اما نکته قابل توجه در مورد دولت یازدهم آنجاست که حتی حامیان روحانی نیز به خوبی بر این امر معترفند که تفکرات فرهنگی جاری در دولت نه تنها با فرهنگ ناب انقلاب اسلامی همسو نبوده و نیست بلکه هیچ تلاشی هم برای ایجاد این همراهی صورت نمی گیرد.
هرچند تا به امروز انتقادات زیادی به سیاست های فرهنگی دولت وارد شده است و وزیر ارشاد نیز نوک تیز پیکان انتقادات را به سمت و سوی خود می بیند، لیکن همچنان بر مسیر گذشته خود اصرار دارد و گویا قرار نیست تجدید نظری در تفکرات خود صورت دهد.
قطعا در طول یک سال اخیر مباحث زیادی در حوزه های مختلف هنری اعم از فیلم، کتاب، موسیقی، تئاتر و … بوجود آمده اما مجوز چاپ به کتابی که به «مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف» اهانت می کند، خارج از تصور هر فردی است.
به عقیده نگارنده دولت روحانی هر چند هم به دنبال فضای باز فرهنگی باشد و از خطوط قرمز سیاسی و فرهنگی عبور کند، قطعا نمی تواند پا بر روی مقدسات بگذارد و سبقه دینی مذهبی ملت ایران را مورد هتک حرمت قرار دهد.
کتابی به نام حضرت صاحب عصر و درباره ایشان نگاشته شده، در شان برخی از منسوبین حضرت، ازجمله وجود مبارک بانو ملیکا خاتون مادر بزرگوار آن حضرت در آن مخدوش شده است. گذشته از این مورد جای تاسف دارد که چنین کتابی با پول بیت المال و هزینه یکی از ادارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شده است.
«دوازدهم»، از زبان یک نویسنده، که مدرس فیلم نامه نویسی است روایت می شود که دوست تهیه کننده اش به او پیشنهاد نگارش فیلم نامه ای با موضوع حضرت ولی عصر(عج) می دهد و اغلب فصل های این اثر، درخصوص مسایل و ماجراهای مربوط به مراودات یا تمرین برای نگارش آن فیلم نامه بین نویسنده، دوست تهیه کننده و شاگردان کلاس نویسندگی او می گذارد و بخش هایی نیز که به عنوان مثال کار تحقیقی شاگردان است، آن فیلم نامه مورد نظر را در زمان شهادت حضرت امام حسن عسگری(ع)و ماجراهای جعفرکذاب و رفتار خلیفه ی وقت روایت می کند و در لابه لای کتاب چند مورد ازتشرقات تاریخی به حضور حضرت ولی عصر و هم چنین یکی دو مورد تشرف اعضای کلاس نویسندگی ذکر می شود.
اما آن چه مورد نظراست، برخی ازتوصیف های ناشایست این اثر از مادر گرامی حضرت ولی عصر(عج) می باشد که به جهت روشن گری افکار عمومی وتنبه دادن متولیان چاپ و نشر، بازخوانی می شود.
۱) نوع رفتار، گفتگوها و اختلاف نظرهای بانو فاطمه، عمه ی امام زمان، با برادر ناخلفش جعفرکذاب، که بعد از شهادت امام حسن عسکری(ع)، ادعای جانشینی آن حضرت و امامت را دارد، خیلی سطحی و بی مایه در حد اختلاف های خانوادگی است که در جامعه ی ما بر سر ارث و میراث صورت می پذیرد! کفتگوها و رفتارهای سبکی که حتی خود نویسنده ی اثر، متعرض آن می شود!
نویسنده درجای جای این اثر، به عنوان فیلم نامه نویسی که درحال نگارش و تکمیل فیلم نامه خود می باشد، در ادامه ی روایت داستانی اش، نکاتی را به عنوان یادداشت می نویسد: درصفحه ۲۳۸ می خوانیم:
(( اما آیا رفتار فاطمه باجعفر رفتاری برازنده است؟ آیا از او به عنوان خواهر امام که پیداست که در دامان تعلیمات گهربار پدر و برادر بار آمده، انتظار ملایمت بیشتری نمی رود؟))
و دیگر این که به تعبیرخود نویسنده "فاطمه، که دختر امام است، خواهر امام است، عمه ی امام است، هیبتی عظیم به او می بخشد. هریک ازاین سه مقام به تنهایی می تواند شخصیت او را به ارج و قربی والا در ذهن مخاطب برساند ص۲۶۸))
براساس توصیفی که از بانو فاطمه دراین رمان آمده، رفتار او هیچ تناسبی با شان ایشان ندارد و به گونه ای عمل می کند وسخن می گوید که گویی خواننده در حال تماشای یکی از سریال های درجه ی «ج» تلویزیون می باشد!
