ماجرای وحشت رضاخان از یک مرجع
زندگی سراسر انقلاب و پر از آشوب حاج آقانورالله در ماه رجب 1346 قمری پایان پذیرفت و حمایت او از محرومین و ستمدیدگان و خدمات او به مشروطه ایران و آزادی ایرانیان اگرچه به هدف بزرگ و اساسیش نائل نگردید همچنان در قلوب مردم آزاده باقیمانده است.
قبل از اینکه به قیام حاج آقا نورالله پرداخته شود نخست باید به شرح حال وی که یک انسان کامل بود پرداخته شود زیرا حاج آقا نورالله از آن انسانهائی بود که «دیوجانس» حکیم یونانی با چراغ به دنبال آنها گرد شهر میگشته که همین معنی را مولوی بلخی هم برشته نظم کشیده و چنین گفته است:
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولو و انسانم آرزوست
باید به شخصیت و سوابق ممتاز و نادر وی پیبرد، سپس به قیام او و وحشتی که رضاشاه از او داشته و در مقابل او ظاهرا ناچار سرتسلیم فرود آورده بود پیبرد.
«موریس پرنو» دانشمند و جهانگرد فرانسوی شرح ملاقات خود را در اصفهان با حاج آقا نورالله در کتاب خود به نام «زیر آسمان ایران» نوشته حاج آقا نورالله را مردی دانشمند میدانسته و از نحوه برخورد و طرز فکر یک: «روح آزاده» و «کنجکاو» در قبال عقاید و آداب مذهبی شرق وی اطلاعاتی کسب نموده و از بحثی که حاج آقا نورالله درباره مذاهب عیسوی و کلیمی و بودائی و زردشتی و فلسفه و الهیات با وی نموده در کتاب خود ذکر کرده و او را ستوده است.
دکتر محمد کتابی در یادداشتهای خطی خود درباره خانواده (تبار حاج آقا نورالله) چنین نوشته است: آنچه از خاطرات معمرین و کسانی که درک زمان شیخ محمدتقی نجفی معروف به «آقانجفی» را نمودهاند شنیده و بگفته آنها اعتقاد دارم مخصوصا که در دستگاه آنها سمت محرمیت داشته و شاید بعضی از آنها منشی حضور بودهاند برای باقی مانده در تاریخ مینویسم:
در زمان محمدشاه قاجار جد اعلای «آقانجفی» ساکن قصبه «ایوانکی» از توابع خراسان و از مردم معمولی بوده است. پسرش شیخ محمدتقی در سلک طلاب علوم دینیه درآمده به اصفهان عزیمت میکند و تدریجا به مقام اجتهاد میرسد.
مسجد و محرابی برایش تدارک میشود. از او فرزندی به نام شیخ محمدباقر بوجود میآید که او هم دنبال تصمیم و عمل پدر را گرفته تدریجا به مقام اجتهاد میرسد و در نظر مردم زمان مقام زهد و تقوای او بینهایت بوده است.
شیخ محمدباقر شش پسر داشته: شیخ محمدتقی معروف به آقا نجفی؛ شیخ محمدعلی، شیخ محمدحسین، شیخ جمالالدین، شیخ نورالله، شیخ اسمعیل. شیخ محمدتقی معروف به آقا نجفی مسند سلطنت شرعیه خود را در مسجد شاه اصفهان برقرار میسازد و طبعا امام جماعت آنجا را هم عهدهدار بوده است.
مسجد شیخ لطفالله را هم شیخ جمالالدین تصاحب میکند. مسجد نو بازار را هم شیخ محمد علی و پس از فوت او شیخ نورالله دراختیار میگیرد.
شیخ اسمعیل هم در عراق عرب اقامت میگزیند. شیخ محمدحسین هم تا حیات پدر در اصفهان و پس از آن به عراق میرود.
