صراط: شب گذشته در بیست و ششمین روز از ماه مبارک رمضان ویژه برنامه ماه عسل، دفتر بیست و ششم خود را مقابل چشمان مشتاقان و همراهان همیشگی خود باز کرد.
علیخانی در ابتدا با سلام به روی ماه هم وطنان نازنین،گرانقدر و مخاطبان همیشگی ، وسواسی ، با ذوق و سلیقه ماه عسل گفت: خوش آمدید ، قبول باشد.
پس از پخش تیتراژ آغازین علیخانی افزود: می خواهم امروز رکورد بزنم و کوتاهترین پلاتو زندگی ام را بگویم و سپس مخاطبان را به تماشای آیتم شب گذشته دعوت کرد. پس از پخش آیتم علیخانی برای آشنایی مخاطبان با موضوع و قصه ی برنامه عنوان کرد: امروز دو قصه داریم وحضور مهمان بخش اول در برنامه امروز ما بسیار استثنایی است.
حسن مهمان بخش اول قصه ی خود را اینگونه تعریف کرد: من در حال حاضر بیکار هستم وضایعات و زباله های قابل استفاده را جمع آوری کرده ومی فروشم .حدود پنج سال است، در بازار تهران کارتن خواب هستم . علیخانی علت کارتن خواب شدن حسن را پرسید و او در جواب گفت:حواسم نبود ،لغزش کردم به نصیحت پدرم گوش ندادم تا یک کار ثابت داشته باشم و خودم را بابت زندگی ام مقصر می دانم.
وی ادامه داد: تا سال 88 نزد خانوادهام در سنندج زندگی می کردم ولی الان چند سالی است که نزدشان نرفتم.حسن در مورد ماجرا و علت حضورش در برنامه عنوان کرد: پنج شنبه 18 اردیبهشت سال 93 نزدیک ظهر کنار مغازه ساندویچی یک کیسه پیدا کردم پس از اینکه داخل آن را نگاه کردم حدود 700 گرم طلا داخل آن دیدم.
همیشه به خدا می گفتم خدایا یک چنین چیزی سر راهم بگذار تا از این زندگی راهت شوم علیخانی رو به حسن گفت: خوب خدا آرزویت را برآورده کرده بود چرا آن طلاها را برای خودت برنداشتی ،حسن بیان کرد: به این شکل نمی خواستم . اگر من آن پول را به صاحبش برگرداندم قطعا خدا درتصمیمی که گرفتم موثر بوده و تنها خودم نبودم .علیخانی از حسن سوال کرد از دیدن آن همه طلا وسوسه نشدی ؟
حسن ذکر کرد نه وسوسه نشدم می دانستم ارزش آن طلاها زیاد است و زندگی ام را درست خواهد کرد ولی آن را به صاحبش دادم . یک فاکتور داخل کیسه بود با شماره تلفن روی فاکتور تماس گرفتم و همان موقع آن را به صاحبش تحویل دادم و صاحب آن طلاها 700هزارتومان مژدگانی به من داد .
وی ادامه داد: با اینکه با آن پول می توانستم پول دیه برادرم را بدهم ولی این کار را نکردم تا از طریق خدا وضعیتم تغییر کند. درتمام این چند ساعت به این فکر می کردم که صاحب این طلاها چه می کند.علیخانی که از حضور حسن در برنامه بسیار خرسند بود وحرفهای او را بسیار ارزشمند دید رو به حسن گفت: حسن آقا شما خیلی آقایی،خیلی مردی.
حتی جالب است بدانید حسن با وجوداین شرایط در زندگی اش ، اما هرگز مایل به حضور در برنامه نبود ما کلی نازشو کشیدیم تا به برنامه آمد. سپس علیخانی از حسن خواست تا پس از برنامه ماه عسل به شهرستان خودشان در سنندج برگردد و افزود حسن تو خودت را ثابت کردی ما تو را راهی می کنیم و مطمنا هم وطنانت از تو استقبال خواهند کرد .
