صراط: پس از هر انقلابی حساسترین مسئله، موضوع تداوم و آینده انقلاب بوده است از این منظر در گزارش حاضر تلاش میکنیم تا با توجه به اهمیت آینده انقلاب اسلامی ایران و با در نظر گرفتن فشارهای بینالمللی علیه آن با استفاده از شیوه سناریونویسی اسلامی به عنوان یکی از شیوههای آیندهپژوهی به طرح برخی از روشهای سناریونویسی اسلامی بپردازیم.
فرجالله سلحشور چهره نام آشنای عرصه هنر انقلاب اسلامی است که خدمات ارزندهاش هیچگاه فراموششدنی نیست.
سلحشور که خود متولد قزوین است، اما نه دلسوز این دیار؛ بلکه دغدغهمند تفکر ترویج و گسترش فرهنگ اسلام در مرزهای جهانی است.
به همین منظور و برای آشنایی بیشتر در این حوزه گفتوگویی ترتیب دادیم با فرجالله سلحشور نویسنده و کارگردان سینما و رسانه ملی که در ادامه میآید.
پیشینه داستاننویسی چیست و آیا در صدر اسلام داستاننویسی یا قصهگویی وجود داشت؟
در زمان گذشته در صدر اسلام یک گروه از یهودیها بودند که در اطراف مدینه داستانهایی که از تورات شنیده بودند را برای مردم نقل میکردند و بعدها به تحریک بزرگانشان داستانهای قرآن را هم سعی میکردند، تغییر دهند، به این ترتیب چیزهایی را اضافه کرده و انحرافهایی را در درونش ایجاد میکردند که به اینها قصیصین میگفتند.
آنها برای مردم در بلاد مختلف نقش بازی میکردند و با گفتن قصه برای مردم قصههایی را که خودشان آنها را هدفمندانه تغییر داده بودند، سعی در ایجاد انحراف در دین اسلام و تاریخ آن میکردند و همچنین سعی میکردند در تأیید خودشان و محکم کردن موقعیت خود این قصهها را تنظیم کرده و این قصهها را برای مردم بازگو کنند که بسیار هم تأثیر منفی در جوامع اسلامی گذاشتند.
با به وجود آمدن فیلم در دوره کنونی این کار به چه صورتی ادامه پیدا کرد؟
این کار در طول تاریخ ادامه پیدا کرد تا زمانی که فیلم اختراع شد، آنها دیدند که فیلم زبانی بسیار گویاتر از قصهگویی و داستانپردازی است، به همین دلیل از این فرصت استفاده کردند و بعد از چند سال اول اختراع فیلمسازی آنها بسیار هدفمند از این ابزار استفاده کردند و قصههای خودشان را به مردم انتقال دادند.
مبانی سناریونویسی آنها چگونه به وجود آمد؟
چون در آن تاریخ آنها تجربه کرده بودند که اگر میخواهند قصههایی را که برای مردم نقل میکنند، واقعی باشد و اگر تغییری درونش ایجاد نشود در جهت تحکیم فرهنگ و اعتقادات و تاریخ یک ملت گام برداشتهاند، به همین دلیل در ابتدا لازم بود که یک سری مبانی برای کار خود تعریف کرده و اصولی برای خودشان داشته باشند.
وقتی ما قصهای را برای مردم بازگو کنیم، یعنی آن قصه را تأیید کردهایم، به همین دلیل آنها از ابتدا سعی کردند در قصهگویی تغییر و انحراف ایجاد کنند و همچنین در فیلمسازی به قصههایی میپرداختند که در قصه آن تغییر ایجاد کرده بودند و دیگر آن اثر اصالت و سندیت را نداشته باشد و به این شکل مبانی فیلمسازی دنیا را تنظیم کردند.
مبانی سناریونویسی هالیوودی در حال حاضر چیست؟
مبانی سناریونویسی هالیوودی به پنج اصل تقسیمبندی شده است که انسانمحوری یا اومانیسم، مادیگرایی یا امپریالیسم، دروغپردازی یا خلاقیت، توهم یا درام و پرداختن به زیبایی ظاهری این پنج اصل را تشکیل میدهد.
در خصوص انسانمحوری یا اومانیسم توضیحاتی بفرمایید.
انسانمحوری یا اومانسیم یعنی اینکه خدا، ایمان و ارزشهای دینی در زندگی ما نقشی نداشته باشد و انسان محور زندگی باشد، به این معنا که انسان نظرات خودش را در مورد پدیدههایی که در داخل فیلم اتفاق میافتد، تعریف کرده و نظر خودش را به جامعه تعلیم داده و یا دیکته کند.
