صراط: رویش، شرط بقاء و دوام یک ساختار اجتماعی و بخصوص یک نظام متکی به مردم است. اتکا به نسل جوان و آیندهساز کشور، همان چیزی است که از نخستین روزهای شکلگیری انقلاب اسلامی در قول و فعل امام راحل عظیمالشأن شاهد آن بودیم. رویهای که پس از انقلاب هم استمرار یافت و برکات عظیم و غیرقابل توصیفی همچون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهادسازندگی، کمیتههای انقلاب و دهها نهاد و تأسیس انقلابی دیگر از آن پدید آمد. در همه آن دوران و بخصوص در دوران دفاعمقدس، امام راحل به تکیه و اعتماد بر نیروی جوان و سپردن امور به آنان تأکید داشتند، بار اصلی جنگ هم به دوش بسیجیان و فرماندهان جوان آن بود.
امام حاضر هم در کلامی دلنشین این خصلت امام راحل را اینگونه توصیف کردهاند که: «فتحالفتوح امام راحل پرورش جوانان خداجوی بسیجی بود» طبیعی است که استمرار این روند و امتداد آن در طول نسلهای آتی، ضامن بقاء یک نظام و رشد و بالندگی یک ساختار تمدنساز است نسل گذشته تجربیاتش را برای آبادانی کشور، در اختیار نسل بعدی میگذارد، نسل جدید، پرنشاط و پرانرژی با بهرهگیری از علم روز و نیروی جوانی و با به کار بستن تجربیات گذشته، گامی دیگر به سوی تعالی و صلاح کشور برمیدارد و این روند پربرکت، افزون بر تداوم پویایی در کشور به ایجاد حس ارزشمندی در بین مردم نیز منجر میشود، احساس اینکه کشور و نظام به خودمان تعلق دارد و قرار است ما و فرزندانمان هم در رشد و تعالی آن نقشی داشته باشیم، به یقین این روند مبارک، ضامن بقاء کشور است.
اما اگر کسی یا کسانی سعی در توقف این حرکت و ایجاد وقفه و سکون در جریان آن بنمایند چه باید کرد و چه ثمری دارد؟ اگر نسل جوان کشور، احساس کند که جایگاهی در مدیریت آینده کشورش ندارد و مدیریت در حلقه بستهای متمرکز و متوقف شده و بین آنها دست به دست میشود، حاصلی جز یأس و سرخوردگی در پی خواهد داشت؟ باید گفت از برکات مهم جمهوری اسلامی و آثار ارزشمند آن، یکی هم شکستن حلقه مدیریتی و عدم امکان تسلط دائمی فرد یا گروهی در مناصب قانونی است. اما این بدان معنا نیست که افرادی با هر ترفند و روشی سعی در حضور دائمی در قدرت نداشته و برای دستیابی به آن تلاش نکنند و رویا و سودایش در سر نپرورانند. این امر هم راهها و شگردهای گوناگونی دارد که یکی از آنها، تحقیر نسل جدید در مقابل نسل گذشته است. امری که با روش و منش اسلامی منافات جدی دارد.
اخیرا پایگاه رسمی اطلاعرسانی حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی مطالبی را به نقل از ایشان در دیدار با تعدادی از دانشجویان منتشر نموده که در صورت صحت انتساب آن سخنان به ایشان، آن هم در حضور جمعی دانشجو و نسل نو، جای تعجب و تأمل جدی دارد. از ایشان نقل شده که گفته: «جدیدالاسلامها به جان انقلاب و مردم افتادهاند... این گروه فرصتطلب که در مبارزه حضور نداشتند، امروز قدرت را برای خودشان ابدی و مادرزادی و ارث حساب میکنند... کسانی که حسرت قدرت دارند، کسانی که دل از قدرت نمیکنند... اینها تصورات دیگری هم میتوانند بکنند. ...فرصتطلبها و آنهایی که جدیدالاسلام هستند، زیادهخواهی میکنند و آن انقلابیون اصلی را... اکثرا از میدان بیرون کردهاند.»