در پایان علیخانی از حسن حلالیت خواست و افزود: من قبل از برنامه بدلیل اینکه حرف نمی زدی نمی خواستم با هم گفتگو کنیم بابت این مسئله و فکر از تو حلالیت می طلبم.علی اصغر به همراه مادر و خواهرش از دزفول مهمان بخش دوم ماه عسل بودند.
علی اصغر ماجرای خود را اینگونه توصیف کرد: متولد سال 1372هستم و مدرک دیپلم کامپیوتر دارم ولی به خاطر مشکلات مالی درسم را ادامه ندادم یک خواهر کوچکتر از خودم دارم .هم اکنون در سوپرمارکت کار می کنم و مادرم هم خیاطی می کند.
وی افزود : یک روزدر خیابان متوجه ساکی روی زمین شدم بعد ساک را برداشتم و داخل زیرزمین خانه امان بردم ، داخل ساک 250 میلیون تومان تراور بود ، ساک را در کمد پنهان کردم . با دیدن پول دگرگون شدم با خودم گفتم با این پول ماشین و خانه می خرم و مشکلاتمان حل می شود. مادر علی اصغر بیان کرد :حدود 16 سال به تنهایی فرزندانم را بزرگ کردم و پدرو مادرم سرپرست خودم و فرزندانم هستند .
علی اصغر ادامه داد:غرق پول شده بودم و اصلا به فکر پیدا کردن صاحب پول نبودم وگمان می کردم خدا این پول را سر راهم گذاشته تا زندگی ام سروسامان بگیرد حدود دوهفته پول ها پیش خودم بود.
علیخانی از مادر علی اصغر پرسید؟ شما در طی این مدت متوجه تغییراتی در رفتار فرزندت شده بودی ،مادر گفت :ما اصلا متوجه نشده بودیم علی اصغر پول پیدا کرده ولی علی اصغر خیلی استرس داشت مثل مرغ پر کنده بود و مدام سوال می کرد.
علی اصغر افزود: تا پای معامله ماشین هم رفتم ولی در بنگاه باشنیدن این جمله که پول بادآورده را
باد می برد ناگهان پشیمان شدم و به خانه برگشتم بعد چند روز اعلامیه پخش کردم و صاحب پول را پیدا کردم و برای او همه چیز را توضیح دادم که می خواستم با این پول ماشین و خانه بخرم او گفت به تو حق می دهم ، بعد 50 میلیون تومان از آن پول را به عنوان مژدگانی به من داد ولی من مژدگانی را برگرداندم ،علیخانی که متعجب شده بود گفت: چرا پول را پس دادی ؟علی اصغر در پاسخ عنوان کرد: تمام زندگی آن فرد همین پول بود. مادر علی اظهار داشت : علی اصغر با شیطان جدال داشته و خدا رو شکر علی اصغر شیطان را شکست داد و سپس افزود: با تمام گرفتاری هایی که ما داریم این کارعلی اصغربابت نان حلالی بوده که از دست پدرومادرم خورده است.
علیخانی به علی اصغر گفت :از برگرداندن پول به صاحبش پشیمان نیستی؟ علی اصغر عنوان کرد: نه و برعکس خیلی خوشحالم ،الان وجدانم راحت است و دغدغه ای ندارم هر فردی باید نان بازوی خودش را بخورد ، نان حلال بهتر از اینهاست شاید من با آن پول سی سال راحت زندگی می کردم ولی درنهایت پول برای فرد دیگری بود .
علیخانی درپایان دفتر خود را با این جمله بست: بابت همه چیز از شما تشکر می کنم .شاید این قصه برای هیچ کدام یک از شما اتفاق نیافتد اما خیلی از ما انسانها امانتدار خوبی نسبت به احوالات قلب ،دل و وجدانمان نیستیم و قدر حال خوبمان را نمی دانیم و خودمان به خودمان خیانت در امانت می کنیم برای اینکه حواسمان نیست چیزهایی که در سینه مان می تپد ، می لرزد و روشنه را چگونه حفظ و نگهداری کنیم .
