شاید او از معدود زنانی باشد که با منطق و استدلال نارضایتی درونی زنان قربانی بی عفتی را بر ملا می کند؛ چرا که معمولا اعتراض علیه فرهنگ مسلط جامعه، شجاعت خاصی را می طلبد. او در واقع تک صداهای اعتراض آمیز را از دل فرهنگ آمریکا بیرون کشیده و آنها را با صدایی بلند بیان کرده است.
وی به شکوه های بسیاری از زنان اشاره می کند که خود را در حل مشکلات ناشی از بی عفتی حاکم بر جامعه تنها می پندارند و برای کمک، دست یاری به سوی نشریات زنانه دراز می کنند و اغلب پاسخ های بی پایه و اساس دریافت می کنند.
شلیت، پاک دامنی را امری فطری می داند و معتقد است زنان در حال پی بردن به اهمیت این خواسته درونی است.
آنچه در ادامه می خوانید برگرفته از کتاب " فمنیسم در آمریکا تا سال 2003 "
است که شامل مجموعه ای از نقدهای نویسندگان غربی به جنبش آزادی خواهی و
شعار تساوی و برابری زنان است. این مجموعه دربردارنده و چکیده 17 کتاب در
زمینه نقد فمنیسم در ایالات متحده است که برای همایش سراسری زنان، مسایل
فرهنگی-اجتماعی و جهانی سازی آماده شده بود. یکی از منابع هفده گانه این
اثر گرد آمده، کتاب " بازگشت به عفاف " (A
خانم وندی شلیت در مقدمه کتاب خود به گرایش در حال فزونی نسبت به پاکدامنی در میان زنان جوان جامعه امروز آمریکا اشاره می کند و از این که جو فرهنگی این جامعه از درک علت اصلی این بازگشت عاجز است و برای آن توجیهات غیر قابل قبول ارائه می کند، اظهار تاسف می نماید.
او می گوید: بسیاری از مردم گمان می کنند زنانی که روش زندگی همراه با عفاف پیشه کرده اند، افرادی هستند که مورد بدرفتاری واقع شده اند و یا از یک بحران روحی رنج می برند، در حالی که به هیچ وجه این گونه نیست و بیشتر این افراد با نشاط، سرزنده و فعال هستند.
او معتقد است بسیاری از کسانی که با این نوع گرایش مخالفت می کنند سعی دارند برچسب های مختلف، آن را نوعی انحراف جلوه دهند، افرادی هستند که خود مدافع روابط جنسی بی قید و بند می باشند.
نویسنده می پرسد چرا در جامعه امروز زندگی مشترک بدون ازدواج در کمال آزادی صورت می پذیرد اما وانهادن رابطه ی جنسی به پس از ازدواج، امری غیر عادی محسوب می شود؟ چرا رعایت پاک دامنی جنسی را ناشی از یک عقده روانی می دانند که به سبب مورد بدرفتاری قرار گرفتن در کودکی بوجود آمده است؟
وی معتقد است که حملات غیر منطقی به مسئله پدرسالاری و از بین رفتن نقش پدر به عنوان یک راهنما و مراقب برای دختر خود، سبب گردیده تا این دختران هر گونه رفتاری را از سوی دوست پسرهای خود تحمل کنند و آن را امری عادی به حساب آورند.
جامعه بر این باور است که دختران نباید بیش از اندازه به پدرانشان وابستگی داشته باشند، در حالی که به اعتقاد وی در یک سرزمین پر از روابط جنسی بی قانون، دخترانی که از حمایت مردانه برخوردار نیستند، غالبا بیشتر مورد سوء استفاده واقع می شوند.