اینکه منظور از «جدیدالاسلام» کیست را باید از گوینده پرسید اما در اینباره اشاره به نکاتی، ضروری به نظر میرسد:
۱- جدیدالاسلام در لغت به کسی گفته میشود که به تازگی اسلام آورده باشد و تا قبل از آن کافر به آئین اسلام بوده باشد. در اصطلاح هم ممکن است به کنایه و نیش به کسی گفته شود که تا دیروز به رغم مسلمانی، تقید و پایبندی عملی به اسلام نداشته و امروز از مسلمانان پایبند قدیم، پایبندتر شده باشد.
۲- اگر کسی به اسلام و به انقلاب معتقد شود و به قول شما جدیدالاسلام باشد، بارها بهتر از آن است که یک مسلمان و یک انقلابی، از گذشته خود پشیمان شود و روی به نفاق بیاورد، حرفی را بزند که دل دشمنان یک ملت را شاد کند و پای در راهی بگذارد که خلاف آرمانهای امام و شهدای انقلاب باشد. اینکه نظام و انقلاب بتواند با قدرت اقناعی خود، هر روز عده جدیدی را به صف حامیان و معتقدین به خودش بیفزاید، نهتنها مستحق نیش و کنایه نیست بلکه سزاوار شکرگزاری و سپاس از خداوند است.
۳-تاریخ گواهی میدهد که در بین یاران و فدائیان حضرت سیدالشهدا(ع)، عدهای جدیدالاسلام هم حضور داشتند، درست در همان زمانی که عدهای از سابقون و قدیمالاسلامها، در صف مخالفان فرزند پیامبر شمشیر آخته و به قتال با حضرت برخاسته بودند! پس اگر تقوا و پایمردی در راه دین خدا نباشد، قدمت در اسلام تاثیری ندارد، همانگونه که به حال آنان نداشت.
۴- در سال ۸۸، عدهای پس از ماهها آتشافروزی و هرجومرج، کار را از حد گذراندند و در روز عاشورا، به ساحت مقدس حضرت سیدالشهدا(ع) جسارت کردند و حرمت عزای او را شکستند، هلهله و پایکوبی کردند و رقصیدند! مردم و جوانان عاشق حضرت، یعنی جدیدالاسلامها بر دهان منافقین کوبیدند و آنها را بر سر جای خود نشاندند. در مقابل عدهای دیگر، آن اراذل و اوباش و توهینکنندگان به حضرت سیدالشهداء(ع) را «مردم خداجو» نامیدند و از اعمال ننگین آنها دفاع کردند. عده دیگری هم با اعمال و رفتارشان، تمامقد پای آنها ایستادند و از رفتار شرمآور و شوم آنها حمایت کردند و تا همین امروز هم حتی برای یک بار آن رفتار پلید را محکوم نکردهاند! و البته عده بیشتری از این قدیمالاسلامها سکوت کردند و در مقابل توهین به قبله عشق مردم، صدایشان در نیامد! آنها اغلب قدیمالاسلام بودند و اکنون باید پرسید، این قدمت در اسلام و مبارزه اگر به درد دفاع از سیدالشهدا(ع) نخورد، به چه دردی میخورد و چه ارزشی دارد؟! اگر در روز حادثه و روزی که اصل نظام مورد تهدید و خطر است قدمت در مبارزه به کار نیاید، این سابقه چه کارایی دارد؟ اینجاست که مانند دهها و صدها نمونه تاریخی دیگر به این نتیجه میرسیم که قدمت در اسلام فینفسه ارزش نیست مگر آنکه به گوهر دیگری آراسته باشد.
۵- برخلاف این سخنان و مطالبی از این دست که بیشتر از آن بوی قبیلهگرایی به مشام میرسد تا انگیزهای دیگر، اسلام ملاک را نه «قدمت» که «تقوا» عنوان کرده است و هم از این رو بود که پیامبر(ص) در بستر احتضار، فرماندهی سپاه مسلمین را به جوان ۱۹ سالهای سپردند و همه متقدمین را به فرمانبری از این جوان جدیدالاسلام امر کردند و تخلفکنندگان از آن را مورد لعن قرار دادند. امام راحل نیز درباره معیار و ملاک گزینش و انتخاب پس از تجلیل از نقش رزمندگان در جبههها و ملت شهیدپرور به زیبایی فرمودند: «ملاک ارزش و برتری در نزد آنان (ملت ایران) تقوا و بیعت در جهاد گردیده است و از تفرعنها و خودنماییهای جاهلیت قدیم و جدید متنفرند... به همه مسئولان کشور تذکر میدهم که در تقدم ملاکها، هیچ ارزش و ملاکی مهمتر از تقوا و جهاد در راه خدا نیست و همین تقدم ارزشی و الهی باید... جایگزین همه سنتها و امتیازات غلط مادی و نفسانی بشود.»
