صراط: حوادث پس از انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶
شعارهایی را در جریان اصلاحات به وجود آورد که بعدها معروف به فتح سنگر به
سنگر شد. این جریان برای رسیدن به هدف اصلی خود مشکلی در مقابل خود داشت
به نام جریانهای انقلابی و اصیل نظام اسلامی؛ جریاناتی همچون دستگاه
امنیتی وزارت اطلاعات، بسیج و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی انتظامی
که همیشه در مقابله معاندین و براندازان نظام مستحکم برخورد و سازش را به
هیچ وجه قبول نمینمودند.
* توهم بیست میلیونی!
برداشت اشتباه دولت خاتمی از ۲۰ میلیون رأی مأخوذه در سبد انتخاباتی خود، سبب گردید تا وهمی برای دولتمردان ایجاد شود که تکیه مردم به خاتمی است نه رهبر معظم انقلاب، تکیه ای که در دیدگاه ابطحی رئیس دفتر سید محمد خاتمی کاملاً آشکار است (۱) و بر اساس آن جریان تخریب علیه دستگاههای امنیتی شکل گرفت. جریانی که در دولت خاتمی با انتشار بیانیه ای هدفدار، عجولانه بدون تحقیق و مشخص شدن ابعاد پرونده در تاریخ ۱۳۷۷/۱۰/۱۶ در روزنامه ی همشهری مستقیماً نوک پیکان قتلها را به سمت وزارت اطلاعات سوق داد و بیان نمود «... با کمال تأسف، معدودی از همکاران مسؤلیت ناشناس، کج اندیشی و خودسر این وزارت که بی شک آلت دست عوامل پنهان قرارگرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست این اعمال جنایتکارانه زدهاند، در میان آنها وجود دارند».(۲) بیانیه ای که جو عمومی جامعه را تخریب و حملات ناجوانمردانه ای به تلاشهای سربازان گمنام امام عصر(عج) نمود. فضایی که دولت خاتمی در امنیتی کردن جامعه ایجاد کرد با چنان هجمه ی سختی از سوی روزنامههای زنجیره ای همراه گردید که دیگر معاندین نیز مدعی العموم جامعه شده بودند. اما داستان واقعی چه بود؟
بررسی این جریان نشان دهنده انحرافات فکری و عملی در جریان اصلاح طلبی است؛ جریانی که این روزها می کوشد تا با پوست انداختن و نو شدن، مجدد به فعالیت های خود بپردازد و سعی نماید در بین مردم مقبولیت از دست رفته خود را احیاء نماید. اما از آنجا که خود اصلاح طلبان، فعالیت های اخیر را «پوست انداختن» می دانند، مشخص است که در عمل رویکرد این جریان تفاوتی نخواهد داشت و در حقیقت تا زمانی که مسیر و رویکرد جریان اصلاحات تغییر نکرده و به مسیر آرمان های انقلاب اسلامی باز نگردد، نتایج آن نیز اعمالی همچون قتل های زنجیره ای توسط عاملانشان خواهد بود.
برهمین
اساس جریان دوم خرداد پس از ۲۰ سال از انقلاب اسلامی، تحرکاتی را انجام داد
که پس از دوران بنی صدر بیشترین حجم تخریبی علیه نهادهای انقلابی صورت
گرفت. تحرکاتی که در دوران ریاست جمهوری خاتمی با عنوان قتلهای زنجیره ای،
پیراهن عثمانی شد در تخریب دستگاههای حفاظتی و امنیتی کشور. در این
نوشتار بر آن هستیم تا به بخشی از نقش دولت خاتمی در وقایع قتلهای زنجیره
ای بر اساس مستندات موجود بپردازیم.
* توهم بیست میلیونی!
