صراط: مدتی پیش، از دختر نوجوان 12 – 13 سالهای که دارای خانوادهای مذهبی است، سؤال کردم برای تابستان چه برنامه ای دارد؟ پاسخ داد؛ یکی از برنامه هایش برای تابستان و پس از آن، رفتن به کلاس زبان کرهای است. تعجب کردم! توضیح داد؛ با دیدن سریال های کرهای به فرهنگ این کشور علاقه مند شده است. اصلا تصور نمیکردم زبان کرهای آن قدر طرفدار داشته باشد که برایش نه در مناطق مرکزی شهر که عموما محل تردد دانشجویان است و این قبیل کلاس ها برگزار می شود بلکه جایی در شمال غرب طهران کلاس بگذارند آن هم مخصوص نوجوانها. از بچههای کلاسشان سؤال کردم. گفت حدود 20 نفر که وقتی با آن ها آشنا شده فهمیده است اغلبشان به واسطه همین یانگوم و دونگی و سوسانو مشتاق زبان و فرهنگ کرهای شدهاند. حالا بزرگ ترین آرزوی آینده سازان کشورمان این شده است که زبان کرهای بدانند و با فرهنگ آن ها آشنا شوند و حتی به این کشور سفر کنند. همه اینها هم به لطف بازاریابی فرهنگی قدرتمند تلویزیون ملی است.
مدتی است رسانه ملی دچار آفت عجیبی شده است. اپیدمی چشم بادامیها که خیال دست اندرکاران تلویزیون را از بابت تأمین برنامه راحت کرده اند و مثل قارچ از شبکههای مختلف سر در میآورند و پایشان را میگذارند وسط سفره فرهنگی خانواده ایرانی. فرهنگ کشوری که پیوندهای تاریخی و اعتقادی با مردم ما ندارد. این سریالها با قصههای تو در توی کش دار با لعاب رمانتیک و فضا سازی فانتزی و خوش آب و رنگ به خورد مردمی داده میشود که کانالهای تلویزیون را به امید ساعتی تفریح سالم در دانشگاه ملی، همراه با خانواده بالا و پایین میکنند. این مردم اتفاقا آنهایی هستند که هنوز ابوالهول ماهواره پشت بام خانه شان ننشسته است و به پاکی خوراکی که از دست رسانه ملی میگیرند اعتماد دارند.
سطحی گرایی و عوام زدگی سریالهای کرهای، سطح سلیقه مخاطب را به شدت کاهش میدهد و باعث تغییر ذائقه او میشود. این سریالهای عامه پسند با تحریک احساسات مخاطب، وی را مشتاق پیگیری آن میکنند و با ارائه چند پیام و مفهوم دم دستی میخواهند خودشان را صاحب محتوایی ارزشمند و قابل توجه معرفی کنند. در عین حال در سطح فنی فیلم هم با بهره بردن از نماهای بی شمار کلوز آپ از چهره بازیگران، مخاطب را در آب و رنگ صورتکها محدود می کنند. چیدمان تصاویر تابلو گونه ای از طبیعت و چهره بازیگران منجر به فضا سازی فانتزی و بالطبع ایجاد جذابیت های ماکتگونه میشود که به تنزل سطح سلیقهی تماشاگر تلویزیون خواهد انجامید.
به دست آوردن آمار و اطلاعاتی برای سطح تأثیرگذاری سریال های کرهای بر فکر و فرهنگ خانوادههای ایرانی کار دشواری نیست که از عهده رسانه ملی یا هر نهاد ذی ربط دیگری بر نیاید. شاید هم نظرسنجی های رسمی و غیر رسمیشان را انجام دادهاند و پاسخشان را دریافتهاند، اما خب حالا دیگر قریب 25 کانال تلویزیونی شبانه روز برنامه دارند و چارهای جز پر کردن این ساعتها نیست.آشنایی با فرهنگ سایر کشورها از طریق همین فیلم ها و سریال ها و برنامهها امری پسندیده است. اما وقتی چند شبکه تلویزیونی مرتب و پیاپی فرهنگ کادو پیچ شده بیگانهای را پیش روی مردم قرار می دهند، کار از آشنایی خواهد گذشت و در این وانفسای کم کاری در الگوسازیهای وطنی، بعید نیست اگر شاهد باشیم که کسانی به جد و حتی در تریبون های رسمی و عمومی الگوی خود را اوشین و یانگوم و دونگی و سوسانو اعلام کنند. افراط در نمایش فرهنگهای بیگانه رنجوری فرهنگ خودی را به دنبال خواهد داشت و رسانه ملی به عنوان شاخص ترین نهاد فرهنگ ساز که با توده مردم در ارتباط است متهم ردیف اول این جنایت خواهد بود.
