شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۹ تير ۱۳۹۳ - ۱۶:۱۵

روایت رضایی از کودتای نوژه

محسن رضایی طی یادداشتی روایتی از کودتاه نوژه و نقش یک خلبان در خنثی کردن این کودتا را تشریح کرد.
کد خبر : ۱۸۶۸۱۵
صراط: محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام طی یاداشتی با عنوان "کودتا و شیر مادر" به ابعاد کودتای نوژه پرداخت.

کودتا و شیر پاک مادر

اوائل تیرماه سال 1359درخیابان ایران به دیدار رهبر انقلاب که در آن زمان نماینده حضرت امام درارتش بودند، رفتم. به ایشان گفتم که اطلاعات ما رد وخط یک کودتا را درارتش پیدا کرده است ، جنابعالی درجریان باشید واگر می توانید به‌ ما کمک کنید. آنموقع من مسئول اطلاعات سپاه تنها نهاد اطلاعاتی قدرتمند کشور بودم. ایشان فرمودند، توضیحات بیشتری بدهید، من برخی از سرنخ‌ها واطلاعاتی که از جلسات کودتاچیان داشتیم را به ایشان گفتم، ایشان پرسید چه مقدار جدی است؟ من گفتم که کودتا قطعی است ولی زمان شروع ونقطه اغاز را هنوز کشف نکرده ایم . با ایشان خدا حافظی کردم ورفتم.

هر روز که می گذشت اطلاعات ما کامل می شد ولی ازاینکه زمان شروع ونقطه آغاز کودتا را کشف نکرده بودیم بسیار نگرانی داشتیم. یکروز تصمیم گرفتیم که چند نفر ازافراد کودتا را دستگیر کنیم، این کار عیب بزرگش این بود که آنها متوجه شده و احتمالا اقدام به فرار می‌کردند ویا آنکه دست به کارهایی می زدند که آسیب‌هایی را به‌وجود می‌آورد.

درهمین حالت بودیم که رهبر انقلاب  تلفنی با من تماس گرفتند و گفتند پیرو صحبت‌های آنروز شما یک خلبانی آمده وچیزهای مشابه آن صحبت‌ها را بیان می‌کند. سریع خودتان را برسانید منزل ما  ببیند موضوع از چه قرار است. رفتم و با یک خلبان جوان روبرو شدم. همان چند جمله اول را که گفت فهمیدم حلقه گمشده ما پیدا شده است.

ماجرا را چنین برای من تعریف کرد: قرار است کودتایی بشود به ما گفته‌اند که همه مسئولان جز شخص امام دستشان در کودتا است. من هم قبول کرده بودم که به همدان بروم وسوار یکی از هواپیما بشوم و محل امام را بمباران کنم. وقتی به مادرم مراجعه کردم وخواستم خداحافظی کنم مادرم گفت کجا؟ ابتدا طفره رفتم ولی دراثر اصرارهای مادرم ناچار شدم بگویم. مادرم گفت شیرم را حرامت می‌کنم اگر سریعا پیش امام نروی و ماجرا را به ایشان نگویی . ساعتی طول کشید تا ماجراهای رفتن به جماران و پیدا کردن مقام رهبری را توضیح داد........و گفت الان پیش شما هستم.

اطلاعات را با کمال سخاوت وتعهد بما داد. ولی در همین حین متوجه شدیم که نیم ساعت از شروع کودتا گذشته است. کودتاچیان با ماشین واتوبوس پس ازجمع شدن درپارک لاله به سوی پایگاه نوژه همدان حرکت کرده‌اند. وقت بسیار کم بود. قرار کودتا این بود ازداخل پایگاه چند عامل نفوذی به آنها کمک کنند ودرپایگاه را باز کنند وانها از بیرون پایگاه باسرعت خودرا به اشیانه هواپیماها برسانند وسوار هواپیماها شده ونقاط مورد نظر را بمباران و کودتارا انجام دهند. محل  سکونت حضرت امام(جماران) صدا وسیما و مجلس شورای اسلامی قرار بود بمباران شود.

تنهاراه را دراین دیدم که به سپاه همدان واطلاعات سپاه که نزدیکترین واحدهای ما به محل کودتا بودند بگویم که خود را به درب  پایگاه نوژه برسانند. قرار کودتا چیان این بود که درصدمتری درب پایگاه دریک گودالی معینی جمع شوند وپس از آنکه سازماندهی کردند وبا عناصر داخل هم هماهنگ شدند به پایگاه حمله کنند. ساعت شروع کودتا ده شب بود. برادران را تلفنی توجیه کرده بودم که هرکدام یک پیشانی بند همراه داشته باشند ودر آن گودال مثل خود کودتاچیان وارد شوند وبا همه با شوخی ودوستانه برخورد کنند وقتی که همه کودتاچی ها جمع شدند پیشانی بندها را ببندد و با تکبیر آنها را دستگیر کنند.

ساعت ازیازده گذشته بود من از پشت تلفن صدای انچنان تکبیری را شنیدم  که فکر میکنم  دشت اطراف پایگاه از ندای الله اکبر می لرزید.بله سربازان گمنام امام زمان سر بند ها را بسته بودند و کلاه سبزهایی که ماهها در آمریکا آموزش نیرو مخصوص دیده بودند وهرکدام حریف 10نفر می‌شدند  و تیر آنها به خطا نمی رفت مثل موم دردست مبهوت و تسلیم ایشان شدند.

البته بعدا یک ستاد خنثی سازی کودتا درست کردیم ویکی ازبرادران نیروی هوایی ارتش را مسئول <ن کردیم وافراد دیگر هم دستگیر شدند.اگر قرار شود خاطرات خودرا بنویسم این مساله را بطور مفصل توضیح خواهم داد.

منبع: تسنیم