صراط: اگر نمى ترسیدم که گروهى از امتم ، مطلبى را که مسیحیان درباره حضرت مسیح(ع)گفته اند، درباره تو بگویند، در حق تو سخنى مى گفتم که از هر کجا عبور کنى خاک زیر پاى تو را براى تبرک برگیرند!
ابوبصیر مى گوید: از امام صادق (ع ) در مورد سوره والعادیات پرسیدم ، امام (ع ) فرمود: این سوره در ماجراى وادى یابس (بیابان خشک ) نازل شده است . پرسیدم : قضیه وادى یابس از چه قرار بود.
امام صادق(ع) فرمود: در بیابان یابس دوازده هزار نفر سواره نظام بودند، با هم عهد و پیمان محکم بستند که تا آخرین لحظه ، دست به دست هم دهند و حضرت محمد (ص) و على(ع) را بکشند.
جبرئیل جریان را به رسول خدا(ص) اطلاع داد. حضرت رسول(ص) نخست ابوبکر و سپس عمر را با سپاهى چهار هزار نفرى به سوى ایشان فرستاد که البته بى نتیجه بازگشتند.
پیامبر(ص) در مرحله آخر على(ع) را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوى وادى یابس رهسپار نمود. حضرت على (ع) با سپاه خود به طرف بیابان خشک حرکت کردند.
به دشمن خبر رسید که سپاه اسلام به فرماندهى على(ع) روانه میدان شده اند. دویست نفر از مردان مسلح دشمن به میدان آمدند. على(ع) با جمعى از اصحاب به سوى آنان رفتند. هنگامى که در مقابل ایشان قرار گرفتند. از سپاه اسلام پرسیده شد که شما کیستید و از کجا آمده اید و چه تصمیمى دارید؟ على(ع) در پاسخ فرمود: من على بن ابى طالب پسر عموى رسول خدا، برادر او و فرستاده او هستم ، شما را به شهادت یکتایى خدا و بندگى و رسالت محمد(ص) دعوت مى کنم . اگر ایمان بیاورید، در نفع و ضرر شریک مسلمانان هستید.
ایشان گفتند: سخن تو را شنیدیم ، آماده جنگ باش و بدان که ما، تو و اصحاب تو را خواهیم کشت ! وعده ما صبح فردا.
على(ع) فرمود: واى بر شما! مرا به بسیارى جمعیت خود تهدید مى کنید؟ بدانید که ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما کمک مى جوییم : ولا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم
دشمن به پایگاههاى خود بازگشت و سنگر گرفت . على(ع) نیز همراه اصحاب به پایگاه خود رفته و آماده نبرد شدند. شب هنگام ، على(ع) فرمان داد مسلمانان مرکب هاى خود را آماده کنند و افسار و زین و جهاز شتران را مهیا نمایند و در حال آماده باش کامل براى حمله صبحگاهى باشند.
وقتى که سپیده سحر نمایان گشت ، على(ع) با اصحاب نماز خواندند و به سوى دشمن حمله بردند. دشمن آن چنان غافلگیر شد که تا هنگام درگیرى نمى فهمید مسلمین از کجا بر آنان هجوم آورده اند. حمله چنان تند و سریع بود، قبل از رسیدن باقى سپاه اسلام ، اغلب آنان به هلاکت رسیدند. در نتیجه ، زنان و کودکانشان اسیر شدند و اموالشان به دست مسلمین افتاد.
جبرئیل امین ، پیروزى على(ع) و سپاه اسلام را به پیامبر(ص) خبر دادند. آن حضرت بر منبر رفتند و پس از حمد و ثناى الهى ، مسلمانان را از فتح مسلمین باخبر نموده و فرمودند که تنها دو نفر از مسلمین به شهادت رسیده اند!
پیامبر(ص) و همه مسلمین از مدینه بیرون آمده و به استقبال على(ع) شتافتند و در یک فرسخى مدینه ، سپاه على(ع) را خوش آمد گفتند. حضرت على(ع) هنگامى که پیامبر را دیدند از مرکب پیاده شده ، پیامبر(ص) نیز از مرکب پیاده شدند و میان دو چشم (پیشانى ) على(ع) را بوسیدند. مسلمانان نیز مانند پیامبر(ص)، از على(ع) قدردانى مى کردند و کثرت غنایم جنگى و اسیران و اموال دشمن که به دست مسلمین افتاده بود را از نظر مى گذراندند.
در این حال ، جبرئیل امین نازل شد و به میمنت این پیروزى سوره عادیات به رسول اکرم (ص) وحى شد: والعادیات ضبحا، فالموریات قدحا، فالمغیرات صحبا، فاءثرن نفعا فوسطن به جمعا...
اشک شوق از چشمان پیامبر(ص) سرازیر گشت ، و در اینجا بود که آن سخن معروف را به على(ع) فرمود: اگر نمى ترسیدم که گروهى از امتم ، مطلبى را که مسیحیان درباره حضرت مسیح(ع) گفته اند، درباره تو بگویند، در حق تو سخنى مى گفتم که از هر کجا عبور کنى خاک زیر پاى تو را براى تبرک برگیرند!
