جداییخواهی در بحرین زمانی پدیدار شد که این منطقه از 1892 میلادی تحت
سلطه کامل بریتانیا درآمد. پیش از این بریتانیا از طریق انعقاد قراردادهای
گوناگون کوشیده بود تا این سرزمین را تحت حاکمیت خود درآورد. نخستین قیام
عمومی بحرین در مارس 1895 در مخالفت با شیخ عیسی بن علی نخستین حاکم از
سلسله آلخلیفه شکل گرفت. این قیام با دخالت سرهنگ آرنولد ویلسون، نماینده
دولت بریتانیا در خلیج فارس سرکوب شد و بازداشت و تبعید ناراضیان به
«زباره» در شمال شبه جزیره قطر را در پی داشت و درگیریهای شدیدی را میان
قطر و بحرین بوجود آورد. این موضوع باعث شد قطر با انعقاد قراردادی خود را
تحتالحمایه بریتانیا کند. این رویداد نقطه آغاز بیش از یک قرن کشمکش سیاسی
و نظامی میان بحرین و قطر بود.
در سالهای بعد به تدریج افکار
عمومی در بحرین به ایران متمایل شد. انقراض سلسله قاجار در ایران و طرح
ادعاهای ارضی پهلوی اول این تمایل را در میان مردم بحرین افزایش داد و از
جانب دیگر بر حساسیت انگلیسیها در منطقه افزود و آنان را به تحکیم
پایههای نفوذ و سلطه خود در بحرین سوق داد. این رخداد باعث شد انگلیسیها
در 1923 میلادی شیخ عیسی بن علی را برکنار و یکی از کارگزاران خود چارلز
بلگریو را در 1926 به عنوان مشاور امیر بحرین روانه این سرزمین کنند.
اقدامات این مشاور که تصمیمگیرنده اصلی در بحرین بود افزایش نفرت عمومی
نسبت به سیاستهای استعماری بریتانیا در منطقه را در پی داشت، اعتراضات
مردمی آغاز شد و بلگریو در مواجهه با اولین اعتراضآمیز بحرینیها از این
سرزمین خارج شد.
در دوران بعد از جنگ جهانی دوم، با گسترش تظاهرات، مخالفتهای مردمی به
جنبش عمومی ضداستعماری تبدیل شد. بریتانیا میدانست که کاهش کنترل بر
بحرین، به از دست رفتن سراسر خلیج فارس خواهد انجامید؛ میخواست به هر
بهایی قیام مردم بحرین را سرکوب کند و در این راه دامن زدن به اختلافات
مذهبی را پیشه کرد. میان شیعه و سنی تفرقه ایجاد کرد و زمینههای برخورد
این دو را بوجود آورد. بدین ترتیب در دهه 50 میلادی بحرین چند بار تا
آستانه جنگهای خونین داخلی پیش رفت.
از طرفی جنگ کانال سوئز و هجوم نظامیان انگلیسی به مصر، سبب افزایش تنفر
اعراب خلیج فارس و به ویژه مردم بحرین نسبت به انگلیس و همچنین ترویج
احساسات ناسیونالیستی عربی در این کشور شد، اما این احساسات غالباً توسط
پلیس غیربومی بحرین سرکوب میشد.
از اواسط قرن بیستم ادعاهای تاریخی
ایران در مورد حاکمیت بر بحرین جدی شد. مجلس شورای ملی در آبان 1336
لایحهای را تصویب کرد که به موجب آن بحرین استان چهاردهم ایران اعلام شد و
دو کرسی خالی برای نمایندگان «استان چهاردهم» در نظر گرفته شد. این اقدام و
تهدید ایران در مورد تحریم هر سازمان و مجمع بینالمللی که بحرین را به
رسمیت بشناسد، موضوع را پیچیده کرد. اما فشار بریتانیا به شاه به دست
کشیدن ایران از ادعاهای ارضیاش نسبت به بحرین انجامید.
در 1347 شاه طی دیدارش از هند گفت: «اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور
ما ملحق شوند هرگز به زور متوسل نخواهیم شد و هر کاری که بتواند اراده مردم
بحرین را به نحوی که نزد همه جهانیان به رسمیت شناخته شود، نشان دهد خوب
است.» شاه استقلال بحرین را منوط به نظر مردم بحرین کرد و این عمل در
تاریخ ایران سابقه نداشت. همان زمان اسدالله علم نیز به سفیر انگلیس در
مورد این راه حل اعتراض میکند. او در کتاب خاطراتش در روز 21 مرداد 1348
خود آورده است: «به سفیر انگلیس گفتم ما هیچگاه نمیتوانیم چنین پیشنهادی
را تصویب و در برابر ملت ایران توجیه کنیم.»