ماهتون عسل
علیخانی در ابتدا با سلام به روی ماه هم وطنان نازنین،گرانقدر و مخاطبان همیشگی ، وسواسی ، با ذوق و سلیقه ماه عسل گفت: خوش آمدید ، قبول باشد.
پس از پخش تیتراژ آغازین علیخانی افزود: می خواهم امروز رکورد بزنم و کوتاهترین پلاتو زندگی ام را بگویم و سپس مخاطبان را به تماشای آیتم شب گذشته دعوت کرد. پس از پخش آیتم علیخانی برای آشنایی مخاطبان با موضوع و قصه ی برنامه عنوان کرد: امروز دو قصه داریم وحضور مهمان بخش اول در برنامه امروز ما بسیار استثنایی است.
حسن مهمان بخش اول قصه ی خود را اینگونه تعریف کرد: من در حال حاضر بیکار هستم وضایعات و زباله های قابل استفاده را جمع آوری کرده ومی فروشم .حدود پنج سال است، در بازار تهران کارتن خواب هستم . علیخانی علت کارتن خواب شدن حسن را پرسید و او در جواب گفت:حواسم نبود ،لغزش کردم به نصیحت پدرم گوش ندادم تا یک کار ثابت داشته باشم و خودم را بابت زندگی ام مقصر می دانم.
وی ادامه داد: تا سال 88 نزد خانوادهام در سنندج زندگی می کردم ولی الان چند سالی است که نزدشان نرفتم.حسن در مورد ماجرا و علت حضورش در برنامه عنوان کرد: پنج شنبه 18 اردیبهشت سال 93 نزدیک ظهر کنار مغازه ساندویچی یک کیسه پیدا کردم پس از اینکه داخل آن را نگاه کردم حدود 700 گرم طلا داخل آن دیدم.
همیشه به خدا می گفتم خدایا یک چنین چیزی سر راهم بگذار تا از این زندگی راهت شوم علیخانی رو به حسن گفت: خوب خدا آرزویت را برآورده کرده بود چرا آن طلاها را برای خودت برنداشتی ،حسن بیان کرد: به این شکل نمی خواستم . اگر من آن پول را به صاحبش برگرداندم قطعا خدا درتصمیمی که گرفتم موثر بوده و تنها خودم نبودم .علیخانی از حسن سوال کرد از دیدن آن همه طلا وسوسه نشدی ؟
حسن ذکر کرد نه وسوسه نشدم می دانستم ارزش آن طلاها زیاد است و زندگی ام را درست خواهد کرد ولی آن را به صاحبش دادم . یک فاکتور داخل کیسه بود با شماره تلفن روی فاکتور تماس گرفتم و همان موقع آن را به صاحبش تحویل دادم و صاحب آن طلاها 700هزارتومان مژدگانی به من داد .
وی ادامه داد: با اینکه با آن پول می توانستم پول دیه برادرم را بدهم ولی این کار را نکردم تا از طریق خدا وضعیتم تغییر کند. درتمام این چند ساعت به این فکر می کردم که صاحب این طلاها چه می کند.علیخانی که از حضور حسن در برنامه بسیار خرسند بود وحرفهای او را بسیار ارزشمند دید رو به حسن گفت: حسن آقا شما خیلی آقایی،خیلی مردی.
حتی جالب است بدانید حسن با وجوداین شرایط در زندگی اش ، اما هرگز مایل به حضور در برنامه نبود ما کلی نازشو کشیدیم تا به برنامه آمد. سپس علیخانی از حسن خواست تا پس از برنامه ماه عسل به شهرستان خودشان در سنندج برگردد و افزود حسن تو خودت را ثابت کردی ما تو را راهی می کنیم و مطمنا هم وطنانت از تو استقبال خواهند کرد .
