انتشارات صهبا در بیست و هفتمین دوره نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران با تعدادی از عناوین جدید و گذشته خود حضور دارد که شاخصترین آنها روایت سفر امام خامنهای به زیمباوه با نام «از هراره تا تهران» است.
این کتاب در 336 صفحه تدوین شده که با ارائه سبکی جدید، سعی دارد ماجرای حضور امام خامنهای در اجلاس سران عدمتعهد سال 65 در کشور زیمبابوه و اتصال این اجلاس به اجلاس سران عدمتعهد تهران از نقش ایشان در معادلات سیاسی جهان پرده بردارد. متن ذیل بخشی از کتاب است که به واکنش حاضران هنگام سخنرانی ایشان در اجلاس سران عدم تعهد میپردازد.
بخشی از این اثر به دیدار سران کشورهای مختلف با امام خامنهای میپردازد که خواندنی است و بخشی از اقتدار ایران اسلامی را نشان میدهد. متن ذیل گزیدهای از کتاب «از هراره تا تهران» است که به ملاقات رئیسجمهور موزامبیک و فیدل کاسترو با امام خامنهای میپردازد:
بعد از دو دیدار کوتاه و ساده با رؤسای جمهور اتیوپی و نیجریه، آقای خامنهای در دیدار با «سامورا ماشال» رئیسجمهور موزامبیک، بیشتر وقت میگذارند.
ماشال مرد مبارزی است که کشورش را از استعمار نجات داده. موزامبیک امروز هم به عنوان یکی از کشورهای خط مقدم مبارزه با رژیم نژادپرستِ آفریقای جنوبی، از پایگاههای مهمِ انقلابیون و گروههای ضدِ آپارتاید است. آقای خامنهای، حدود یک سال پیش از این دیدار، به آنجا رفته و سامورا ماشال را دیده بودند.
ماشال که از نطقهای آقای خامنهای در مورد جنوب آفریقا به وجد آمده بود، در دیدار هم مرتب از آن تعریف میکند. صحبتها همه بر سر آفریقای جنوبی و راههای شکست دادن رژیم آپارتاید است. در آخر دیدار، سامورا ماشال عرفهای دیپلماتیک را کنار میگذارد و میگوید: ببین برادر، اینها را که میبینی آنجا نشستند (به سالن اجلاس اشاره میکند) همهشان از آمریکا میترسند.
مترجم با تعجب ترجمه میکند.
بعد میگوید: تازه، من هم میترسم.
آقای خامنهای سریع جواب میدهند: اما ما هیچ نمیترسیم.
میگوید: بله، معلوم است که شما نمیترسید.
***
کاسترو با یونیفورم مرتب نظامی، درجهها و دکمههای طلایی به سمتِ آقای خامنهای میآید. درمقابلِ اتاق ملاقات، به همدیگر میرسند. کاسترو میخواهد دست بدهد، اما با تعجب میبیند که آقای خامنهای به جای دست راست، دست چپ را جلو آوردهاند. کاسترو با دست چپ دست میدهد و در حالیکه هنوز دست آقای خامنهای را در دست دارد، سؤال میکند: علت اینکه شما با دست چپ دست دادید چیست؟
آقای خامنهای دست راستشان را کمی بالا میآورند، به آن نگاه میکنند و میگویند: این از ضایعات انقلاب است! کاسترو که متوجه ماجرا شده، دست چپ آقای خامنهای را به نشانه محبت فشار میدهد و با افتخاری همراه با شرم میگوید: این ضایعات تاریخی و جاودانه است.
در نظر کاسترو، آقای خامنهای با همه رؤسای جمهور دیگر فرق میکند. او رنگ و بوی مردی را دارد که بدون کودتا و بدون رابطه با شوروی، آمریکا را در خاورمیانه زمین زد؛ رنگ و بوی امام را. کاسترو مبهوت امام خمینی است و این سید، با این لباس و با این ادبیات، برایش یادآور همان مرد است. چندینبار قصد کرده بود به ایران بیاید و امام را ببیند، اما شروع جنگ و حمایت شوروی از عراق، دست و پای انقلابیِ بزرگِ آمریکای لاتین را بسته است. سفر به ایران به معنی مخالفت با جهتگیریهای بلوک شرق است؛ و نماد عدم تعهد در غرب، متعهد است به این جهتگیریها!
کاسترو شخصیت مهم و مورد توجهی در این اجلاس است. چند برابر سایرِ سران محافظ دارد. هرجا وارد میشود، نظرها را جذب میکند. پُرجذبه، قوی و محبوب، وقتی در سالن اجلاس حرکت میکند، معمولاً یکی دو نفر از سران کشورها هم پشت همراهانش میدوند تا همراهش باشند. رئیسجمهوری که به جز عوامل خودش، با کسی مصاحبه نمیکند. اما در این جلسه، این کاسترو، آن کاسترو نیست. کاسترو متواضع و به معنی واقعی کلمه، مجذوب است.
با اینکه ترجمه در دو مرحله انجام میشود، اما صمیمی صحبت میکنند. مترجم کاسترو، خانمی کوبایی است با موهای قهوهای و با لباسی بسیار ساده. او از اسپانیولی به انگلیسی و برعکس ترجمه میکند و مترجم ایرانی، از فارسی به انگلیسی و برعکس. کاسترو از سخنرانی دیروز آقای خامنهای شروع میکند: «من نطق شما را کامل شنیدم، در این سخنرانی عالی، ارزشهای اخلاقیِ عالی وجود داشت. شما در مورد اخلاق جوامع صحبت کردید. و این برای من خیلی جالب و جدید بود. من باید نطق شما را یکبار دیگر با دقت مطالعه کنم و آن را داشته باشم، تا گاهی به آن رجوع کنم.»