منبع: عقیق
ابوبصیر مى گوید: از امام صادق (ع ) در مورد سوره والعادیات پرسیدم ، امام (ع ) فرمود: این سوره در ماجراى وادى یابس (بیابان خشک ) نازل شده است . پرسیدم : قضیه وادى یابس از چه قرار بود.
امام صادق(ع) فرمود: در بیابان یابس دوازده هزار نفر سواره نظام بودند، با هم عهد و پیمان محکم بستند که تا آخرین لحظه ، دست به دست هم دهند و حضرت محمد (ص) و على(ع) را بکشند.
جبرئیل جریان را به رسول خدا(ص) اطلاع داد. حضرت رسول(ص) نخست ابوبکر و سپس عمر را با سپاهى چهار هزار نفرى به سوى ایشان فرستاد که البته بى نتیجه بازگشتند.
پیامبر(ص) در مرحله آخر على(ع) را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوى وادى یابس رهسپار نمود. حضرت على (ع) با سپاه خود به طرف بیابان خشک حرکت کردند.
به دشمن خبر رسید که سپاه اسلام به فرماندهى على(ع) روانه میدان شده اند. دویست نفر از مردان مسلح دشمن به میدان آمدند. على(ع) با جمعى از اصحاب به سوى آنان رفتند. هنگامى که در مقابل ایشان قرار گرفتند. از سپاه اسلام پرسیده شد که شما کیستید و از کجا آمده اید و چه تصمیمى دارید؟ على(ع) در پاسخ فرمود: من على بن ابى طالب پسر عموى رسول خدا، برادر او و فرستاده او هستم ، شما را به شهادت یکتایى خدا و بندگى و رسالت محمد(ص) دعوت مى کنم . اگر ایمان بیاورید، در نفع و ضرر شریک مسلمانان هستید.
ایشان گفتند: سخن تو را شنیدیم ، آماده جنگ باش و بدان که ما، تو و اصحاب تو را خواهیم کشت ! وعده ما صبح فردا.
على(ع) فرمود: واى بر شما! مرا به بسیارى جمعیت خود تهدید مى کنید؟ بدانید که ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما کمک مى جوییم : ولا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم
دشمن به پایگاههاى خود بازگشت و سنگر گرفت . على(ع) نیز همراه اصحاب به پایگاه خود رفته و آماده نبرد شدند. شب هنگام ، على(ع) فرمان داد مسلمانان مرکب هاى خود را آماده کنند و افسار و زین و جهاز شتران را مهیا نمایند و در حال آماده باش کامل براى حمله صبحگاهى باشند.
وقتى که سپیده سحر نمایان گشت ، على(ع) با اصحاب نماز خواندند و به سوى دشمن حمله بردند. دشمن آن چنان غافلگیر شد که تا هنگام درگیرى نمى فهمید مسلمین از کجا بر آنان هجوم آورده اند. حمله چنان تند و سریع بود، قبل از رسیدن باقى سپاه اسلام ، اغلب آنان به هلاکت رسیدند. در نتیجه ، زنان و کودکانشان اسیر شدند و اموالشان به دست مسلمین افتاد.
جبرئیل امین ، پیروزى على(ع) و سپاه اسلام را به پیامبر(ص) خبر دادند. آن حضرت بر منبر رفتند و پس از حمد و ثناى الهى ، مسلمانان را از فتح مسلمین باخبر نموده و فرمودند که تنها دو نفر از مسلمین به شهادت رسیده اند!
پیامبر(ص) و همه مسلمین از مدینه بیرون آمده و به استقبال على(ع) شتافتند و در یک فرسخى مدینه ، سپاه على(ع) را خوش آمد گفتند. حضرت على(ع) هنگامى که پیامبر را دیدند از مرکب پیاده شده ، پیامبر(ص) نیز از مرکب پیاده شدند و میان دو چشم (پیشانى ) على(ع) را بوسیدند. مسلمانان نیز مانند پیامبر(ص)، از على(ع) قدردانى مى کردند و کثرت غنایم جنگى و اسیران و اموال دشمن که به دست مسلمین افتاده بود را از نظر مى گذراندند.
در این حال ، جبرئیل امین نازل شد و به میمنت این پیروزى سوره عادیات به رسول اکرم (ص) وحى شد: والعادیات ضبحا، فالموریات قدحا، فالمغیرات صحبا، فاءثرن نفعا فوسطن به جمعا...
اشک شوق از چشمان پیامبر(ص) سرازیر گشت ، و در اینجا بود که آن سخن معروف را به على(ع) فرمود: اگر نمى ترسیدم که گروهى از امتم ، مطلبى را که مسیحیان درباره حضرت مسیح(ع) گفته اند، درباره تو بگویند، در حق تو سخنى مى گفتم که از هر کجا عبور کنى خاک زیر پاى تو را براى تبرک برگیرند!
منبع: عقیق
السلام عليك يا مولي الموحدين
السلام عليك يا قائد غر المحجلين