برداشت اشتباه دولت خاتمی از ۲۰ میلیون رأی مأخوذه در سبد انتخاباتی خود، سبب گردید تا وهمی برای دولتمردان ایجاد شود که تکیه مردم به خاتمی است نه رهبر معظم انقلاب، تکیه ای که در دیدگاه ابطحی رئیس دفتر سید محمد خاتمی کاملاً آشکار است (۱) و بر اساس آن جریان تخریب علیه دستگاههای امنیتی شکل گرفت. جریانی که در دولت خاتمی با انتشار بیانیه ای هدفدار، عجولانه بدون تحقیق و مشخص شدن ابعاد پرونده در تاریخ ۱۳۷۷/۱۰/۱۶ در روزنامه ی همشهری مستقیماً نوک پیکان قتلها را به سمت وزارت اطلاعات سوق داد و بیان نمود «... با کمال تأسف، معدودی از همکاران مسؤلیت ناشناس، کج اندیشی و خودسر این وزارت که بی شک آلت دست عوامل پنهان قرارگرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست این اعمال جنایتکارانه زدهاند، در میان آنها وجود دارند».(۲) بیانیه ای که جو عمومی جامعه را تخریب و حملات ناجوانمردانه ای به تلاشهای سربازان گمنام امام عصر(عج) نمود. فضایی که دولت خاتمی در امنیتی کردن جامعه ایجاد کرد با چنان هجمه ی سختی از سوی روزنامههای زنجیره ای همراه گردید که دیگر معاندین نیز مدعی العموم جامعه شده بودند. اما داستان واقعی چه بود؟
بررسی داستان واقعی قتل داریوش فروهر، همسر او، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده در کتابها و نوشتارهای مختلفی پرداختهشده است.
* سناریویی برای سقوط دولت خاتمی / قتل ها برنامه ریزی شده بود و کشفی در کار نبود
قبل
از شروع قتلها به دست مصطفی موسوی(کاظمی) (که از عناصر چپ متهم به ارتباط
با سید مهدی هاشمی و از افراد مسجد آتشی های شیراز بوده است)، وی در
ملاقاتی با سیدمحمد خاتمی، رئیسجمهور وقت، از قتلهای قریبالوقوعی خبر
داد و آن را سناریویی برای سقوط دولت خاتمی دانست، اما پس از چندی که ماجرای قتلها به اوج رسید، موسوی دوباره به دفتر خاتمی رفت و اعتراف کرد که قتلها را خود او انجام داده است: «در
این ماجرا، مدتی قبل از اینکه این قتلها شروع شود، آقای موسوی خدمت آقای
خاتمی میرسد، ناگفته نماند که برای معاونت امنیت هم از طرف ریاست جمهوری،
آقای موسوی به آقای درّی پیشنهاد شده بود که ایشان به عنوان معاون امنیت
نصب شود اما به ادله مختلف پذیرفته نشد و به عنوان جانشین معاون امنیت
منصوب شدند. قبل از اینکه این قتلها به وقوع
بپیوندد، ایشان خدمت رئیسجمهوری میرسد و مطلبی را اعلام میکند و
میگوید که در وزارت اطلاعات سناریویی در حال تدوین است و میخواهند عدهای
را به قتل برسانند تا باعث سقوط دولت شما شود. هنوز از قتلها خبری
هم نبود و حتی با یکی از مشاورین ریاست جمهوری هم تماس تلفنی گرفته و این
جریان را گفته که خوشبختانه نوارش موجود است و این مکالمه ضبط شده و بعد از
مدتی قتلها شروع شد. در قتلها وقتی که فروهر و خانمش کشته شدند،
رئیسجمهور موضعگیری کرد، مسؤولان دیگری موضعگیری کردند، خصوصا
ریاستجمهوری موضع تندی گرفت و هیات هم از آن زمان شروع به کار کرد.
بلافاصله بعد قتلهای دیگری هم به وقوع پیوست که از همان اول این ماجرا را
مشکوک میکرد که چرا واقعا چنین اتفاقی دارد پشت سر هم به وجود میآید.
