صراط: دورهای که محمود کیهان فرهنگی را در میآورد در جلسهای نادر ابراهیمی گفت میخواهم زندگی امام را رمان کنم، که محمود وسط جلسه گفت، بخواب! تو ریزی! شخصیتی مثل امام نه در رمان، نه در فیلم، نه در تلویزیون و ... جای نمیگیرد.
مراسم یادواره محمود گلابدرهای عصر روز گذشته با حضور علیرضا قزوه، فرهاد توحیدی، جهانگیر الماسی، یوسفعلی میرشکاک، محسن مؤمنی شریف، علی خلیلی، محمد حنیف، محمدعلی گودینی، عباس خلیلی، ناصر فیض، شهرام شکیبا، محمود عبدالحسینی، قاسمعلی فراست، باقر رجبعلی و جمعی از هنرمندان و نویسندگان به همت مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری در تالار مهر حوزه هنری برگزار شد.
علیرضا قزوه در ابتدای این مراسم گفت: نسل امروز باید راویان دهه 30 و 40 را در گلابدرهیی بیابد که روشنفکری بیداد میکرد و میتوان وضعیت آن روز را از حرفهای جلال فهیمد و کسی که آن دوران را خوب میفهمد گلابدرهیی بود. اولین بار 1380 با وی آشنا شدم. در آن روزها سعی میکرد نسل تازهای را در نویسندگی معلمی کند و خاطرات بسیاری را در اختیارشان قرار میداد. خاطرات گلابدرهیی خاطرات مهم و جدیای بود که به خاطر یک ناشر نه چندان خوب به درستی منتشر نشد.
*گلابدرهیی اهل زد و بند نبود
وی افزود: گلابدرهای یک راوی صادق بود که دارای روحیات خاص بود که سخت با روزگار خود کنار میآمد و کسی که اهل زد و بند نبوده و به سختی زندگی کرده و به راحتی زندگی نکرده است. نویسندگی نیاز به مدرک تحصیلی ندارد و نیاز به یک ذوق دارد که گلابدرهیی آن ذوق را داشت. وی 33 کتاب به چاپ رسانده است که شاید اگر کارهایش را الان جستجو کنید چیزی به دست نیاورید. چند کتاب را برای این مراسم میخواستیم آماده کنیم و به چاپ برسانیم ولی چون انتشارات سوره مهر دارای قواعد خاصی است و باید هر اثر کارشناسی شود آماده نشد.
*نثر گلابدرهیی انسان را به یاد جلال میاندازد
مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری گفت: از منظر نثر روایتهای گلابدرهیی خاص بود و وقتی میخواندیم به نظر میآمد که با یک جلال زنده روبرو هستیم. با فقر زندگی کرد و با سختی روزگار گذراند و اگر بیشتر به وی توجه میشد امروز گلابدرهیی در بین ما بود و برای وی بزرگداشت میگرفتیم، همانطور که امروز برای برخی جوانان مراسم گرفته میشود.
*گلابدرهیی نویسنده لایههای مردمی بود
در ادامه این مراسم یوسفعلی میرشکاک که از دوستان مرحوم گلابدرهیی بود گفت: قبل از انقلاب و در همان دوران که جوجه روشنفکر بودیم و رمان میخواندیم. با گلابدرهای آشنا شدم. اگر آکادمیسینها نبودند امروز اسمی از عنصری، فرخی و ... نبود. گلابدرهای روشنفکر به معنی لائیک نبود بلکه خواستگاهش هیئت و خانواده بود. وی اولین نویسنده لایههای مردمی بود.
*محمود زبان کوچه و بازار را تبدیل به یک ژانر کرد
وی افزود: محمود زبان کوچه و بازار شمیران را تبدیل به یک ژانر در نویسندگی کرد. وی با لحظه های انقلاب متوجه شد این زبان توانایی ژانر شدن دارد. در بعضی نقاط زبان محمود به اغراف کشیده شده است. محمود شاعر بود ولی شعرش در نثر تجلی پیدا کرده بود و وقتی به وی میگفتیم چرا شعر نمیگویی میگفت تا بخواهم زور بزنم برای قافیه، اصل موضوع از بین رفته است و من میخواهم حرفم را بزنم.
وی به خاطرهای از گلابدرهیی اشاره کرد و گفت: شهید حداد عادل دموکراتترین مدیری بود که دیدهام و دیگر کسی را مانند وی ندیدم. اولین بار با محمود در حیاط رادیو آشنا شدم که مرا با عنوان جوجه صدا زد و گفت که داری جای من را میگیری گفتم نه آقا من شعر نقد میکنم. گفتم ادامه دهید گفت من زیر حرف بعضی آقایان (منظور شهید حداد عادل بود) نمیروم. هرگونه ایدئولوژی شیطانی است خواه راست خواه چپ باشد زیرا مذهب، مکتب و تمام اینها برای مشروعیت بخشی به حکومت استفاده میشود پس ایدئولوژی ناپسند است.
*محمود به نادر ابراهیمی گفت بخواب!
میرشکاک در ادامه گفت: دورهای که محمود کیهان فرهنگی را در میآورد در جلسهای نادر ابراهیمی گفت میخواهم زندگی امام را رمان کنم، که محمود وسط جلسه گفت، بخواب! تو ریزی! شخصیتی مثل امام نه در رمان، نه در فیلم، نه در تلویزیون و ... جای نمیگیرد. این مرد که فقیه، سیاستمدار، فیلسوف و ... چطور میتواند به رمان تبدیل شود. اگر امام خمینی (ره) نبود نه من بودم، نه محمود بود و نه میتوانستم بفهمم که مرگ چیست و دست کم مواجه شدن با هستی را از امام خمینی دارم. محمود را جذبه کل امام خمینی (ره) به میدان کشاند. گلابدرهای مردمیترین نویسنده بود.
*گلابدرهیی اختیار قانونی آثارش را به من سپرد
علی خلیلی در بخشی از این مراسم گفت: گلابدرهیی سه سال قبل از فوتش اختیارات قانونی آثارش را به من سپرده بود ولی من نپذیرفته بودم تا اینکه در وصیتنامهاش آن را قید کرد و من نیز این نامه را در جواب وی نوشتم: «ای اباذر قلم! هنوز زخم تنم درپای بازی دراز میسوخت که یکدیگر را یافتیم که حاصلش در بحث مدیریت فرهنگی طنین انداخت و حرفت این بود که فرهنگ متولی خودش را ندارد. ما چاک و قاچ خوردگان را چه باک از زخم و نیش زبان. اباذر قلم صبوری کن، صبوری کن، صبوری...»
وی افزود: به خاطر شرایطی که در خانواده بود رفت و آمدهای بسیاری را شاهد بودم و هنرمندان بسیاری در منزل ما رفت و آمد داشتند به خاطر روحانیونی که در اطراف منزل ما بودند من مذهبی شدم و به خاطر همزمانی با انقلاب انقلابی هم شدم. اولین دیدار من با محمود بعد از پایان جنگ بود که درب مغازه اکبر کار میکردم و آنجا آمده بود که یقه بگیرد و عصبانی بود که من وی را آرام کردم برایش سرگذشت شهیدی را تعریف کردم و به تفکر فرو رفت و گفت فردا قصه اینها را تحولیت میدهم.