حاج آقا نورالله نجفی فرزند چهارم حاج شیخ محمد باقر بن شیخ محمدتقی نجفی اصفهانی، میباشد. مادرش زمزم بیگم دختر سید صدرالدین عاملی است و چون شیخ محمدتقی نجفی صاحب حاشیه و سیدصدرالدین هر دو داماد شیخ بزرگ شیخ جعفر کاشفالغطاء بودند، حاج آقا نورالله از طرف پدر و مادر به کاشفالغطاء میرسید. در آغاز عمر به تحصیل علوم و معارف اسلامی پراخت چند سال هم در اعتاب مقدسه کربلا و نجف زیست و به کسب فقه و علوم و اصول و ادب پرداخت و مجتهدی بزرگ گردید.
*آقا نجفی مردی نیک نفس و بلند همت بود
مقدمهای که بر تفسیر برادرش شیخ محمد حسین نوشته مراتب ادب او را به خوبی واضح میسازد. وی مردی نیک نفس و بلند همت، باهوش و استعداد فوقالعاده، بلند نظر، دلیر و صریح اللهجه بود. سری پرشور و طبعی ماجراجو داشت و ابدا خستگی در او پیدا نمیشد و همیشه پشت و پناه ملت و مردم ایران بود. به هیچ وجه عوامفریب و ریاکار نبود و رفاه خویش و سعادت و شادکامی همه را طالب بود، زندگی او مجلل و پیوسته لباسهای فاخر و نظیف میپوشید.
بعد از فوت برادرش آقانجفی متوفای 1332 در اصفهان «آیهْالله مطلق» نامیده میشد و خانه او ملجأ و مأوای ستمدیدگان و ارباب حوائج بود. وی یکی از احرار و فداکاران بزرگ مشروطیت ایران به حساب میآید. که سالیان دراز بدون هیچ سستی و خستگی علیه زور و استبداد مبارزه میکرد و مخصوصا در اصفهان علمدار نهضتهای مشروطهخواهان بود و سرانجام جان خود را نیز بر سرآن گذاشت ولی متأسفانه نام بزرگ او کمتر زیب تاریخ مشروطیت ایران قرار گرفته شده است.
محمدباقر الفت در خصوص ادامه حیات پرشور حاجآقا نورالله مینویسد: «باز هم چند سالی پی در پی گذشت، دوره زمامداری بختیاریها و مشروطهچیها یکایک برچیده شد و داستان پرحادثه اطلاع پهلوی آغاز گردید» و چنانچه جریانش معلوم است به تاج و تخت شاهی رسید و در همه این مدت «آیتالله اصفهانی» از بزرگان ایران شمرده میشد. در این دوره هم باز آرام نگرفت و از معارضه و مجادله با فرمانداران حوزه اصفهان دست نکشیده و گاه غالب و گاه مغلوب گردید... از میدان بدر نمیرفت چون که طبعش دلاور و جنگی و خسته نشدنی بود «براستی میتوان گفت که دلی شیر داشت.»
این وقت برای پهلوی دیگر اندگی راه بیش نمانده بود که یکباره بر مرکب آرزو قرار گیرد تا دوتن باقیمانده خطرناک و بیباک از حریفان خود را (یعنی مدرس در تهران و حاج شیخ نورالله در اصفهان) از میان برداشته آسوده بنشیند، البته اینکار به حکم قرائن و آثار موجود شدنی بود، خوشبختانه اتفاقی برخلاف انتظار پیش آمد که یکی از آن دو شاهباز شکاری به اوج فلک پرواز جست و از هدف تیرش جسته او را فارغ گذاشت تا به دیگری بپردازد.
زندگی سراسر انقلاب و پر از آشوب حاج آقانورالله در ماه رجب 1346 قمری پایان پذیرفت و حمایت او از محرومین و ستمدیدگان و خدمات او به مشروطه ایران و آزادی ایرانیان اگرچه به هدف بزرگ و اساسیش نائل نگردید همچنان در قلوب مردم آزاده باقیمانده است.