بعد از اینکه ماجرای قتلها به اوج خود رسید، خود آقای موسوی رفت به دفتر
رئیسجمهوری و گفت که این قتلها توسط من انجام شده و کشفی هم اصلا در کار
نبود. خود ایشان رفتند و گفتند. حتی دو، سه روز ایشان را تحویل
نمیگرفتند و میگفتند دروغ است، مگر میشود آقای موسوی دوم خردادی طرفدار
جبهه دوم خرداد چنین کاری را مرتکب شده باشد؟ نمیپذیرفتند و میگفتند باز
این یک سناریو است. تا بالاخره آنقدر اصرار کرد که پذیرفتند».(۳)
* قتل ها را به گردن آقای خامنهای می اندازیم!
حجتالاسلام حسینیان از زبان مصطفی کاظمی (موسوی) نقل میکند:
«تحلیل ما از اوضاع جاری روز این بود که آقای خامنهای غیر از امام است و
آقای خاتمی هم به دلیل اینکه ۲۰ میلیون رای آورده و ۲۰میلیون پشتیبان دارد،
قدرتش بیش از بنیصدر است و ما این قتلها را مرتکب میشویم و به گردن
آقای خامنهای میاندازیم». همین سخن را حسینیان دو هفته پس از دستگیری موسوی، زمانی که به دفتر رئیسجمهوری (خاتمی) میرود، ناباورانه از زبان محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر خاتمی نیز میشنود: «درست
۱۵ یا ۱۶ روز بعد از دستگیری آقای موسوی، بنده برای اتمامحجت رفتم دفتر
آقای خاتمی که با ایشان ملاقات کنم آقای ابطحی بدون کم و کاست تحلیلش از
اوضاع همین بود و با صراحت به ما اعلام کرد و گفت: «فلانی ببین! آقای
خامنهای غیر از امام است و آقای خاتمی ۲۰ میلیون نفر پشت سر دارد، آقای
خامنهای هشت میلیون رای آورد و اگر درگیری به وجود بیاید، شما مطمئن باشید
که آقای خامنهای پیروز نخواهد شد!»(۴)
* قتل هایی با برنامه قبلی و طراحی دشمنان نظام
این قتلها و حملات به جایی رسید که رهبر معظم انقلاب در تاریخ ۱۸ دی ۱۳۷۷ به سخنرانی در مورد این قضیه پرداخت و فرمودند: «من
نمیتوانم باور و قبول کنم که این قتلهایی که اتّفاق افتاد، بدون یک
سناریوی خارجی باشد؛ چنین چیزی ممکن نیست. این قتلها به ضرر ملت ایران
بود، به ضرر دولت بود، به ضرر حکومت بود. یک گروه داخلی که جزو وزارت
اطلاعات هم باشند، هرچه هم حالا فرض کنید که متعصّب باشند و بنای این کار
را داشته باشند، در سطوحی از وزارت اطلاعات که اهل تحلیلاند، امکان ندارد
دست به چنین قتلهایی بزنند»(۳) ایشان در ادامه میفرمایند: «اینها
کسانی نبودند که یک نظام، اگر بخواهد اهل این حرفها باشد، سراغ اینها
برود. اگر نظام جمهوری اسلامی اهل دشمنکُشی است، دشمنان خودش را میکُشد؛
چرا سراغ فروهر و عیالش برود؟! مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود؛
اوّلِ انقلاب همکار ما بود؛ بعد از پدید آمدن این فتنههای سال ۶۰ دشمن ما
شد؛ اما دشمن بیخطر و بیضرر. بینی و بین الله، فروهر و همسرش - این دو
مرحوم - دشمنان ما بودند؛ اما دشمنان بیضرر و بیخطر. اینها هیچ ضرری
نداشتند. نه به جایی وابسته بودند - که ما آن را میدانستیم - (الآن کسانی
در داخل فعالیت میکنند که یقیناً به دستگاههای خارجی وابستگی دارند؛ اما
دستگاه با اینها کاری ندارد و به سراغ کسی میرود که واقعاً دشمنش بوده
است) و نه اقتداری داشتند. حزبی با عناصر خیلی معدودی داشتند که سالهای
متمادی این حزب بود. اینچنین دشمنی که در داخل کشور هست، مرتّب علیه نظام
اطلاعیه هم میدهد، دیگران هم میگویند که بله؛ در داخل ایران مثلاً آقای
فروهر اطلاعیه داد - داده باشد - اما کسی از مردم که او را نمیشناخت؛ کسی
که با او آشنایی نداشت؛ کسی که تحت نفوذ و تأثیر حرفهای او نبود. ایشان
معروفیتی در میان مردم نداشت؛ نفوذی نداشت؛ دشمن بیخطری بود؛ انصافاً آدم
نانجیبی هم نبود. البته ما دشمنانی هم داریم که انصافاً نجیب نیستند؛ اما
مرحوم فروهر و مخصوصاً عیالش نه؛ آدمها نانجیبی نبودند. حالا
شما فکر کنید، کسی که مثل فروهر را میکشد، آیا میتواند دوست نظام باشد؟!