۶- اما افزون بر موارد فوق، نکته ارزشمندی هم در سخنان جناب هاشمی دیده میشود که نباید آن را ندیده گرفت. مذموم بودن اینکه عدهای قدرت را برای خودشان ابدی و مادرزادی و ارث تلقی کنند، نکتهای است که در سخنان ایشان به درستی به آن اشاره شده است. اما خوب بود به سیره عملی پیامبر اسلام(ص) هم توجه میشد، آنجا که حضرت از دادن یک تذکر ساده به کودکی مبنی بر نخوردن خرما، بدلیل آنکه خودشان خرما خورده بودند، پرهیز کردند. به هر حال مردم وقتی این سخنان را از کسی میشنوند که ۸سال رئیس مجلس بوده، ۸سال رئیسجمهور، بار دیگر کاندیدای ریاست جمهوری شده و نتوانسته اعتماد مردم را جلب کند، بار دیگر کاندیدای ریاست جمهوری شده ولی صلاحیتهای نخستین را احراز نکرده و... به طور طبیعی چه فکری میکنند؟! شاید به غلط این شائبه در برخی اذهان نقش ببندد که اگر قدرت و مسئولیت، به اندازه طول عمر یک انقلاب در اختیار برخی باشد، نه جنبه موروثی پیدا میکند، نه ابدی است و نه مادرزادی! اما اگر همان قدرت و مسئولیت در اختیار دیگری قرار بگیرد...!
۷- و نکته آخر اینکه اگر کسی به هر دلیلی در افکار و اندیشههایش تحولی حاصل شده و از گذشته خود عدول کرده باشد، چرا باید انتظار داشته باشد که ملت هم در این پشیمانی مشارکت و متابعت نماید!؟ سالها قبل در خطبههای نمازجمعه ایشان، شاهد تندترین موضعگیریها درباره بدحجابی و برخی موضوعات دیگر بودیم و الفاظ به کار رفته درباره این افراد در نوع خود بینظیر بود. اینکه آن نگاه انقلابی چگونه به رویکردهای کنونی بدل شده، در اینجا مهم نیست. اما اینکه این انتظار وجود داشته باشد که مردم و نظام هم با این پشیمانیها همراهی کنند، جای تعجب است.
امام حاضر هم در کلامی دلنشین این خصلت امام راحل را اینگونه توصیف کردهاند که: «فتحالفتوح امام راحل پرورش جوانان خداجوی بسیجی بود» طبیعی است که استمرار این روند و امتداد آن در طول نسلهای آتی، ضامن بقاء یک نظام و رشد و بالندگی یک ساختار تمدنساز است نسل گذشته تجربیاتش را برای آبادانی کشور، در اختیار نسل بعدی میگذارد، نسل جدید، پرنشاط و پرانرژی با بهرهگیری از علم روز و نیروی جوانی و با به کار بستن تجربیات گذشته، گامی دیگر به سوی تعالی و صلاح کشور برمیدارد و این روند پربرکت، افزون بر تداوم پویایی در کشور به ایجاد حس ارزشمندی در بین مردم نیز منجر میشود، احساس اینکه کشور و نظام به خودمان تعلق دارد و قرار است ما و فرزندانمان هم در رشد و تعالی آن نقشی داشته باشیم، به یقین این روند مبارک، ضامن بقاء کشور است.
اما اگر کسی یا کسانی سعی در توقف این حرکت و ایجاد وقفه و سکون در جریان آن بنمایند چه باید کرد و چه ثمری دارد؟ اگر نسل جوان کشور، احساس کند که جایگاهی در مدیریت آینده کشورش ندارد و مدیریت در حلقه بستهای متمرکز و متوقف شده و بین آنها دست به دست میشود، حاصلی جز یأس و سرخوردگی در پی خواهد داشت؟ باید گفت از برکات مهم جمهوری اسلامی و آثار ارزشمند آن، یکی هم شکستن حلقه مدیریتی و عدم امکان تسلط دائمی فرد یا گروهی در مناصب قانونی است. اما این بدان معنا نیست که افرادی با هر ترفند و روشی سعی در حضور دائمی در قدرت نداشته و برای دستیابی به آن تلاش نکنند و رویا و سودایش در سر نپرورانند. این امر هم راهها و شگردهای گوناگونی دارد که یکی از آنها، تحقیر نسل جدید در مقابل نسل گذشته است. امری که با روش و منش اسلامی منافات جدی دارد.