در موضوعاتی مانند مشکلی از اجتماع و یا خانواده که به آن میپرداختند، نظر انسان و نظر شخص مطرح بود و شخصی میآمد نظر خودش را در قالب یک داستان به جامعه بیان میکرد و این مسئله در حقیقت همان انسانمحوری یا اومانیسم بود که یک رکن از سناریونویسی موجود در دنیا است.
در خصوص مادیگرایی یا ماتریالیسم توضیحاتی بفرمایید.
رکن دوم در هالیوود ماتریالیسم یا مادیگرایی است، یعنی اثبات آنکه هستی را خدا خلق نکرده و جهان از ماده است؛ به دلیل آنکه وقتی خدامحور و خالق همه هستی باشد پرداختن به آن یعنی پرداختن به درستیها، ترویج راستیها و حقیقتها.
به این دلیل آنها که نمیخواستند راستیها و حقیقتها برای مردم گفته شود و خدا محور باشد، آنها مادیگرایی را محور فیلمهایشان قرار دادن و همچنین گرایش به ماده، دنیادوستی، نسلپرستی، پولپرستی، تجملگرایی و شهوتپرستی و همان چیزهای مادی که انسانها به خاطر آن در حال زندگی کردن هستند.
در این مبانی سینمای هالیوود، دروغگویی چه جایگاهی دارد؟
وقتی ما واقعیتی از یک داستان را بیان میکنیم، آن داستان ایجاد سازندگی میکند و اگر غربیها هم میخواستند دروغ بگویند، کسی حرف آنها را قبول نمیکرد، به همین دلیل کلمه دروغ را عوض کرده و به جای آن از کلمه خلاقیت استفاده کردند.
آنها شروع کردند افکار خودشان را در بین نویسندگان رواج دادند و به آنها گفتند که شما یک داستان بنویسید که واقعی نباشد، چون طوطیوار میشود و باید درونش تغییر و نوآوری ایجاد کنید که این مسئله همان انحراف ایجاد کردن در قصههای واقعی بود.
چهارمین رکن از مبانی فیلمنامهنویسی هالیوودی که مطرح کردید تخیلگرایی بود در این خصوص توضیح دهید.
تخیلگرایی به دو بخش تقسیم میشد، تخیل متصل به هم و تخیل منفصل از هم که غربیها نوع دوم را هدفسازی کردند؛ یعنی خیالپردازی بدون حق که اسم آن را هم درام گذاشتند با درام یک نوع جذابیتی که زائیده تخیل بود و تخیلی که به هیچ وجه نشود حقیقت را پیدا کرد، اتفاق میافتد.
نوعی از تخیل در سینما میتواند تحقق پیدا کند یعنی سناریو موضوعی را ارائه میدهد که وقتی انسان به عقلش مراجعه کند، برایش قابل درک و وقوع است.
اما گاهی برخی از این تخیلهای داستانی با هیچ منطقی قابل ارزیابی نیست و تنها برای نویسندگانش این مسئله مهم است که جذاب باشد و مخاطب را تا انتهای فیلم درگیر گرهها و پیچهایی که در فیلم پیش میآید بکند تا بیننده تا انتهای فیلم آن را ببیند.
در خصوص پرداختن به زیباییهای ظاهری در این عرصه توضیحاتی بفرمایید.
پنجمین مسئله و رکن در هالیوود قصه زیبا است، البته ما هم دنبال قصه زیبا هستیم، ولی دو نوع قصه زیبا وجود دارد و بین این دو تفاوتهای زیادی به چشم میخورد.
یک قصه زیبایی منحصر به چیزهایی است که به چشم دیده میشود و یک نوع زیبایی هم به سمت آن چیزی که میبینیم، هدایتمان میکند؛ یعنی به زیبایی باطن و زیباییهایی که باید به چشم دل دیده شود.
زیباییهای ظاهر مانند رابطه زن و مردی که انتخاب آنها به خاطر ظاهر بوده و چند وقت بعد زندگی آنها دچار تلخی میشود، ولی زیبایی باطنی زمانی اتفاق میافتد که آن زن و مرد نسبت به یکدیگر محبت داشته باشند که این زیبایی ظاهر هم حفظ میشود.
در این نوع زیبایی این محبت ظاهری همچنان محفوظ میماند و آن محبت باطنی هم وجود دارد و آن زیبایی ظاهر مکمل زیبایی باطن میشود که ما بر خلاف غربیها به زیبایی حقیقی معتقد هستیم.