میتواند برای نظام کار کند؟! چنین چیزی معقول است؟! من این را باور
نمیکنم. آشنایی من با مسائل سیاسیِ این بیست ساله و قبل از این در
دوران انقلاب - آشنایی با اشخاص، آشنایی با جریانات سیاسی، آشنایی با
توطئههای گوناگونی که از اطراف دنیا همیشه در جریانش بودهایم - اجازه
نمیدهد که من باور کنم این کارِ عناصری است که با نظام مسئلهای ندارند و
نمیخواهند علیه نظام کار کنند. بعضی از این دو، سه نفر نویسندهای هم که
متأسفانه در این حادثه کشته شدند، اسمشان را بنده هم نشنیده بودم. الآن
بنده غالباً مجلات و کتابها و تازههای فرهنگ را میبینم. من آدمی نیستم
که یک نویسنده و روشنفکر معروفی در کشور باشد و او را نشناسم. البته شاید
مثلاً در بعضی از محافل فرهنگی یا غیرفرهنگی خارجی، اینها را میشناختند؛
اما در داخل آنقدر معروف نبودند که بنده اسم اینها به گوشم خورده باشد.
بعضیهایشان را هم که اسمهایشان را شنیده بودم، جزو روشنفکران درجهیک این
کشور نبودند. .... . آن دستی که به فکر
میافتد بیاید اینها را تصفیه کند و به قتل برساند - یا در داخل
خانههایشان، یا در میان راه، یا در خیابان، یا در بیابان - مگر میتواند
بیگانه نباشد و تابع یک نمایشنامه از پیش طراحیشدهای نباشد؟!»(۴)
این
بیانات توانست هجمه ی اولیه بر وزارت اطلاعات را کاهش دهد و روشنگری مؤثری
در جامعه ایجاد کند. اما این فرمایشات، از سوی جریانات اصلاحطلب و
روزنامه زنجیره ای حامی سید محمد خاتمی به عنوان فصل الخطاب قرار نگرفت.
حرکتی که بعدها مجدد تکرار شد و خاتمی در روز ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ با بیانیهی
مجمع روحانیون به طرفداری از فتنه گران، مجددا به عملکرد پیشین خود صحه
گذاشت و نشانی از فتنهانگیزی و قانونی گریزی او نشان داد.