اخیرا پایگاه رسمی اطلاعرسانی حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی مطالبی را به نقل از ایشان در دیدار با تعدادی از دانشجویان منتشر نموده که در صورت صحت انتساب آن سخنان به ایشان، آن هم در حضور جمعی دانشجو و نسل نو، جای تعجب و تأمل جدی دارد. از ایشان نقل شده که گفته: «جدیدالاسلامها به جان انقلاب و مردم افتادهاند... این گروه فرصتطلب که در مبارزه حضور نداشتند، امروز قدرت را برای خودشان ابدی و مادرزادی و ارث حساب میکنند... کسانی که حسرت قدرت دارند، کسانی که دل از قدرت نمیکنند... اینها تصورات دیگری هم میتوانند بکنند. ...فرصتطلبها و آنهایی که جدیدالاسلام هستند، زیادهخواهی میکنند و آن انقلابیون اصلی را... اکثرا از میدان بیرون کردهاند.»
اینکه منظور از «جدیدالاسلام» کیست را باید از گوینده پرسید اما در اینباره اشاره به نکاتی، ضروری به نظر میرسد:
۱- جدیدالاسلام در لغت به کسی گفته میشود که به تازگی اسلام آورده باشد و تا قبل از آن کافر به آئین اسلام بوده باشد. در اصطلاح هم ممکن است به کنایه و نیش به کسی گفته شود که تا دیروز به رغم مسلمانی، تقید و پایبندی عملی به اسلام نداشته و امروز از مسلمانان پایبند قدیم، پایبندتر شده باشد.
۲- اگر کسی به اسلام و به انقلاب معتقد شود و به قول شما جدیدالاسلام باشد، بارها بهتر از آن است که یک مسلمان و یک انقلابی، از گذشته خود پشیمان شود و روی به نفاق بیاورد، حرفی را بزند که دل دشمنان یک ملت را شاد کند و پای در راهی بگذارد که خلاف آرمانهای امام و شهدای انقلاب باشد. اینکه نظام و انقلاب بتواند با قدرت اقناعی خود، هر روز عده جدیدی را به صف حامیان و معتقدین به خودش بیفزاید، نهتنها مستحق نیش و کنایه نیست بلکه سزاوار شکرگزاری و سپاس از خداوند است.
۳-تاریخ گواهی میدهد که در بین یاران و فدائیان حضرت سیدالشهدا(ع)، عدهای جدیدالاسلام هم حضور داشتند، درست در همان زمانی که عدهای از سابقون و قدیمالاسلامها، در صف مخالفان فرزند پیامبر شمشیر آخته و به قتال با حضرت برخاسته بودند! پس اگر تقوا و پایمردی در راه دین خدا نباشد، قدمت در اسلام تاثیری ندارد، همانگونه که به حال آنان نداشت.
۴- در سال ۸۸، عدهای پس از ماهها آتشافروزی و هرجومرج، کار را از حد گذراندند و در روز عاشورا، به ساحت مقدس حضرت سیدالشهدا(ع) جسارت کردند و حرمت عزای او را شکستند، هلهله و پایکوبی کردند و رقصیدند! مردم و جوانان عاشق حضرت، یعنی جدیدالاسلامها بر دهان منافقین کوبیدند و آنها را بر سر جای خود نشاندند. در مقابل عدهای دیگر، آن اراذل و اوباش و توهینکنندگان به حضرت سیدالشهداء(ع) را «مردم خداجو» نامیدند و از اعمال ننگین آنها دفاع کردند. عده دیگری هم با اعمال و رفتارشان، تمامقد پای آنها ایستادند و از رفتار شرمآور و شوم آنها حمایت کردند و تا همین امروز هم حتی برای یک بار آن رفتار پلید را محکوم نکردهاند! و البته عده بیشتری از این قدیمالاسلامها سکوت کردند و در مقابل توهین به قبله عشق مردم، صدایشان در نیامد! آنها اغلب قدیمالاسلام بودند و اکنون باید پرسید، این قدمت در اسلام و مبارزه اگر به درد دفاع از سیدالشهدا(ع) نخورد، به چه دردی میخورد و چه ارزشی دارد؟! اگر در روز حادثه و روزی که اصل نظام مورد تهدید و خطر است قدمت در مبارزه به کار نیاید، این سابقه چه کارایی دارد؟ اینجاست که مانند دهها و صدها نمونه تاریخی دیگر به این نتیجه میرسیم که قدمت در اسلام فینفسه ارزش نیست مگر آنکه به گوهر دیگری آراسته باشد.