وی به نقل از مری پایفر، روانشناسی که صدها داستان از رفتارهای نابهنجار دختران نوجوانی که به او مراجعه می کنند، شنیده، می نویسد: اکنون دختران نسبت به سی سال پیش که من یک دختر بودم و حتی نسبت به ده سال پیش با مشکلات بیشتری روبرو هستند، امروزه دختران بسیار تحت ستم قرار دارند. آنان در فرهنگی بسیار خطرناک تر، که تحت سیطره ی رسانه ها و روابط جنسی قرار دارد، پا به سن می گذارند.... و در حالی که زندگی پر خطر تری را سپری می نمایند، از حفاظت کمتری برخوردار می گردند.
خانم شلیت در ادامه می افزاید: تنها مشتریان خانم پایفر که از رفتار های نابهنجار مدرن در امان مانده اند، دخترانی هستند که از نظر جنسی فعال نمی باشند و معمولا در خانواده هایی که پدران مقتدر بر آن حاکم اند، زندگی می کنند، به طوری که پایفر که خود یک فمنیست ثابت قدم است در مورد یکی از آنان چنین می گوید: چرا باید دختری که در چنین خانواده اقتداگرا و قائل به تبعیض جنسی رشد کرده است، تا این حد دوست داشتنی، خوش برخورد و دارای اعتماد به نفس باشد؟ چرا تا این حد دارای آرامش و احساس راحتی است؟
نویسنده، آنگاه به معضلاتی که زنان در جامعه آمریکا با آن روبه رو هستند اشاره می کند و طلاق را یکی از کوچکترین آنها به شمار می آورد.
وی می نویسد: من در سال 1975 به دنیا آمدم و همه گونه مشکلاتی را که زنان با آن روبه رو هستند درک کرده ام، از بی اشتهایی عصبی تا تجاوز دوست پسر، از عدم امنیت محض در خیابانها تا داستان هایی درباره مزاحمان و مزاحمت های خیابانی، از دختران نوجوانی که به گونه ای اسفبار خود را باردار می یابند تا زنان سی چهل ساله ای که نومیدانه با مشکل عدم باروری مواجه هستند. تنها می توانم بگویم که این فرهنگ با زنان مهربان نبوده و حتی در همان لحظه ای که انرژی اجتماعی و سیاسی بسیار فراوانی را به درمان مشکلات آنان صرف نموده نیز با آنان نامهربان بوده است.
خانم شلیت با اشاره به اختلاف نظر میان محافظه کاران و فمینیست ها در رابطه با مسائل زنان، از محافظه کاران می خواهد که نگرانی های فمینیست ها در مورد آمار بالای تجاوزات جنسی، کم اشتهایی عصبی، بارداری های غیر منتظره را بررسی کنند که چرا بسیاری از دختران جوان احساس عدم رضایت می کنند، عدم رضایت نسبت به بدن خود، روابط جنسی خود و نحوه برخورد مردان با آنها در خیابان.
شلیت از سوی دیگر فمینیست را دعوت می کند تا بیندیشد که آیا امکان ندارد سبب تمامی این نارضایتی ها چیزی غیر از مرد سالاری باشد. وی می پرسد: اکنون که جامعه ی خود را از تمامی قواعد و اصول رفتاری مردسالارانه پاک نموده ایم، چگونه باز هم زن ستیزی به روشنی بیش از گذشته است؟
از منظر وی، جامعه یک اعتقاد مهم را فراموش کرده و آن احترام به یک فضیلت خاص است. اندوهی که زنان جوان را در برگرفته، نماد جامعه ای است که احترام به پاک دامنی زنانه را از دست داده است.
نویسنده در ادامه از این که در این عصر، پاک دامنی زنان و شرافت مردان دارای هیچ ارزشی نیست، اظهار تاسف می نماید و می افزاید: ایدئولوژی ما توانسته واژه هایی را از فرهنگ لغات ما حذف کند، اما احساسات ما هنوز به قوت خود باقی است و فریاد می زند تا آن را معنی کنند. من برای بازیابی این واژگان اخلاقی گمشده در زمینه مسائل جنسی دست به نوشتن این کتاب زده ام.