ایران سعی داشت تا سرنوشت بحرین در یک همهپرسی تعیین شود، در حالی که
دولتهای بحرین و بریتانیا با آن مخالفت کردند. در نتیجه ایران و بریتانیا
توافق کردند تا به جای برگزاری همهپرسی، از سازمان ملل متحد خواسته شود
سرنوشت سیاسی این سرزمین را از طریق یک نظرسنجی از میان گروهها و طبقات
مختلف تعیین کند. حکومت بحرین که تحت نفوذ بریتانیا بود برای تأثیرگذاری بر
نتیجه نظرخواهی مصمم شد تا ساختار جمعیتی این سرزمین را با اکثریت دادن به
عربها دگرگون کند. در این راستا هزاران فلسطینی و نیروی کار عرب از
کشورهای منطقه به بحرین هجوم آوردند.
جالب اینکه شاه نیز متوجه خطر
نظرخواهی در مورد استقلال بحرین شد و به علم گفت: «به سفیر تکرار کن که اگر
من پیشنهادش را بپذیرم مرتکب خودکشی شدهام. اگر این خودکشی در راه حفظ
منافع ملت ایران بود، چندان اهمیتی به آن نمیدادم ولی به عقیده من این
طرح خیانت به منافع ملی است، بدین جهت نمیتوانم آن را بپذیرم.»
با این حال نظرخواهی از روز 10 فروردین 1349 آغاز شد و ویتوریو وینتسپیر
گیچیاردی، دیپلمات ایتالیایی و مدیر دفتر سازمان ملل در ژنو از سوی
اوتانت، دبیرکل وقت سازمان ملل مأمور انجام این کار شد. وی پس از پایان
مأموریت دو هفتهای خود در بحرین گزارش برداشتهای خود از صحبت با مردم و
گروههای بحرین را که به ادعای وی از علاقه آنان به استقلال حکایت میکرد
تسلیم دبیرکل نمود.
با اعطای این گزارش، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه 278 خود را در 21
اردیبهشت 1349 صادر کرد که در آن خواسته مردم بحرین مورد تایید قرار گرفته
بود. این قطعنامه به دولتهای ایران و بریتانیا ابلاغ شد. آن دوره در فضای
سیاسی ایران موافقان و مخالفانی دراین باره وجود داشت؛ البته مخالفین جدایی
بحرین در بین سیاسیون بسیار اندک و بیشتر محدود به اعضای حزب پانایرانیست
بود. فراکسیون پارلمانی این حزب که در دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی
دارای 5 نماینده بود با محوریت محسن پزشکپور رهبر این تشکل پس از طرح قصد
دولت برای موافقت با جدایی بحرین، دولت امیرعباس هویدا را به استیضاح
کشاند.
در سال 1349 دولت هویدا گزارشی را مبنی بر جدایی مجموعه جزایر بحرین از
ایران به مجلس شورای ملی آورد که مورد مخالفت شدید پانایرانیستها قرار
گرفت. از آن جمله پزشکپور بود که در مخالفت با این گزارش، سخنرانی مشهوری
ایراد کرد و با «خیانت» نامیدن تصمیم دولت هویدا، وی را به چالش کشید.
هرچند این نطق و گریه پزشکپور هنگام ایراد آن همان زمان سر و صدای بسیاری
به پا کرد اما بعدها ناصر انقطاع در کتاب «پنجاه سال تاریخ با
پانایرانیستها» مدعی شد این مخالفتها صوری و نمایشی و از سوی دولت دیکته
شده بود.
به هر ترتیب چه مخالفتها با طرح جدایی بحرین صوری بود و چه از روی
دلسوزی، به جایی نرسید و در بهار سال 1350 شمسی تهران و منامه مرزهای
دریایی میان خود را تعیین و تصویب کردند و روابط دوجانبه را در همه
زمینهها آغاز نمودند. اینچنین بود که جزیره بحرین در روز 23 مرداد 1350
رسما استقلال خود را از سرزمین مادری اعلام کرد و ایران نخستین کشوری بود
که یک ساعت پس از اعلام استقلال، آن کشور را به رسمیت شناخت. در 25 آذر
1350 بحرین رسماً عضو سازمان ملل متحد شد و به عنوان یکصد و بیست و نهمین
عضو آن درآمد. از آن پس تاریخ 16 دسامبر برابر با 25 آذر به عنوان روز ملی
بحرین شناخته میشود.