وقت ارجاع شد. تعلل در رسیدگی به شکایت سید احمد خمینی بسیار طولانی شد که پس از شکایت مجدد موسسه، پرونده به شعبه دیگری ارجاع میگردد.
به استناد قانون نحوه حفظ آثار و یاد حضرت امام، مسئولین وقت قوه قضائیه اعلام نظر حاج احمد خمینی و موسسه نشر آثار حضرت امام را در این خصوص فصل الخطاب و نظر مرجع شرعی و قانونی میدانستند اما یادگار امام برای رفع هرگونه شبه های، به اصرار خویش درخواست اعزام کارشناسان دادگستری را نمود و دو نفر از سوی قوه قضائیه برای دیدن و کارشناسی خط و امضای این نامه اعزام شدند و پس از بررسی، نظر کارشناسی ایشان مبنی بر بدیهی بودن اصالت خط و امضای امام در مورد این نامه در پرونده مفتوحه، درج گردید.
جعلی دانستن نامه امام، هیچ کمکی به ابراهیم یزدی که تهمت زننده به احمد خمینی بود نمیکرد چرا که بر فرض صحت ادعای وی، امام خمینی غیر از این نامه در موارد متعدد دیگر نیز عین و یا مضمون همان مطالبی که در این نامه درباره نهضت آزادی بیان کرده است را در سخنرانیها و برخی از دیگر پیامهای خویش و از جمله در پیام معروف به منشور روحانیت نیز بیان نموده بودند و در پایان وصتنامه نیز بر بخشی از آن تأکید کرده اند. این سخنرانیها و پیامها در زمان حیات حضرت امام بارها از رسانه ملی و مطبوعات انتشار یافته اند و هیچ جای شک و شبه های ندارند.
عده ای که به مظلوم واقع شدن امام و یگانه یادگارش در این قضیه ایمان داشتند از آقای محتشمی پور خواستند که او هم علیه نهضت آزادی شکایت کند تا حق آشکار شده و دروغگویان و تهمت زنندگان کیفر ببینند. اما محتشمی پور شکایت خود را منوط به اطمینان از پیگیری ماجرا تا انتها (ولو بلغ ما بلغ) نمود. او سپس نزد مرحوم سید احمد خمینی رفته و مطلب را چنین با ایشان در میان میگذارد: «رفتم پیش حاج احمد آقا و به ایشان گفتم: … من حاضرم پیگیری کنم … شما به من تضمین بده پس فردا مثلاً آقای هاشمی نیاید بگوید ما با غرب مسئله داریم، غرب و فشارهای بین المللی و سازمان حقوق بشر و غیره می آیند که حالا دست بردارید.… [حاج احمد آقا] گفتند: من خودم این کار را می کنم. حاج احمدآقا خودشان شکایت کردند و رسماً پیگیری کردند.»