در پایان علیخانی از حسن حلالیت خواست و افزود: من قبل از برنامه بدلیل اینکه حرف نمی زدی نمی خواستم با هم گفتگو کنیم بابت این مسئله و فکر از تو حلالیت می طلبم.علی اصغر به همراه مادر و خواهرش از دزفول مهمان بخش دوم ماه عسل بودند.
علی اصغر ماجرای خود را اینگونه توصیف کرد: متولد سال 1372هستم و مدرک دیپلم کامپیوتر دارم ولی به خاطر مشکلات مالی درسم را ادامه ندادم یک خواهر کوچکتر از خودم دارم .هم اکنون در سوپرمارکت کار می کنم و مادرم هم خیاطی می کند.
وی افزود : یک روزدر خیابان متوجه ساکی روی زمین شدم بعد ساک را برداشتم و داخل زیرزمین خانه امان بردم ، داخل ساک 250 میلیون تومان تراور بود ، ساک را در کمد پنهان کردم . با دیدن پول دگرگون شدم با خودم گفتم با این پول ماشین و خانه می خرم و مشکلاتمان حل می شود. مادر علی اصغر بیان کرد :حدود 16 سال به تنهایی فرزندانم را بزرگ کردم و پدرو مادرم سرپرست خودم و فرزندانم هستند .
علی اصغر ادامه داد:غرق پول شده بودم و اصلا به فکر پیدا کردن صاحب پول نبودم وگمان می کردم خدا این پول را سر راهم گذاشته تا زندگی ام سروسامان بگیرد حدود دوهفته پول ها پیش خودم بود.
علیخانی از مادر علی اصغر پرسید؟ شما در طی این مدت متوجه تغییراتی در رفتار فرزندت شده بودی ،مادر گفت :ما اصلا متوجه نشده بودیم علی اصغر پول پیدا کرده ولی علی اصغر خیلی استرس داشت مثل مرغ پر کنده بود و مدام سوال می کرد.
علی اصغر افزود: تا پای معامله ماشین هم رفتم ولی در بنگاه باشنیدن این جمله که پول بادآورده را
باد می برد ناگهان پشیمان شدم و به خانه برگشتم بعد چند روز اعلامیه پخش کردم و صاحب پول را پیدا کردم و برای او همه چیز را توضیح دادم که می خواستم با این پول ماشین و خانه بخرم او گفت به تو حق می دهم ، بعد 50 میلیون تومان از آن پول را به عنوان مژدگانی به من داد ولی من مژدگانی را برگرداندم ،علیخانی که متعجب شده بود گفت: چرا پول را پس دادی ؟علی اصغر در پاسخ عنوان کرد: تمام زندگی آن فرد همین پول بود. مادر علی اظهار داشت : علی اصغر با شیطان جدال داشته و خدا رو شکر علی اصغر شیطان را شکست داد و سپس افزود: با تمام گرفتاری هایی که ما داریم این کارعلی اصغربابت نان حلالی بوده که از دست پدرومادرم خورده است.
علیخانی به علی اصغر گفت :از برگرداندن پول به صاحبش پشیمان نیستی؟ علی اصغر عنوان کرد: نه و برعکس خیلی خوشحالم ،الان وجدانم راحت است و دغدغه ای ندارم هر فردی باید نان بازوی خودش را بخورد ، نان حلال بهتر از اینهاست شاید من با آن پول سی سال راحت زندگی می کردم ولی درنهایت پول برای فرد دیگری بود .
علیخانی درپایان دفتر خود را با این جمله بست: بابت همه چیز از شما تشکر می کنم .شاید این قصه برای هیچ کدام یک از شما اتفاق نیافتد اما خیلی از ما انسانها امانتدار خوبی نسبت به احوالات قلب ،دل و وجدانمان نیستیم و قدر حال خوبمان را نمی دانیم و خودمان به خودمان خیانت در امانت می کنیم برای اینکه حواسمان نیست چیزهایی که در سینه مان می تپد ، می لرزد و روشنه را چگونه حفظ و نگهداری کنیم .
ماهتون عسل