از مرحوم حاج آقا نورالله نجفی هیچ فرزندی باقی نماند و چون شخص متمول و متمکنی بود بیشتر املاک خود را برای مصارف خیرات عمومی و اسلامی و قف نمود و تولیت آن را با اکبر، اولاد ذکور شیخ محمدباقر نجفی بزرگ قرار داد. هماکنون که در سال 1346 شمسی است و چهل سال تمام از فوت آن بزرگ مرد میگذرد تولیت موقوفات وسیه او با حضرت آیهًْالله حاج شیخ مهدی نجفی سلمهالله میباشد و به نحو شایسته به امور خیریه میرسید. حاج آقا نورالله گاهی بر مقتضای حال اشعاری میسروده از آن جمله ماده تاریخ مسجد رکنالملک (میرزا سلیمان خان) است که مدت مدیدی نایبالحکومه اصفهان بود.
سر برون آورد نور و بهر تاریخش سرود از سلیمان شد بنای مسجداقصی متین
(پایان قسمت نقل شده از کتاب رجال معروف علم و ادب اصفهان نگارش دکتر محمدباقر کتابی)
ابراهیم صفائی در جزوه رهبران مشروطه شرحی نوشته به نام «بیوگرافی شیخ نورالله» اصفهانی که قسمتهائی از آن در زیر نقل میشود:
... وقتی مقصود مشروطهخواهان واقعی حاصل شد حاج شیخ نورالله آماده بود برای افتتاج مجلس به اتفاق نمایندگان انجمن به طهران برود و قرار بود با حضور روحانیان و نمایندگان مجاهدان آذربایجان و خراسان و اصفهان و گیلان جشن افتتاح مجلس در خدمت شاه برپا شود، ولی سردار اسعد از سوئی و سپهدار از سوی دیگر با همراهانشان شتابزده برای تسخیر طهران حرکت کردند. ثقهًْالاسلام تبریزی در یادداشتهای خود به این مطلب اشاره کرده و حرکت سردار اسعد و سپهدار را صریحا به تحریک انگلیسها دانسته است. 2
بهرحال حاج شیخ نورالله مدتی تماشاچی اوضاع سیاسی کشور بود، در انتخابات دوره دوم او به عنوان روحانی طراز اول به نمایندگی مجلس انتخاب شد ولی به مجلس نرفت زیرا با توافقی که بر اثر قرارداد 1907 بین روس و انگلیس در کار ایران شده بود و با قیافهای که از دولت و مجلس میدید از پیشرفت مشروطه مأیوس بود.
استقرار مشروطه دوم نه تنها حاج شیخ نورالله را مأیوس کرد بلکه مردمی که به فرمان او فداکاری کرده و در مسجدنو بازار هر شب اقتدای به وی نموده مواعظ او را اطاعت میکردند و به او «شاه نورالله» میگفتند، با استقرار مشروطه دوم و ترکتازی ایادی فاتحان طهران و تحمل تعدیات سردار اشجعها از کرده خود پشیمان بودند، عاقبت حاج شیخ نورالله عازم عتبات گردید و بیش از پنج سال در حوزه علمی نجف میزیست و به مطالعه در تاریخ و معارف اسلامی سرگرم بود.
بازگشت به ایران
جنگ جهانی اول که آغاز شد ملیون ایران نیروئی تازه گرفتند و به امید رهائی از تعدیات و مظالم دیرین روس و انگلیس افکار بسیج شد و طبعا طرفدار پیروزی آلمانها بودند زیرا گفتهاند «دشمن دشمن دوست است».
هنوز جنگ به مرزهای ایران نرسیده بود که هیجان عمومی و افکار ضدانگلیسی و ضدروسی در شهرهای بزرگ ایران پدید آمد. اصفهان هم یکی از آن مراکز بود؛ حاج شیخ نورالله بواسطه مرگ برادرش آقانجفی و بدعوت جمعی از آزادیخواهان اصفهان در اواخر سال 1332 به اصفهان بازگشت.
