از یک منظر، بیان این فرمایشات در حالی که مذاکرات در جریان است و گفته
شده وزرای خارجه 6 کشور هم ابتدای این هفته به آن خواهند پیوست، نشاندهنده
این است که «تصحیح مسیر مذاکرات» ضروری بوده است. از یک نقطه دید
استراتژیک، سخنرانی روز دوشنبه، قبل از هر چیز به معنای رسمی و علنیکردن
خطوط قرمز ایران در مذاکرات هستهای است. در مذاکراتی با این درجه از
حساسیت و اهمیت، وقتی یک طرف تصمیم میگیرد خطوط قرمز خود را به طور رسمی و
علنی ـ آن هم در بالاترین سطحـ مطرح کند، هدف نمیتواند چیزی جز «مدیریت
محاسبات» حریف باشد. یک محاسبه اشتباه بسیار خطرناک نزد گروه 1+5 ـ که پیش
از این چندین بار از آن سخن گفتهایم ـ این بوده که خطوط قرمز مطرح شده از
سوی تیم مذاکرهکننده ایران اهرمهای چانهزنی است و ایران در دقیقه 90
زمانی که میان شکست مذاکرات و حفظ خطوط قرمز خود مخیر شود، آنها را کنار
خواهد گذاشت. مقامهای آمریکایی طی هفته گذشته به صراحت گفتهاند چنین
تلقیای درباره خطوط قرمز ایران دارند و نتیجه گرفتهاند که ایران در ساعات
پایانی مذاکرات امتیاز خواهد داد.
سخنرانی روز دوشنبه قاعدتا باید این محاسبه اشتباه را تصحیح کرده باشد.
این البته کار سادهای نیست و منطقی است که تصور کنیم تصمیمگیری درباره
آن، وزرای خارجه 1+5 را به وین بکشاند.
اصل مساله اکنون این است که یک جنگ عمیق محاسباتی در وین درگرفته است.
محاسبه ایران این است که اولا آمریکاییها چارهای جز بیرون کشیدن یک نتیجه
از این مذاکرات ندارند؛ ثانیا، اگر بنا باشد توافق هستهای منجر به تثبیت
تئوری «کارآمدی فشار در تغییر محاسبات ایران» شود، همان بهتر که هیچ
توافقی حاصل نشود؛ و ثالثا، ایران مایل است سوءتفاهمی را که برخی آدرسهای
ارسالی از داخل درباره «اضطراریبودن رفع تحریمها» در ذهن آمریکاییها
ایجاد کرده، یک بار برای همیشه تصحیح کند. همه این اتفاقات در سخنرانی روز
دوشنبه رخ داد. اکنون آمریکاییها باید میان دو گزینه «رفع نگرانیهای
مشروع و حصول توافق» یا «تکیه بر مطالبات زیادهخواهانه و منتفی شدن توافق»
یکی را انتخاب کنند. نتیجه راهبردی سخنرانی روز دوشنبه این است که خطوط
قرمز مطرح شده از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی بویژه درباره ظرفیت
غنیسازی، باید در هرگونه توافق جامع لحاظ شود و الا توافق برای ایران قابل
پذیرش نخواهد بود و این یک خط قرمز واقعی است نه تاکتیک مذاکراتی که ایران
قرار است در انتهای کار آن را پس بگیرد. حالا دیگر آمریکاییها میدانند
حد چانهزنی تا کجاست و از کجا به بعد دیگر جایی برای چانهزدن وجود نخواهد
داشت و نوبت به تصمیمگیری میرسد. بهوجود آمدن این شرایط مذاکرات را
شفافتر و معنادارتر میکند و اجازه وقت تلفکردن به هیچ طرفی نخواهد داد.
نکته بعدی در سخنان روز دوشنبه رهبر معظم انقلاب اسلامی این بود که یک
پرسش بنیادین در مذاکرات را تعیین تکلیف کرد. آن پرسش که از روز امضای
توافق ژنو تاکنون همواره مطرح بوده، این است که اگر بناست میزان نیاز ایران
تعیینکننده ظرفیت غنیسازی آن باشد، این نیاز را چه کسی تشخیص خواهد داد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنان روز دوشنبه خود نشان دادند از دید
ایشان، طرفی که میزان نیاز ایران به غنیسازی را معین میکند خود ایران است
و هیچ تحمیل یا دیکتهای در این حوزه وجود نخواهد داشت. امید آمریکاییها
پس از توافق ژنو این بوده که با بهانه قراردادن مفهوم «تعریف دوطرفه
نیاز»، نیاز عملی ایران به غنیسازی را بهگونهای تعریف کنند که با عدم
غنیسازی مساوی از کار درآید. این تاکتیک اکنون باید کنار گذاشته شود والا
مذاکرات بهسرعت به بنبست خواهد رسید. رهبر انقلاب در فرمایشات خود این
مساله را که آمریکا یا هر طرف دیگری بخواهد نیاز ایران را معین کند به 2
روش نفی کردند؛ نخست اینکه خود این نیاز را به دقیقترین وجه ممکن و با
استفاده از ادبیات فنی روزآمد تعریف کردند و دیگر اینکه اساسا مشروعیت و
صلاحیت آمریکا برای چنین امری را با استناد به ماهیت و کارنامه آمریکا زیر
سوال بردند.
واپسین نکته نیز که بسیار مهم است این است که نوع ادبیات رهبر معظم انقلاب
اسلامی مملو از قدرت و اعتماد به نفس بود. طرفی در مذاکرات خط قرمز معین
میکند ـ آن هم آشکارا و در عالیترین سطح ـ که اولا خود را در موضع قدرت
میبیند، ثانیا نگران شکست مذاکرات نیست و ثالثا بنا ندارد به دشمنان خود
اجازه بدهد درباره آینده و سرنوشت ملتش تصمیم بگیرند.
این فقط یک تعیین تکلیف راهبردی برای مذاکرات نیست، بلکه ایجاد یک الگوی گفتمانی برای آن هم هست.
مهدی محمدی