زیبایی ظاهر برای ما پلی است که ما را به حقیقت زیبایی باطن میرساند، در حالی که در سینمای امروز و سینمای هالیوودی کارگردانان فقط به دنبال همان زیبایی ظاهری هستند.
فرجالله سلحشور چهره نام آشنای عرصه هنر انقلاب اسلامی است که خدمات ارزندهاش هیچگاه فراموششدنی نیست.
سلحشور که خود متولد قزوین است، اما نه دلسوز این دیار؛ بلکه دغدغهمند تفکر ترویج و گسترش فرهنگ اسلام در مرزهای جهانی است.
به همین منظور و برای آشنایی بیشتر در این حوزه گفتوگویی ترتیب دادیم با فرجالله سلحشور نویسنده و کارگردان سینما و رسانه ملی که در ادامه میآید.
پیشینه داستاننویسی چیست و آیا در صدر اسلام داستاننویسی یا قصهگویی وجود داشت؟
در زمان گذشته در صدر اسلام یک گروه از یهودیها بودند که در اطراف مدینه داستانهایی که از تورات شنیده بودند را برای مردم نقل میکردند و بعدها به تحریک بزرگانشان داستانهای قرآن را هم سعی میکردند، تغییر دهند، به این ترتیب چیزهایی را اضافه کرده و انحرافهایی را در درونش ایجاد میکردند که به اینها قصیصین میگفتند.
آنها برای مردم در بلاد مختلف نقش بازی میکردند و با گفتن قصه برای مردم قصههایی را که خودشان آنها را هدفمندانه تغییر داده بودند، سعی در ایجاد انحراف در دین اسلام و تاریخ آن میکردند و همچنین سعی میکردند در تأیید خودشان و محکم کردن موقعیت خود این قصهها را تنظیم کرده و این قصهها را برای مردم بازگو کنند که بسیار هم تأثیر منفی در جوامع اسلامی گذاشتند.
با به وجود آمدن فیلم در دوره کنونی این کار به چه صورتی ادامه پیدا کرد؟
این کار در طول تاریخ ادامه پیدا کرد تا زمانی که فیلم اختراع شد، آنها دیدند که فیلم زبانی بسیار گویاتر از قصهگویی و داستانپردازی است، به همین دلیل از این فرصت استفاده کردند و بعد از چند سال اول اختراع فیلمسازی آنها بسیار هدفمند از این ابزار استفاده کردند و قصههای خودشان را به مردم انتقال دادند.
مبانی سناریونویسی آنها چگونه به وجود آمد؟
چون در آن تاریخ آنها تجربه کرده بودند که اگر میخواهند قصههایی را که برای مردم نقل میکنند، واقعی باشد و اگر تغییری درونش ایجاد نشود در جهت تحکیم فرهنگ و اعتقادات و تاریخ یک ملت گام برداشتهاند، به همین دلیل در ابتدا لازم بود که یک سری مبانی برای کار خود تعریف کرده و اصولی برای خودشان داشته باشند.
وقتی ما قصهای را برای مردم بازگو کنیم، یعنی آن قصه را تأیید کردهایم، به همین دلیل آنها از ابتدا سعی کردند در قصهگویی تغییر و انحراف ایجاد کنند و همچنین در فیلمسازی به قصههایی میپرداختند که در قصه آن تغییر ایجاد کرده بودند و دیگر آن اثر اصالت و سندیت را نداشته باشد و به این شکل مبانی فیلمسازی دنیا را تنظیم کردند.
مبانی سناریونویسی هالیوودی در حال حاضر چیست؟
مبانی سناریونویسی هالیوودی به پنج اصل تقسیمبندی شده است که انسانمحوری یا اومانیسم، مادیگرایی یا امپریالیسم، دروغپردازی یا خلاقیت، توهم یا درام و پرداختن به زیبایی ظاهری این پنج اصل را تشکیل میدهد.
در خصوص انسانمحوری یا اومانیسم توضیحاتی بفرمایید.
انسانمحوری یا اومانسیم یعنی اینکه خدا، ایمان و ارزشهای دینی در زندگی ما نقشی نداشته باشد و انسان محور زندگی باشد، به این معنا که انسان نظرات خودش را در مورد پدیدههایی که در داخل فیلم اتفاق میافتد، تعریف کرده و نظر خودش را به جامعه تعلیم داده و یا دیکته کند.