*آزادیخواهان اصفهان حاج آقا نورالله را پناه آزادی و کعبه آمال ملی میدانستند
تأثیر ورود شیخ نورالله در آن زمان به حدی بود که وحید دستگردی که خود از آزادیخواهان اصفهان بوده نوشته است:
«آزادیخواهان اصفهان حاج آقا نورالله را پناه آزادی و کعبه آمال ملی میدانستند و رجعت او روحی تازه در اجسام دمید و انقلابی جدید در اصفهان پدید آورد.» 4
همین که جنگ به داخل ایران کشیده شد و فعالیتهای مخالفان انگلیس و روس عملی گرد ید و در مجلس شورای ملی، در طهران و در شیراز و اصفهان، آزادیخواهان کمیتههای مختلف تشکیل دادند، به حمایت دولت اسلامی عثمانی فتوای جهاد در برابر انگلیس و روس از طرف مراجع تقلید شیعه صادر شد و هیجان افکار شدیدتر گردید. بطوریکه سرادوارد گری در دوم سپتامبر 1915 در مجلس عوام گفت:
«آلمانها میخواهند ایران را وارد جنگ نمایند» 5 همینطور هم بود افکار عمومی چنین میخواست. مستوفی قرارداد محرمانه با آلمانها بست و تصمیم به تغییر پایتخت گرفت ولی موفق نشد.
روس و انگلیس بوسیله ژرژ بوکانان سفیر انگلیس و سازانوف وزیرخارجه روسیه در 20 نوامبر 1915 (11 محرم 1334) قرارداد محرمانهای برای تقسیم ایران بعد از جنگ تنظیم کردند و منطقه بیطرف قرارداد 1907 را هم از میان برداشتند. 6
وقتی کمیته دفاع ملی در قم تشکیل شد، حاج شیخ نورالله درصدد بود که از تمام کمیتههای دفاعی میهن خواهان که در شیراز و اصفهان و نقاط دیگر جنوبی ایران بودند مرکزیتی در اصفهان بوجود بیاورد، او در 12 محرم این تلگرام را به کمیته دفاع ملی قم مخابره کرد: خدمت حضرات آقایان عظام کرام حاضرین تلگرافخانه دامت تأییداتهم سلام میرسانیم. مقاصد اسلامیه معلوم در این جا با اتحاد تمام مشغول تهیه قوه دفاعیه و جمعآوری اعانه هستیم. امری که به نظر داعیان کمال اهمیت دارد اتحاد حقیقی احزاب و احتراز از هرگونه اختلاف کلمه حتی مستبد و مشروطه است. اقدامات لازمه از آن ذواهْشریفه تقاضا مینمائیم و اخبار صحیحه طهران و اقدامات دولت و حرکات همسایگان را مترصد هستیم، مقصود اهم تعیین تکلیف و سلوک عمومی اصفهان و تمام بلاد جنوب میباشد که متحدا مشغول حفظ حوزه اسلام بوده باشیم صریحا مرقوم فرمائید. شیخ نورالله، شیخ جمالالدین، امینالتجار، اعتمادالتجار، و سایر علما و تجار و اعیان و اصناف.
شیخ نورالله جدا به اقدامات پرداخت، ابوالقاسم خان فرزند دلاور ضرغامالسلطنه و فتحعلیخان (سردار معظم) بختیاری و علیرضاخان بهادرالسلطنه و خلیل خان برادر ابوالقاسم خان با پانصد سوار مسلح بختیاری بدعوت شیخ نورالله به اصفهان آمدند. وقتی خبر حمله روسها به قم منتشر شد و بعضی از مجاهدان به سمت اصفهان حرکت کردند، حاج شیخ نورالله جمعی سوار مسلح بسرکردگی سردار گزی و شکرالله خان لنبانی برای حفاظت و استقبال آنان به کاشان فرستاد. در میان این کوچندگان شخصیتهائی چون مشارالدوله، معاضدالسلطنه، میرزا قاسمخان صوراسرافیل و میرزا سلیمان خان میکده و عزالممالک اردلان بودند، حاج شیخ نورالله هر روز عصر در عمارت تلگرافخانه حاضر میشد و به طهران مخابرات حضوری میکرد و برای آزادیخواهانی که در آنجا مجتمع بودند خطابههای مؤثر ایراد مینمود.