مجید انصاری در این باره گفته است: «مرحوم حاج احمد آقا در جهت عمل به وصیت نامه حضرت امام (رحمهالله علیه) از دادگستری درخواست کارشناسی خط و امضای مبارک حضرت امام را نمودند و کارشناسان خبره دادگستری با استفاده از ابزار مخصوص و پس از چند روز کار تخصصی بر روی نامه مزبور، به اتفاق بر اصالت نامه و صحت صدور آن از طرف حضرت امام (رحمهالله علیه) رأی دادند.» (روزنامه کیهان، ۱۱ شهریور ۷۷؛ به نقل از در سراشیبی سقوط، انتشارات کیهان، صفحه ۸۵)
محتشمی پور در مصاحبه با ماهنامه یادآور در خرداد ۱۳۸۷ در محکومیت ابراهیم یزدی به شلاق بهخاطر تهمت در مورد جعلی بودن نامه امام به حاج احمد خمینی میگوید: «اما در مورد سندیت، نظر من این است که این نامه، خط شخص امام است. این حرف را به این دلیل میگویم که وقتی نهضت آزادی شکایت کرد، قرار شد کارشناسان دادگستری بروند و در مؤسسه حفظ و نشر آثار امام، خطهای امام را کنار هم بگذارند و صحت مسئله را تأیید کنند که همین کار را هم کردند و ثابت شد که نامه به خط شخص امام است. متأسفانه اینها بهدلیل سلطهای که در دوره دولت موقت پیدا کردند، حتی در قوه قضاییه هم نفوذ پیدا کرده بودند و لذا رسیدگی به این پرونده را چندین بار به تعویق انداختند. بهطوری که بالاخره مرحوم حاج احمد آقا، شخصا به دفتر آقای یزدی رفت و گفت که چرا به پرونده رسیدگی نمیکنید؟ پرونده را که آوردند، معلوم شد که سه برگ آن از جمله ورقه کارشناسی تأیید خط مفقود شده است. عوامل آنها در قوه قضاییه جمهوری اسلامی میدانستند که اگر پرونده نهضت آزادی رو شود، دیگر چیزی برایش باقی نمیماند! به هر حال با پیگیری مرحوم حاج احمدآقا، پرونده دنبال شد و آقای دکتر یزدی چون تهمت زده بود، محکوم به شلاق شد. اینها به دست و پا افتادند که حکم اجرا نشود، چون در آن شرایط، بدترین وضعیتی که برای نهضتیها پیش میآمد، این بود که یزدی را بخوابانند و شلاق بزنند! اینطور بود که مرحوم حاج احمد آقا رضایت داد که این حکم را اجرا نکنند.
مسئله بسیار روشن و واضح است، منتهی آقای دکتر یزدی یک ویژگی خاصی دارد و آن اینکه بسیار راحت دروغ میگوید و چنان قاطعانه و محکم هم دروغ میگوید که ممکن است کسی کوچکترین شکی به او نکند. کدهایی را که در مورد نجف و نوفل لوشاتو و مسیر انقلاب داده، بررسی کنید، میبینید که همه آنها دروغ است. در مصاحبههایش هر چه را که ویژگی منحصر به فرد و ممتاز جمهوری اسلامی است، به خود نسبـت میدهد، میگوید تشکیل شورای انقلاب نظر من بود. دولت موقت نظر من بود، روز قدس را من پیشنهاد کردم، جهاد سازندگی را من پیشنهاد کردم، سپاه پاسداران را من پیشنهاد کردم. من به عمرم چنین آدم دروغگوی شارلاتانی ندیدهام. اگر من و آقای ناصری و آقای رحیمیان و دوستان دیگر مرحله به مرحله همراه امام نبودیم، شاید به شک میافتادیم که او دارد راست میگوید. یکی از حرفهایش این است که در نوفل لوشاتو، صبحها که امام قدم میزدند، من با ایشان بودم و مسیر انقلاب را مرحله به مرحله برای امام تبیین میکردم! و امام میگفتند اینها را یادداشت کن و به من بده! از این جور دروغهای عجیب و غریب، در حالیکه آقای یزدی حتی یک روز هم صبحها با امام قدم نزده، محل سکونت امام باغچه آقای دکتر عسگری بود که دو تا اتاق داشت. یک اتاق که خود ایشان در آنجا ساکن بود، اتاق دیگر که ما طلبهها آنجا بودیم. دکتر یزدی اصلا شبها آنجا نبود. اینها میرفتند به ساختمان هتل گونهای که چند تا اتاق داشت و به آن هتل طویله میگفتند و شبها آنجا بودند و ساعت ۹ صبح میآمدند. امام نماز صبح و تعقیبات را که میخواندند، میرفتند در این باغچه قدم میزدند و تنها هم بودنـد. ما هم از داخل اتاق ایشان را تماشا میکردیـم. اینها ساعـت ۹، ۵/۹ میآمدند. اگر یک نفر حتی دیده که آقای یزدی صبح زود با امام مشغول قدم زدن بوده، بیاید بگوید.