۵- برخلاف این سخنان و مطالبی از این دست که بیشتر از آن بوی قبیلهگرایی به مشام میرسد تا انگیزهای دیگر، اسلام ملاک را نه «قدمت» که «تقوا» عنوان کرده است و هم از این رو بود که پیامبر(ص) در بستر احتضار، فرماندهی سپاه مسلمین را به جوان ۱۹ سالهای سپردند و همه متقدمین را به فرمانبری از این جوان جدیدالاسلام امر کردند و تخلفکنندگان از آن را مورد لعن قرار دادند. امام راحل نیز درباره معیار و ملاک گزینش و انتخاب پس از تجلیل از نقش رزمندگان در جبههها و ملت شهیدپرور به زیبایی فرمودند: «ملاک ارزش و برتری در نزد آنان (ملت ایران) تقوا و بیعت در جهاد گردیده است و از تفرعنها و خودنماییهای جاهلیت قدیم و جدید متنفرند... به همه مسئولان کشور تذکر میدهم که در تقدم ملاکها، هیچ ارزش و ملاکی مهمتر از تقوا و جهاد در راه خدا نیست و همین تقدم ارزشی و الهی باید... جایگزین همه سنتها و امتیازات غلط مادی و نفسانی بشود.»
۶- اما افزون بر موارد فوق، نکته ارزشمندی هم در سخنان جناب هاشمی دیده میشود که نباید آن را ندیده گرفت. مذموم بودن اینکه عدهای قدرت را برای خودشان ابدی و مادرزادی و ارث تلقی کنند، نکتهای است که در سخنان ایشان به درستی به آن اشاره شده است. اما خوب بود به سیره عملی پیامبر اسلام(ص) هم توجه میشد، آنجا که حضرت از دادن یک تذکر ساده به کودکی مبنی بر نخوردن خرما، بدلیل آنکه خودشان خرما خورده بودند، پرهیز کردند. به هر حال مردم وقتی این سخنان را از کسی میشنوند که ۸سال رئیس مجلس بوده، ۸سال رئیسجمهور، بار دیگر کاندیدای ریاست جمهوری شده و نتوانسته اعتماد مردم را جلب کند، بار دیگر کاندیدای ریاست جمهوری شده ولی صلاحیتهای نخستین را احراز نکرده و... به طور طبیعی چه فکری میکنند؟! شاید به غلط این شائبه در برخی اذهان نقش ببندد که اگر قدرت و مسئولیت، به اندازه طول عمر یک انقلاب در اختیار برخی باشد، نه جنبه موروثی پیدا میکند، نه ابدی است و نه مادرزادی! اما اگر همان قدرت و مسئولیت در اختیار دیگری قرار بگیرد...!
۷- و نکته آخر اینکه اگر کسی به هر دلیلی در افکار و اندیشههایش تحولی حاصل شده و از گذشته خود عدول کرده باشد، چرا باید انتظار داشته باشد که ملت هم در این پشیمانی مشارکت و متابعت نماید!؟ سالها قبل در خطبههای نمازجمعه ایشان، شاهد تندترین موضعگیریها درباره بدحجابی و برخی موضوعات دیگر بودیم و الفاظ به کار رفته درباره این افراد در نوع خود بینظیر بود. اینکه آن نگاه انقلابی چگونه به رویکردهای کنونی بدل شده، در اینجا مهم نیست. اما اینکه این انتظار وجود داشته باشد که مردم و نظام هم با این پشیمانیها همراهی کنند، جای تعجب است.