یکی از کارهای شیخ نورالله این بود که با جمعآوری اعانه گارد ملی ترتیب داد و علنا مردم را به همکاری با آلمان و عثمانی و مخالفت با روس و انگلیس تشویق میکرد. حتی دستور داد، مأموران انگلیسی را از تلگرافخانه هند و اروپ و سایر موسساتی که داشتند بیرون کشیدند و به جای آنان مأموران ایرانی گماشتند.
انعکاس این اخبار و ضرب و شتم مأموران روسی و انگلیسی در اصفهان فرمانفرما را که بعد از مستوفی رئیسالوزراء شده بود نگران ساخت و ضمن تلگراف به سردار اشجع حاکم اصفهان دستور داد حاج شیخ نورالله را ملاقات و تهدید کند و از عواقب تحریکات علیه روس و انگلیس برحذر نماید.
شیخ نورالله پیغام رئیسالوزراء را با بیاعتنائی تلقی کرد و چون قشون روس رو به اصفهان در حرکت بود به فرمانفرما تلگراف کرده خاطرنشان ساخت که «به وسائل مقتضی ژنرال باراتف فرمانده قوای روس را از اعزام قوا به اصفهان باز دارد والا بوخامت اوضاع خواهد افزود». در همین اوقات که خطر آمدن قوای روس در پیش بود اصفهان به سرعت مجهز میشد.
بانک شاهنشاهی اصفهان به دست مجاهدان افتاده و موجودی آن نیز صرف تجهیز افراد داوطلب شد، حتی دانشآموزان در نیروی ملی شرکت داشتند و موجی از احساسات پاک میهن خواهی و غرور ملی همهجا را فرا گرفته بود. در مساجد، در منابر، در مدارس و در تکایا، در تریبون مجامع ادبی و سیاسی مردم منکوب شدن روس و انگلیس و نجات ایران را از خدای متعال مسئلت میکردند و یکدیگر را برای شرکت در دفاع از میهن و پیکار ملی دعوت مینمودند.
در این میان تبلیغات دکتر پوزن و مسیوزایلر مأموران سیاسی آلمان نیز در تحریک افکار بیاثر نبود.
گراهام کنسول انگلیس در همین اوقات مجروح شد و یکی از سواران کنسولگری به قتل رسید، رئیس بانک استقراضی روس هدف گلوله قرار گرفت، تشنج شهر هر لحظه افزون میشد، قوای روس به اصفهان نزدیک شده بود، حاج شیخ نورالله ناچار با گروهی از صحابه از شهر خارج شد و در نزدیک شهرضا اقامت گزید در حالیکه گروهی سوار مسلح نیز همراه داشت، دیگر آزدیخواهان نیز پراکنده شدند، جمعی به کرمانشاه رفتند و جمعی به بختیاری در خانه بیبی مریم و مرتضی قلیخان و جایهای دیگر پناهنده گردیدند. عاقبت نیروی روسیه تزاری روز 14 ج1/ 1334 اصفهان را اشغال کرد در حالیکه سردار اشجع حاکم اصفهان چند روز قبل از شهر گریخته بود.
پس از اشغال اصفهان حاج شیخ نورالله از شهرضا عازم بختیاری شد و قریب یک ماه در نقاط مختلف بختیاری میزیست و سرانجام از طریق خوانسار و اراک عازم کرمانشاه گردید، عدهای سواران مسلح بختیاری او را تا نزدیک ملایر مشایعت کردند.