* تخریب وزارت اطلاعات برای حرکت های مخفیانه ضد انقلاب
حسینیان
بر این نکته تاکید میکند که در پروژه قتلها، مشارکتیها تا حدود زیادی
وزارت اطلاعات را متلاشی ساختند: «اگر این بلایی را که جبهه دوم خرداد، از
جریان قتلها و توطئهای که علیه وزارت اطلاعات کردند، هر وزارتخانه دیگری
بود به کلی متلاشی شده بود. خیلی به وزارت اطلاعات ضربه زدند. وزارتخانهای
که بچههای آن بر مبنای انگیزه دینی کار میکردند، یک مرتبه به یک جنایت
متهم شده که از بیرون هدایت میکردند و به نام وزیر اطلاعات علیه وزارت
اطلاعات اطلاعیه نوشته میشود و بدون اینکه وزیر خبر داشته باشد، در
تلویزیون میخوانند. بهترین افرادش دستگیر میشوند و یک سال و نیم تحت
شدیدترین شکنجهها قرار میگیرند و در اصل روحیه این بچهها را متلاشی
میکنند و دنبال همین موضوع هم بودند. عباس
عبدی حرف خوبی زد. در جایی گفت: ما ترجیح میدهیم وزارت اطلاعات ضعیفی
داشته باشیم و در تهران منافقین در مقر حکومت خمپاره بزنند. عبدی که دلش
برای مردم نسوخته، او میخواسته وزارتخانهای موجود نباشد که اگر با آمریکا
رابطهای برقرار میکند کشف شود. آنها دنبال این بودند و موفق هم
شدند. بنابراین نباید بیش از این توقع داشت ولی امیدوار هستیم که بازسازی
روحی بشوند و انشاءالله با روحیه قوی از انقلاب حمایت کنند». (۵)
* سعید حجاریان، انتخاب کننده شکنجه گرها؛ با اطلاع خاتمی!
پرونده
قتلهای زنجیرهای در مسیر انحرافی و غیرطبیعی قرار گرفت و بازجوهای
پرونده توسط علی ربیعی (عباد) به سازمان قضایی نیروهای مسلح تحمیل شدند.
حسینیان در این رابطه می گوید: «همه کارها را
آقای علی ربیعی (عباد)، مشاور امنیتی رئیسجمهور انجام میدادند، حتی جناب
آقای یونسی هم که وزیر اطلاعات بودند، از این ماجرا خبر نداشتند که این
بازجوها را گذاشتند. بعدا که رفتند و شروع به کار کردند، فهمیدند که این
بازجوها را از بالا گفتند که بگذارید برای رسیدگی به این پرونده». حسینیان در افشاگری دیگری فاش میسازد که انتخاب بازجوها در اصل کار سعید حجاریان بوده است و بازجوها از دوستان نزدیک وی بودهاند:
«بازجوهایی که از طرف دولت تعیین شدهاند از جانب سعید حجاریان هستند و
قتلها یک توطئه است و جریان رسیدگی، یک توطئه است. شش، هفت ماه قبل از کشف
ماجرا این خبر را در مشهد اعلام کردم». اما مرد امنیتی جمهوری
اسلامی، بهتر از هر کس دیگری از سوابق پشت پرده این بازجوهای چپ آگاهی
دارد: «دو نفر از بچههای چپ وزارت اطلاعات، من حالا کاری ندارم به سابقه
اینها، من خوب میشناسم این دو نفر را؛ یک نفر به نام مجتبی و یک نفر به
نام مهدی. این دو نفر بازجوهایی هستند که هر پروندهای که دستشان بود،
زمانی که من مسؤول رسیدگی به پروندههای وزارت اطلاعات بودم، وقتی که
پروندههایی که اینها بازبینی کرده بودند، میگفتم از اول بازجویی بکنید.
اینها اول پدر سوژه را درمیآوردند یا وادارش میکردند به خودکشی، دو، سه
نفر از متهمین خودکشی کردند. یا خودکشی میکند یا آبرویش را میبرند.