ممکن است کسی ادعا کند که نهضت آزادی و ملی مذهبیها در زمان امام آنگونه بودند که امام توصیف کردهاند ولی حالا به راه امام آمدهاند. در اینجا باز هم فقط به یک نمونه از جدیدترین افاضات آقایان آن هم درباره شخص امام که قلم از بازنویسی آن شرم دارد، توجه میکنیم: نامه سرگشاده مورخ ۶/۴/۸۹ آقای عبدالعلی بازرگان آکنده از اهانتهای فراوان به امام است و با عرض معذرت در قسمتی از آن چنین نوشته است: «…اما مسئله آقای خمینی مسئله شخصی نیست، سایه سیاستهای ایشان بیش از ۳۰ سال است بر سر این ملت سنگینی میکند و سرنوشت یک ملت بزرگ را با تاریخ و تمدنی درخشان زیر چتر سیاه گرفته و آزادی و امنیت را از این مرز و بوم سلب کرده است.»
این نامه بر خلاف عرف معمول در دیگر نامه هایی از این دست نه تنها در پیشنویس به خط خود امام بود بلکه با فراصتی الهی و برای جلوگیری از هرگونه شائبهی احتمالی در آینده، متن پاکنویس آن را هم امام به خط مبارک خود مرقوم کردند و لذا این نامه از معدود نامه هایی است که هم پیشنویس آن هم پاکنویس آن هر دو به خط مبارک شخص امام است. غیر از اعضای دفتر امام، آقای محتشمی پور هم در جایی به این مطلب اشاره کرده است: «آن نامه هایی که امام احتمال می دادند بعد از فوتشان یک مسئله ای ممکن است پیدا شود و حرفی و تفسیر و بحثی شود عنایت می کردند و با خط خودشان می نوشتند و این نامه یکی از آنهاست که به خط امام از اول تا آخر نوشته شده است.» (ماهنامه جام، شماره ۴۰، آبان و آذر ۷۴، صفحه ۵۶؛ به نقل از تکثرگرایی در جریان اسلامی، نوشته ی عباس شادلو، نشر وزراء، صفحه ۱۳۳)
نکته ی جالب دیگرآنکه حضرت امام (با دیدی الهی و احتمالاً با پیش بینی برخی مسائل) با آنکه این نامه فقط خطاب به وزیر کشور بود و تکلیف او و پاسخ سؤالش را روشن می کرد، از آن نامه ۵ نسخه دیگر هم تهیه کرده و برای سران قوا و نخست وزیر و وزیر اطلاعات هم ارسال نمودند. (همان؛ و تکثر گرایی …، صفحه۱۳۴)
مرحوم سید احمد خمینی در همان نامه خصوصی به عموی خود (آیت الله پسندیده) در دفاع از نامه و دستخط امام دلایلی را مطرح میکنند که بسیار برای روشن شدن ابعاد مساله مفید است: «اینان اعلامیهای را که امام (قدس سره) با خط مبارکشان خطاب به آقای محتشمی نوشتهاند، مجعول دانسته و در عین اینکه نسبت جعل را مستقیماً به من ندادهاند ولی با قراردادن خط من بالای نامه امام به آقای محتشمی، جعل را از من دانستهاند و خطی از امام که شعر: «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم» است را آوردهاند و ادعا کردند که خط امام این است، در صورتی که حضرت امام (قدس سره) در موقع قدم زدن شعر میگفتند و خط مذکور، خط امام در موقع راه رفتن و یا ایستاده است. از این گذشته اینقدر خط امام روشن است که احتیاج به این حرفها ندارد. من یک صفحه از وصیت نامه امام و نامه مورد بحث را می فرستم، خود قضاوت فرمایید آیا من اینقدر بی دین و بیعقل هستم که چیزی، آن هم چنین مسئله مهمی را به امام نسبت دهم و از آتش قهر خدا در دنیا و آخرت نترسم. اگر من بناست بدین خاطر جهنمی شوم چرا چیزی را که به نفع خودم است به امام نسبت ندهم؟»
به استناد قانون نحوه حفظ آثار و یاد حضرت امام، مسئولین وقت قوه قضائیه اعلام نظر حاج احمد خمینی و موسسه نشر آثار حضرت امام را در این خصوص فصل الخطاب و نظر مرجع شرعی و قانونی میدانستند اما یادگار امام برای رفع هرگونه شبه های، به اصرار خویش درخواست اعزام کارشناسان دادگستری را نمود و دو نفر از سوی قوه قضائیه برای دیدن و کارشناسی خط و امضای این نامه اعزام شدند و پس از بررسی، نظر کارشناسی ایشان مبنی بر بدیهی بودن اصالت خط و امضای امام در مورد این نامه در پرونده مفتوحه، درج گردید.