*شیخ نورالله سید حسن مدرس و رضا قلیخان نظامالسلطنه را مظهر وطنخواهی میدانست
حاج شیخ نورالله به سران حکومت موقتی بخصوص به شخص رضا قلیخان نظامالسلطنه و سیدحسن مدرس کمال اعتقاد را داشت و آن دو را مظهر وطنخواهی و نماینده غرور ملی میدانست بهمین مناسبت به حکومت موقتی پیوست زیرا هدف مشترک داشتند، اما ظاهرا در کار حکومتی موقتی دخالتی نداشت ولی موقعیت روحانی و شخصیت ملی او مورد احترام فوقالعاده بود. او و سیدمحمد طباطبایی سنگلجی و حاج سید نورالدین عراقی سه روحانی متنفذ بودند که برای تحقق بخشیدن به هدفهای حکومت ملی کوشش داشتند ولی او موقعیت اعیانی داشت، مخارج خود و بیش از سینفر همراهان را شخصا تکفل میکرد و به دیگران نیز کمک مینمود، در حالیکه املاک و اموالش در اصفهان بوسیله عمال روس و مأموران دولت به توقیف و تاراج رفته بود ولی این روحانی آزاده در راه هدف ملی و مبارزه با دولتهای استعماری از این مصائب باک نداشت.
شیخ نورالله پس از سقوط قصرشیرین به عتبات رفت و تا پایان جنگ در عتبات میزیست و در 1338 به اصفهان بازگشت و همچنان منزل او ملجأ عام بود. به تدریج املاک خود را تصرف کرد و به جبران خرابیهائی که دیده بود پرداخت.
در 1341 که سلطان احمدشاه قاجار از فرنگستان باز میگشت و از طریق بوشهر و شیراز به اصفهان آمد، شیخ نورالله و گروهی از علماء در جلو باغ هزار جریب (باغ مسکونی شیخ نورالله) به استقبال رفتند. شاه از اتومبیل پیاده شد، حاج آقا نورالله به شاه خوش آمد گفت، شاه لحظهای چند به منزل شیخ نورالله درآمد و وی را به طهران دعوت کرد. چند ماه بعد شیخ نورالله به عزم زیارت آستان حضرت رضا با شکوه اعیانیت عازم طهران شد. سران بختیاری در کهریزک ناهار مفصل و مجللی ترتیب دادند و به استقبال رفتند و بیش از سیهزار نفر از اهالی طهران نیز از مجتهد بزرگ اصفهان استقبال نمودند.
در شهر ری به زیارت حضرت عبدالعظیم رفت و در همانجا کالسکه سلطنتی مخصوص احمدشاه با نماینده تشریفات دربار به استقبال شیخ نورالله آمد، او به ملاقات شاه و محمدحسن میرزا ولیعهد رفت و پس از یک اقامت طولانی در 1345 به اصفهان بازگشت.
مهاجرت به قم
در سال 1346ق (1306ش) وقتی مشارالدوله حکمت استاندار اصفهان بود، اداره نظام اجباری در اصفهان تأسیس شد و صورت مشمولان سربازی آگهی گردید. انتشار این آگهی اصفهان را متشنج کرد، تعطیل عمومی شروع شد و تظاهرات برضد قانون نظام اجباری آغاز گردید و توده مردم برای چارهجوئی بخانه شیخ نورالله و ملاحسین فشارکی و سیدالعراقین و شریعتمدار روی آوردند.
شیخ نورالله که شخصا اجرای قانون نظام اجباری را با آن صورت که بود صلاح نمیدانست و مقاومت در برابر دولت را هم مصلحت نمیدید پس از رایزنی با سایر روحانیون مردم را به آرامش دعوت کرد و قول داد که برای انجام خواستههای مردم و مذاکره با دولت به قم مهاجرت نماید و تا مقاصد منظور انجام نشود در مهاجرت باقی بماند. مشارالدوله حکمت با ملایمت و حسن نیت جلو اغتشاش را گرفت ولی نتوانست مانع از مهاجرت آقایان بشود.
با این ترتیب مردم به تعطیل عمومی خاتمه دادند، شیخ نورالله آقا کمالالدین نجفی (شریعتمدار) و فشارکی و سیدالعراقین و بیش از یکصد نفر روحانی و طلبه و گروهی از مردم در میان مشایعت شکوهمند مردم به قم مهاجرت نمودند.