میگویند مساله اخلاقی داشته یا جاسوس بوده، آخر سر هم هیچ چیزی از آن
درنمیآورند».(۶)
*اعتقادی به خودکشی سعید امامی ندارم
حسینیان همچنین با قوت مسئله خودکشی سعید امامی را رد می کند:
مسئله خودکشی را اصلاً اعتقاد ندارم. مطمئن هستم سعید امامی را همان
دستهای ناپاک که قتلهای زنجیرهای را به وجود آوردند، همان دستهای ناپاک
که جریان رسیدگی را منحرف کرد، سعید امامی را به قتل رساند و مظلومانه پیش
از کشتن آبروی او را بردند. من قبل از این جریان به آقای ربیعی یک
نامههایی نوشتم. وقتی که دستم از همه جا کوتاه بود گفتم مظلومیت این
بچهها دامن شما را خواهد گرفت. دلایل حسینیان برای عدم خودکشی سعید امامی
به این شرح بود:
«یک استکان داروی نظافت کسی را نمیکشد؛ من گواهی فوت ایشان را دارم و پزشک قانونی هیچ گزارشی راجع به مرگ ایشان ننوشتند و نوشتند علت مرگ نامعلوم (است). آقای سعید امامی تا چهار روز در بیمارستان بود، زنده بود و بعد از چهار روز فوت کرده است. معلوم است که دارو اینقدر مؤثر نبوده، همان لحظات ایشان را از بین ببرد و حتی خبر دادند که ایشان خوب شده بیایید ببریدش.»
حسینیان
قتل سعید امامی را به آن دلیل محتملتر میداند که پزشکان علت مرگ وی را
(دو ساعت قبل از مرخصی) ایست قلبی دانستهاند و از طرفی ایست قلبی با آمپول
هواست. از دیگر سو در تحلیل حسینیان، سعید امامی خودکشی نکرده است بلکه او
را وادار به این کار کردهاند: «چند وقت پیش
خدمت آقای ریشهری بودم، ایشان فرمودند که یک نوار شکنجه آوردهاند اینجا.
من دیدهام، حالم به هم خورده است، دو دقیقهاش را دیدهام و مطمئن شدم که
سعید امامی خودکشی نکرده بلکه او را کشتهاند، من همینجور پیگیر بودم
ببینم این نوار چیست که آقای ریشهری از این جریان چنین استنباط کرده است؟
بالاخره از دوستانی که نوار را دیده بودند سوال کردم. دیدم که یکی از همین
متهمان را دارند با شلاق میزنند و بازجوها میگویند که دو قاشق بخور، باید
دو قاشق بخوری».(۷)
* خاتمی در جریان شکنجه ها بوده است
حسینیان در ادامه افشاگریهایش تاکید میکند: «درباره
جریان شکنجه اینگونه نبود که آقای خاتمی خبر نداشته باشد. متأسفم که آقای
خاتمی انکار میکند. بنده به یکی از وزرا بارها گفتم که چرا جریان شکنجه را
به آقای خاتمی نمیگوید؟ گفت: گفتهام. ماجرای کشف شدن جریان شکنجه
در رمضان سال ۱۳۷۸بود که یک نفر از پزشکان بیمارستان بقیهًْالله سپاه که
خانم او هم در وزارت اطلاعات بوده است برای آقای یونسی خبر آورده که یک
خانم و یک آقایی از متهمان پرونده در حال مرگ هستند و خیلی التماس میکنند
که یک نفر با اینها صحبت کند. آقای یونسی نمایندهای فرستاد که او را راه
ندادند تا اینکه جریان به دفتر مقام معظم رهبری رسید. از طرف دفتر با آقای
هاشمی شاهرودی تماس گرفتند و ایشان آقای مروی را فرستاد برای تحقیق و دیدند
که یکی از آنها همسر سعید امامی است. اینها در حال مرگ بودند و
کلیههایشان از شدت شکنجه از کار افتاده بود. آقای مروی گفت استخوان کف
پاهای همسر سعید امامی بیرون زده بود یعنی شکنجه چیزی نبوده است که آقای
خاتمی بخواهد انکار کند. این جریان کشانده شد به هیات سه نفری که رفتند
پرونده را رسیدگی کردند و مشخص شد همه چیز دروغ بوده است. در سوالهایی که
از متهمان میکردند دنبال قتلها نبودند بلکه دنبال چیز دیگری بودهاند».