جعلی دانستن نامه امام، هیچ کمکی به ابراهیم یزدی که تهمت زننده به احمد خمینی بود نمیکرد چرا که بر فرض صحت ادعای وی، امام خمینی غیر از این نامه در موارد متعدد دیگر نیز عین و یا مضمون همان مطالبی که در این نامه درباره نهضت آزادی بیان کرده است را در سخنرانیها و برخی از دیگر پیامهای خویش و از جمله در پیام معروف به منشور روحانیت نیز بیان نموده بودند و در پایان وصتنامه نیز بر بخشی از آن تأکید کرده اند. این سخنرانیها و پیامها در زمان حیات حضرت امام بارها از رسانه ملی و مطبوعات انتشار یافته اند و هیچ جای شک و شبه های ندارند.
عده ای که به مظلوم واقع شدن امام و یگانه یادگارش در این قضیه ایمان داشتند از آقای محتشمی پور خواستند که او هم علیه نهضت آزادی شکایت کند تا حق آشکار شده و دروغگویان و تهمت زنندگان کیفر ببینند. اما محتشمی پور شکایت خود را منوط به اطمینان از پیگیری ماجرا تا انتها (ولو بلغ ما بلغ) نمود. او سپس نزد مرحوم سید احمد خمینی رفته و مطلب را چنین با ایشان در میان میگذارد: «رفتم پیش حاج احمد آقا و به ایشان گفتم: … من حاضرم پیگیری کنم … شما به من تضمین بده پس فردا مثلاً آقای هاشمی نیاید بگوید ما با غرب مسئله داریم، غرب و فشارهای بین المللی و سازمان حقوق بشر و غیره می آیند که حالا دست بردارید.… [حاج احمد آقا] گفتند: من خودم این کار را می کنم. حاج احمدآقا خودشان شکایت کردند و رسماً پیگیری کردند.»
مجید انصاری در این باره گفته است: «مرحوم حاج احمد آقا در جهت عمل به وصیت نامه حضرت امام (رحمهالله علیه) از دادگستری درخواست کارشناسی خط و امضای مبارک حضرت امام را نمودند و کارشناسان خبره دادگستری با استفاده از ابزار مخصوص و پس از چند روز کار تخصصی بر روی نامه مزبور، به اتفاق بر اصالت نامه و صحت صدور آن از طرف حضرت امام (رحمهالله علیه) رأی دادند.» (روزنامه کیهان، ۱۱ شهریور ۷۷؛ به نقل از در سراشیبی سقوط، انتشارات کیهان، صفحه ۸۵)
محتشمی پور در مصاحبه با ماهنامه یادآور در خرداد ۱۳۸۷ در محکومیت ابراهیم یزدی به شلاق بهخاطر تهمت در مورد جعلی بودن نامه امام به حاج احمد خمینی میگوید: «اما در مورد سندیت، نظر من این است که این نامه، خط شخص امام است. این حرف را به این دلیل میگویم که وقتی نهضت آزادی شکایت کرد، قرار شد کارشناسان دادگستری بروند و در مؤسسه حفظ و نشر آثار امام، خطهای امام را کنار هم بگذارند و صحت مسئله را تأیید کنند که همین کار را هم کردند و ثابت شد که نامه به خط شخص امام است. متأسفانه اینها بهدلیل سلطهای که در دوره دولت موقت پیدا کردند، حتی در قوه قضاییه هم نفوذ پیدا کرده بودند و لذا رسیدگی به این پرونده را چندین بار به تعویق انداختند. بهطوری که بالاخره مرحوم حاج احمد آقا، شخصا به دفتر آقای یزدی رفت و گفت که چرا به پرونده رسیدگی نمیکنید؟ پرونده را که آوردند، معلوم شد که سه برگ آن از جمله ورقه کارشناسی تأیید خط مفقود شده است. عوامل آنها در قوه قضاییه جمهوری اسلامی میدانستند که اگر پرونده نهضت آزادی رو شود، دیگر چیزی برایش باقی نمیماند! به هر حال با پیگیری مرحوم حاج احمدآقا، پرونده دنبال شد و آقای دکتر یزدی چون تهمت زده بود، محکوم به شلاق شد. اینها به دست و پا افتادند که حکم اجرا نشود، چون در آن شرایط، بدترین وضعیتی که برای نهضتیها پیش میآمد، این بود که یزدی را بخوابانند و شلاق بزنند! اینطور بود که مرحوم حاج احمد آقا رضایت داد که این حکم را اجرا نکنند.
مسئله بسیار روشن و واضح است، منتهی آقای دکتر یزدی یک ویژگی خاصی دارد و آن اینکه بسیار راحت دروغ میگوید و چنان قاطعانه و محکم هم دروغ میگوید که ممکن است کسی کوچکترین شکی به او نکند. کدهایی را که در مورد نجف و نوفل لوشاتو و مسیر انقلاب داده، بررسی کنید، میبینید که همه آنها دروغ است. در مصاحبههایش هر چه را که ویژگی منحصر به فرد و ممتاز جمهوری اسلامی است، به خود نسبـت میدهد، میگوید تشکیل شورای انقلاب نظر من بود. دولت موقت نظر من بود، روز قدس را من پیشنهاد کردم، جهاد سازندگی را من پیشنهاد کردم، سپاه پاسداران را من پیشنهاد کردم. من به عمرم چنین آدم دروغگوی شارلاتانی ندیدهام. اگر من و آقای ناصری و آقای رحیمیان و دوستان دیگر مرحله به مرحله همراه امام نبودیم، شاید به شک میافتادیم که او دارد راست میگوید. یکی از حرفهایش این است که در نوفل لوشاتو، صبحها که امام قدم میزدند، من با ایشان بودم و مسیر انقلاب را مرحله به مرحله برای امام تبیین میکردم! و امام میگفتند اینها را یادداشت کن و به من بده! از این جور دروغهای عجیب و غریب، در حالیکه آقای یزدی حتی یک روز هم صبحها با امام قدم نزده، محل سکونت امام باغچه آقای دکتر عسگری بود که دو تا اتاق داشت. یک اتاق که خود ایشان در آنجا ساکن بود، اتاق دیگر که ما طلبهها آنجا بودیم. دکتر یزدی اصلا شبها آنجا نبود. اینها میرفتند به ساختمان هتل گونهای که چند تا اتاق داشت و به آن هتل طویله میگفتند و شبها آنجا بودند و ساعت ۹ صبح میآمدند. امام نماز صبح و تعقیبات را که میخواندند، میرفتند در این باغچه قدم میزدند و تنها هم بودنـد. ما هم از داخل اتاق ایشان را تماشا میکردیـم. اینها ساعـت ۹، ۵/۹ میآمدند. اگر یک نفر حتی دیده که آقای یزدی صبح زود با امام مشغول قدم زدن بوده، بیاید بگوید.