۲) مقام مادر، به خودی خود آنقدر والا و بالاست که درستایش آن هرچه بگوییم کم گفته ایم و آن قدر خدا و رسولان و امامان و اولیاء الهی، دراین باب سخن گفته اند، که هر عقل سلیم ون فس تمیزی، به والایی این مقام سر تعظیم فرود آورد.
حال تصور کنید مقام مادری را که والده ی منجی جهان آفرینش یعنی حضرت مهدی صاحب الزمان می باشد. هرچه از عزت و کرامت و شانیت او بگوییم، کم گفته ایم.
اما متاسفانه در این کتاب، که به نام حضرت ولی عصر و درباره ایشان است، گاهی از حداقل ها نیز دریغ شده است.
ضمن
این که ما، حتی وقتی می خواهیم نگاه و گفتار دشمنان اهل بیت(ع) را بیان
کنیم، حق نداریم هر چه آنها می اندیشند یا گفته اند و یا شاید بگویند را،
روایت کنیم.
در این جا، با وجود عدم میل باطنی، به چند تعبیر و توصیف ناشایست درباره وجود مبارک بانو ملیکا خاتون ام عزیز حضرت مهدی صاحب الزمان اشاره می کنیم. (پیشاپیش از مخاطبان بابت انتشار چنین ادبیاتی در رابطه با مادر گرانقدر امام عصر پوزش می طلبیم)
۱- ص۱۱۱/ ملیکا با اطمینان خاطری که جعفر را به آتش کشید گفت چنان که در نماز برجنازه پدرش چنین گفت! جعفر [همان جعفرکذاب]: توکیستی دهانت را ببند، کنیزک بی مقدار!
و این آخرین باری نیست که دراین کتاب مادر امام، با تعبیر توهین آمیز کنیز خطاب می گردد!
۲-
ص۱۹۷/ خواست در پی ملیکا برود تو که فاطمه دوید و در آستانه درایستاد.
جعفر فاطمه را پرت کرد، محکم، طوری که فاطمه خورد به طاهره و هر دو به زمین
افتادند. صدای جیغ و گریه دوباره اوج گرفت. جعفر پیش از ورود به اتاق به
سربازی اشاره کرد. سربازجلو دوید تا راه را برای ورود احتمالی هرکسی به
اتاق ببندد. جعفر در را پشت سرخودبست. جعفر به سوی بانو ملیکا رفت. گفت
کجاست؟
بانو ملیکا از او فاصله گرفت. پرسید. کی؟
جعفرگفت: مطمئن باش ملاحظه ی تو یکی را نمی کنم، چون خواهرم نیستی!
بانو ملیکا گفت : اگرفکر می کنی دراین خانه است، پیدایش کن!
جعفر گفت: تو را قبلا این جا ندیده بودم واقعا زن برادر من بوده ای؟
چهره بانو ملیکا از اندوه درهم شد. گفت: دیرنیست که به او بپیوندم.
جعفر خریدارانه به او نگاه کرد. گفت:حیف نیست؟ تو به این دنیا باشی، خوشتر است!
ملیکا روی برگرداند. با نفرت گفت: هزاران شیشه عطرهم که مصرف کنی، باز بوی ابلیس می دهی!
جعفر پوزخند زد و باتمسخر گفت:ب اورکنم؟ که تو راستی راستی از نوادگان امپراتوری؟
بانو ملیکا گفت: شاید باشم. شاید هم نه!
جعفر به او نزدیک شد. گفت: این را جلوی فاطمه نمی شود گفت اما غمزه ات را دوست دارم!”))
۳- ص۲۱۷/ صحنه ای که اشواق، از زنان پیش کار کاخ خلیفه آمده است تا بانوملیکا خاتون را نزد خلیفه ببرد:
قرار است امشب شرفیاب شوید. دستور داده اند شما را آماده کنم.
-آماده چی؟
- آماده دیدار با خلیفه معظم.
ملیکا لم داد. گفت: من آماده ام.
-باید به سر و وضعیتان برسم.