شیخ نورالله از قم دعوتنامهای برای تمام مجتهدان و روحانیان ایران فرستاد و همه را به قم دعوت کرد تا متحدا در پیشرفت هدفی که بعقیده او وظیفه شرعی و به نفع عامه مردم بود اقدام کنند.
بعضی از روحانیون از شهرهای مختلف این دعوت را پذیرفتند و به گروه روحانیان مهاجرت در قم پیوستند (آبان 1306). در چند شهر از جمله شیراز و مشهد تعطیل عمومی شد و تلگرافهائی از طرف روحانیان و مردم به دولت مخابره گردید و خواستههای هیئت علمیه قم را تأیید کردند، مخصوصا در شیراز تظاهرات به رهبری آقا سیدنورالدین مجتهد دامنهدار بود، بر تعداد جمعیت نیز هر روز افزودهتر میشد و شیخ نورالله در مسجد پشت صحن نماز میگزارد و پس از نماز بر منبر میرفت و در اطراف مقاصد خودشان با منطق شرعی و در نهایت فصاحت و بیپروایی با بیانی تند و انتقادی سخن میراند.
تلگرافهائی از طرف شیخ نورالله به مجلس و رئیسالوزراء مخابره شد مفادا به اینکه «تعلیم اجباری بهتر از نظام اجباری است و نظام داوطلب باید برقرار شود.» 7
مدتها تبادل تلگراف و نامه بین دربار و رئیس مجلس و رئیس دولت با هیئت علمیه قم ادامه داشت و واسطههائی در رفت و آمد بودند تا آنکه شریعتمدار به شهر ری آمد، رئیسالوزراء از او دیدن کرد بعد خدمت شاه شرفیاب شد و در اثر این ملاقات، رئیس الوزراء (مخبرالسلطنه) و وزیر دربار (تیمورتارش) باتفاق امام جمعه و ظهیراللاسلام به امر شاه عازم قم شدند و با شیخ نورالله و هیئت علمیه ملاقات و مذاکرات مفصل کردند و عاقبت توافق شد و دولت این مواد را پذیرفت:
1. تجدیدنظر در قانون نظام اجباری؛ 2. انتخابات پنج نفر از علماء در مجلس؛ 3. تعیین ناظر شرعیات در کلیه ولایات؛ 4. جلوگیری از منهیات؛ 5. اجرای مواد مربوط به محاضر شرع.
این پیشنهادها را رئیس دولت به طهران آورد و به عرض شاه رسانید و موافقت شد و از طرف علماء تلگراف سپاسگزاری به شاه مخابره گردید. دستخط تلگرافی نیز در دلجوئی آقایان به تاریخ سیام آذر 1306 صادر شد و قرار بر این بود که از طرف دولت لایحه مقتضی در زمینه اصلاحات مورد نظر هیئت علمیه تهیه و به مجلس تقدیم شود.
شیخ نورالله و سایر اعضای هیئت علمیه مراجعت از قم را موکول به تصویب قانونی مواد و پیشنهاد خودشان نمودند.
این لایجه از طرف دولت تهیه و به مجلس تقدیم شد اما قبل از آنکه در مجلس طرح شود در شب چهارم دی ماه 1306 حال شیخ نورالله منقلب شده درگذشت، مرگ او را جمعی معلول عوارض کسالت دیرین میدانستند ولی شهرت بیشتر این بود که پلیس قم او را به وسیله آشپز مخصوصش مسموم کرده است. مرگ این عالم روحانی و آزادیخواه مبارز در تمام ایران با اندوه فراوان و عزاداری و تعطیل عمومی روبرو شد. در اصفهان یکهفته مدارس و بازار و دکان تعطیل بود و دستههای سینهزن در خیابانها حرکت میکردند، جنازه مرحوم شیخ نورالله نجفی روی دوش روحانیون و انبوه مشایعان از قم به نجف حمل شد و در آنجا مدفون گردید و هیئت علمیه که گرد وی مجتمع بودند پراکنده شدند....