مدتی است رسانه ملی دچار آفت عجیبی شده است. اپیدمی چشم بادامیها که خیال دست اندرکاران تلویزیون را از بابت تأمین برنامه راحت کرده اند و مثل قارچ از شبکههای مختلف سر در میآورند و پایشان را میگذارند وسط سفره فرهنگی خانواده ایرانی. فرهنگ کشوری که پیوندهای تاریخی و اعتقادی با مردم ما ندارد. این سریالها با قصههای تو در توی کش دار با لعاب رمانتیک و فضا سازی فانتزی و خوش آب و رنگ به خورد مردمی داده میشود که کانالهای تلویزیون را به امید ساعتی تفریح سالم در دانشگاه ملی، همراه با خانواده بالا و پایین میکنند. این مردم اتفاقا آنهایی هستند که هنوز ابوالهول ماهواره پشت بام خانه شان ننشسته است و به پاکی خوراکی که از دست رسانه ملی میگیرند اعتماد دارند.
سطحی گرایی و عوام زدگی سریالهای کرهای، سطح سلیقه مخاطب را به شدت کاهش میدهد و باعث تغییر ذائقه او میشود. این سریالهای عامه پسند با تحریک احساسات مخاطب، وی را مشتاق پیگیری آن میکنند و با ارائه چند پیام و مفهوم دم دستی میخواهند خودشان را صاحب محتوایی ارزشمند و قابل توجه معرفی کنند. در عین حال در سطح فنی فیلم هم با بهره بردن از نماهای بی شمار کلوز آپ از چهره بازیگران، مخاطب را در آب و رنگ صورتکها محدود می کنند. چیدمان تصاویر تابلو گونه ای از طبیعت و چهره بازیگران منجر به فضا سازی فانتزی و بالطبع ایجاد جذابیت های ماکتگونه میشود که به تنزل سطح سلیقهی تماشاگر تلویزیون خواهد انجامید.
به دست آوردن آمار و اطلاعاتی برای سطح تأثیرگذاری سریال های کرهای بر فکر و فرهنگ خانوادههای ایرانی کار دشواری نیست که از عهده رسانه ملی یا هر نهاد ذی ربط دیگری بر نیاید. شاید هم نظرسنجی های رسمی و غیر رسمیشان را انجام دادهاند و پاسخشان را دریافتهاند، اما خب حالا دیگر قریب 25 کانال تلویزیونی شبانه روز برنامه دارند و چارهای جز پر کردن این ساعتها نیست.آشنایی با فرهنگ سایر کشورها از طریق همین فیلم ها و سریال ها و برنامهها امری پسندیده است. اما وقتی چند شبکه تلویزیونی مرتب و پیاپی فرهنگ کادو پیچ شده بیگانهای را پیش روی مردم قرار می دهند، کار از آشنایی خواهد گذشت و در این وانفسای کم کاری در الگوسازیهای وطنی، بعید نیست اگر شاهد باشیم که کسانی به جد و حتی در تریبون های رسمی و عمومی الگوی خود را اوشین و یانگوم و دونگی و سوسانو اعلام کنند. افراط در نمایش فرهنگهای بیگانه رنجوری فرهنگ خودی را به دنبال خواهد داشت و رسانه ملی به عنوان شاخص ترین نهاد فرهنگ ساز که با توده مردم در ارتباط است متهم ردیف اول این جنایت خواهد بود.