در موضوعاتی مانند مشکلی از اجتماع و یا خانواده که به آن میپرداختند، نظر انسان و نظر شخص مطرح بود و شخصی میآمد نظر خودش را در قالب یک داستان به جامعه بیان میکرد و این مسئله در حقیقت همان انسانمحوری یا اومانیسم بود که یک رکن از سناریونویسی موجود در دنیا است.
در خصوص مادیگرایی یا ماتریالیسم توضیحاتی بفرمایید.
رکن دوم در هالیوود ماتریالیسم یا مادیگرایی است، یعنی اثبات آنکه هستی را خدا خلق نکرده و جهان از ماده است؛ به دلیل آنکه وقتی خدامحور و خالق همه هستی باشد پرداختن به آن یعنی پرداختن به درستیها، ترویج راستیها و حقیقتها.
به این دلیل آنها که نمیخواستند راستیها و حقیقتها برای مردم گفته شود و خدا محور باشد، آنها مادیگرایی را محور فیلمهایشان قرار دادن و همچنین گرایش به ماده، دنیادوستی، نسلپرستی، پولپرستی، تجملگرایی و شهوتپرستی و همان چیزهای مادی که انسانها به خاطر آن در حال زندگی کردن هستند.
در این مبانی سینمای هالیوود، دروغگویی چه جایگاهی دارد؟
وقتی ما واقعیتی از یک داستان را بیان میکنیم، آن داستان ایجاد سازندگی میکند و اگر غربیها هم میخواستند دروغ بگویند، کسی حرف آنها را قبول نمیکرد، به همین دلیل کلمه دروغ را عوض کرده و به جای آن از کلمه خلاقیت استفاده کردند.
آنها شروع کردند افکار خودشان را در بین نویسندگان رواج دادند و به آنها گفتند که شما یک داستان بنویسید که واقعی نباشد، چون طوطیوار میشود و باید درونش تغییر و نوآوری ایجاد کنید که این مسئله همان انحراف ایجاد کردن در قصههای واقعی بود.
چهارمین رکن از مبانی فیلمنامهنویسی هالیوودی که مطرح کردید تخیلگرایی بود در این خصوص توضیح دهید.
تخیلگرایی به دو بخش تقسیم میشد، تخیل متصل به هم و تخیل منفصل از هم که غربیها نوع دوم را هدفسازی کردند؛ یعنی خیالپردازی بدون حق که اسم آن را هم درام گذاشتند با درام یک نوع جذابیتی که زائیده تخیل بود و تخیلی که به هیچ وجه نشود حقیقت را پیدا کرد، اتفاق میافتد.
نوعی از تخیل در سینما میتواند تحقق پیدا کند یعنی سناریو موضوعی را ارائه میدهد که وقتی انسان به عقلش مراجعه کند، برایش قابل درک و وقوع است.
اما گاهی برخی از این تخیلهای داستانی با هیچ منطقی قابل ارزیابی نیست و تنها برای نویسندگانش این مسئله مهم است که جذاب باشد و مخاطب را تا انتهای فیلم درگیر گرهها و پیچهایی که در فیلم پیش میآید بکند تا بیننده تا انتهای فیلم آن را ببیند.
در خصوص پرداختن به زیباییهای ظاهری در این عرصه توضیحاتی بفرمایید.
پنجمین مسئله و رکن در هالیوود قصه زیبا است، البته ما هم دنبال قصه زیبا هستیم، ولی دو نوع قصه زیبا وجود دارد و بین این دو تفاوتهای زیادی به چشم میخورد.
یک قصه زیبایی منحصر به چیزهایی است که به چشم دیده میشود و یک نوع زیبایی هم به سمت آن چیزی که میبینیم، هدایتمان میکند؛ یعنی به زیبایی باطن و زیباییهایی که باید به چشم دل دیده شود.
زیباییهای ظاهر مانند رابطه زن و مردی که انتخاب آنها به خاطر ظاهر بوده و چند وقت بعد زندگی آنها دچار تلخی میشود، ولی زیبایی باطنی زمانی اتفاق میافتد که آن زن و مرد نسبت به یکدیگر محبت داشته باشند که این زیبایی ظاهر هم حفظ میشود.
در این نوع زیبایی این محبت ظاهری همچنان محفوظ میماند و آن محبت باطنی هم وجود دارد و آن زیبایی ظاهر مکمل زیبایی باطن میشود که ما بر خلاف غربیها به زیبایی حقیقی معتقد هستیم.
زیبایی ظاهر برای ما پلی است که ما را به حقیقت زیبایی باطن میرساند، در حالی که در سینمای امروز و سینمای هالیوودی کارگردانان فقط به دنبال همان زیبایی ظاهری هستند.