سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۹ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۹:۵۲

طنز/ گفتگو با یک آقازاده بعد از جلسه دادگاه!

کد خبر : ۱۹۰۹۸۴
صراط: وبلاگ طنزهای یک م.ر.سیخونکچی نوشت: طرف هنوز خستگی دادگاه از تنش در نیومده پریدن جلو که آقا بیا به سوالای ما خبر بده که چه خبر بود؛ در ادامه گفت‌وگوی یکی از خبرنگارها با یک متهم پیش پا افتاده رو که همین چند روز پیش بالاخره دادگاهش برگزار شد، را می‌خوانید، «م.ه.د.ی» مخفف یک موجود خیالی است!

-ضمن عرض خسته نباشید و آرزوی اقامتی خوش در کشور باستانی ایران، خودتان را معرفی کنید.

م.ه.د.ی: درست صحبت کن...

-ببخشید... لطفا در صورت صلاحدید خودتان را معرفی بفرمایید.

م.ه.د.ی: بنده پسر بابام هستم.

-دقیق‌تر معرفی بفرمایید.

م.ه.د.ی: بنده پسر دوم بابام هستم.

-چرا تا این مدت خودتان را به دادگاه معرفی نکردید؟

م.ه.د.ی: نکِشید.

-چی؟

م.ه.د.ی: عشقم.

-خب چرا حالا معرفی کردید؟

م.ه.د.ی: چون کشید.

-عشقتان؟

م.ه.د.ی: نه، دستگاه قضایی. به زور مرا کشید تا اینجا! البته فشار دانشجویان و طلاب هم بی‌تأثیر نبود که به وقتش در خدمتشان خواهم بود!

-آیا از اتهاماتتان آگاهی دارید؟

م.ه.د.ی: زیاد است، کدومشون رو میگی؟

-ظاهراً شما پولشویی هم انجام می‌دادید.

م.ه.د.ی: مگه نظافت بَده. داریم که النضافط من العیمان!

-ولی اون پول‌ها که مال شما نبوده.

م.ه.د.ی: فقط نظافت اموال خود آدم جزو ایمانه؟

-ظاهراً اون پول‌ها موقع شستن هم کمی آب می‌رفته.

م.ه.د.ی: اون رو دیگه باید از رئیس بانک مرکزی بپرسید که پول بی‌کیفیت چاپ می‌کنه!

-اون پول‌ها رو که می‌شستید چی کار می‌کردید؟

م.ه.د.ی: پهن می‌کردیم تا خشک بشه.

-در اغتشاشات بعد از انتخابات چه کار می‌کردید؟

م.ه.د.ی: ما فقط نظاره می‌کردیم.

-فقط؟

م.ه.د.ی: گاهی هم برای اینکه خوب ببینیم مجبور بودیم از نزدیک نظاره کنیم.

-فقط؟

م.ه.د.ی: بعضی وقت‌ها هم چون نمی‌تونستیم در آن واحد چند جا ساندویچ بخوریم، تعدادی رو می‌فرستادیم تا در صورت نیاز بعضی چیزها رو ببینند و بیایند برای ما تعریف کنیم.

-فقط؟

م.ه.د.ی: گاهی اوقات اون چیزهایی که باید اون‌ها تعریف می‌کردند اتفاق نمی‌افتاد، بنابراین اول اون‌ها رو انجام می‌دادند تا وقتی برای ما تعریف می‌کنند خدایی نکرده دروغ نگفته باشند!

-ممنون که لطف کردید و به سوالات من پاسخ دادید.

م.ه.د.ی: برو که حسابی خسته هستم. نمیذارن خستگی دادگاه از تن آدم بیرون بره!