ممکن است کسی ادعا کند که نهضت آزادی و ملی مذهبیها در زمان امام آنگونه بودند که امام توصیف کردهاند ولی حالا به راه امام آمدهاند. در اینجا باز هم فقط به یک نمونه از جدیدترین افاضات آقایان آن هم درباره شخص امام که قلم از بازنویسی آن شرم دارد، توجه میکنیم: نامه سرگشاده مورخ ۶/۴/۸۹ آقای عبدالعلی بازرگان آکنده از اهانتهای فراوان به امام است و با عرض معذرت در قسمتی از آن چنین نوشته است: «…اما مسئله آقای خمینی مسئله شخصی نیست، سایه سیاستهای ایشان بیش از ۳۰ سال است بر سر این ملت سنگینی میکند و سرنوشت یک ملت بزرگ را با تاریخ و تمدنی درخشان زیر چتر سیاه گرفته و آزادی و امنیت را از این مرز و بوم سلب کرده است.»
این نامه بر خلاف عرف معمول در دیگر نامه هایی از این دست نه تنها در پیشنویس به خط خود امام بود بلکه با فراصتی الهی و برای جلوگیری از هرگونه شائبهی احتمالی در آینده، متن پاکنویس آن را هم امام به خط مبارک خود مرقوم کردند و لذا این نامه از معدود نامه هایی است که هم پیشنویس آن هم پاکنویس آن هر دو به خط مبارک شخص امام است. غیر از اعضای دفتر امام، آقای محتشمی پور هم در جایی به این مطلب اشاره کرده است: «آن نامه هایی که امام احتمال می دادند بعد از فوتشان یک مسئله ای ممکن است پیدا شود و حرفی و تفسیر و بحثی شود عنایت می کردند و با خط خودشان می نوشتند و این نامه یکی از آنهاست که به خط امام از اول تا آخر نوشته شده است.» (ماهنامه جام، شماره ۴۰، آبان و آذر ۷۴، صفحه ۵۶؛ به نقل از تکثرگرایی در جریان اسلامی، نوشته ی عباس شادلو، نشر وزراء، صفحه ۱۳۳)
نکته ی جالب دیگرآنکه حضرت امام (با دیدی الهی و احتمالاً با پیش بینی برخی مسائل) با آنکه این نامه فقط خطاب به وزیر کشور بود و تکلیف او و پاسخ سؤالش را روشن می کرد، از آن نامه ۵ نسخه دیگر هم تهیه کرده و برای سران قوا و نخست وزیر و وزیر اطلاعات هم ارسال نمودند. (همان؛ و تکثر گرایی …، صفحه۱۳۴)
مرحوم سید احمد خمینی در همان نامه خصوصی به عموی خود (آیت الله پسندیده) در دفاع از نامه و دستخط امام دلایلی را مطرح میکنند که بسیار برای روشن شدن ابعاد مساله مفید است: «اینان اعلامیهای را که امام (قدس سره) با خط مبارکشان خطاب به آقای محتشمی نوشتهاند، مجعول دانسته و در عین اینکه نسبت جعل را مستقیماً به من ندادهاند ولی با قراردادن خط من بالای نامه امام به آقای محتشمی، جعل را از من دانستهاند و خطی از امام که شعر: «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم» است را آوردهاند و ادعا کردند که خط امام این است، در صورتی که حضرت امام (قدس سره) در موقع قدم زدن شعر میگفتند و خط مذکور، خط امام در موقع راه رفتن و یا ایستاده است. از این گذشته اینقدر خط امام روشن است که احتیاج به این حرفها ندارد. من یک صفحه از وصیت نامه امام و نامه مورد بحث را می فرستم، خود قضاوت فرمایید آیا من اینقدر بی دین و بیعقل هستم که چیزی، آن هم چنین مسئله مهمی را به امام نسبت دهم و از آتش قهر خدا در دنیا و آخرت نترسم. اگر من بناست بدین خاطر جهنمی شوم چرا چیزی را که به نفع خودم است به امام نسبت ندهم؟»