-استحمام کردم کافی است. چادرم را هم شسته ام گذاشته ام توی آفتاب خشک بشود.
اشواق به لباس های روی تخت اشاره کرد. گفت:یعنی نمی خواهید یکی از این لباس های زیبا را که مطمئنم همه برازنده شمایند، بپوشید؟
-آن ها که لباس های من نیستند.
-اگربخواهید مال شما می شوند ومبادا فکر کنید قبلا پوشیده شده اند؛ اصلا.
-ببین اشواق، عزیزم، من اگر پذیرفتم استحمام کنم، به خاطرخودم بود نه به خاطر دیدار با خلیفه. بنابراین اگر چادر تمیزی داشته باشید، سرمی کنم وگرنه صبر می کنم چادر خودم خشک بشود!
اشواق گفت: شمابرای من به دلایلی که برای خودم محفوظ است، محترمید، اما فراموش نکنید که در چه موقعیتی هستم؟
ملیکا گفت: توبرایم تشریح کن که درچه موقعیتی هستم؟
اشواق گفت: درموقعیتی که باید رحم خلیفه را نسبت به خودتان برانگیزید که دوباره به سیاهچال برتان نگرداند!
وانگار خود متوجه شده باشد که حرف تندی زده، گفت: البته این چیزها به من مربوط نیست. من وظیفه ای دارم که در صورت تمایل شما انجامش می دهم وگرنه ….
-همان که گفتم.
بسیار خوب. می گویم چند نوع چادر برایتان بیاورند تا هر کدام را که پسندتان افتاد…
ملیکاگفت: اگر همین الان چادری بیاورند، نمازم راخواهم خواند.
اشواق گفت: پس می خواهید زودتر وضو بگیرید تا بتوانیم کار آرایش راشروع کنیم؟
ملیکا با تعجب به او نگاه کرد.
اشواق پرسید، با شگفتی، یعنی آرایش هم نمی خواهید بکنید؟
ملیکا فقط لبخند زد. حالا بعد از سال ها می فهمید که آن قدر از این جور مراسم دورشده که دیگر در نظرش بیشتر رویا می آیند. گفت، بالبخند: منظورت این است که من خودم رابرای نامحرمان زیبا کنم؟
اشواق درماند که چه بگوید. چه گونه باید خود را به او نزدیک کند، درچه راهی باید پیش برود که خوشایند ملیکا باشد مگر رام شود و حداقل تن به آرایش بدهد؟ کنجکاو بود صورت او را با آرایش ببیند.
مطمئن بود چشم ها را خیره می کند و حسادت زن های حرمسرا را چنان برمی انگیزد که تا سم به او نخورانند، دست از سرش برنخواهند داشت. رای همین گفت: نه برای دیگران برای خودتان!
ملیکا گفت، با بغضی که اشواق آن را دریافت، حتی اگر عزادار مردی نمی بودم که بهترین بود، بازهم…
نفس عمیق کشید. گفت: الان بهترین کمکی که به من می توانی بکنی، اشواق عزیزم، این است که بگذاری بخوابم تا شاید همسر مرحومم را در خواب ببینم! به بیداری که دیگر ممکن نیست!
هر چند این سخیف انگاری ها بارها و بارها در «دوازدهم» آورده شده است اما سراج از انتشار مابقی مطالب و اهانت ها به جایگاه مادر امام عصر(عج) معذور است.
اما در پایان بار دیگر باید متذکر شد که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از همان روزهای ابتدایی موضع روشنی نسبت به موضوع نظارت بر کتاب نداشته و ندارد. البته بنابر اظهار برخی کارشناسان موضوع ارشاد در این زمینه کاملا هم روشن است و آنها حذف ممیزی پیش از چاپ است که با انتقاد بسیاری از فعالان فرهنگی روبرو شده است.
نکته دیگری که در این بین لازم است به آن اشاره گردد حضور سید عباس صالحی در سمت معاونت فرهنگی وزارت ارشاد است؛ معاونتی که نظارت بر چاپ و نشر کتب را بر عهده دارد اما رنج آور زمانی است که دریابیم «صالحی» مدیر مستقیم ناشر این کتاب نیز هست!
حرف ها با اهالی فرهنگ دولت یازدهم زیاد است؛ آنهم حرف های جدی! اما گوش شنوایی وجود ندارد و مدیران فرهنگی دولت همچنان درخواب غفلت به سر می برند!