«آقای
خاتمی در امر پیگیری پرونده قتلهای زنجیرهای نقش اساسی ایفا کرده و در
آن دخالت داشتهاند. اصل دخالت قابل انکار نیست و باید مسؤولیت این دخالت
نیز پذیرفته شود»(۸)
* احساس خطر خاتمی از افشاگری ها
سرانجام بخش اعظم این جریانات (پرونده قتل های زنجیره ای) پس از محاکمه مصطفی موسوی بهعنوان عامل اصلی و همراهانش در بهمن ۱۳۷۹ به پایان رسید. اما نکته قابلتأمل ورود حجتالاسلام روحالله حسینیان بهعنوان یکی از قضات باسابقهی رسیدگی کننده
به پروندههای وزارت اطلاعات بود. شخصی که با تمام قوا به میدان آمد تا از
حیثیت نظام مقدس اسلامی دفاع و فتنههای بسیاری را خنثی کند.
ایشان
پس از افشاگریهای هدفمند و مشخص علیه جریان اصلی، کار را بهجایی رساند
که محمد خاتمی وزیری را برای ملاقات با حسینیان فرستاد و از قول محمد خاتمی
بیان کرد: « آقای خاتمی به شما سلام رسانده و
از شما خواهش کرده که درباره این جریان شما مصاحبه نکنید. من هم از طرف
مقابل، از روزنامهها میخواهم فتیله را پایین بکشند، خودم پرونده را
جمعوجورش میکنم. »(۹) اما آنچه که در این پیام که با شاهد بودن آقای زرگر، آقای رامندیها از قضات دیوان عالی کشور و آقای راجی
از قضات دادگاه تجدیدنظر همراه گردید، مسئله نفوذ خاتمی در مسکوت کردن
روزنامههاست، روزنامههایی زنجیره ای که در نقششان همانند پایگاه دشمن در
به هم ریختن فضای کشور، ایجاد رعب و وحشت و تخریب نهادهای انقلابی بوده
است. اینها بخشی از نقشآفرینی محمد خاتمی و دیگر عناصر مدعی سردمداری
اصلاح طلبی در حوادث تخریبی علیه نهادهای انقلابی است. نهادهایی که تا
مدتها به مقابله با ضدانقلاب و معارضین مشغول بوده و پروندهی درخشانی از
خود به نمایش درآوردند و شهدای بسیار را تقدیم اسلام نمودند.
بررسی این جریان نشان دهنده انحرافات فکری و عملی در جریان اصلاح طلبی است؛ جریانی که این روزها می کوشد تا با پوست انداختن و نو شدن، مجدد به فعالیت های خود بپردازد و سعی نماید در بین مردم مقبولیت از دست رفته خود را احیاء نماید. اما از آنجا که خود اصلاح طلبان، فعالیت های اخیر را «پوست انداختن» می دانند، مشخص است که در عمل رویکرد این جریان تفاوتی نخواهد داشت و در حقیقت تا زمانی که مسیر و رویکرد جریان اصلاحات تغییر نکرده و به مسیر آرمان های انقلاب اسلامی باز نگردد، نتایج آن نیز اعمالی همچون قتل های زنجیره ای توسط عاملانشان خواهد بود.
پی نوشت:
۱) پايگاه اطلاع رساني مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده قتلهای زنجيره اي : www.irdc.ir/fa/content/۶۸۷۳/default.aspx
۲) روزنامه همشهري، ۱۶/۱۰/۱۳۷۷
۳) پايگاه اطلاع رساني مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده قتلهای زنجيره اي : www.irdc.ir/fa/content/۶۸۷۳/default.aspx
۴) پايگاه اطلاع رساني مقام معظم رهبري : ۱۸/۱۰/۱۳۷۷
۵) پايگاه اطلاع رساني مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده قتلهای زنجيره اي : www.irdc.ir/fa/content/۶۸۷۳/default.aspx
۶) همان
۷) همان
۸) همان
۹) همان