شیخ نورالله، از اموال خود مستحقان را نصیب میداد و به شیوه اعیانیت زندگی میکرد، همیشه جمعی حواشی و مهمان ناخوانده در خانه او بودند، تا جائی که ثقهْالشریعه پیشکار او و بنانالشریعه منشی از نیز در منزل وی جداگانه سفرههای رنگین میانداختند.
شیخ نورالله قسمت عمده اموال خود را وقف امور خیریه کرد، پرجلالترین مجلس روضهخوانی اصفهان در منزل او تشکیل میشد و در این مجلس همهگونه به مردم انفاق میکرد.
دکتر ملکزاده در کتاب «انقلاب مشروطیت ایران» نوشته است: «یکی از عواملی که موجب تمایل ایل بختیاری به مشروطیت شد نفوذ حاج آقا نورالله قائد مشروطهخواهان اصفهان بود. این روحانی آزادمنش بواسطه صفات حسنه و مقام علمی و ثروت بسیار و بیطمعی و احترام زیادی که در میان مردم پیدا کرده بود خوانین بختیاری به او احترام میگذرادند و با او رابطه آمد و شد بسیار داشتند و همین رابطه و آمد و شدها سبب شد که حاجی آقا نورالله جمعی از آنها را به طرفداری مشروطه متمایل نماید.»
کسروی به نقل از از روزنامه بلدیه طهران از مسافرت حاج شیخ به «سده» و دعوت مردم به یاری مشروطه و استخدام جوانان داوطلب برای گارد ملی در موقع بمباران مجلس سخن رانده است. 8
مرحوم سیدحسن مدرس که در آغاز مشروطه در انجمن ولایتی اصفهان از همگامان و پیروان سیاسی حاج شیخ نورالله بود همیشه از او به نام مجاهد بزرگ و یک روحانی مصلح و با تقوی یاد میکرد و مبارزات سیاسی او را میستود.
عزالممالک اردلان در یادداشتهای خود موسوم به «قیام مقدس» نیز از مجاهدات ملی شیخ نورالله در هنگام جنگ بینالمللی اول با تقدیر و تقدیس یاد کرده است.
بیشک او یکی از رهبران واقعی مشروطه است که فقط روی احساسات ملی مبارزه کرد و از بذل جان و مال دریغ نداشت و مثل بعضی از مدعیان رهبری نه با سفارتخانهها سروکار داشت نه دنبال جاه و پول و مقام بود، با شرافت و تقوی زیست و در حفظ حقوق مردم و حدود احکام الهی و عدالت اجتماعی تا آنجا که میتوانست جهاد کرد. 9
انتهای پیام/
1. ایوان کی از توابع خراسان نیست بلکه در فاصله هشتاد نود کیلومتری تهران در راه تهران شاهرود قرار دارد راه سابق تهران و مشهد.
2 . متن نامه ثقهْالاسلام صفحه 418 تا 430 اسناد سیاسی دوران قاجاریه ـ ص 121 چاپ اول انقلاب ایران، ص 186 سال 32 مجله ارمغان، ص 590 ج 2 تاریخ ایران ص 2260 روابط سیاسی ص 216 ج 3 حیات یحیی.
3 . حاج سیدابوالحسن اصفهانی و مدرس و حاج شیخ باقر همدانی و امام جمعه خوئی نیز از مجتهدانی بودند که در دوره دوم مجلس به نمایندگی جامعه روحانیت انتخاب گردیدند.
4 . ص 18 رهآورد وحید.
5 . دیلی میل، شماره سوم، سپتامبر 1925
6 . صفحه 68 یادداشتهای سر ژرژ بوکانان، ترجمه فهیمی.
7 . «نظام وظیفه» در آغاز «نظام اجباری» نامیده میشد.
8 . ص 266 تاریخ مشروطه.
9 . پایان قسمتهایی از جزوه «رهبران مشروطه» صفائی نقل شده است.
منبع: فارس